درس خارج اصول استاد سید محمد واعظ‌موسوی

1400/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: العام و الخاص/تعريف العام /دلیل اوّل تعریف/دلیل دوّم تعریف

تعریف عام:

با توجّه به اینکه خاصّ نقطه مقابل عام است و با روشن شدن تعریف عام از باب " تعرفُ الإشیاء بِأضدادها و مقابلتها "، تعریف خاصّ نیز مشخص می‌شود، فلذا تلاش علماء این است که به بررسی تعریف عام بپردازند و به بحث از تعریف خاص نیازی نمی‌بینند.

تعاریف گوناگونی از سوی اساتید فن از قدیم‌الیّام برای عام ذکر شده و مورد بررسی و نقض و إبرام قرار گرفته و از لحاظ برخورداری از شرائط تعریف مثل: جامعیت، مانعیت و ... در بوته نقل و اشکال قرار گرفته است.

برای روشن‌تر شدن مطلب می‌گوئیم: مشهور در تعریف عام گفته‌اند: « العام هو اللفظ المستغرق لما یصلح له » یعنی علم، عبارت از لفظی است که فراگیرنده هر چیزی است که این لفظ شایستکی آن را دارد، مثل اینکه لفظ، " کُلّ – رجل " لفظ عامی است که در هر فردی از افرادِ رجل را شامل می‌شود.

اشکال بر این تعریف: اشکالی‌ که از ناحیه عدم جامعیت بر این تعریف وارد شده این است که، جمع با " ال " مانند: " العلماء ، الرجال و ..." از جمله الفاظ عمومند، در حالی‌که تعریف فوق، آن را شامل نیست؛ زیرا مفاد عام، عبارت از شمول کل فرد فرد است، در حالی‌که لفظ "جمع" صلاحیت چنین معنائی را ندارد و بر جماعت دلالت می‌کند و اشکالی‌که از ناحیه عدم مانعیت بر این تعریف وارد شده، این است، که چنین تعریفی شامل أسماءِ أعدادی مانند: « عشرة، مأة، الف و ... » که بر 10 تا یکی یا بر 100 یا 1000 تا یکی دلالت می‌کند، می‌شود، در حالی‌که هیچ‌کس چنین الفاظی را از الفاظ عموم به حساب نمی‌آورد.

الفاظی بودن بعضی از أفراد و خارج بودن بعضی دیگر از أفراد، دلیل بر این است که معرّف دارای یک معنای إرتکازی روشن است که این تعریف‌ها با مقیاس آن سنجیده می‌شوند و وقتی معنای روشنی در ذهن مرتکز است، چگونه می‌تواند معرِّف أجلی از معَرَّف باشد؟ و از اینجاست که می‌گوئیم، چنین تعاریفی تعریف حقیقی که در جواب سؤال به "ما"ی حقیقیه ، یعنی سؤال از ماهیت و جنس و فصل یا عرض خاص باشد، نیست، بلکه تعریف لفظی و شرحُ‌الإسمی است که در جواب سؤال به "ما"ی شارحه برای کسی که هیچ معنا و مفهومی از عام نمی‌داند، قرار می‌گیرد و به بیان دیگر، این تعاریف از قبیل تعریف إنسان به حیوان ناطق یا حیوان ضاحک، نیست، بلکه صرفاً جنبه توضیح این لغت و تبدیل لفظی به لفظ روشن‌تر را داریم.

برای چنی مطلبی ( لفظی و شرحُ‌الإسمی بودن این تعریفها ) دو دلیل می‌توان إقامه نمود:

دلیل اوّل: تعریف ماهوی دارای شروطی است، مثل اینکه معرِّف (تعریف) باید از نظر مفهومی، أجلی و أظهر از معرَّف باشد، وگرنه تعریف به مساوی، ترجیحِ بلا مرجح و تعریف به أخاف، ترجیح مرجوح به راجح خواهد بود ،که باطلند.

حال در مورد تعریفی مانند تعریف مشهور از آن می‌گوئیم: معنائی که از خودِ لفظ "عام" در اذهان عرف مرتکز است به مراتب روشن‌تر از معانی ألفاظ و اصطلاحاتی مانند: استغراق، استیعاب، شمول و... است، که در تعریف آن أخذ شده‌اند، همان‌گونه که مصادیق آن نیز از قبیل « کل و اخوات آن، جمع با "ال"، نکره در سیاق نفی و نهی و ...» کاملاً شخصی هستند تا آن‌ها که در مقام نقض برتعریف از همین مصادیق استفاده کرده و می‌گویند: نقضی که بر تعریف وارد است، این است که فلان مصداق عام را شامل نیست یا شامل فلان غیر مصداق است.

دلیل دوّم: اگر در خطابات شرعی لفظ "عام" أخذ شده و حکمی روی این عنوان رفته بود و شارع فرموده بود: « العام حکمه کذا و...» لازم بود که موضوع شناسی کرده و مفهوم عام را بشناسیم تا از موضوعی که حکم بر آن مرتبت شده است، شناخت داشته باشیم ولی می‌دانیم که چنین خطاباتی وارد نشده، بلکه احکام روی مصادیق عام بار شده و در خطابات وارده هر حکمی که برای عام مطرح می‌کنیم در واقع متعلق به مصادیق آن است، مثلاً وقتی که گفته می‌شود: عام، صلاحیت دارد که تخصیص بر آن عارض شود. خودِ عنوان عام در اینجا نقشی ندارد، آنچه مورد نظر است مصادیق عام است، یعنی غرض این است که مصادیق عام (کل عام) در خطاب " اکرم کل العالم " می‌تواند تخصیص بخورد، حال اگر کل عالم به عنوان دیگری غیر از عنوان عام، هم داشت، مسئله تخصیص در مورد آن مطرح می‌شد، یعنی عنوان عام یک عنوان مُشیری است که مصادیقی مانند: کل عالم إشاره دارد.

نتیجه: عام به "حمل اوّلی" موضوع بحث نیست، تا نیازمند تعیین حدود آن باشیم بلکه عام به "حمل شایع"، یعنی مصادیق آن موضوع بحث است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo