درس خارج اصول استاد سید محمد واعظ‌موسوی

1401/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المطلق و المقيد/تعريف المطلق /مصادیق مطلق، اسم جنس

مصادیق مطلق: پس از این که بحث از تعریف "مطلق" را پشت سرگذاشتیم و پیرامون برخی از خصوصیات اطلاق و تقیید بحث کردیم به پیروی از دانشمندان اصولی که در کتابهای خود، مصادیقی برای مطلق مطرح کرده‌اند، بحث را در بررسی آنها می‌گیریم.

اسم جنس: همانگونه که در معنای "شیوع در جنس" که از سوی مشهور در تعریف مطلق اخذ شده است، گفتیم، مقصود از جنس، جنس منطقی که یکی از کلیات پنجگانه است، نیست بلکه مراد از آن، معنائی است که افراد مجانس را شامل شود، خواه از نظر منطقی جنس یا نوع یا فصل و یا صنف باشد.

دائره "اسم جنس" در بحث ما از وسعت برخوردار است و نه تنها علاوه بر جواهر، اعراضی مانند "سواد" را که همه افراد مجانس خود را شامل می‌شود، در بر می‌گیرد، بلکه از دائره جواهر و اعراض که امور حقیقی هستند فراتر رفته و امور اعتباری مانند "زوجیت، ملکیت، رقیت، حریت و نظائر آنها" را شامل می‌شود؛ زیرا هر کدام از این عناوین همه‌ی افراد تحت پوشش خود را شامل می‌شوند مثل اینکه همه‌ی زوجیت‌ها تحت شمول "زوجیت" هستند و...

بحث ما در مورد کیفیت وضع "اسم جنس" است تا معلوم شود که موضوعٌ‌له آن، چیست؟

به نظر می‌رسد که واضع، در مقام وضع اسم جنس مانند لفظ "انسان" ماهیت، یعنی حیوان ناطق را تصور کرده و لفظ "انسان" را برای همین معنای مقصود وضع نموده است؛ بنابراین در اسم جنس، اختلافی بین وضع و موضوعٌ‌له وجود ندارد، در مقام استعمال نیز جریان از همین قرار است مستعملٌ‌فیه لفظ "انسان" در قضیه "الانسان بشر" که از نوع قضایای حملیه به حمل اولی ذاتی است با مستعملٌ‌فیه آن در قضیه "زیدٌ انسان" که از نوع قضایای حملیه به حمل شائع صناعی است، فرقی ندارد و هر دو در یک معنا استعمال شده‌اند و تنها تفاوت آنها در ملاک حمل است چرا که ملاک حمل در مورد حمل اولی ذاتی، عبارت از اتحاد در مفهوم، یا حداقل اتحاد در ماهیت، مانند حیوان ناطق بودن است (الانسان حیوان ناطق) و در حمل شائع صناعی عبارت از اتحاد در وجود است.

در قضیه "الحیوان الناطق انسان" می‌خواهیم بگوئیم: بین حیوان ناطق که مرکب از جنس و فصل است با انسان که نوع است، اتحاد ماهوی وجود دارد ولی این اتحاد ماهوی ربطی به کلمه انسان ندارد بلکه مبنایش این است که این قضیه، قضیه حملیه به حمل اولی ذاتی است.

اما در قضیه "زیدٌ انسان" می‌خواهیم مصداقیت "زید" برای ماهیت انسان را برسانیم که باز هم ربطی به انسان که محمول واقع شده است، ندارد، چرا که ماهیت انسان، تغییر نکرده، و همان است که در قضیه قبل بوده، بدون اینکه چیزی در محمول اضافه شده باشد.

پس لفظ "انسان" که برای دلالت بر ماهیت، وضع شده، در همان معنای موضوعٌ‌له استعمال شده، ولی تنوع قضیه حملیه، چنین تفاوتی را ایجاد کرده است به طوری که اگر قضیه "زید انسان" به نحو قضیه حملیه به نحو اولی ذاتی قرار داده شود کاذب خواهد بود؛ زیرا بین موضوع و محمول، نه اتحاد مفهومی وجود دارد و نه اتحاد ماهوی، خصوصیات فردیه، به عنوان رکنیّت، در ماهیت دخلیت و تنها بین آنها اتحاد وجودی مطرح است، همانگونه که در منطق می‌گویند: وجود طبیعی، عین وجود افراد خودش هست، وگرنه ماهیت طبیعی عین ماهیت افرادش نیست و با آن متفاوت است" حتی اگر همه افراد کلی هم در یک جا جمع شوند، نمی‌توانیم بین آن افراد و کلی، قضیه حملیه به حمل اولی ذاتی تشکیل دهیم، ارتباط بین کلی طبیعی و افرادش، اتحاد در وجود است و این اتحاد ممکن است اتحاد در وجود خارجی باشد مثل: زید، عمرو، بکر و... و ممکن است اتحاد در وجود ذهنی باشد مثل تصورات متعددی که نسبت به انسان تحقق پیدا می‌کند و گرنه همین انسان متصوّر بودن،باشد معنای انسان نخواهد بود ولی یک مفهوم متصور از انسان با مفهوم متصور دیگر آن، اتحاد وجودی در عالم ذهن خواهد داشت.

نتیجه: آنچه در مورد اسم جنس می‌توان گفت این است که: واضه در مقام وضه، ماهیت را تصور کرده و لفظ را برای همین ماهیت متصوّره وضع کرده و در مقام استعمال نیز لفظ را در همین ماهیت استعمال کرده است و از نظر معنای موضوعٌ‌له و مستعملٌ‌فیه لفظ "انسان" تفاوتی بین قضیه "الحیوان الناطق انسان" با قضیه، "زیدٌ انسان" وجود ندارد و در هر دو قضیه "انسان" بر ماهیت دلالت می‌کند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo