< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/02/27

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت ششم نهج البلاغه/انسان و ارزش‌های اجتماعی /رازداری انسان عاقل

 

جلسه سی و ششم

 

حکمت ششم: انسان و ارزشهای اجتماعی

 

بخش اول: رازداری انسان عاقل

 

بحث در حکمت ششم نهج‌البلاغه است، عنوان این حکمت انسان و ارزش‌های اجتماعی است.

امیرمؤمنان علی× در این حکمت سه کلمه و سه سخن دارد. توجّهی اجمالی به این سه کلمه‌ی امام× داشته باشیم و سپس وارد بر شرح و توضیح کلمه اول بشویم.

امیرمؤمنان علی× در این حکمت می‌فرماید: «صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ، وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ، وَالِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ»[1] ، فرمود: «سینه‌ی شخص عاقل» صندوق اسرار اوست و «خوش‌رويى» دام محبّت است و «تحمّل ناراحتى‌ها» قبر عیوب است.

اولین کلمه از کلمات حکیمانه حضرت در این حکمت این است که می‌فرماید: «صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ»، سینه‌ی انسان عاقل صَندوق یا صُندوق سرّ اوست.

حضرت در کلمه‌ی دوم فرمود: «وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ»، خوش‌رویی و اهل تبسم و گشاده‌رو بودن به‌گونه‌ای که خوش‌رویی در چهره‌ی او نمایان باشد حبل و طنابی است برای این‌که انسان دیگران را جذب کند؛ و به تعبیری دیگر، مترجمین این‌گونه ترجمه کرده‌اند، گفته‌اند: خوش‌رویی، دام محبت است، مانند صیادی که دام پهن می‌کند تا صیدش را شکار کند خوش‌رویی و گشاده‌رو بودن انسان دامی است که دیگران را به خودش جذب کند و در اختیار بگیرد.

حضرت در کلمه‌ی سوم فرمود: «وَالِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ»، تحمل، بردباری، صبر و شکیبایی و حوصله کردن قبری برای عیوب است که سبب دفن عیوب و بدی‌ها می‌شود؛ اگر انسان تحمل داشته باشد به کشف عیوب مردم نمی‌پردازد، بلکه عیوب مردم را دفن می‌کند، چون معمولاً کشفُ العیوب در دعواها، درگیری‌ها و در بی‌حوصلگی‌ها ایجاد می‌شود؛ زمانی‌که انسان‌ها به دعوا و مشاجره روی ‌می‌آورند در هیجانات و احساسات که قرار می‌گیرند زبانشان گشوده می‌شود و عیوب یکدیگر را برملا می‌کنند. امیرمؤمنان× فرمود: اگر اهل تحمل باشی خداوند قبری را برای تو فراهم می‌کند که همه عیوب را چه عیوب خودت و چه عیوب دیگران را در آن دفن کنی.

جمله آخری را که حضرت در این حکمت فرمود: «وَالِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ»، در همین معنا عبارتی دیگر هم از حضرت نقل‌شده است؛ گویا نسخه‌ای دیگر هم از کلام امیرمؤمنان× دست سیدرضی بوده که آن نسخه بدل را هم سید رضی در این‌جا نقل می‌کند.

مرحوم سید رضی در ذیل این حکمت نکته‌ی دیگری را بیان کرده و می‌گوید: وَرُوِيَ أَنَّهُ× قَالَ فِي الْعِبَارَةِ عَنْ هَذَا الْمَعْنَى أَيْضاً: « الْمَسْأَلَةُ خِبَاءُ الْعُيُوب‌»[2] .

ایشان می‌گوید: نقل شده كه امام× درباره‌ی بخش سوم چنين فرموده است: صلح و آشتی و زندگی مسالمت آمیز وسیله‌ای برای پوشاندن عیب‌ها است.

نسخه‌های نهج‌البلاغه که بدل از نهج‌البلاغه‌ی سیدرضی جمع‌شده اختلافاتی با یکدیگر دارند در برخی از نسخ نهج‌البلاغه این‌گونه آورده‌اند: «الْمُسَالَمَةُ خَبَاءُ الْعُيُوبِ»، فرموده‌اند: «الْمُسَالَمَةُ»، یعنی زندگی همراه با صلح و آشتی؛ رفتارهای مسالمت‌آمیز برای صلح و آشتی.

فرموده‌اند: «الْمُسَالَمَةُ»، سبب تأسیس خیمه می‌شود، «خَبَاءُ» خیمه‌ای است که دارای پایه‌هایی است و روی سقف آن خیمه پوشیده می‌شود. می‌گویند: خانه‌ای که در زیر این خیمه بنا می‌شود محل پوشاندن عیوب است که کنایه از عیب‌پوشی است.

اما صبحی صالح در نهج‌البلاغه‌ی خود و مرحوم آقای دشتی نیز زمانی‌که نهج‌البلاغه را ترجمه کرده و همچنین شيخنا الاستاذ حضرت آية‌الله مکارم شیرازی در نهج‌البلاغه‌ای که زیر نظر ایشان ترجمه ‌شده و همچنین در کتاب «پیام امام» که شرح ایشان بر نهج‌البلاغه است یا در «نفحات الولاية» به‌جای واژه‌ی «الْمُسَالَمَةُ»، واژه‌ی «الْمَسْألَةُ» را گذاشته‌اند.

«الْمَسْألَةُ خَبَاءُ الْعُيُوبِ»، سؤال و پرسش‌کردن وسیله‌ای برای پوشاندن عیب‌ها است. «الْمَسْألَةُ»، یعنی پرسش‌گری و سؤال‌کردن؛ فرموده‌اند: پرسش‌گری، سبب و وسیله‌ای برای عیب‌پوشی است.

البته شيخنا الاستاذ حضرت آية‌الله مکارم در متن نهج‌البلاغه «الْمَسْألَةُ» را به پرسش ترجمه کرده‌اند، اما در کتاب پیام که شرح ایشان بر نهج‌البلاغه است در متن «الْمَسْألَةُ» آورده‌اند، ولی در مقام ترجمه عبارت ذیل، آن را به مسالمت‌جویی و صلح و آشتی ترجمه می‌کنند[3] .

آنچه که به نظر می‌رسد این است که این نقل نباید درست و صحیح باشد، به‌جهت این‌که اولاً: مشهور از نسخه‌های نهج‌البلاغه «الْمُسَالَمَةُ» دارد، و ثانیاً: با مقصود امام× سازگاری ندارد، زیرا با وجود واژه‌ی «الْمَسْألَةُ» نمی‌توان خبر را بر مبتدا حمل نمود، چرا که تطبیق نخواهد کرد و قابل تصور هم نخواهد بود تا این‌که قابل تصدیق و نسبت دادن به امام× باشد.

یعنی خبری که بر این بار می‌شود مستحیل است، نمی‌توانیم آن را بار کنیم. امام× در بیان «خَبَاءُ الْعُيُوبِ» یا «قَبْرُ الْعُيُوبِ» یک معنا را اراده کرده و می‌خواهد بگوید: عیب پوشیده شود، اما با سؤال و پرسش نمی‌شود عیب کسی را پوشاند،

زیرا بسیار روشن است که سوال و جواب کردن از یک فرد که نوعی کنکاش و جستجو به شمار می‌آید به خودی خود سبب کشف عیوب و نواقص است نه این‌که وسیله‌ای برای پوشاندن عیوب باشد. لذا با مقصود و بیان امام× سازگاری ندارد.

از این رو نمی‌توانیم به صحت آن قائل شویم و نمی‌توانیم آن را به امام× نسبت دهیم، چراکه گفتن این‌چنین جمله‌ای که بگوییم: «الْمَسْألَةُ خَبَاءُ الْعُيُوبِ»، دارای تناقض درونی و محتوایی است، و دور از شأن یک انسان عاقل و عادی است تا چه رسد بخواهیم آن را به‌مقام امیرمؤمنان علی× نسبت دهیم.

در میان مترجمان و شارحان هم فقط این دو بزرگوار این‌گونه نقل کرده‌اند، پس به احتمال قوی باید اشتباهی در نوشتن رخ داده باشد که موقع ترجمه نیز بدان التفاتی صورت نگرفته است.

به‌نظر می‌رسد که چنان‌چه این دو بزرگوار، یعنی مرحوم دشتی و شيخنا الاستاذ حضرت آية‌الله مکارم به این نکته التفات پیدا می‌کردند و به وجود این تناقض پی می‌بردند این نکته را اصلاح می‌کردند، چرا که شأن این بزرگواران این نیست که جمله‌ای این‌چنین را بیاورند. همان «الْمُسَالَمَةُ» با کلام امام× سازگاری دارد.

و جمله «وَمَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ»، نیز بخشی از حکمت هفتم است که در جای خودش بدان خواهیم پرداخت.

چنان‌چه مورد ملاحظه قرار گرفت، امام× در این حکمت بر سه نقطه محوری در بعد ارزش‌های اجتماعی انسان تاکید می‌ورزند و یادآوری می‌نمایند.

1– رازداری. 2– خوشرویی. 3– عیب پوشی و پرهیز از افشاگری.

هر کلمه حضرت یکی از این موضوعات را در بردارد. نقطه‌های سه‌گانه در حقیقت سه ضلع ارزش‌های موثر در رشد و ارتقاء فرهنگی جامعه و دوام ماندگاری آن را تشکیل می‌دهند.

چرا که جامعه در صورتی که بخواهند ماندگاری داشته باشد و رو به رشد و کمال نیز حرکت کند و به جامعه ایستا و راکد تبدیل نشود، باید افراد آن رازدار باشند و هرگز رازهای شخصی و اسرار طبقه‌بندی شده جامعه را فاش نسازند، و در رفتارهای اجتماعی افراد با یکدیگر نیز با خوش‌رویی و گشاده‌رویی رفتار کنند که سبب مهم در جذب حداکثری دیگران و ایجاد پیوند عمیق دوستی میان افراد جامعه خواهد بود و در مرحله سوم از خصلت خدای عزّوجلّ که عیب پوشی و ستّارالعیوب بودن است نیز بهره‌ای برده باشند و عیوب دیگران را بپوشانند.

به تعبیری دیگر، دوام و ماندگاری هر جامعه‌ای چه جامعه‌ی کوچک که خانواده دونفره باشد تا خانواده چندنفره و پرجمعیت تا یک روستا و یک شهر و شهرستان و استان و کشور و جهان هستی، همه‌ی این‌ها اگر بنا باشد ماندگاری پیدا کند و دوام داشته باشد، و علاوه‌ بر ماندگاری‌اش بخواهد رشد هم داشته باشد و به سمت و سوی کمال حرکت کند، نیازمند سه ضلع: رازداری، خوش رویی و عیب‌پوشی است.

    1. اما رازداری، یعنی هرچه می‌داند پیش هر کس نگوید.

    2. خوش‌رویی و خوش‌برخوردی، یعنی جذب حداکثری. این‌که انسان و مدیران و افراد یک جامعه بتوانند همه افراد حتی از بیرون جامعه را جذب کنند. در حوزه‌ی اسلام این‌گونه است که در چندین مرحله جذب از بیرون صورت‌گرفته است، یکی در زمان پیامبر اسلام| که در اوایل اسلام بود؛ و یکی در زمان امام صادق× که مدرسه فقهی ایشان گسترش یافت و به سراغ جذب از بیرون رفتند؛ و یکی هم در زمان امام رضا× بود؛ زمانی‌که مدرسه کلام امام× تشکیل شد آغاز گردید به سراغ جذب از بیرون رفتند.

    3. عیب‌پوشی، اگر بنا باشد عیب هر کس را که در جامعه، چه کوچک و چه بزرگ پیدا کردیم ، بخواهیم آن را بیان کنیم به جای رویش‌ها، ریزش‌های افراد فراوان می‌شوند. و جامعه‌ای اگر بخواهد در مسیر رویش و رشد و در مسیر ماندگاری و دوام حرکت بکند باید این سه ضلع (رازداری، خوش‌رویی و عیب‌پوشی) را داشته باشد.

چرا که اگر افراد جامعه‌ای احترام به آبروی یکدیگر نگذارند و حاضر باشند به آسانی عیوب دیگران را بر ملا کنند، این جامعه هرگز به سوی کمال و رشد حرکت نخواهد کرد، بلکه بر لبه‌ی پرتگاه حرکت کرده و رو به افول و در معرض سقوط خواهد بود.

در گام دوم انقلاب قرار داریم؛ بنایی که در آغاز مباحث گذاشتیم این بود که گفتیم: در گام دوم انقلاب باید ببینیم که چگونه می‌توانیم از نهج‌البلاغه استفاده کنیم و چه درسی می‌توانیم از آن بگیریم.

یکی از نکاتی که مقام معظّم رهبری در بیانیه گام دوم بر آن تاکید فراوان دارند، بحث جامعه‌سازی و جامعه‌پردازی است که زمینه‌ای برای تشکیل تمدن اسلامی است. اگر این جامعه‌سازی بخواهد صورت بپذیرد باید این سه ضلع کلام حضرت را داشته باشد. اگر بخواهیم جامعه‌ای اسلامی تشکیل بدهیم باید تمرین کنیم، اوّلاً: رازدار باشیم، چه نسبت به راز و اسرار فردی و چه راز و اسرار اجتماعی و چه راز و اسرار نظامی و چه راز و اسرار سیاسی. ثانیاً: افراد جامعه باید خوش‌رو باشند تا جذب حداکثری صورت پذیرد، البته با رعایت معیارها؛ چون خوش‌رویی ابزاری برای جذب حداکثری است. و ثالثاً: عیب‌پوشی کنیم؛ اگر از کسی خطایی سرّ زد و در نزد پروردگار توبه نمود، ما هم عیب‌پوش باشیم.

اگر خانواده‌ها در جامعه بر مدار این سه ضلع حرکت کنند موفق می‌شوند و تبدیل به خانواده و جامعه‌ای سالم خواهند شد. ارتباط بین فرزندان و والدین، و نیز ارتباط همسر و شوهر، ارتباط درستی می‌شود. چالش‌های زندگی کم خواهد شد.

پس این کلام حضرت کلامی است که در مسیر جامعه‌سازی قرار دارد و در مقابل اگر این سه ضلع یا هر کدام از این اضلاع نباشد، جامعه به سمت‌وسوی سقوط و انحطاط حرکت کرده و در معرض سقوط قرار خواهد گرفت. جامعه‌ای هم که در معرض سقوط و در لبه‌ی پرتگاه قرار داشته باشد دوامی ندارد. جامعه باید در کوهپایه حرکت کند تا رشد کند و به سمت قله برود، اگر در لبه پرتگاه حرکت کند همیشه لرزان است و به ثبات نخواهد رسید و به‌نظر می‌رسد این سه‌ ویژگی از نیازهای جامعه‌سازی و جامعه‌پردازی در گام دوم انقلاب اسلامی است.

سند حکمت

بحث در مورد سند این حکمت همان است که در سند حکمت دوم گذشت.

بخش اول: رازداری

امام× در بخش اول از این حکمت به موضوع مهم رازداری اشاره می‌کند و انسان‌های عاقل را به آن تشویق می‌نماید که سینه انسان عاقل صندوق رازها و اسرار وی می‌باشد.

واژه‌ی راز در فارسی معادل واژه‌ی سرّ در عربی است.

مرحوم دهخدا در فرهنگ عامیانه (فرهنگ‌نامه دهخدا) راز را این‌گونه ترجمه می‌کند، می‌گوید: راز به معنای آن‌چه که بايد در دل نهفته باشد، و چيزى كه بايد پنهان بماند، يا به اشخاص مخصوصى گفته شود[4] ، است؛ و راز گفتن يعنى با كسى پوشيده و پنهانى سخن گفتن، و سرّى به كسى سپردن، و رازدار كسى است كه راز كسى را نگاه‌دارد، و حافظ و محرم اسرار او باشد.

حضرت در این کلمه از حکمت چهار واژه دارد(صَدْر- عاقِل- صُنْدُوق- سِرِّه)؛ فرمود: «صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ»، سینه‌ی انسان عاقل صندوق سرّ اوست.

امام× در این سخن کوتاه اما پرمغز از واژگانی استفاده نموده‌اند که از حیث ترجمه روشن است، اما کاربرد هرکدام در مقام استعاره و تشبیه می‌تواند مفهوم خاص و بلندی را ایفا نماید که در اینجا به برخی از محور‌های مهم سخن آن حضرت توجه می‌کنیم.

    1. اولین نقطه محوری در سخن امام مفهوم کلی سخن امام× که عبارت است از: همان‌گونه كه صاحبان ثروت اشياء قيمتى را در صندوق‌هاى محكم نگاه‌دارى مى‌كنند، انسان عاقل نيز بايد اسرارش را در دل خود پنهان دارد. گویا امام می‌خواهد به جامعه بفهماند که دل انسان‌ها صندوق محکمی است که به سوی هرکسی باز نمی‌شود، و می‌تواند مخزن اسرار باشد؛ از این‌رو دل انسان‌های عاقل صندوق سرّ و راز آنان است.

    2. سؤالی که در این‌جا مطرح می‌شود این است که چرا امام× برای رازداری از لفظ صندوق[5] استفاده نمود؟ چرا نفرمود مخزن سرش، یا کلمه‌ای دیگر به جای صندوق نفرمود؟

امام× به‌طور حتم با نگاهی عمیق واژگان حکیمانه‌ای را استخدام می‌کند و لسان امام× این است. در پاسخ به این پرسش باید بگوییم همان‌طور که صندوق حافظ اشیاء قیمتی است و مردم گرانقیمت‌ترین دارایی منقول خودشان را در صندوق‌ها می‌گذارند تا از دسترس سارقان و از خطرها در امان باشد، سرّ انسان هم به نوعی دارایی گران‌قیمت آدمی است که باید در صندوق قرار بگیرد که آن صندوق نگهدارنده، سینه‌ی انسان عاقل است.

معمولاً اشیاء گران‌قیمت و گران‌بها را در صندوق جا می‌دهند، نه هرچیز دیگری؛ اگر اشیاء کم‌قیمت و عادی را در صندوق نمی‌گذارند. کأنَّ امام× در این‌جا می‌خواهد به ما بفرمایید که سرّ شما همان اشیاء گران‌قیمت و ثروت پرقیمتی برای شماست. ارزش و قیمت سرّ انسان نیست و سینه‌ی انسان عاقل حکم آن صندوق را دارد که می‌تواند از آن مراقبت کند.

ابن میثم در شرح خود بر نهج‌البلاغه در این‌باره می‌نویسد:

«استعار للصدر لفظ صندوق السرّ باعتبار حفظه كما يحفظ الصندوق ما فيه، وَهو في المعنى أمر للإنسان بكتمان سرّه وَرغّبه في ذلك بذكر العاقل. فكأنّه قال: العاقل من جعل صدره صندوق سرّه وَحفظه»[6] ،

یعنی امام× عبارت صندوق السّر، را استعاره از صدر و سینه به اعتبار حفظش آورده است، از آن رو همان‌گونه که صندوق، محتوای خود را حفظ و نگهدارى مى‌كند. سینه‌ی انسان هم باید سرّ خود را حفظ و نگهدارى كند. و اين عبارت در حقيقت، دستوری براى انسان است، تا راز خود را پنهان دارد، و امام× با آوردن كلمه‌ی عاقل می‌خواهد انسان‌ها را ترغیب و تشویق کند تا سینه‌ی خود را صندوق سرّشان قرار دهند. گويا فرموده باشد: خردمند كسى است كه سینه‌ی خود را گنجینه‌ی راز و نگهبان آن قرار دهد.

    3. چرا امام× از وصف عاقل برای تشویق استفاده فرموده است؟

آری ممکن است کسی بگوید امام می‌توانست بفرماید: «صَدْرُ الْمَرْءِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ»، چرا این‌گونه نفرمود و از وصف عاقل استفاده کرد؟

با اندک تاملی روشن می‌شود که به کار گیری وصف عاقل از سوی امام× حکیمانه بوده، و با توجه و دقّت خاصّی انتخاب و استخدام گردیده است؛ زیرا عاقل بودن امتیاز آدمی و انسان است، عقل انسان امتیاز برای او و عاقل بودن نشانه‌ی ممتاز بودن است.

یکی از راه‌کارهای تشویق و توصیه آدمی به کاری این است که امتیازهای وی را به رخش بکشی. امیرمؤمنان× هم از همین طریق و اسلوب وارد شده‌است. چرا که ایشان در مقام تشویق جامعه و افراد به رازداری بوده است، و چنان‌چه می‌خواهی طرف مقابل را به امری تشویق کنی امتیازات وی را بازگو کن، و مورد تذکر و یادآوری قرار بده، زیرا در پذیرش آن توصیه بسیار موثر خواهد بود.

در جامعه وقتی کسی را با عنوان عاقل مخاطب قرار می‌دهی، احساس خاصّی به او دست می‌دهد و احساس می‌کند که انسان ارزشمندی است، و این در تحریک پذیری افراد بسیار موثر است.

از این رو امام× نیز با همین شیوه تشویق جامعه را با رازداری آغاز می‌نماید.

اول می‌فرماید: «صَدْرُ الْعَاقِلِ»، یعنی شما که از نعمت عقل برخوردار هستی، شما که عاقل هستی و به‌خاطر عقلت انسان ممتازی هستی، باید رفتارت هم مطابق عقلت باشد؛ که یکی از آن رفتارها صندوق سرّ قرار دادن سینه‌ی خودش است. اسلوب تربیتی مؤثر در مقام موعظه این است که ابتدا امتیاز طرف به رخش کشیده شود. زمانی‌که انسان می‌خواهد کسی را موعظه کند ابتدا باید خوبی‌های وی را بیان کند تا ترغیب و تشویق شود، سپس او را موعظه کند.

شاید بتوان وجه دیگری را نیز درباره‌ی فلسفه به کار گیری لفظ عاقل در این سخن بیان نمود و آن چیزی است که در شرح منهاج‌البراعة میرزا حبیب‌الله خویی آمده است.

ایشان در این‌باره چنین می‌گوید:

«(وَصَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ) كتمان‌ الأسرار دأب‌ العقلاء الأخيار، وَقد أمر في غير واحد من الأخبار بكتمان السرّ، وَصدر الوصاية به عن غير واحد من الحكماء وَذوى البصيرة سواء كان سرّ نفسه أو السرّ المودع عنده من غيره»[7] .

ایشان هم می‌خواهد همین را بگوید که این شیوه‌ی موعظه می‌تواند در جامعه بسیار مؤثر باشد. ایشان می‌گوید: رازداری و کتمان نمودن اسرار یکی از روش‌های معمول عقلا و برگزیدگان در تاریخ بوده است، و به همین جهت نیز در بسیاری از روایات دستور به کتمان سرّ داده شده، و سفارشات بسیاری نیز از حکیمان روزگار و صاحبان بصیرت و بینش نسبت به آن صادر شده است.

انسان‌های جاهل چون نمی‌دانند که باید راز دار باشند، لذا افشاگری راز می‌کنند؛ اما سیره و دأب عقلا رازداری بوده‌است؛ در این‌باره هم فرقی نمی‌کند که راز خود انسان باشد یا رازی که پیش او به امانت گذارده شده؛ هیچ کدام را نباید فاش کند.

وصف عاقل از واژگانی است که در چندین مورد از امام× درباره‌ی رازداری به کار رفته است.

به طور نمونه امام× در جای دیگر وقتی سخن از کتمان سرّ و رازداری بیان می‌کند، این‌چنین می‌فرماید: «اَلعاقِلُ صُنْدُوقُ سِرِّه عَجيبٌ»[8] ، تعبیر حضرت در این‌جا تعبیر متفاوتی است، امیرمؤمنان× می‌فرماید: صندوق سرّ عاقل چیز عجیبی است.

البته عجیب بودن صندوق سرّ عاقل در سخن امام× شاید به جهت این باشد که چون سینه‌ی عاقل با عقل رشد می‌کند، پس سینه‌اش بسیار فراخ است، به‌گونه‌ای که اسرار نگفته‌ی فراوانی در آن جای می‌شود که گاهی اصلا بازگو نمی‌شود و همراه او به خاک سپرده می‌شود.

چرا که انسان عاقل عاقبت اندیش است، چون عقل حسابگر است، مثل عشق نیست که در هر صورت وارد میدان شود، عقل حسابگر است و محاسبه می‌کند، با خود می‌گوید که آیا این سر را نگه دارم یا آن را فاش کنم؟ عاقبتش چه می‌شود؛ اگر برملا کنم چه می‌شود؟ لذا عاقبت‌اندیش است. و به این جهت اسرار در سینه خود را فاش نمی‌کند، چون می‌داند عاقبت خوبی ندارد.

صندوق سرّ عاقل عجیب است چرا که عاقل با رازداری و سرّ نگه داری آبروی افراد را مراقبت می‌کند.

صندوق سرّ عجیب است، چون انسان عاقل سختی‌های فراوان را تحمل می‌کند، ولی زبانش باز نمی‌شود؛ همانند افرادی مثل ابن ابی عُمَیر که وقتی دستگیر می‌شود و با همه‌ی سختی‌ها و شکنجه‌هایی که می‌بیند، اما زبان‌ باز نمی‌کند و اسرار را بازگو نمی‌کند. همچنین شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی و مدافع حرم، به‌خصوص آن‌هایی که اسیر شدند و اسرار زیادی داشتند، اما بازگو نکردند. چون عاقل بودند، چون سینه‌ی انسان عاقل فراخ است و هر چه اسرار باشد در این سینه جا می‌شود. انسان عاقل سینه‌اش هرگز تنگ نمی‌شود؛ لذا امیرمؤمنان× فرمود: «لَا حِرْزَ لِمَنْ‌ لَا يَسَعُ‌ سِرَّهُ‌ صَدْرُهُ‌»[9] ، فرمود حرزی ندارد، امنیتی ندارد کسی که سینه‌اش گنجایش رازش را نداشته باشد. یعنی سینه‌اش کوچک‌تر از سرّش باشد. انسان باید سینه‌اش را فراخ و گشاد کند تا هر چه رازی بود در آن‌جا شود.

خلاصه این‌که سینه‌ی انسان عاقل صندوقی عجیب است.

    4. چرا از واژه صَدْر(سینه) برای رازداری استفاده شده است؟ واژه‌ی صَدْر در این‌جا چه خصوصیتی دارد؟ امام می‌توانست به جای واژه‌ی صَدْر کلمات دیگری مانند قَلبُ الْعَاقِلِ و ... را به کار ببرد، چرا از واژه‌ی صَدْر استفاده کرد؟ آیا می‌تواند دارای پیامی باشد؟

اوّلاً: تعبیر صَدْر در سخن امام علی× نزدیکترین تعبیر به قلب است، یعنی «صَدْرُ الْعَاقِلِ» به جای قَلْبُ الْعَاقِلِ نشسته است، و چرایی این مطلب نیز به این است که سینه انسان بخش وسیعی از وجود آدمی است که مشتمل بر قلب او هم می‌شود.

پس سینه‌ی انسان بخش وسیعی از وجود آدمی است که قلب را هم شامل می‌شود و از طرفی قلب انسان که در این سینه قرار دارد تنها جای خداوند است و غیر از خداوند، همگان اغیار به شمار می‌آیند! و در آن جایی ندارند؛ لذا امام صادق× در همین‌باره فرموده‌اند: «الْقَلْبُ‌ حَرَمُ‌ اللَّهِ‌ فَلَا تُسْكِنْ‌ حَرَمَ‌ اللَّهِ‌ غَيْرَ اللَّه»[10] ،‌ دل حرم خداست، پس، جز خدا را در حرم خدا اسکان مده!

رازداری در برابر همگان است چه دوست باشد و چه دشمن، و اگر محل راز، سینه و قلب آدمی باشد هیچ کسی جز خداوند بر آن آگاه نخواهد شد؛ مگر آن‌که انسان قلبش را پایگاه بیگانگان قرار دهد که سرآمد همه‌ی بیگانگان شیطان است.

تعبیر «صَدْرُ الْعَاقِل» در این حکمت به‌کار گرفته شده چرا که اگر سینه‌ی انسان خدایی باشد شیطان هم از راز انسان مطلع نخواهد شد.

ثانیاً: از جهتی دیگر صدر و سینه انسان شامل اجزای رئیسیّه بدن وی از قبیل قلب و ریه و غیره وی می‌باشد که نقشی حیاتی در زندگی و مرگ انسان دارند.

سینه‌ی انسان که قلب وی هم در آن است فقط باید خدا از آن اطلاع داشته باشد؛ یعنی همه غیر از خداوند بر اسرار سینه انسان نامحرم به حساب می‌آیند. زمانی که سینه و قلب انسان حرم خدا شد معنایش این است که هر کس غیر از خداوند نامحرم اسرار انسان است؛ لذا فرموده‌اند ازاین‌جهت است که رازداری نقش مهمی در زندگى انسان داشته و عامل حیات وی است؛ به‌گونه‌ای كه امام صادق× آن را همچون خونی دانسته كه در رگ‌های انسان جريان دارد. ایشان مى‌فرمايد: «سِرُّكَ مِنْ دَمِكَ فَلَا يَجْرِيَنَ‌ مِنْ غَيْرِ أَوْدَاجِك‌»[11] ، امام صادق× فرمود: راز تو جزئى از خون توست، پس در رگ‌هاى غير تو نبايد جريان يابد.

یعنی راز تو، بخشى از خون تو است، پس نبايد در غير رگ‌هايت جارى شود.

از اين حديث شريف استفاده مى‌شود، همان‌طور كه جريان طبیعى خون در بدن باعث ادامه حیات است و چنان‌چه به جاى جريان یافتن در رگ‌ها، به بیرون راه يابد، منجر به مرگ مى‌شود، اسرار انسان نيز اگر از دل خارج شود و در مجرای غيرطبيعى قرار گیرد، زندگى عادی انسان را دچار تزلزل ساخته و آبروی وی را در معرض خطر جدى قرار مى‌دهد.

امام صادق× در روایتی دیگر این‌گونه فرمود: «صَدرُكَ أوسَعُ لِسِرِّكَ»[12] ، سینه‌ی تو، گنجایش بيشترى براى راز تو دارد.

 


[4] - لغت نامه دهخدا، واژه‌ی راز.
[5] - در عربی صُندوق گفته می‌شود و در فارسی صَندوق درست است؛ مانند شُعار و شِعار که در فارسی شُعار و در عربی شِعار درست است.
[7] - منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج‌21، ص17.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo