< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/02/22

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت پنجم نهج البلاغه/ انسان و ارزش‌ها /فکر و اندیشه، نمایشگر واقعیت، جلسه دوم

 

جلسه سی و پنجم

 

حکمت پنجم: انسان و ارزشها

 

بخش سوم: فکر و اندیشه، نمایشگر واقعیت، جلسه دوم

 

بحث در بخش سوم از حکمت پنجم نهج‌البلاغه بود. امیرمؤمنان× در این حکمت سه کلمه دارد.

حضرت در کلمه اوّل فرمود: «الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ»، علم میراثی گران‌بها و کریمانه است.

در کلمه دوم فرمود: «وَالْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ»، آداب (ادب‌ها) حُلَل مجدّده و لباس‌های تازه‌به‌تازه و نو به ‌نو هستند که انسان همیشه آن‌را به تن می‌کند و هرگز بوی کهنگی به خود نمی‌گیرد. انسان از این نو بودن لباس‌ها بهره‌مند می‌شود. این دو قسمت از حکمت پنجم را هرکدام در دو جلسه بحث کردیم و مطالبی را با استمداد از روح بلند امیرمؤمنان علی× تقدیم نمودیم.

كلمه‌ی سومی که حضرت در این حکمت می‌فرماید این است که فرمود: «وَالْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَة»، فکر و اندیشه‌ی انسان به‌مثابه‌ی آینه‌ای شفاف است حضرت در این حکمت از باب تشبیه محسوس به معقول وارد شده تا مطلب برای ما روشن شود و بتوانیم آن‌را درک کنیم. «الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَة»، فکر و اندیشه‌ آینه‌ای شفاف است.

همان‌گونه که قبلاً عرض کردیم از خصوصیات آینه این است که دغل‌کاری و ظاهرسازی بلد نیست، بلکه توانایی آینه نمایش و واقع‌نمایی آن‌چیزی است که هست. آینه، نمایشگر واقعیت‌هاست؛ لذا انسان زمانی‌که مقابل آینه می‌ایستد آن‌چه را که هست نشان انسان می‌دهد نه آن‌چه را که انسان می‌خواهد. دوربین‌های پیشرفته امکاناتی دارند که آن‌گونه که انسان بخواهد می‌توانند نشان انسان بدهند؛ یعنی قابلیتی دارند که می‌توانند تغییراتی در انسان ایجاد کنند، مثلاً چهره‌ی زشت انسان را زیبا و صوت ضعیف وی را بلند جلوه بدهند. این توانایی در این دوربین‌ها و نرم‌افزارها وجود دارد؛ اما از خصوصیات آینه این است که واقعیت انسان را و آن‌گونه که انسان هست را نشان می‌دهد. امیرمؤمنان× در این‌جا می‌فرماید: فکر از امتیازات و اختصاصات انسان است، و به‌مثابه‌ی آینه‌ای است که واقع‌نما است. فکر انسان نمایشگری است که خداوند آن‌را در وجود انسان قرار داده که همیشه همراه انسان است و واقعیت انسان را نشان می‌دهد و یکی از نعمت‌های بزرگ الهی نیز به‌شمار می‌رود؛ زیرا انسان می‌تواند در این دنیایی که می‌خواهد با زینت‌سازی و تزیین کردن، واقعیت‌ها را بر انسان بپوشاند و خلاف واقع را برایش به نمایش بگذارد، همیشه به واقعیت خودش پی ببرد. شیطان، به‌عنوان دشمن قسم خورده‌ی انسان هم کارش این است که خلاف واقعیت را به‌انسان نشان می‌دهد، باطل نیز کارش این است که می‌خواهد خلاف واقع را به عنوان واقعیت به‌انسان نشان بدهد؛ اما خداوند در کنار همه‌ی این غیر واقع نماها، آینه‌ای واقع‌نما را در وجود انسان قرار داده که انسان بتواند واقعیت خودش را دریافت کرده و به آن پی ببرد و آن را بفهمد.

زمانی‌که انسان متوجه واقعیت خودش بشود، به‌توانایی خودش پی می‌برد. حاشیه‌هایی که به‌طور معمول برای انسان درست می‌کنند سبب می‌شود که گاهی انسان را بزرگ‌تر جلوه دهد و گاهی هم ضعیف‌تر. دشمن تلاش دارد تا انسان را ضعیف کند؛ و اطرافیان متملّق دوست دارند که انسان را بزرگ‌تر جلوه بدهند؛ هر دوی این‌ها برای انسان خطر است. هم دوستی‌های خاله‌خرسه خطرناک است و هم دشمنی‌ها خطرناک است. منافق علیم‌اللّسان هم خطرناک است. در روایتی پیامبر اکرم| درباره‌ی منافق علیم‌اللّسان به امیرمؤمنان علی× فرمود: «يَا عَلِيُّ هَلَاكُ أُمَّتِي عَلَى يَدَيِ كُلِّ مُنَافِقٍ‌ عَلِيمِ‌ اللِّسَان‌»[1] ، اى على نابودى پيروان من به دست منافقان زبان بلد است.

منافق علیم‌اللّسان؛ یعنی منافقی که دور انسان می‌چرخد و با زبانش ظاهرسازی می‌کند؛ از طرفی هم دشمن نیز در تلاش است که با هیبت‌سازی از خودش انسان را تضعیف کند. اطرافیان و متعلّقات انسان دوست دارند که وی را بزرگ کنند، اما با وجود همه‌ی این‌ها خداوند متعال آینه‌ای را در وجود انسان قرار داده که واقع نماست و آن فکر انسان است.

با توجه به تعریف راغب اصفهانی و آیات و روایات فکر را معنا کردیم و گفتیم که فکر، عقل نیست، فکر غیر از عقل است؛ عقل قدرت تشخیص است، ولی فکر قوّه‌ی برنامه‌ریزی است. عقل تشخیص می‌دهد که ظلم بد است و عدل خوب است، و عقل قدرت تشخیص است، اما فکر برنامه‌ریزی می‌کند که چگونه عادل باشد و ظالم نباشند. برنامه‌ریزی از فکر است، اما تشخیص آن با عقل است. حوزه‌ی فکر هم حوزه‌ی وسیعی است که شامل همه‌ی بخش‌ها می‌شود. خداوند انسان را دعوت به اندیشیدن و تفکّر در همه‌چیز کرده‌است، فقط یک استثنا دارد و آن استثنا هم این است که در هر کجا که می‌خواهی فکر کنی اول ببین می‌توانی صورتی از آن چیز را در ذهن برای خودت تصور کنی یا نه، اگر توانستی آن‌را تصور کنی می‌توانی درباره‌ی آن فکر کنی و اگر نتوانستی آن‌را تصور کنی و قابل‌تصور نبود، درباره‌اش فکر نکن که هلاکت خواهی شد. لذا انسان می‌تواند درباره‌ی اوصاف خداوند فکر کند، چون اوصاف خداوند قابلیت تصور دارد و می‌شود آن‌ها را تصور کرد، اما درباره‌ی ذات خداوند متعال نمی‌شود فکر کرد، چون قابلیت تصور ندارد و نمی‌شود آن را تصور کرد، پس نمی‌شود درباره‌ی ذات خداوند فکر و اندیشه کرد.

بنابر آن‌چه که بیان نمودیم فکر با عقل تفاوت‌هایی داشت، که اشاره‌ای به آن داشتیم:

    1. یکی از آن تفاوت‌ها این است که عقل خطا نمی‌کند، ممکن است بعضی جاها تشخیص ندهد، اما هرگز خطا نمی‌کند، آنجایی‌که عقل نمی‌فهمد در دایره‌ی فهم عقل نیست، اما هر کجا که عقل می‌تواند بفهمد، می‌فهمد و فهمش هم درست است. ما خطای عقلی نداریم، اما خطای فکری داریم، فکر صحیحی داریم، فکر ناصحیح داریم، فکر درست داریم و فکر نادرست داریم.

    2. یکی دیگر از آن تفاوت‌ها این است که فکر خسته می‌شود، اما عقل هرگز خسته نمی‌شود؛ اگر در اوج خستگی هم از انسان سؤال کنند که ظلم بد است یا خوب، می‌گوید: بد است.

    3. یکی دیگر از آن تفاوت‌ها نیز این است که عقل قوه تشخیص است، اما فکر قوه برنامه‌ریزی است که تابع مغز می‌باشد و چنان‌چه در مدار عقل به حرکت درآید و جولان پیدا کند فکری عقلانی و سالم می‌شود که برنامه‌ریزی او نیز در مسیر درست قرار می‌گیرد؛ و اگر در مسیر هوی و هوس قرار گرفت، فکری غیر صحیح شده و برنامه او نیز غیر صحیح خواهد بود.

گاهی بعضی از واژگان با واژه‌ی فکر اشتباه گرفته می‌شود، از جمله‌ی آن واژگان رای و نظر است. تفاوت این دو در این است که رأی و نظر معنای عامی دارد؛ نظر بالبداهه و بدون تأمل است، اما فکر حتما با تأمل است. لذا فکر بالبداهه نظر خود را اعلان نمی‌کند، بلکه با تامل کردن و صرف وقت آن را اعلان می‌کند، چراکه برنامه‌ریزی با اتکاء بر عقل نیازمند تامل و صرف وقت و اندیشیدن است.

بنابراین به‌اعلان نظری که بالبداهه باشد رای گفته می‌شود؛ و به اعلان نظری که با تامل و دقت همراه باشد، فکر می‌گویند.

مصطفوی در التحقیق درباره‌ی تفاوت بین نظر و فکر این‌گونه می‌نویسد:

«الفرق بين النظر وَالفكر: أنّ النظر يكون فكرا وَيكون بديهة. وَالفكر ما عدا البديهة»[2] .

ایشان می‌گوید: فکر غیر از بدیهه است، بداهه‌گویی نظر و رأی هست، اما فکر نیست. لذا امام× که فرمود: «الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَة»، فکر، آن رای و نظری است که با تأمل و دقت نظر همراه باشد، نه این که هر چه به ذهنش رسید، بگوید.

همچنین ایشان میان تفکّر و تدبّر نیز فرقی قایل است که شاید بیان آن خالی از فایده نباشد، و آن این است که تفکّر، به برنامه‌ریزی با اتکاء بر دلیل و استدلال گفته می‌شود، ولی تدبّر، به برنامه‌ریزیِ با اتکاء بر عاقبت‌اندیشی گفته می‌شود.

ایشان این‌گونه می‌نویسد:

«وَالفرق بين التفكّر وَالتدبّر: أنّ التدبّر تصرّف القلب بالنظر في العواقب. وَالتفكّر تصرّف القلب بالنظر في الدلائل»[3] .

مرحوم مصطفوی درباره‌ی تفاوت بین تدبّر و تفکّر می‌گوید: همانا تدبّر، رفتار و عمل قلب است با توجه به عواقب آن؛ و تفکّر، رفتار و عمل قلب است با توجه به استدلال و دلیل.

به تعبیری، تدبّر، تأمّل در عاقبت‌ها است، و تفکّر در دلیل و استدلال‌ها است.

زندگی انسان در ابعاد گوناگون ترسیم شده و نمی‌توان آن‌را در یک بُعد خاصی خلاصه و محدود ساخت؛ لذا فکر انسان نیز باید در همه‌ی ابعاد حیات او اعم از محسوسات، معقولات و معنویات، اجازه ورود داشته باشد.

بنابراین گفته شده که دائره‌ی فکر در سه بُعد مذکور اجازه ورود دارد و قرآن نیز به همین ابعاد دعوت کرده است.

امر به تفکّر و تدبّر در قرآن

امر به تفکّر و امر به تدبّر هر دو در قرآن آمده است و با یکدیگر تفاوت دارند. خداوند متعال در قرآن کریم امر به تدبر می‌کند و کسانی را که تبر نمی کنند توبیخ و سرزنش کرده و می‌فرماید: {أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ}[4] ، آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند،

در جایی دیگر امر به تفکّر و اندیشیدن کرده و می‌فرماید: {أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ}[5] ، پس چرا نمی‌اندیشید؟!

خداوند متعال در قرآن کریم هم سؤال از تدبر می‌کند و هم سؤال از تفکر، هر دو در قرآن وارد شده‌است.

فرق بین تفکّر و تدبر در این است که، تفکّر ارائه نظر و با اتکای بر استدلال و دلیل همراه است، اما تدبر، ارائه نظر و با اتکای بر عاقبت‌اندیشی است، به تعبیری، تدبر آن است که انسان با اتکا و توجه به عاقبت یک کار نظر می‌دهد و برنامه‌ریزی می‌کند؛ این‌که عاقبت این کار چه می‌شود، آیا عاقبت آن خیر است یا شر؟ با توجه به عاقبت این کار نظر می‌دهد و اقدام می‌کند. اقدام با تدبر، یعنی اقدام همراه با عاقبت‌اندیشی؛ اما تفکّر یعنی اقدام بر مبنای دلیل و استدلال.

اگر انسان دلیل داشته باشد و بدون این که به عاقبت آن کار بیندیشد بر انجام آن اقدام کند، این تفکّر است، اما تدبر، یعنی توجه به عاقبت عمل؛ لذا تفکّر و تدبر همیشه همراه و نزدیک یکدیگر تصور شده و مورد توجه واقع‌شده است. مرحوم مصطفوی هم در التحقیق در تفاوت بین تدبر و تفکّر این گونه گفت: تدبر، تامل در عاقبت کار است، ولی تفکر، در دلیل‌ها و استدلال‌ها است.

کلام امیرمؤمنان علی× که فرمود: «وَالْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَة»، همان‌گونه که در قسمت قبل هم اشاره کردیم عین همین تعبیر امام× در حکمت 365 نیز آمده است.

زندگی انسان ابعاد گوناگونی از قبیل بُعد مادی، بُعد معنوی، بُعد ماورای طبیعت، بُعد معقول و ... دارد، همه جهات را دارد؛ فکر انسان هم همه‌ی ابعاد را شامل می‌شود؛ اندیشیدن که از آن تعبیر به «مِرْآةٌ صَافِيَة» شده، همه‌ی ابعاد زندگی انسان را شامل می‌شود. اگر در ماوراء طبیعت و درباره‌ی مرگ هم بخواهیم تأمل کنیم و بیندیشیم، آن‌جا هم فکر انسان «مِرْآةٌ صَافِيَة» است؛ لازم نیست برای پی بردن به عالم ماوراء طبیعت به سراغ رمّال‌ها و دیگران برویم، بلکه این فکر «مِرْآةٌ صَافِيَة» است که می‌تواند انسان را با حقیقت آشنا کند تا پی به‌حقیقت ببرد.

قرآن کریم هم همه‌ی انسان‌ها را به تفکّر و اندیشیدن در تمام این بخش‌ها دعوت کرده‌است.

تفکّر در محسوسات همانند آسمان و زمین و وجود انسان

قرآن کریم درباره‌ی محسوسات و امور عادی محسوس می‌فرماید: {وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ}[6] ، و در آفرينش آسمان‌ها و زمين مى‌انديشند.

خداوند متعال در این آیه‌ی شریفه انسان را دعوت به تفکّر و اندیشه درباره‌ی آفرینش آسمان و زمین می‌کند.

در جایی دیگر نیز انسان را دعوت به تفکّر و اندیشه درباره‌ی خودش کرده و می‌فرماید: {أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِم}[7] ، آيا در خودشان به تفكر نپرداخته‌اند؟

می‌فرماید: آن‌گونه که در آیات آفاقی (آفرينش آسمان‌ها و زمين) تفکّر و اندیشه دارید در آیات أنفسی هم تامل کنیم و بیندیشید. این‌گونه تفکّر کردن در محسوسات است.

تفکّر در معقولات، همانند: نزول قرآن و القاء مودّت میان همسر و شوهر

بسیاری از معارف قرآنی جزء معقولات است که نیاز به تفسیر و تبیین دارد؛ و این کار وظیفه‌ی پیامبر اکرم| است؛ پیامبر| باید این معارف قرآنی را برای مردم تبیین کند تا مردم در این معارف تفکّر کنند.

معارف دینی و قرآنی فقط به روایت کردن و شنیدن تنها نیست، بلکه باید درایت و تفکّر هم در آن باشد. وظیفه عالم دین هم این است که مردم را به درایت و تفکّر دعوت کنند نه‌فقط به روایت. به درایت هم باید دعوت کنیم.

قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: {وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ}[8] ، و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم، تا براى مردم آن‌چه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى، و اميد كه آنان بينديشند.

در جایی دیگر نیز این‌گونه می‌فرماید: {وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ}[9] ، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکّر می‌کنند!

به این‌ فکر کنند که چگونه خداوند در دل آن‌ها تصرّف کرده و این‌ها دلداده‌ی یکدیگر شده‌اند.

تفکّر در عالم ماوراء ماده همانند عالم مرگ

به تفکّر در عالم ماوراء طبیعت نیز دعوت شده‌ایم، قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: {اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا ۖ فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ}[10] ، خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند، و ارواحی را که نمرده‌اند نیز به هنگام خواب می‌گیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه مى‌دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی‌گرداند تا سرآمدی معیّن؛ در این امر نشانه‌های روشنی است برای کسانی که اندیشه می‌کنند!

معلوم شد که حوزه‌ی پرواز فکر بسیار وسیع است و همه‌ی ابعاد وجودی انسان را اعم از عالم دنیا، عالم مرگ، عالم مادّه، عالم محسوس، عالم معقول و... نیز شامل می‌شود.

همه این‌ها حوزه‌ی پرواز بسیار وسیعی برای فکر انسان است؛ فکر به عنوان قوّه‌ی برنامه‌ریزی زندگی انسان در ابعاد گوناگون و وسیع است. بعد از این‌که عقل تشخیص داد فکر برای زندگی انسان برنامه‌ریزی می‌کند.

اگر این فکر در میدان عقل پرواز کند می‌شود فکر دینی و صحیح، و اگر در میدان هوی و هوس پرواز کند می‌شود فکر نفسانی و ناصحیح؛ لذا پرواز فکر باید در میدان عقل باشد. وظیفه‌ی انسان این است که فکرش را در میدان عقل خود پرواز دهد؛ اگر این‌گونه شد حوزه‌ی پرواز، حوزه‌ی بسیار وسیعی می‌شود که در همه‌ی بخش‌ها می‌تواند ابعاد وجودی انسان را هدایت و تنظیم کند برای این‌که انسان بتواند کاری انجام بدهد؛

لذا با توجّه به این جملات و بیان امیرمؤمنان× که فرمود: «وَالْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَة»، فکر، آینه شفافی است که خدا در وجود انسان قرار داده، معلوم می‌شود که قوّه‌ی برنامه‌ریزی زندگی انسان در ابعاد گوناگون و وسیع است. با توجه به این ابعاد گوناگون و دعوت خداوند به تفکّر در معقولات و محسوسات و ماوراء طبیعت معلوم می‌شود که انسان‌ها و جامعه بدون فکر کردن اجازه‌ی هیچ اقدامی را ندارند؛ انسان حق ندارد بدون فکر اقدامی داشته‌باشد. لذا می‌بینیم که رفتارهای هیجانی و احساسیِ انسان مورد پسند خداوند نیست. رفتارها حتما باید عَنْ فِکْرٍ باشد، یعنی اگر بخواهیم چیزی را در جامعه پیاده کنیم، باید اول فکر کنیم بعد آن را پیاده کنیم.

یعنی قرآن می‌خواهد بگوید که هیچ کسی اجازه ندارد بدون توجه به تفکّر و تدبر در هیچ بعدی از ابعاد زندگی خود اقدامی انجام دهد.

یعنی اقدام با احساسات و هیجانات در همه‌ی ابعاد زندگی ممنوع است؛ و جامعه‌پردازی باید با مبنای تفکّر و تدبر که با اتکاء بر تشخیص عقل حرکت می‌کند انجام شود.

و اگر این هیجانات جامعه با فکر و اندیشه همراه بشود خیلی از مشکلات و آسیب‌های هیجانی برطرف می‌شود؛ یعنی اگر به‌جای این‌که فرزندان خود را سرزنش کنیم، بیاییم آن‌ها را به تفکّر و اندیشیدن دعوت کنیم و بگوییم که آیا به عاقبت این کار فکر کرده‌ای؟ آیا دلیلی بر انجام این کار داری، یا نه؟ اگر دعوت به تفکّر و اندیشیدن کنیم بخش زیادی از این عشق‌های مجازی و هیجانی که با حرکتی ساده ایجاد شده کنترل خواهد ‌شود و در میدان صحیح قرار خواهد گرفت.

این‌که امام× فرمودند: «وَالْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَة»، با این بیان در حقیقت در مقام توصیه به این نکته اساسی و دعوت به این امر مهم هستند که انسان و جامعه در همه امور زندگی به واقعیت‌های امور دست پیدا کند و به ظاهر امور اکتفا نکند. چرا که ظاهر امور گاهی انسان را کوته‌اندیش بار می‌آورد در حالی‌که بلند نظر بودن خواست و سفارش اسلام است.

باید اعتراف کنیم که در جامعه به‌جای این‌که مردم را به تفکّر دعوت کنیم، در حقیقت داریم آن‌ها را یا به بی‌فکری دعوت می‌کنیم یا این‌که آن‌ها را به طریق درست به فکر کردن دعوت نکرده‌ایم.

از این جهت است روایات اسلامی زمانی‌که انسان مؤمن کامل را معرفی می‌کند، اولین ویژگی او را جولان فکری بر می‌شمرد.

روایت این‌گونه دارد: أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ فِي التَّمْحِيصِ، رُوِيَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ| قَالَ: «لَا يَكْمُلُ الْمُؤْمِنُ إِيمَانُهُ حَتَّى يَحْتَوِيَ عَلَى مِائَةٍ وَ ثَلَاثِ خِصَالٍ: فِعْلٍ وَ عَمَلٍ وَ نِيَّةٍ وَ ظَاهِرٍ وَ بَاطِنٍ.

فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ×: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يَكُونُ الْمِائَةُ وَ ثَلَاثُ خِصَالٍ؟

فَقَالَ يَا عَلِيُّ! مِنْ صِفَاتِ الْمُؤْمِنِ أَنْ يَكُونَ جَوَّالَ الْفِكْرِ»[11] ، روايت كرده‌اند كه حضرت رسول| فرمود:

ايمان شخص، كامل نمى‌گردد مگر آن كه یکصد و سه خصلت در او وجود داشته باشد، كه مجموع آنها در كردار، گفتار، نيّات، امور باطنى و ظاهرى او تحقّق خواهد يافت.

در همين بين اميرمؤمنان على× اظهار نمود: يا رسول اللَّه! آن حالات و خصلت‌هاى یکصد و سه گانه كدامند؟

فرمود: يا على! از صفات و خصوصيّات مؤمن اين است كه داراى فكر و انديشه‌اى متحرّك باشد.‌

در این روایت نخستين ويژگى و صفت انسانِ پويندهِ مسيرِ تكاملِ ايمان از ديدگاه پيامبر عظيم الشان اسلام|، پويائى فكر و انديشه است.

این روایت شبیه خطبةالمتّقين امیرمؤمنان علی× در نهج‌البلاغه است؛ این روایت درسنامه‌ای برای اکمال انسان مؤمن است؛ انسان مؤمن فقط نباید جلوی پای خود را ببیند، بلکه باید به تعبیری فکرش بین‌المللی باشد؛ فقط قریه و شهر و روستای خودش را نبیند، فکرش باید فراگیر و فرا منطقه‌ای باشد.

لذا امیرمؤمنان× که فرمود: «وَالْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَة»، آن‌هم همه جا نه یک جا؛ آینه همه جا را نشان می‌دهد؛ هر چه از آینه عقب بروی باز هم تو را نشان خواهد داد، تا جایی‌که از دید آینه پنهان شوی، باز هم تو را نشان خواهد داد. این آینه‌ی صاف و شفاف در همه‌ی ابعاد لازم است، به گونه‌ای که حتی در عبادت انسان هم لازم است، چرا که باید واقعیت انسان را در عبادت به وی نشان داده و به او بنمایاند.

به همین جهت است که در برخى از روايات، يك ساعت انديشه و تفكر کردن برتر از ده‌ها ساعت عبادت وبندگىِ بدون انديشه دانسته شده است.

امیرمؤمنان علی× این‌گونه می‌فرماید: «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سِتِّينَ سَنَة»[12] ، فرمود: يك ساعت تفکّر و انديشيدن بهتر از هفتاد سال عبادت و بندگى است.

در بعضى از روايات هم تفكّر يك ساعته را از عبادت يك ساله برتر دانسته‌اند.

ابی العباس از امام صادق× روایت می‌کند که حضرت فرمود: «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ‌ عِبَادَةِ سَنَة»[13] ، تفكّر يك ساعته از عبادت يك ساله برتر و بالاتر است.

مقصود حضرت در این روایت چیست که فرمود: تفکّر و انديشيدن يك ساعته بهتر از هفتاد سال عبادت و بندگى است؛ امام× با این تعبیر چه چیزی می‌خواهد بگوید؟ آیا می‌خواهد بگوید عبادت نکنید و به جای آن تفکّر کنید، یا می‌خواهد با این کلام برتری فکر کردن بر عبادت را بیان کند؟

در پاسخ با این پرسش‌ها می‌گوییم: مقصود از این دسته و این‌گونه روایات این نیست که فقط بخواهد بر فکر کردن تاکید کند، بلکه همان‌گونه که در تعریف فکر گفتیم، فکر آن برنامه‌ای است که باید بااتکاء بر محور عقل باشد، لذا می‌خواهد ما را به این امر سوق دهد که انسان مؤمن باید در عبادت هم دارای برنامه‌ریزی باشد، یعنی عبادت انسان را هم تبدیل به به یک برنامه‌ی زندگی می‌کند، نه این‌که فقط شکل عبادت بگیرد، بلکه باید عبادتش با فکر و اندیشه و از روی برنامه باشد به گونه‌ای که وی را به مقام قرب الهی برساند و موجب رشد او بشود؛ عبادت از روی عادت اسقاط تکلیف است، اما عبادت از روی برنامه انسان را به مقام قرب الی الله می‌رساند و باعث رشد انسان می‌شود و این همان چیزی است که قرآن فرمود: {وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ}[14] ، و نماز را برپا دار، که نماز (انسان را) از زشتی‌ها و گناه باز مى‌دارد.

پس نمازی که از روی فکر و اندیشه باشد سبب دوری انسان از فحشا و بدی‌ها می‌شود، ولی نمازی که از روی عادت باشد انسان با نماز خواندن احساس راحتی می‌کند و احساس می‌کند که باری از روی دوشش برداشته شده است.

مسأله تفکّر و اندیشه در دین مبین اسلام به اندازه‌ای دارای اهمیت است که حتی بندگىِ بدون انديشه وتفكّر را كارى بى‌ارزش، بى‌مقدار و فاقد قابليت ارزيابى خوانده‌اند.

در این‌باره امام صادق از امیرمؤمنان علی× این‌گونه روایت می‌کند که حضرت فرمود: ‌«... أَلَا لَا خَيْرَ فِي‌ عِبَادَةٍ لَيْسَ‌ فِيهَا تَفَكُّر ...»[15] ، فرمود: خیری نیست در عبادتی که تفکّر و اندیشه نمودن در آن نباشد.

خیرش همان تقرّب (یعنی برنامه داشتن) است، یعنی عبادت هم بُعدی از زندگی انسان است که باید با برنامه باشد.

این می‌شود همان سخن امام رضا× که فرمودند: «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ‌ كُلِ‌ تَقِي‌»[16] ، نماز، وسيله‌ی تقرّب هر پرهيزگارى به خداوند است، یعنی عبادت، منشاء همه خیرات و برکات و خوبی‌هایی می‌شود که خداوند بر انسان نازل می‌کند.

از این جهت فکر به عنوان ریشه‌ی همه خوبی‌ها معرفی شده است.

همان‌گونه که امام على× ‌در اين‌باره فرمود: «أُوصِيكُمْ‌ بِتَقْوَى‌ اللَّهِ‌ وَإِدَامَةِ التَّفَكُّرِ، فَإِنَ‌ التَّفَكُّرَ أَبُو كُلِ‌ خَيْرٍ وَأُمُّه»[17] ‌، شما را به تقواى الهى و تداوم تفكّر توصيه مى‌كنم، زيرا ریشه و پدر و مادرِ همه‌ی نيكى‌ها اندیشیدن است.

همه‌ی خوبی‌ها با برنامه نازل می‌شود؛ لذا انسان در زندگی باید با برنامه حرکت کند. اگر با برنامه و تفکّر زندگی کند فرزندان هم از انسان یاد می‌گیرند که در زندگی بیندیشند و تفکّر کنند. باید فرزندان را از کودکی تشویق و ترغیب به فکر کردن کنیم تا اعمال و رفتار خود را از روی تقلید انجام ندهند، بلکه از روی فکر و اندیشه باشد. اگر اعمال فرزندانمان تقلیدی شد دیگر آن «مِرْآةٌ صَافِيَة» نیست، باید یاد بگیرند که تفکّر و اندیشه داشته باشند.

بوعلى و كودك انديشمند

شيخ الرئيس ابوعلى سينا در زمستانى سرد و سوزان به شهر تبريز سفر مى‌كند، در مدت اقامت خود در تبريز يكى از صبح‌ها كه از اقامتگاه خويش خارج مى‌شود، در يكى از كوچه‌هاى شهر، كودكى را مى‌بيند كه براى بردن آتش به نزد آهنگرى آمده و از آهنگر درخواست آتش مى‌كند، آهنگر مى‌گويد: ظرف بياور وآتش ببر.

(در قدیم مردم برای روشن کردن تنور آتش و یا گرم کردن کرسی خانه خود از دکان آهنگری که کوره داغ او همیشه روشن بود قدر آتش به خانه می‌بردند)

كودك که ظرفی در اختیار نداشت، فوراً مقداری از خاك زمين را برداشته و به آهنگر رو كرده و گفت: آتش را روى خاك دستم بگذار.

شيخ الرئيس از هوش و ذكاوت كودك به شگفت مى‌آيد، پيش آمده و مى‌پرسد: تو كيستى وكجا تحصيل مى‌كنى؟

كودك مى‌گويد: نام من بهمنيار است، ودرس نمى‌خوانم.

مى‌پرسد: چرا؟

مى‌گويد: پدرم از امكانات ضعيف مادى بهره‌مند است، و توان تأمين مخارج تحصيل مرا ندارد، بعلاوه اگر من درس مى‌خواندم كه فقط تو شيخ الرئيس نمى‌شدى!

شيخ الرئيس از حاضر جوابى او نيز به شگفت آمده وسپس به سراغ پدر کودک رفته و از او تقاضا مى‌نمايد تا امر تحصيل او را به وى واگذارد، او نيز چنين كرد، و چون آن فرزند به دست وى تربيت شد و تحصيل كرد، شخصيّتى بزرگ همچون بهمن‌يار شده، که موجب فخر جامعه علمى آن‌روز مى‌گردد[18] .

فکر کردن را باید از سن کودکی در فرزندان خود ایجاد کنیم. فرزندان در این دور و زمانه غیر از فرزندان قدیم هستند، امروز به‌گونه‌ای نیست که شما فرزند خود را درون خانه حبس کنی و اجازه ندهی با بیرون از خانه ارتباط داشته باشد، با امکانات و تکنولوژی‌های امروزی، با وجود فضای مجازی و اینترنت حبس در درون خانه معنایی ندارد، چون او می‌تواند به‌راحتی با داشتن یک گوشی همراه با دنیای بیرون از خانه هم در ارتباط باشد.

امروزه دشمن به اندرونی انسان‌ها و حتی تا کنار بستر خواب انسان‌ها نفوذ کرده و فرزندان‌مان هم از این امر مستثنی نیستند و با دنیای بیرون در ارتباط هستند.

کاری که باید امروزه انجام گیرد این است که باید به فرزندان خود کمک کنیم تا قدرت تحلیل و پردازش داشته باشند تا بتوانند به کمک عقل خود و با تفکّر و اندیشیدن مسیر حق را انتخاب کرده و در آن گام بردارند.

از آن جهت كه انسان با هدف رشد و تعالى آفريده شده و در ابعاد گوناگون جسمى، روحى، فكرى، و شخصيتى مى‌تواند رشد نمايد، خداوند نيز براى هر يك از اين ابعاد، اسباب و عللى در وجود انسان قرار داده، که در اين ميان مى‌توان فكر و انديشه را به عنوان يكى از مهمترين وسيله‌ها و علل در نردبان رشد و صعود بر شمرد؛ چرا كه امام صادق‌ از پدر بزرگوارش امام باقر‘ روایتی نقل مى‌كند كه آن حضرت فرمود: «... وَبِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ‌ إِلَى‌ أَقْصَى‌ دَرَجَاتِ‌ الْإِيمَانِ‌ ...»[19] ، انسان مؤمن در سايه‌ی تفكّر، تعقّل و درايت در آن‌چه برايش روايت شده به بالاترين درجات ايمان خواهد رسيد.

فکر کردن مقدّم بر حرف زدن و عمل کردن است، اگر در حوزه‌ی مدیریتی و در جامعه‌پردازی و در حوزه‌ی آموزش فکر را مقدّم کنیم خیلی از مشکلات جامعه برطرف خواهد شد. قبل از عمل باید فکر کرد و بعد از عمل باید نشست و آسیب شناسی کرد.

جاودانگى محصول فکر و انديشه

آن‌چه از روى انديشه بوجود آيد به طور قطع و يقين ماندگار و جاودان خواهد شد، يكى از دانشمندان شيعه مرحوم حضرت آية اللّه كلباسى از علماى اصفهان كه صاحب آثارى ماندگار و جاودانه است.

میرزا ابوالمعالی، تلاش فوق‌العاده‌ای در کسب دانش داشت و با صرف نظر از لذایذ دنیوی، عمر شریف خود را صرف مطالعه، تحقیق، تدریس و تألیف نمود.

در حالات زندگى وى این‌گونه نقل شده:

«كان أبو المعالي دائبا مفكّرا في المطالب العلمية حتّى عند الاشتغال بالأكل أو حتى في الحمّام، وَكثيرا ما كان يأمر ولده بكتابة عبارة من موضع مطالعته، سواء من عبارات نفسه أو سائر العلماء وَيستصبحها في الحمّام، وَيظل يفكّر فيها. وَربما كتب في هذا الحال ما يخطر بباله الشريف، فقد يرى في بعض مسوّداته آثار الحناء»[20] ،

ایشان همواره سرگرم اندیشه و دقت در مطالب علمی بود، بطوری که حتّی هنگام صرف غذا و زمان خواب و استراحت، از تفکّر در امور، غافل نبود. گاه اتفاق می‌افتاد که در خلال شب از خواب بیدار می‌شد و به فکر فرو می‌رفت و یا در حمام می‌اندیشید و در همان‌جا چراغ روشن می‌کرد و قلم و دوات را می‌طلبید و آن‌چه را که به ذهنش خطور کرده بود، می‌نوشت. شایان توجه است که نوشته‌جاتی از ایشان در دست است که به رنگ حنا آمیخته شده که اثر همان حنایی است که انگشتان خود را در حمام با آن خضاب می‌کرده است.

آن‌گونه که خود در پایان یکی از آثارش فرموده،

می‌گوید: «كنت متشاغلا بالتفكّر في حال المشي حتى في الليالي، وَكذا حين كلام الغير معي، بل كنت كلّما تيقّظت من النوم أتوجّه إلى الفكر بمجرّد التيقّظ، بل كنت كلّما انقلبت في النوم من شقّ إلى شقّ أتوجّه إلى الفكر»[21] ،

در همه‌ی احوال، چه در راه رفتن یا حتی هنگام خواب، و همچنین به هنگام سخن گفتن دیگران با من مشغول تفکّر و اندیشیدن بودم، بلکه هر وقت از خواب بیدار می‌شدم، به محض بیدار شدن به ذهنم رجوع می‌کردم، حتّى موقع استراحت كه مى‌خواستم از يك پهلو به پهلوى ديگر بخوابم نيز فكر مى‌كردم.

ايشان رساله‌ی ارزشمندى در موضوع اصول فقه به نام «البشارات» تدوين کرد؛ وی درباره‌ی تأليف اين اثر ارزشمند و ماندگارش مى‌فرمايد: «كنت أتأمّل في بعض المطالب أيّاما من غير أن أكتب شيئا، وَقد تأمّلت شهرين في كتابة وَرقتين من البشارات»[22] ، من روزهاى فراوانى را مى‌انديشيدم و چيزى نمى‌نوشتم، و براى نوشتنن دو صفحه از اين كتاب به مقدار دو ماه فكر مى‌كردم.

آقای عقیلی نویسنده‌ی کتاب تخت فولاد اصفهان نیز درباره ایشان می‌نویسد:

«میرزا ابوالمعالی کلباسی، فرزند علّامه حاج محمّد ابراهیم کلباسی، (متوفّای 1315هـ ق) عالم محقّق، مدقّق، از فقهاء و علمایی که در تقوی و علم بی نظیر بوده است. چنان‌که نقل است در همه اوقات به تفکّر و نوشتن مشغول بود. حتّی اگر در حمام به یک مسئله‌ی علمی می‌رسید، به رخت کن آمده آن را می‌نوشت و دوباره به حمام بر می‌گشت، تا آنکه از زیادی تفکّر و مطالعه به خصوص در علم اصول، به ضعف قلب مبتلا شد و تا آخر به این درد مبتلا بود»[23] .

آئینه شفاف برای قبل از اقدام و پس از اقدام

شفّافيت آئينه انديشه در دو جانب براى انسان مفيد واقع مى‌شود:

     انديشه پيش از عمل، زيرا انديشيدن قبل از آن موجب شناسائى مسير وخطرات احتمالى آن مى‌شود.

     انديشه پس از عمل، زيرا انديشه پس از آن نيز موجب بررسى وارزيابى كيفى وكمّى آن شده، خوبى وبدى آن را براى انسان نشان مى‌دهد.

در همين زمينه نيز امیرمؤمنان علی× مى‌فرمايد: «فِكْرُ الْمَرْءِ تُريهِ حُسْنَ عَمَلِهِ مِنْ قُبْحِهِ»[24] ، يعنى فكر و انديشه، آئينه‌اى است كه خوبى وبدى‌هاى آدمى را نشان مى‌دهد.


[18] - این داستان با اندک اختلافی در این منابع آمده است: روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج2، ص158. ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب، ج8، ص201. مجموعه‌آثاراستادشهيدمطهرى، ج‌22، ص435. آثار مثبت عمل استاد انصاریان، ص24.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo