< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/02/20

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت پنجم نهج‌البلاغه/انسان و ارزش‌ها /ادب، و نياز انسان و جامعه به آن

 

جلسه سی و سوم

 

حکمت پنجم: انسان و ارزشها

 

بخش دوم: ادب، و نياز انسان و جامعه به آن

 

وَقَالَ×: «وَالْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ»، امیرمؤمنان علی× در این بخش از حکمت پنجم می‌فرماید: آداب (انسانى) لباس زیبا و كهنگى‌ناپذير است.

بحث در حکمت پنجم نهج‌البلاغه بود؛ در بخش دوم از این حکمت قرار داریم.

حضرت در بخش اول از این حکمت فرمود: «الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ»، که مباحثی را درباره‌ی آن بیان کردیم.

در بخش دوم حضرت فرمود: «وَالْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ»، آداب (ادب‌ها) حُلّه‌های تجدید شده و تازه و نو هستند، لباس‌های نو هستند، شاید این تعبیر ترجمه‌ی دقیق‌تری باشد (لباس‌های نو به نو هستند)، لباس‌هایی که هر لحظه عوض می‌شوند و انسان لباسش را نو می‌کند؛ لذا غبار کهنگی بر آن لباس‌ها نمی‌نشیند و بوی کهنگی نمی‌گیرد.

در جلسه گذشته مقداری درباره‌ی جمله‌ی «وَالْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ»، صحبت کرده و ادب را معنا کردیم؛ البته ما هم مثل لغویّین و شارحان نهج‌البلاغه نتوانستیم در نهایت تعریف مفهومی جامعی برای ادب پیدا کنیم، بلکه بازهم تعریف به‌مصداق شد؛ اما بهترین تعریف همان جمله‌ی مرحوم میرزا حبیب‌الله خویی بود که در جلسه‌ی گذشته بیان کردیم؛ و آن تعریف این بود که انسان حدود و قوانین شرعی و عقلایی را رعایت کند و «تجاه الخالقِ و الخلقِ» که گفتیم بااخلاق نزدیکی دارد، اما اخلاق نیست؛ ادب نزدیک به‌اخلاق هست، اما اخلاق نیست؛ بلکه برگرفته از اخلاق است؛ آن قالب اجرایی اخلاق است که می‌خواهیم آن‌را در جامعه پیاده کنیم.

واژه‌ی حُلَلٌ را هم‌معنا کردیم و مباحثی را تقدیم کردیم. به‌طور اجمال موضوع کلام امام× و معنای آن روشن، و تا حد و اندازه‌ای قابل‌فهم شد که وقتی امام× می‌فرماید: می‌خواهد بفرماید: رعایت ادب در جامعه سبب نو شدن و تازگی آن جامعه می‌شود. جامعه که کهنه می‌شود گویا مرده است، بی‌نشاط و بی‌حال است، و با رعایت ادب و اخلاقیاتی که باید در جامعه پیاده شود سبب نشاط و بالندگی در جامعه می‌شود، کأنَّ جامعه‌ی جدیدی آفریده شده‌ و مردم در آن جامعه‌ی جدید زندگی می‌کنند. پس جامعه‌ی باادب، جامعه‌ی بالنده، بانشاط و سرزنده‌ای است که انسان احساس علاقه‌مندی می‌کند تا در آن زندگی کند. از این‌جا می‌توانیم این نکته را برداشت کنیم، کسانی‌که امروزه به‌دنبال ایجاد نشاط و امید در جامعه و در میان مردم هستند و می‌گویند که باید نشاط و امید در بین مردم و در زندگی‌ها بالا برود، زیرا هرچه نشاط و امید بالاتر برود سن بازنشستگی هم بالاتر می‌رود و انسان دیرتر احساس بازنشستگی می‌کند، یکی از راه‌های ایجاد نشاط و امید در جامعه و در میان مردم ترویج مسأله ادب اجتماعی است؛ ادب اجتماعی سبب می‌شود که امید به زندگی در جامعه بیشتر شود. زمانی‌که انسان در بین جامعه راه می‌رود و با بی‌ادبی‌ها و ناهنجاری‌ها مواجه می‌شود امید به زندگی را از دست می‌دهد همیشه دعوا و سروصدا می‌بیند و می‌شنود، لذا از زندگی کردن ناامید می‌شود. پس می‌توانیم این نکته را بگوییم و مسئولین نیز باید به این نکته توجه کنند که یکی از راهکارهای افزایش امید در جامعه، توجّه‌کردن به ترویج نمادهای ادب در جامعه است.

اگر چه موضوع کلام امام و معنای آن و مراد ایشان از این سخن تا اندازه‌ای قابل فهم شد، اما به نظر می‌آید برخی عناوین وجود دارد که مرتبط با کلام مولا است و می‌تواند در فهم بیشتر سخن امام× مفید واقع شود که در این بخش بدان می‌پردازم.

حکمت تبیین ادب از راه تشبیه به لباس تازه و نو

نکته‌ی مهم در کلام امام× فهم این بخش از سخن حضرت است که ایشان با بیان این جمله و ذکر این تعبیر(ادب، حله و لباسی همیشه تازه بر تن انسان است) چه چیزی را می‌خواهد برای جامعه بیان کرده و منتقل نماید؟ حکمت این مسأله چیست؟

چنان‌چه در سخن امام× تامل کنیم، می‌بینیم که آن حضرت نفرمود: «الآداب حُلَلٌ»، بلکه فرمود: «الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ»، یعنی لباس‌های نو که هر لحظه تعویض می‌شود و جدید است، به تعبیری دیگر لباسِ همیشه نو و تازه که بوی کهنگی به خود نبیند.

چنان‌چه باز در سخن امام× تامل کنیم، می‌بینیم که آن حضرت در این‌جا ادب را به لباسی نو آن‌هم لباسی که همیشه تازه و نو است و بوی کهنگی به خود نمی‌گیرد تشبیه کرده‌است، لذا معنایش این است که ادب درحقیقت لباسی نو و تازه است که به‌طور دائم و همیشگی بر تن انسان است؛ یعنی ادب لباسی است که اوّلاً: همیشه بر تن انسان است؛ و ثانیاً: همیشه نو و جدید است. ادب این خصوصیت را دارد؛ یعنی به تعبیری دیگر امام× نفرمود: «الآداب حُلَلٌ»، بلکه فرمود: «الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ»، لباس‌های نو که هر لحظه تعویض می‌شود؛ یعنی همیشه نو است.

انسان‌ها لباس نو خود را به اعیاد اختصاص می‌دهد، اما امام× می‌فرماید: ادب لباس یک‌روزه نیست که انسان آن را برای یک روز بپوشد، بلکه در حقیقت نوعی لباس نو و تازه است که به طور دائم و همیشگی بر تن انسان است؛ به تعبیری فقط لباس روز عید نیست که انسان بپوشد و سپس درآورد، بلکه لباسی است که باید همیشه بر تن انسان باشد و جامعه انسان را بدون لباس ادب نباید ببیند.

گویا امام× با این تعبیر، به قول امروزی‌ها یک پروتکل رسمی و اخلاقی را برای حضور انسان در جامعه معرفی و تبیین می‌کند که انسان باید ملتزم شود به این‌که بدون لباس ادب در هیچ محفلی از محافل دنیا حاضر نشود. این یک پروتکل اخلاقِ اجتماعی است که لازم است انجام شود و نام آن پروتکل ادب گذاشته می‌شود.

در این راستا ابن ابی الحدید در شرح سخن امام× و تفاوت میان لباس ادب و لباس نو مادی می‌نویسد:

«وَكان يقال لا حلة أجمل من حلة الأدب- لأن حُلَل الثياب تبلى وَحلل الأدب تبقى- وَحلل الثياب قد يغتصبها الغاصب وَيسرقها السارق- وَحلل الآداب باقية مع جوهر النفس»[1] .

این‌گونه گفته می‌شود که هیچ لباسی زیباتر از لباس ادب نیست، چرا که لباس‌های پوشیدنی کهنه و از بین می‌روند، اما لباس ادب می‌ماند، و لباس‌های پوشیدنی گاهی به سرقت می‌رود و دزدان آن را می‌دزدند، اما لباس ادب با جوهر انسانیت ماندگار است و قابل دزدیدن و سرقت نیست.

سؤال: چرا نمی‌شود لباس ادب را سرقت کرد؟ یعنی آیا کسی نمی‌تواند ادب را از کسی سرقت کند و ظاهر خودش را مؤدبانه کند؟

پاسخ: نمی‌شود، اما این‌که چرا نمی‌شود، شاید مقصود ابن ابی الحدید در شرحش بر نهج‌البلاغه این باشد که در برخی امور امکان ظاهرسازی و ریاکاری وجود دارد، اما در ادب این امکان وجود ندارد و نمی‌شود آدمی لباس مؤدّبان را دزدیده و بر تن کند، چرا که قامت مؤدّبان بسیار برتر و کشیده‌تر از قامت سارقان از بی‌ادبان است، و اگر هم این کار صورت گیرد در اندک فرصتی داستان بر ملا شده و حقیقت روشن خواهد شد، زیرا ادب همیشگی بوده و در همه‌ی موارد دارای مصادیق است، ولی ریاکاری موقتی بوده و فقط در مواردی خاص امکان پذیر است.

همان‌گونه که امیرمؤمنان علی× در روایتی این‌گونه می‌فرماید: «مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلاَّ ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَصَفَحَاتِ وَجْهِهِ»[2] ، هيچ كس چيزى را در دل پنهان نكرد، مگر اين‌كه آن‌چيز، خود را در لغزش‌هاى زبان و حرکات چهره‌اش نمودار ساخت. لذا روزی حقیقت برملا خواهد شد.

بنابراین، تشبیه ادب به لباس تشبیهی محسوس به معقول است، یعنی ما یک لباس محسوس داریم که همه می‌بینند و یک لباس معقول و غیر محسوس داریم که از آن به لباس معنویت تعبیر شده است که همه نمی‌بینند و صورت‌های گوناگونی هم دارد، گاهی آن لباس، لباس ادب است، گاهی آن لباس، لباس تقوا است که فراوان در احادیث و روایات بیان شده است؛ و گاهی هم آن لباس، لباس تشکیل خانواده و همسرداری است که قرآن درباره‌ی آن می‌فرماید: {هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ}[3] ، یعنی زن و مرد باید برای یک‌دیگر به مثابه‌ی لباس باشند تا عیوب یک‌دیگر را بپوشانند و گاهی هم آن لباس، لباس ادب است.

این لباس ظاهری نیست، بلکه لباس معقول و لباس معنویت است؛ لذا این تشبیه از باب تشبیه معقول است. پس بنابراین بسیار واضح و روشن است که انسان همان‌گونه که به محسوسات نیازمند است به معقولات هم نیازمند است؛ یعنی به مسائل معنوی و مسائلی که مربوط به واقعیت و حقیقت و نیز باطن اعمال است نیازمند می‌باشد. این نیاز هم به اندازه‌ای شدید است که امام علی× در این‌باره فرموده‌اند: «وَمَا الْإِنْسَانُ لَوْ لَا الْأَدَبُ‌ إِلَّا بَهِيمَةٌ مُهْمَلَة»[4] ، یعنی اگر ادب نبود، انسان چيزى جز حيوانى افسار گسیخته نبود. لذا انسان در زندگى، بیش از هر چیزی، نيازمند ادب است.

در روایات اسلامی نکات ریز و دقیقی از ائمّه‌ی معصومین^ نسبت به موضوع ادب مطرح شده که مناسب است به برخی از آن‌ها در این‌جا به‌جهت ارتباطی که با سخن امام× دارند و نیز به‌جهت کمک به فهم بیشتر آن و روشن شدن بیشتر موضوع ادب، بدان اشاره‌ای داشته باشیم.

انسان، حتی یک روز هم نباید بیادب زندگی کند

حال که ادب در کلام حضرت تشبیه به لباسی نو به نو شد که جامعه به آن نیاز دارد و همیشه باید به‌تن انسان باشد، بنابراین انسان حتی یک‌روز هم نمی‌تواند بدون ادب زندگی کند، چون ادب به منزله‌ی لباس برای انسان است و انسان بدون لباس نمی‌تواند زندگی کند.

اولین چیزی که انسان بعد از نیاز گرسنگی، به آن احساس نیاز می‌کند، پوشش است. نیاز اوّل انسان خوراک است، بعد پوشاک و در مرتبه‌ی سوم نیازمند مسکن است.

لباس سه اثر در زندگی انسان دارد:

    1. امین بودن در مقابل خطرات، لباسی که انسان می‌پوشد او را در برابر خطرات ایمن می‌کند.

    2. پوشش عیوب، لباسی که انسان می‌پوشد، سبب پوشش عیوب وی نیز می‌شود؛ کسی عیب انسان را نمی‌بیند.

    3. سبب زیباتر شدن می‌شود، اگر انسان دنبال زیبایی باشد، انسان در لباس زیباتر جلوه می‌کند، حتی در باب لذت هم گفته‌اند که لباس نوعی از لذت است.

لذا انسان همیشه به لباس نیازمند است، و یک لحظه هم نمی‌تواند بدون لباس باشد و باید همیشه به دنبال تامین لباس بگردد.

امام صادق× درباره اهمیت و ارزش ادب در زندگی انسان چنین توصیه کرده و می‌فرماید: «اِنْ اُجِّلْتَ فى عُمُرِكَ يَومَيْنِ فَاجْعَلْ اَحَدَهُما لاِدَبِكَ لِتَسْتَعينَ بِهِ عَلى يَومِ مَوتِكَ. فَقيلَ لَهُ: وَما تِلْكَ الاِسْتِعانَةُ؟ قالَ: تُحْسِنُ تَدبيرَ ما تُخَلِّفُ وَتُحْكِمُهُ»[5] .

فرمود: اگر در عُمرت دو روز مهلت داده شدى، يک روز از آن را براى ادب خود قرار ده تا از آن براى روز مُردنت كمك بگيرى، به امام× گفته شد: اين كمك گرفتن چگونه است؟ حضرت فرمودند: به اين‌كه آن‌چه را که از خود برجای مى‌گذارى، خوب برنامه‌ريزى كنى و محكم‌كارى نمايى.

یعنی این‌که باادب خوب بتوانی آن‌چه را که از خود بر جای می‌گذاری خوب تدبیر و برنامه‌ریزی کنی و محكم‌كارى نمايى.

نیاز انسان به ادب همانند نیاز انسان تشنه به آب است

امیرمؤمنان علی× درباره‌ی نیاز انسان به ادب می‌فرماید: «اِنَّ بِذَوِى الْعُقولِ مِنَ الْحاجَةِ اِلَى الاَدَبِ كَما يَظْمَأُ الزَّرْعُ اِلَى الْمَطَرِ»[6] ، همان‌طور که زراعت برای رشد نیاز به باران دارد، صاحبان عقل هم به ادب نیاز دارند.

جامعهپردازی در سایه توجه به ادب

برای تمدّن‌سازی و جامعه‌سازی خصوصا در گام دوم انقلاب که مقام معظم رهبری فرمودند: به سراغ جامعه‌پردازی و جامعه‌سازی بروید، برای رسیدن به تمدّن‌سازی و جامعه‌سازی عقل تنها کفایت نمی‌کند؛ یعنی عاقل بودن تنها نشان متمدن بودن انسان نیست، بلکه نشانه‌ی تمدن انسان عاقل ادب اوست.

در سایه‌ی ادب است که انسان متمدن و انسانی که به دنبال جامعه‌سازی است به آن چه نیازمند است خواهد رسید.

    1. تامین صفا و صمیمیت، تمدنی در سایه ادب.

جامعه‌ای که بخواهد از صفا و صمیمیت خوبی برخوردار باشد باید به ادب توجه کند؛ جوامع غربی که دم از انسانیّت و حقوق‌بشر می‌زنند و به آن اهمیت می‌دهند باید سر کلاس و درس امیرمؤمنان علی× تلّمذ کنند؛ و انسانیّت و حقوق‌بشر را از ایشان یاد بگیرند. اگر بخواهیم این صفا و صمیمیت در جامعه ایجاد شود، راهش ترویج ادب است.

امام علی× می‌فرماید: «لاتَصفُو الخِلَّةُ مَعَ غَيرِ اَديبٍ»[7] ، کسی که ادب نداشته باشد دوستی با او باصفا و صمیمانه نخواهد بود.

    2. نیازمندی جامعه به ادب، بیش از نیازمندی آن به اقتصاد است.

جامعه‌ی متمدّن و درحال پیشرفت، به‌ادب بیش‌از اقتصاد نیاز دارد، به تعبیری دیگر می‌شود این‌گونه گفت که جامعه‌ی متمدّن و درحال پیشرفت به‌فرهنگ بیش‌از اقتصاد نیاز دارد.

امیرمؤمنان علی× فرمود: «إِنَ‌ النَّاسَ‌ إِلَى‌ صَالِحِ‌ الْأَدَبِ‌ أَحْوَجُ‌ مِنْهُمْ‌ إِلَى‌ الْفِضَّةِ وَالذَّهَب‌»[8] ، نیاز مردم، به ادب درست و نیکو، نیازشان به طلا و نقره است.

    3. رشد تمدنی ابعاد جامعه در سایه‌ی ادب.

اگر می‌خواهیم تمدّن‌مان در همه‌ی ابعاد جامعه رشد کند، باید هر کسی که در جامعه هست، از بزرگ و کوچک و متوسط، هم‌زمان رشد پیدا کنند، و چاره‌ای جز حرکت در سایه ادب نداریم.

امام علی× فرمود: «عَلَيْكُمْ بِالاَدَبِ، فَاِنْ كُنْتُمْ مُلوكا بَرَزْتُمْ وَاِنْ كُنْتُمْ وَسَطا فُقْتُمْ، وَاِنْ اَعْوَزَتْكُمُ الْمَعيشَةُ عِشْتُمْ بِاَدَبِكُم»[9] ، ادب بياموزيد، زيرا كه [در اين‌صورت] اگر پادشاه باشيد، برجسته مى‌شويد، اگر ميانه باشيد، سرآمد مى‌شويد و اگر تنگ‌دست باشيد، با ادبتان گذران زندگى مى‌كنيد.

حضرت در این روایت مردم را توصیه و سفارش به ادب کرده و می‌فرماید: بر شما باد به ادب! چون شما سه رتبه بیشتر نیستید:

    1. یا جزء سطح اوّل جامعه هستید؛ یعنی جزء ملوک و پادشاهان هستید باادب برجسته می‌شوید. به تعبیری حاکمان، ملوک و رهبران جامعه اگر باادب باشند برجسته می‌شوند و نماد پیدا می‌کنند.

    2. یا جزء حد وسط جامعه و لایه‌ی میانی جامعه هستید؛ که در این صورت نیز به وسیله‌ی ادب می‌توانید بر مردم فائق آمده و سرآمد مردم و سرآمد سطح میانی جامعه شوید.

    3. یا جزء حد پائین جامعه و جزء فقرا هستید و زندگیتان در تنگنا قرار دارد؛ با ادبتان گذران زندگى مى‌كنيد؛ یعنی با ادب که باشید دیگران هم به شما توجه می‌کنند، به شما کمک می‌کنند، از شما فراموش نمی‌کنند، هر موردی که پیش می‌آید نفعی هم به حال شما دارد. ادب باعث می‌شود که دیگران از انسان راضی باشند و خوش‌شان بیاید و درنتیجه از انسان غافل نمی‌شوند.

این کلام حضرت بسیار حکیمانه است.

    4. خطرپذیری جامعه بی‌ادب

جامعه اگر بی‌ادب باشد جامعه‌ای خطرپذیر خواهد بود.

امام صادق× در این‌باره می‌فرماید: «إِنَ‌ الشَّيْطَانَ‌ لَيَطْمَعُ‌ فِي‌ عَالِمٍ‌ بِغَيْرِ أَدَبٍ‌ أَكْثَرَ مِنْ‌ طَمَعِهِ‌ فِي عَالِمٍ بِأَدَبٍ، فَتَأَدَّبُوا وَإِلَّا فَأَنْتُمْ أَعْرَابٌ»[10] ، فرمود: شيطان، در عالِمی که بى‌بهره از ادب باشد بيشتر طمع مى‌كند تا عالِمی که برخوردار از ادب است [عالِم، مصداقی از جامعه است، وقتی‌که درباره‌ی عالم است در غیر عالم شاید بیشتر باشد]. پس ادب داشته باشيد و الا اگر بی‌ادب باشید مثل اعراب بیابان‌گرد [بیابانی؛ یعنی فاقد تمدن] هستید.

    5. جامعه متمدّن بایستی برای از بین بردن بی‌ادبی‌ها در جامعه تلاش کند.

جامعه‌ی متمدّن باید همیشه تلاش کند تا بی‌ادبی‌ها را از بین ببرد؛ جامعه‌ی متمدّن و پوینده با بی‌ادبی‌ها در مسیر زوال قرار می‌گیرد.

امیرمؤمنان علی× فرمود: «عَلَى‌ الْعَاقِلِ‌ أَنْ‌ يُحْصِيَ‌ عَلَى‌ نَفْسِهِ‌ مَسَاوِيَهَا فِي الدِّينِ وَالرَّأْيِ وَالْأَخْلَاقِ وَالْأَدَبِ، فَيَجْمَعَ ذَلِكَ فِي صَدْرِهِ، أَوْ فِي كِتَابٍ وَيَعْمَلَ فِي إِزَالَتِهَا»[11] ، بر انسان عاقل است كه بدى‌هايش را در دين، انديشه، اخلاق و ادب یاداشت كند و به‌خاطرش بسپارد و براى از بين بردن آنها بکوشد.

امیرمؤمنان× در این روایت در حقیقت راه‌کاری عملی را بیان می‌کند، می‌فرماید: بر انسان عاقل لازم است که تمام بدی‌هایش را در دین، در اندیشه و نظر، در اخلاق و ... بشمارد؛ بدی‌هایی که در دین دارد، نظرات بدی که دارد، فکر بدی که دارد، اخلاق بد چه دارد، عصبانی می‌شود، حسادت دارد، کبر و غرور دارد، بی‌ادبی‌ها و بد ‌ادبی‌هایی را هم که دارد و ... همه‌ی این بدی‌ها را بنویسد و احصا کند، همه را در سینه‌ی خودش جمع کرده و نگه دارد؛ و اگر یادش می‌رود در نامه و کتابی بنویسد، بعد شروع به از بین بردن آن‌ها کند.

نتیجه: از این روایات و مشابه آن استفاده می‌کنیم که جامعه، به عقل تنها نباید بسنده کند، بلکه خود عقل هم به ادب نیازمند است.

امیرمؤمنان علی× در این‌باره‌ فرمود: «كُلُّ شَىْ‌ءٍ يَحتاجُ اِلَى الْعَقْلِ، وَالْعَقْلُ يَحْتاجُ اِلَى الاَدَبِ»[12] ، هر چيزى نيازمند عقل است و عقل به ادب نيازمند است.

همین‌طور اخلاق برای تذکیه‌ی خود نیازمند ادب است.

امام علی× در این‌باره‌ نیز فرمود: «سَبَبُ تَزْكِيَةِ الاْخْلاقِ، حُسْنُ الاْدَبِ»[13] ، ادب نيكو، سبب تزكيه اخلاق می‌شود.

البته خوب است که در ذیل بحث اشاره‌ای هم به این نکته داشته باشیم امیرمؤمنان× که فرمود: «وَالْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ»، ادب‌ها، لباس‌های نو به نو هستند، لباس‌ها، یا خریدنی هستند و یا وراثتی؛ یا برایش به‌جای گذاشته می‌شود یا باید آن را بخرد. ادب هم دو پایه دارد: 1- وراثت. 2- تربیت.

ادب هم یا وراثتی است و یا تربیتی، ادب وراثتی آن است که انسان در خانه‌ی پدر و خانواده‌ای باادب به‌دنیا بیاید که در این‌صورت جبلّی انسان می‌شود باادب؛ یا این‌که انسان در خانه‌ی پدر و خانواده‌ای باادب به دنیا نیامده و وراثتی نباشد که در این‌صورت می‌تواند ادب را از راه تربیت کسب نماید. بحث مفصلی را می‌طلبد که باید در جای خود مطرح شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo