< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/02/13

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت چهارم نهج البلاغه/شناخت نقاط ضعف و قوت اخلاق اجتماعی /ورع سپری است در برابر آسیب ها، جلسه دوم

 

جلسه بیست و هشتم

 

حکمت چهارم: شناخت نقاط ضعف و قوت اخلاق اجتماعی

 

بخش چهارم: ورع سپری است در برابر آسیبها، جلسه دوم

 

بحث در بخش چهارم از حکمت چهارم نهج‌البلاغه است. امیرمؤمنان× در این حکمت ۵ کلمه دارد.

در کلمه‌ی اول مولا علی× فرمود: «الْعَجْزُ آفَةٌ»، عجز و ناتوانى آفت است.

در کلمه‌ی دوم فرمود: «وَالصَّبْرُ شَجَاعَةٌ»، و صبر، شجاعت است.

در کلمه‌ی سوم فرمود: «وَالزُّهْدُ ثَرْوَةٌ»، و زهد، ثروت است.

امیرمؤمنان علی× در بخش چهارم از این حکمت که مورد بحث است می‌فرماید: «وَالْوَرَعُ جُنَّةٌ»، فرمود: تقوا و پرهيزگارى سپرى (در برابر گناهان و خطرات شيطان و هواى نفس) است.

در مبحث گذشته گفتیم که معنای ورع نزدیک به تقوا است و در محاورات عمومی این دو را کنار یکدیگر به کار می‌برند و استخدام می‌کنند. گاهی به ذهن انسان تداعی می‌شود که این دو واژه در اصل یکی هستند و تفاوتی میان آن‌ها وجود ندارد؛ لذا گفتیم که خوب است اشاره‌ای به‌معنای تقوا داشته‌باشیم و سپس به معنای ورع بپردازیم تا اگر تفاوتی وجود دارد روشن شود؛ حال این تفاوت، یا درحقیقت معنا آن دو است و یا این‌که در مراتب تحقق این معنا و مفهوم با یکدیگر متفاوت‌اند.

در معنای واژه‌ی تقوا گفتیم: تقوا از ریشه‌ی (وقايه) و به‌معناى حفظ و نگهدارى چیزی از همه‌ی آسیب‌ها و خطرات است. «الْوِقَايَةُ: حفظُ الشي‌ءِ ممّا يؤذيه وَيضرّه»[1] ، که به‌معنای خود نگهداری و مراقبت از هر چیزی که مایه‌ی اذیّت و آزارش می‌شود. اشاره‌ای هم به بعضی از نمونه‌های تقوا در قرآن و حدیث داشتیم.

اما درباره‌ی واژه‌ی ورع گفتیم که ورع در قرآن وارد نشده‌است، ولی در روایات به‌طور فراوان وارد شده و کاربرد فراوانی دارد.

مفهوم‌شناسی واژهی ورع

درباره‌ی واژه ورع که در سخن مولا وارد شده، باید از دو جهت آن را مورد توجه قرار دهیم: 1- از جهت لغت. 2- از جهت متون دینی.

منظور از وَرع(همانند تقوی)؛ یعنی خود نگه‌داری، اما آن خود نگه‌داری که با شدت بیشتری همراه باشد، یعنی احتیاطش بیشتر باشد.

در معنای ورع از جهت لغت، میان لغویین به طور تقریبی اتفاق نظری اجمالی وجود دارد، گرچه با تعابیر گوناگون و عبارات مختلف بیان نموده‌اند و حتی در بیان آن نیز شدت و ضعف داشته‌اند؛ اما در اصل داستان تفاوتی اساس وجود ندارد. در این‌جا به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌کنیم.

در کتاب العین که از قدیمی‌ترین منابع لغت است این‌چنین آمده:

«الوَرَع‌: شدة التحرج. وَرِّعْه‌: اكففه كفا. و رجل‌ وَرِع‌ مُتَوَرِّع‌. [إذا كان‌ متحرجا]»[2] ،

وَرَع: یعنی شدّت خود نگه‌داری و تحرج. وَرِّعْه: یعنی او را نگه داشت. مردی که بیشتر مراقب خودش هست و خودش را نزدیک به چیزی نمی‌کند تا آلوده نشود.

أزهری در تهذیب اللغه نیز ورع را به بازداری از قبیح و کار زشت ترجمه کرده و گفته است: «وَهو الكفّ عَنِ القبيح»[3] ، ورع آن است که انسان از کار زشت دست نگه دارد.

و ابن درید در جمهرة اللغة نیز آن را به خودداری از بدی و با تعبیر سیّیء تعریف کرده و می‌گوید:

«والوَرَع: الكَفّ عَن السيّئة. وَرجل وَرِع بَيِّنُ الوَرع من التوقّي»[4] .

ایشان آن را به خودداری از بدی تعریف کرده و فرد با ورع را به معنای انسانی دانسته که خویشتن‌داری او آشکار است و کاربرد آن درباره‌ی فرد ترسو را نیز بیان کرده و کاربرد آن درباره‌ی اسب را نیز به معنای بازداشتن با لجام (لگام) معرفی کرده است.

تعبیر ایشان این‌گونه است: «والوَرَع: الرجل الجبان، يُقَال: رجل وَرَعٌ بَيِّن الوروعة والوَرَعَة والوَراعة من الْجُبْن وَرُبمَا قيل: بَيِّنُ الرِّعة أَيْضا. وَيُقَال: ورَّعتُ الرجل عَن الشَّيْء، إِذا كففته عَنهُ، أورّعه توريعاً. وورّعتُ الفرسَ: حَبسته بلجامه»[5] .

قبیح، زشت است، اما سیّیء بد است که در خارج یک مصداق دارند و تفاوتی آنچنانی با هم ندارند؛ فقط اختلاف در تعبیر دارند.

جوهری در الصحاح، بین معانی ماده «و.ر.ع» با تغییر حرکت عین فعل آن، تفاوت قائل شده است. وی در بیان کاربردهای آن در این حالت، مانند دیگران از واژه‌های تحرّج و کف استفاده نموده و این‌گونه می‌گوید:

«الوَرَعُ بالتحريك: الجبانُ. قال ابن السكيت: و أصحابنا يذهبون بالوَرَعِ إلى الجبان، و ليس كذلك، و إنّما الوَرَعُ الصغيرُ الضعيفُ الذى لا غَنَاءَ عنده.

و يقال: إنَّما مالُ فلانٍ أَوْرَاعٌ، أى صغارٌ.

... وَالوَرِعُ بكسر الراء: الرجل التقىّ»[6] . اگر حرف راء، فتحه داشته باشد (وَرَع)، به معنای انسان ترسو، و یا انسان کوچکِی که ناتوانِ بوده و وضعیت مالی خوبی ندارد، فاقد مال است، و اگر کسره داشته باشد (وَرِعَ)، به معنای انسان با تقوا و خویشتن‌دار است.

ایشان ورع و تقوا را به یک معنا دانسته است.

اما زبیدی در تاج العروس نیز آن را با واژه‌های تقوا، تحرّج و کف معنا کرده و انسان ترسو را نیز از مصادیق آن دانسته است؛ وی این‌چنین می‌گوید:

«الوَرَعُ، مُحَرَّكَةً: التَّقْوَى، والتَّحَرُّجُ، والكَفُّ عَن المَحَارِمِ، وَقد وَرِعَ الرَّجُلُ، كوَرِثَ هَذِه هِيَ اللغَةُ المَشْهُورَةُ الّتِي اقْتَصَرَ عليْهَا الجَمَاهِيرُ، ...

وأصْلُ الوَرَعِ: الكَفُّ عَن المَحَارِمِ ، ثمَّ استُعِيرَ للكَفِّ عَن الحَلالِ والمُباحِ»[7] ،

ورع به همان معنای تقوا و تحرّج است و آن خود نگه‌داری از حرام است؛ انسانی که خود را از حرام نگه دارد می‌شود ورع که همان تقوا باشد. این نظر مشهور لغویین است؛ اما زبیدی در تاج العروس می‌گوید: این اصطلاح ورع بعدها برای کسی که حتی از عمل مباح و حلال هم خود را باز می‌دارد به عاریه گرفته و استخدام شد، لذا به چنین شخصی نیز وَرِع گفته می‌شود. گاهی از اوقات انسان در موقعیتی قرار می‌گیرد که باید بعضی از کارهای مباح و حلالی که برای دیگران انجام آن مشکلی ندارد را ترک کن در این‌جا هم به انسان وَرِع گفته می‌شود.

عمل مباح است، اما شایسته او نیست، می‌گویند این‌جا هم که عمل را ترک می‌کند به او وَرِع گفته می‌شود. خلاصه این‌که: اتفاق اجمالی وجود دارد که ورع به‌معنای خود نگه‌داری شدید است، و شدیدتر از تقوا می‌باشد. ورع، فقط به‌معنای خود نگه‌داری از حرام نیست، بلکه بیشتر از آن؛ یعنی به‌معنای احتیاط شدید و مؤکّد است. به تعبیری احتیاط در ورع بیشتر از تقواست.

ابن فارس با بررسی همه کاربردها، معتقد است که ریشه اصلی ورع، بازداری و انقباض است.

ایشان می‌گوید: «وَرَعَ، الْوَاوُ وَالرَّاءُ وَالْعَيْنُ: أَصْلٌ صَحِيحٌ يَدُلُّ عَلَى الْكَفِّ وَالِانْقِبَاضِ. مِنْهُ الْوَرَعُ: الْعِفَّةُ، وَهِيَ الْكَفُّ عَمًّا لَا يَنْبَغِي»[8] ،

ورع(واو و را و عین): اصل صحیحی است که دلالت بر بازداری و انقباض می‌کند. عفت و پاک‌دامنی، از ورع است، و آن به معنای نگه‌داری و خودداری است از آن‌چه که سزاوار و شایسته‌ی او نیست.

همان‌گونه که در ابتدای بحث بیان شد اتفاق نظر اجمالی میان لغویین وجود دارد که ورع به معنای خود نگه‌داری است یا در اصل که مرحله تاسیس لغت باشد و یا در مرحله بعد که مرحله استعمال آن باشد.

اما نوع خود نگه‌داری را به خود نگه‌داری شدید تعبیر کرده‌اند و متعلق آن را نیز برخی از لغویین، محارم الهی دانسته‌اند و برخی هم آن را شامل حلال و مباح نیز دانسته‌اند.

با توجه به آنچه گذشت، روشن می‌شود که لغت‌شناسان، ورع را با واژه‌های تحرّج، کف، وقایة، رد و مانند آن، تعریف کرده‌اند. بر این اساس، معنای اصلی ورع، همان «بازداری»؛ امّا نوع مخصوصی از آن است. ورع، خود نگه‌داری شدیدی است که می‌شود از آن به احتیاط شدید نیز تعبیر کرد.

ورع در اصطلاح فرهنگ اسلامی و متون دینی

واژه مزبور در اصطلاح فرهنگ اسلامی نیز مشابه معنای لغوی آن است و تفاوت چندانی با آن ندارد، اگر چه دایره‌ی تعریف آن متفاوت شده است.

برخی از لغت‌شناسان که در ترجمه‌ی لغت به روایات و احادیث استناد می‌کنند این خصوصیت را داشته‌اند که ترجمه لغت را با متن دینی هماهنگ ساخته‌اند.

مانند ابن اثیر در النهاية، که آن را به معنای خویشتن‌داری، و قلمرو آن را نیز در امور حرام دانسته که بعداً به مباح و حلال هم توسعه یافته است.

تعبیر ایشان این‌گونه است: «الْوَرَعُ فِي الأصْل: الكَفُّ عَنِ المَحارِم والتَّحَرُّج مِنْه ... ثم اسْتُعِير للكفّ عن المباح والحلال»[9] ، ورع در اصل خود نگه‌داری از محارم الهی و دوری کردن از آن است. وی در ادامه می‌گوید: سپس برای خود نگه‌داری از مباح و حلال استعاره گرفته شده است.

جناب طریحی نیز در مجمع البحرین شبیه آن‌را با اندک تفاوتی آورده و می‌گوید:

«والوَرَعُ في الأصل الكف عن المحارم والتحرج منها، ... ثم استعمل في الكف المطلق»[10] ،

ورع در اصل خود نگه‌داری از محارم الهی و دوری کردن از آن است. ایشان در ادامه می‌گوید: سپس ورع در خود نگه‌داری مطلق استعمال شده است.

برخی دیگر همانند مناوی نیز پس از ذکر اقوال، به عنوان قیل: مطلب دیگری را ذکر کرده‌اند.

ایشان می‌گوید: «وقيل: تجنّب الشّبهات، ومراقبة الخطرات»[11] ، برخی گفته‌اند: ورع اجتناب و دوری کردن از شبهات و مراقبت از خطرات است؛ یعنی آنجای که شبهه هست و شاید حرام باشد انسان باید مراقبت کرده و از آن دوری کند.

اجتناب از جایی‌که شبهه است، حرام نیست، اما احتمال حرمت وجود دارد. به این کناره‌گیری به جهت احتمال حرمت ورع گفته می‌شود.

و یا در برخی منابع دیگر این‌چنین آمده است:

«الورع: الاجتناب عن الشّبهات سواء كان تحصيلا أو غير تحصيل؛ إذ قد يفعل المرء فعلا تورّعا، وقد يتركه تورّعا أيضا، ويستعمل بمعنى التّقوى، وهو الكفّ عن المحرّمات القطعيّة»[12] ، ورع، اجتناب و دوری انسان از شبهات است، حال این شبهه می‌خواهد حاصل بشود یا نشود. به جهت این‌که به حرام نیفتد و گرفتار نشود، باید از آن دوری کند. زمانی‌که می‌تواند انجام بدهد و از آن اجتناب کند، اگر آن را ترک کرد باز هم تورع، یعنی حذر کرده است. و به‌معنای تقوا استعمال شده و آن خود نگه‌داری از محرماتی است که قطعی و یقینی هستند.

از مجموع این دیدگاه‌ها چنین بر می‌آید که ورع، نوعی خویشتن‌داری دقیق‌تر، سخت‌تر و شدیدتر از تقواست. این نوع از خویشتن‌داری، علاوه بر اموری که قطعاً حرام است، شامل امور مشکوک و مورد شبهه نیز می‌شود. فلسفه آن نیز جلوگیری از وقوع در حرام قطعی است.

تعابیر ورع در روایات

در اینجا به نمونه‌هایی از روایات و احادیثی می‌پردازیم که به موضوع ورع پرداخته و تفسیر آن را بیان نموده‌اند.

    1. اجتناب از حرام

عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ× عَنِ الْوَرِعِ مِنَ النَّاسِ، فَقَالَ×: «الَّذِي‌ يَتَوَرَّعُ‌ عَنْ‌ مَحَارِمِ‌ اللَّهِ‌ عَزَّ وَجَلَّ»[13] .

حفص ابن غياث، گويد: از امام صادق× در مورد پارساترين مردم پرسيدم، حضرت فرمود: کسی که از محارم خداى عزّوجلّ‌ دوری می‌کند.

پس یک تعبیر در روایات موافق بخشی از تعابیر لغویّین است که ورع به‌معنای دوری از حرام می‌باشد.

    2. توقف در برابر شبهات

انسان احتیاط کرده و در برابر شبهات توقف می‌کند..

در روایتی این‌گونه نقل شده که: عَنْ وَاثِلَةَ بْنِ الْأَسْقَعِ، قَالَ: قُلْتُ يَا رَسولَ الله ... فَمَنِ الْوَرِعُ؟ قَالَ: «الَّذِي يَقِفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ»[14] ، واثلة بن اسقع گوید: از پیامبر اکرم| سؤال کردم که انسان با تقوا کیست؟ حضرت فرمود: کسی که وقتی شبهه برایش پیش آمد چون احساس خطر می‌کند. توقف کرده و نزدیک نمی‌شود.

شبیه همین روایت در کافی مرحوم کلینی& نیز آمده است:

عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عِيَاضٍ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ× عَنْ أَشْيَاءَ مِنَ الْمَكَاسِبِ، فَنَهَانِي عَنْهَا، فَقَالَ: «يَا فُضَيْلُ، وَاللَّهِ لَضَرَرُ هَؤُلَاءِ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ أَشَدُّ مِنْ ضَرَرِ التُّرْكِ وَالدَّيْلَمِ». قَالَ: وَسَأَلْتُهُ عَنِ الْوَرِعِ مِنَ النَّاسِ؟ قَالَ: «الَّذِي يَتَوَرَّعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَيَجْتَنِبُ هَؤُلَاءِ، وَإِذَا لَمْ يَتَّقِ الشُّبُهَاتِ، وَقَعَ فِي الْحَرَامِ وَهُوَ لَا يَعْرِفُهُ، وَإِذَا رَأَى الْمُنْكَرَ، فَلَمْ يُنْكِرْهُ وَهُوَ يَقْدِرُ عَلَيْهِ، فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ، وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ، فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ بِالْعَدَاوَةِ، وَمَنْ أَحَبَّ بَقَاءَ الظَّالِمِينَ، فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ؛ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى حَمِدَ نَفْسَهُ عَلَى هَلَاكِ الظَّالِمِينَ، فَقَالَ: {فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا ۚ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}[15] ،[16] .

فضيل بن عياض گويد: از امام صادق× در مورد برخى از راه‌هاى كاسبى پرسيدم(كه مرتبط‌ با حكومت بود). آن حضرت مرا از آن‌ها بازداشت و فرمود: اى فضيل! به خدا سوگند! ضرر اين‌ها بر امّت، سخت‌تر از ضرر تركان و ديلمان است.
آن‌گاه در مورد كناره‌گيرى و پارسايى از مردم پرسيدم.

فرمود: كسى كه از محرّمات الهى خوددارى مى‌كند و از اين‌ها اجتناب و دورى مى‌نمايد، و اگر كسى از شبهه‌ها نپرهيزد، به صورتى گرفتار حرام مى‌شود كه نمى‌فهمد حرام است. هنگامى كه كار منكر و زشت را ببيند آن را انكار نمى‌كند در حالى كه مى‌تواند نهى از منكر كند. چنين كسى دوست مى‌دارد كه عبادت الهى به جاى آورد و كسى كه دوست داشته باشد معصيت كند با خدا به دشمنى و مبارزه پرداخته است. و هركس دوست بدارد ستمگران باقى بمانند بدان معناست كه دوست داشته است معصيت الهى كند؛ اين در حالى است كه خداى تعالى خويشتن را به جهت هلاك كردن ظالمان ستوده و فرموده است: «پس دنباله‌ی كسى كه ستم كرده بريده شد (هلاك شدند) و ستايش ويژۀ پروردگار جهانيان است».

    3. اجتناب از گناهان صغیره به خاطر ترس از وقوع در گناهان کبیره

انسان از گناهان صغیره دوری می‌کند به جهت این که در گناهان کبیره گرفتار نشوند.

واثلة بن اسقع از پیامبر اکرم| نقل می‌کند که حضرت درباره‌ی ورع فرمود: «الْوَرع الْمُسلم الَّذِي يدع الصَّغِير مَخَافَة أَن يَقع فِي الْكَبِير وَالَّذِي يعف عَن الشُّبْهَة»[17] ، مسلمان ورع کسی است که گناهان صغیره و کوچک را به خاطر ترس از گرفتار شدن در گناهان کبیره ترک کند، و آن کسی که از شبهه دوری کند.

    4. ورع همان احتیاط شدید است، بلکه احتیاطی است که به سایر اعمال انسان قوّت می‌دهد.

یعنی ورع، علمی است که به دیگر اعمال انسان ارزش می‌بخشد به گونه‌ای که سایر اعمال ارزش و قیمت خود را از ورع می‌گیرند.

پیامبر اکرم| در این‌باره فرمود: «الوَرَعُ سَيِّدُ العَمَلِ، مَن لَم يَكُن لَهُ وَرَعٌ يَرُدُّهُ عَن مَعصيَةِ اللّهِ تعالى إذا خَلا بها لَم يَعبَأِ اللّهُ بسائرِ عَمَلِهِ، فذلكَ مَخافَةُ اللّهِ في السِّرِّ والعَلانِيَةِ، و الاقتِصادُ في الفَقرِ والغِنى، والعَدلُ عِندَ الرِّضا والسُّخط»[18] ، سرور اعمال انسان ورع است؛ اگر كسی ورع نداشته باشد كه هرگاه در خلوت با نافرمانی خدا رو به رو شود او را از ارتکاب آن باز دارد، خداوند به اعمال ديگر او هم توجّهى نمی‌كند؛ زيرا ورع و پارسايى، ترس از خدا در نهان و آشكار است، میانه‌روى در تهيدستى و توانگرى؛ و مراعات عدالت در خشنودى و خشم است.

ورع، عامل بازدارنده انسان در خلوت است. در جلوت و آشکار که دیگران می‌بینند حیا کرده و گناه نمی‌کند؛ اما عامل بازدارنده از تعبیر ورع است.

روایاتی در باب این که ورع عاملی بازدارنده است که باعث توقف در زمان شبهه می‌شود وجود دارد که به برخی از آن‌ها در ذیل اشاره می‌کنیم:

    1. در روایت دیگری پيامبر خدا| فرمود: «الوَرِعُ الّذي يَقِفُ عِندَ الشُّبهَةِ»[19] ، پارسا كسى است كه به هنگام پيش آمدن شبهه درنگ كند.

    2. قَالَ رَسُولُ اللّهِ|: «الحَلالُ بَيِّنٌ، و الحَرامُ بَيِّنٌ، و بَينَهُما اُمورٌ مُشتَبِهاتٌ، لا يَعلَمُها كَثيرٌ مِن النّاسِ، فمَنِ اتَّقَى الشُّبُهاتِ استَبرَأ لِعِرضِهِ و دِينِهِ، و مَن وَقَعَ في الشُّبُهاتِ وَقَعَ في الحَرامِ، كَراعٍ يَرعى حَولَ الحِمى يُوشِكُ أن يُواقِعَهُ»[20] ، پيامبر| فرمود: حلال روشن است و حرام نيز روشن است و ميان آن دو امورى شبهه‌ناك هستند كه بسيارى از مردم [حُكم] آن‌ها را نمى‌دانند. پس هر كه از شبهات بپرهیزد، آبرو و دين خود را حفظ كرده و هر كه در شبهات وارد شود به حرام درافتد، مانند چوپانی كه در اطراف قرقگاه مى‌چراند و نزديك است كه وارد آن شود.

    3. عَنْ رَسُولُ اللّهِ|: «اِجعَلوا بَينَكُم و بَينَ الحَرامِ سِترا مِن الحَلالِ ، مَن فَعلَ ذلكَ استَبرَأ لِعِرضِهِ و دِينِهِ ، و مَن أرتَعَ فيهِ كانَ كالمُرتِعِ إلى جَنبِ الحِمى يُوشِكُ أن يَقَعَ فيهِ»[21] ، رسول خدا| فرمود: ميان خود و حرام پرده‌اى از حلال بكشيد. هر كه چنين كند، آبرو و دين خود را نگه دارد و هرکه در آن بچراند مانند كسى است كه [دام‌هاى خود را]در كنار قرقگاه بچراند و نزديك است كه وارد آن شود.

به تعبیری حضرت فرمود: بین خودتان و بین حرام پرده‌ای بگذارید، بعضی از حلال‌ها را ترک کنید و به مرز حرام نرسید، یعنی به جایی‌که مرز حرام است نزدیک نشوید؛ همان‌گونه که در مواقع خطر مقداری عقب‌تر می‌ایستید. در لب دره و در لب دریا به‌خاطر مراقبت در برابر خطر مقداری عقب تر می‌ایستید. این‌جا هم به‌خاطر احتیاط نزدیک مرز حرام نمی‌شوید.

    4. عَنْهُ|: «الحَلالُ بَيِّنٌ، و الحَرامُ بَيِّنٌ، فدَعْ ما يُريبُكَ إلى ما لا يُريبُكَ»[22] ، پيامبر| فرمود: حلال روشن است و حرام نيز روشن است. پس آن‌چه را كه شكّ دارى، رها كن و به آن‌چه شكّ نداری چنگ بزن.

    5. قَالَ رَسُولُ اللّهِ|: «دَع ما يُريبُكَ إلى ما لا يُريبُكَ؛ فإنّكَ لَن تَجِدَ فَقدَ شَيءٍ تَرَكتَهُ للّهِ»[23] ، حضرت فرمود: آن‌چه را که در آن شكّ دارى رها كن و به آنچه شكّ نداری چنگ بزن؛ زيرا فقدان چيزى را كه براى خداوند رها كرده‌اى، هرگز احساس نخواهی كرد.

    6. قَالَ عَلِیٌّ×: «علَيكَ بِالوَرَعِ؛ فإنّهُ خَيرُ صِيانَةٍ»[24] ، فرمود: بر تو باد به پارسایی و ورع، پس همانا پارسایی، بهترین نگاه‌دارنده است.

    7. عَنْ عَلِیٍّ×: «الوَرَعُ يحجِزُ عَنِ ارْتِكابِ المَحارِمِ»[25] ، حضرت فرمود: پارسايى، مانع از ارتکاب حرام‌ها مى‌شود.

    8. عَنْهُ×: «الوَرَعُ أساسُ التَّقوى»[26] ، امام على× فرمود: پارسايى، بنیاد تقواست.

خلاصه این‌که ورع عاملی نگه‌دارنده برای انسان در مقابل خطرات و آسیب‌ها است، به تعبیری، ورع احتیاط با قوت است.

بر می‌گردیم به سخن امام× که فرمود: «وَالْوَرَعُ جُنَّةٌ»، ورع سپرى در مقابل حرام است، بلکه سپری برای قبل از وقوع در حرام است؛ یعنی سپری است که باعث می‌شود انسان به حرام نزدیک نشود، به تعبیری دیگر، ورع سپری است که بین انسان و حرام حائل شده و قرار می‌گیرد؛ یعنی یک قدم قبل از وقوع در حرام می‌ایستد تا در حرام نیفتد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo