< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/02/09

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت چهارم نهج البلاغه/شناخت نقاط ضعف و قوت اخلاق اجتماعی /زهد و بی رغبتی به دنیا ثروتی بی‌مانند، جلسه اول

 

جلسه بیست و پنجم

 

حکمت چهارم: شناخت نقاط ضعف و قوت اخلاق اجتماعی

 

بخش سوم: زهد و بی رغبتی به دنیا ثروتی بی مانند، جلسه اول

 

بحث در بخش سوم از حکمت چهارم نهج‌البلاغه بود. حکمت چهارم متشکل از ۵ کلمه از کلمات امیرمؤمنان علی× است. دو کلمه‌ی آن را مورد توجه و ملاحظه قرار دادیم و از آن گذاشتیم.

در کلمه‌ی اول حضرت فرمود: «الْعَجْزُ آفَةٌ»، عجز و ناتوانى آفت است.

در کلمه‌ی دوم فرمود: «وَالصَّبْرُ شَجَاعَةٌ»، و صبر، شجاعت است.

در چند جلسه این دو کلمه از حکمت چهارم را مورد بحث و بررسی قرار دادیم و نکاتی را پیرامون آن محضر عزیزان تقدیم کردیم. در این مبحث به كلمه‌ی سوم قصار حضرت در این حکمت وارد می‌شویم.

امیرمؤمنان علی× در بخش سوم از این حکمت میفرماید: «وَالزُّهْدُ ثَرْوَةٌ»، فرمود: و زهد، ثروت است.

بخش سوم از حکمت چهارم را با موضوع زهد و روی گردانی و عدم وابستگی به دنیا آغاز می‌کنیم.

موضوع زهد از موضوعات بسیار مهم در حوزه‌ی اخلاقی، اجتماعی و حتی در حوزه‌ی اعتقادی است که متاسفانه به جهت روشن نبودن حد و مرز دقیق آن، مورد سوء استفاده‌ی برخی از بدخواهان قرار گرفته و ذهن برخی از مردم را به خود متوجه نموده و سبب انحراف برخی نیز شده است.

لذا می‌طلبد که در سایه‌ی سخن امام× به موضوع زهد بیشتر پرداخته شود و دامنه‌ی بحث را به گونه‌ای بیان نماییم که موجب رفع شبهه از موضوع زهد بشود.

زهد، بی رغبتی و بی میلی نسبت به مال و دارایی دنیا برای انسان است، این که انسان وابسته به دنیا نباشد.

دنیا دارای ظواهر و مظاهری است، افراد جامعه هم نسبت به یکدیگر متفاوت هستند. بعضی‌ها پول و ثروت برایشان مهم است و ارزش دارد، بعضی‌ها مقام و منصب برایشان دارای وجاهت و اهمیت است، به این‌که جایگاهی داشته باشند تا بتوانند دستور بدهند؛ بعضی‌ها هم زیبایی و مظاهر دنیا، مانند لباس زیبا، مرکب زیبا، مسکن زیبا و ... برایشان دارای اهمیت است، بعضی‌ها صوت زیبا برایشان مهم است و از آن لذت می‌برند؛ هر کدام از این‌ها را که برشمردیم خود نوعی دل‌بستگی و وابستگی به دنیا و ظواهر آن است و نمادی برای آن می‌باشد.

زهد، در مقابل همه‌ی این‌ها قرار دارد، حضرت فرمود: اگر انسان به این مظاهر دنیا میل شدید نداشته باشد، خود نوعی دارایی است، نداشتن نوعی دارایی است؛ در حقیقت امیرمؤمنان علی× با این سخن خود می‌خواهد فکر غلط و نادرستی را که در جامعه رایج شده برای ما تبیین کرده و اصلاح نماید. آن فکر غلطی هم این است که مردم فکر می‌کنند داریی به فقط به داشته‌ها است، ولی حضرت در این بیان می‌فرماید: در بعضی از جاها نداشتن دارایی است، به‌گونه‌ای که اگر انسان میل و رغبت به چیزی نداشته باشد فردی دارا و ثروتمند است.

هدف انسان در دنیا به سمت و سوی ثروت‌مند شدن در دنیا و داریی است تا بی‌نیاز شود؛ اما حضرت می‌فرماید: اگر انسان بی‌رغبت نسبت به دنیا باشد، فردی زاهد است. ثروت و دارایی هم در بی‌نیاز شدن نسبت به دیگران است، حال اگر انسان رغبت و میل زیادی نسبت به مال دنیا نداشته باشد، انگیزه‌ای هم برایش بوجود نمی‌آید تا دست نیازش را پیش دیگران دراز کند.

این مطالب مقدمه‌ای کوتاه بر کلام امیرمؤمنان علی× در موضوع زهد است که حضرت فرمود: «وَالزُّهْدُ ثَرْوَةٌ»، زهد، ثروت است.

زهد، موضوعی چند منظوره

این کلام امام× از کلمات بسیار ناب امیرمؤمنان است؛ اگر چه همه‌ی کلمات حضرت ناب است، اما این کلمه نسبت به سایر کلمات حضرت سرآمدی دارد، لذا نیازمند است که تامل ویژه‌ای به آن داشته‌باشیم. سرآمدی آن‌هم به‌خاطر این است که زهد، موضوعی چند منظوره است، به‌گونه‌ای که فقط یک موضوع اخلاقی صرف نیست، بلکه علاوه بر این که موضوعی اخلاقی است، موضوعی اجتماعی و اعتقادی هم هست. بلکه فراتر از این، اگر بخواهیم دایره آن را وسیع کنیم، می‌توانیم بگوییم که زهد حتی یک موضوع اقتصادی هم هست، به‌گونه‌ای که می‌تواند نگرش اقتصادی افراد جامعه را تغییر داده، اصلاح کند و به سمت و سوی صحیح هدایت نماید؛ چون اگر افراد جامعه به سمت تجمل‌گرایی حرکت کنند، و رغبت و میل شدید نسبت به مال دنیا در آن‌ها زیاد شود، به سمت مصرف‌گرایی رفته و افراد جامعه مصرف‌گرا خواهند شد؛ اما اگر افراد جامعه به سمت زهد و بی‌رغبتی نسبت به مال دنیا بروند مصرف‌گرایی کاهش یافته و به سمت و سوی تولید حرکت خواهند کرد.

بنابراین اگر نگاه‌مان به موضوع زهد مقداری بازتر و وسیع‌تر شد آن‌را موضوعی اقتصادی در تغییر روند و نگرش اقتصاد جامعه هم خواهیم یافت.

پس زهد، موضوعی چندمنظوره است؛ از یک‌جهت سرآمدی دارد که هم موضوعی اخلاقی است، هم اجتماعی است، هم اعتقادی است، و با آن بیانی که داشتیم موضوعی اقتصادی هم هست. و این کلام امام× از جهتی دیگر هم سرآمدی دارد، به‌جهت این‌که این کلام در خیلی از زمان‌ها و به‌ویژه در تاریخ معاصر کاربرد فراوانی دارد، و کاربردش هم به این جهت است که شبهات متعددی درباره‌ی مسأله‌ی زهد به‌جهت روشن نبودن حد و مرزش رخ داده‌است؛ چون زهد از جمله مفاهیمی است که حد و مرزش در جامعه به‌طور دقیق روشن نشده‌است؛ لذا از ناحیه برخی بدخواهان اسلام و آن‌هایی که می‌خواستند ذهن جامعه و جوانان جامعه، متدیّنین و تحصیل‌کردگان و فرهیختگان جامعه را منحرف کنند مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌است. ازاین‌جهت که این کلام برای پیشگیری از انحراف جامعه هست، و می‌تواند جلوی این انحراف را بگیرد سرآمدی دارد. پس کلام امیرمؤمنان× در این قسمت هم سرآمد است.

امیرمؤمنان× وقتی‌که زهد را ثروت معرفی می‌کند و می‌فرماید: درحقیقت دارد آن مستمسک دست افرادی که می‌خواهند جامعه و ذهن جامعه را به سمت‌وسویی دیگر منحرف کنند، هدایت کند. آن سمت‌وسوی انحرافی هم این است که در نگاه برخی از افراد جامعه خصوصا مادّی‌گراها و آن‌هایی که خارج از حوزه‌ی اسلام و اعتقادات دینی هستند و می‌گویند که در مکاتب توحیدی خصوصاً اسلام چند مفهوم وجود دارد که اقتصاد جامعه را خراب می‌کند که از جمله‌ی آن مفاهیم گفته‌اند زهد و قناعت است، آن‌ها می‌گویند این مفاهیم، اقتصاد جامعه را به رکود می‌کشاند؛ به تعبیری دیگر آن‌هایی که حوزه‌ی باورهای عقیدتی ندارند می‌گویند: زهد و قناعت و غیره در اسلام سبب می‌شود که اقتصاد جامعه به سمت‌وسوی رکود برود، درحالی‌که هرگز این‌چنین نیست. لذا کلام امیرمؤمنان علی× می‌شود بهانه‌ای برای پاسخ‌گویی به این شبهات و بازگرداندن ذهن منحرف‌شده برخی از افراد به سمت‌وسوی حرکت صحیح جامعه باشد. پس این کلام حضرت کلامی سرآمد و ناب در میان دیگر کلمات ایشان است که می‌طلبد مقداری بیشتر از سایر کلمات حضرت در مورد آن دقت و تامل کرده و توجه ویژه‌ای به شرح این سخن حضرت داشته‌باشیم.

در مورد کلمات قصار امیرمؤمنان علی× بنا بود که چند جهت را در آن بررسی کنیم.

جهت اول: سند حکمت

سند این حکمت همان‌گونه که در کلمات دیگر این حکمت بیان داشتیم در جاهای دیگری غیر از نهج‌البلاغه که توسط سید رضی گرد‌آوری شده هم وجود دارد که از تکرار آن خودداری می‌کنیم و بحث سند این عبارت از حکمت چهارم را به سند کلمات قبل ارجاع می‌دهیم. در آن‌جا بحث سند آن به صورت کامل بیان شد.

جهت دوم: واژه‌شناسی حکمت

مراد و مقصود از واژه‌ی ثروت که روشن است؛ اما واژه‌ی زهد، اگرچه جزو کلمات پرکاربرد است و همه‌جا آن‌را به کار می‌بریم، ولی همان‌گونه که در لابه‌لای مقدمه به آن اشاره‌ای داشتیم به‌نظر می‌آید که واژه‌ی زهد جزء واژگانی است که حد و مرز روشنی ندارد و مفهومش روشن نیست؛ لذا نیاز است که برای تبیین و روشن شدن مقصود کلام حضرت به آن بپردازیم.

زهد، در لغت به معنای قِلّت و کمی و پایین بودن قیمت و ارزش چیزی است به اندازه‌ای که به طور غالب و در اکثر مواقع موجب بی‌رغبتی و بی‌میلی به سوی آن می‌شود؛ به همین جهت این واژه همیشه ضد رغبت به کار برده می‌شود.

ابن فارس در مقاییس اللغه درباره‌ی واژه‌ی زهد این‌چنین می‌نویسد:

«(زَهِدَ) الزَّاءُ وَالْهَاءُ وَالدَّالُ أَصْلٌ يَدُلُّ عَلَى قِلَّةِ الشَّيْءِ. وَالزَّهِيدُ: الشَّيْءُ الْقَلِيلُ.

وَهُوَ مُزْهِدٌ: قَلِيلُ الْمَالِ. وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «أَفْضَلُ النَّاسِ مُؤْمِنٌ مُزْهِدٌ»، وَهُوَ الْمُقِلُّ»[1] ، زهد (زاء، هاء و دال) اصل و ریشه‌ای است که دلالت بر کمی و قلّت چیزی می‌کند. و الزّهید به شیء بسیار اندک گفته می‌شود. به همین جهت به وی مُزهد هم می‌گویند. مُزهد، لقب برای کسی است که مال اندک و بسیار کمی دارد. پیامبر گرامی اسلام| هم در این‌باره می‌فرماید: برترین انسان مؤمن کسی است که مُزهد باشد، یعنی مال اندکی داشته باشد. به اندازه‌ای که کفاف زندگیش را بکند.

جوهری نیز در صحاح درباره‌ی زهد شبیه همین مطلب را آورده و می‌گوید:

«الزُّهْدُ: خلاف الرَّغبة ... والتزهِيدُ فى الشىء وعن الشىء: خلافُ الترغيب فيه»[2] ، زهد، به خلاف میل و رغبت است ... و تزهید در چیزی و از چیزی خلاف رغبت و میل پیدا کردن در آن است.

راغب إصفهاني نیز در مفردات نیز می‌گوید:

«الزَّهِيدُ: الشي‌ء القليل، و الزَّاهِدُ في الشي‌ء: الرّاغب عنه و الرّاضي‌ منه‌ بالزّهيد، أي: القليل‌»[3] ، یعنی زهيد به چيز اندك گفته مى‌شود و زاهد در چيزى به معناى روى‌گردانى از آن است.

ابن منظور نیز در لسان العرب این‌گونه می‌گوید:

«والزُّهد: ضِدُّ الرَّغْبَةِ ... وَالزَّهَادَةُ فِي الأَشياء كُلِّهَا: ضِدُّ الرَّغْبَة»[4] ، یعنی زهد ضدّ شوق و رغبت است، و زهادت در همه اشیاء، به معناى بى‌رغبتی به آنهاست.

ولی نسبت به بعضی از دانشمندان این‌گونه نقل شده که زهد را به گونه‌ای دیگر معنی کرده‌اند: «الزهد لغةً، الاعراض عن الشي‌ء احتقاراً»[5] ، زهد در لغت به معناى آن است كه انسان از روى كوچك شمردن چیزی، از آن اعراض کرده و روى برگرداند.

آن‌ها می‌گویند: چون کم و بى‌ارزش است و شما از آن روی برمی‌گردانی، به آن زهد گفته می‌شود. در هرحال نتیجه یکی می‌شود.

مصطفوی در التحقیق درباره‌ی واژه‌ی زهد این‌گونه می‌گوید:

«أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو ما يقابل الرغبة، أى الميل الشديد وَالرغبة الى الترك.

... والرغبة هو التمايل الأكيد، كما أنّ الشوق هو الرغبة الأكيدة ...

وَأمّا الزهد المتعارف: فهو الزهد في الدنيا، أى ترك أكيد للرغبة في ما يتعلّق بالحياة الدنيا، بأن لا يكون له تعلّق وَرغبة باطنيّة الى الدنيا وَزينتها، وَتكون معيشته في هذه الدنيا للآخرة»[6] .

مصطفوی درباره لغت واژه ی زهد می‌گوید: اصل این ماده در مقابل رغبت و میل داشتن است؛ یعنی میل شدید دارد و میل و رغبت به ترک آن دارد.

در این جا دو مطلب وجود دارد: یکی میل و رغبت و یکی هم میل و رغبت شدید؛ در مقابل آن هم یکی میل نداشتن است، یعنی اصلاً تمایلی ندارد، و یکی هم تمایل زیادی نسبت به دنیا و مال دنیا ندارد.

[مثلا، گاهی انسان در زندگی دنیا به غذایی اصلا تمایل و رغبت ندارد، به گونه‌ای که از آن تنفر دارد، این عمل او ارزشی ندارد، اما انسان زمانی‌که بیمار شد، اگر پیش پزشک برود و او انسان را به خاطر بیماریش از خوردن غذایی منع کند و او به خاطر دستور پزشک و به جهت سلامتی خودش از این غذا دست بکشد و آن را نخورد در حالی‌که آن را دوست دارد در این‌جا می‌گویند: این غذا نخوردن فضیلت و ارزش دارد.]

لذا مصطفوی می‌گوید: زهد در مقابل رغبت است، یعنی میل شدید و رغبت به آن ندارد. [اگر کسی اصلا میل نداشته باشد که بیمار است؛ این که انسان به مادیات و ظواهر دنیا و غذاها و نوشیدنی ها و ... تمایل نداشته باشد بعید است، اما با وجود تمایل اگر به خاطر این‌که دل‌بستگی به دنیا امری ناپسند و مذموم است از آن دوری می‌کند، این عمل وی ارزش دارد.]

... و رغبت، تمایل شدید است همچنان‌که شوق، رغبت شدید است ...

در نتیجه می‌گوید: و اما زهد متعارف و معمول، زهد در دنیا است، یعنی ترک شدید رغبت و میل در آن‌چه که متعلق به زندگی دنیای انسان است. به این‌که تعلّق و رغبت باطنی در دنیا و زینت‌های آن برای او نباشد. و معیشت و زندگی در این دنیا هم برای آخرت باشد.

استعمال قرآنی واژه زهد:

واژه‌ی زهد در قرآن فقط یک‌بار، آن هم در قصه حضرت یوسف× و ماجرای فروختن او از سوی برادرانش به‌کار رفته است.

قرآن می‌فرماید: {وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ}[7] ، ‌و او را به بهاى ناچيزى -چند درهم- فروختند و در آن بى‌رغبت بودند.

تعبیر قرآن این است که {كَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ}. برادران نسبت به یوسف زاهد بودند؛ یعنی رغبتی به یوسف نداشتند.

البته این‌که «فِيهِ» به کجا برمی‌گردد بحث است که آیا به یوسف برمی‌گردد یا به ثمن یوسف.

درباره‌ی وجه استخدام این واژه درباره‌ی حضرت یوسف× و این‌که چرا برادران حضرت یوسف× زاهد بودند چند مطلب گفته شده است:

    1. لم يحتاجوا اليه؛ یعنی به یوسف احتیاجی نداشتند.

    2. «لم يعلموا بنبوته ولا منزلته من الله»[8] ؛ یعنی علم به این نداشتند که یوسف پیامبر است و در آینده نبی می‌شود و در نزد پروردگار دارای مقام و منزلت است.

یعنی در عین حالی‌که او را مزاحم خود می‌دیدند، ولی به او نیازی نداشتند، به پول او نیز رغبتی نداشتند، بلکه هدفشان از این کار فقط این بود که از دست یوسف راحت شده و خلاص شوند، لذا علاقه داشتند که او را بفروشند.

البته باید به این نکته توجه داشته باشیم که قرآن در یک مورد به مسأله زهد و بی‌رغبتی به دنیا پرداخته و یک‌جا آن را بکار برده‌است؛ اما با الفاظ گوناگون دیگر و با مفهوم روی‌گردانی از دنیا در موارد گوناگون و در آیات متعددی انسان را به‌مسأله‌ی روی‌گردانی از دنیا و دوری از ظواهر آن توجه داده و به آن تاکید ورزیده‌است.

اما واژه‌ی زهد در روایات و در اسلام به‌معنای عامّش تبدیل به اصطلاحی معرفتی و دینی شده‌است، به تعبیری دیگر به فرهنگی اسلامی تبدیل‌شده است؛ لذا از جایگاهی اصطلاحی که مفهومی ویژه و خاص است برخوردار می‌باشد.

مفهوم زهد و دل‌کندن از دنیا در آیات متعدد از قرآن وجود دارد که در بخش بعدی بدان خواهیم پرداخت.

زهد در اصطلاح فرهنگ اسلامی و دینی:

واژه‌ی مزبور علاوه بر مفهوم لغوی، از یک جایگاه دینی نیز برخوردار است به گونه‌ای که در حقیقت مفید مفهوم دینی خاص و ویژه‌ای بوده و در روایات فراوان بدان اشاره شده است.

«أمّا الزهد في الاصطلاح؛ أي في دائرة الثقافة الإسلاميّة، فله هوية وحقيقة خاصّة تتجلى في سنّة النّبي الأكرم| والأئمّة المعصومين^، وفي هذه المساحة فإنّ الزهد لا يعني التهرب من المجتمع وإعتزال الناس والرهبانيّة والتصوف، ولا يتقاطع مع العمل والسعي في أمور المعيشة والكسب، بل يعني عدم التعلق القلبي بالماديات، وعدم الانخداع بزخارف الدنيا وملذاتها الرخيصة والاعتماد التام على الباري تعالى في هذه النعم، في الحقيقة فإنّ الزاهد الإسلامي بدلًا من أن يعيش أسير المواهب الماديّة، فإنّه يتعلق قلبه بخالق ورازق هذه المواهب والنعم، وهذه المسألة هي التي يمتاز بها الزاهد عن غيره من الناس»[9] ، زهد در اصطلاح؛ يعنى در فرهنگ اسلامى، داراى هويت و حقيقت ويژه‌اى است كه در سنت پيامبر اکرم| و ائمه معصومین^ تجلّی پیدا کرده است. در اين عرصه، زهد نه به معناى جامعه گريزى، رهبانيّت، درويش مسلكى و صوفى‌گرى است و نه تضادّی با كار، تلاش و پرداختن به امور زندگى دارد، بلكه به معناى عدم تعلق و دل‌بستگى به مادّیات، زرق و برق‌ها، زر و زيورهاى دنيوى و اعتماد كامل به خدایی است که اين نعمت ها را به انسان عنایت کرده است.

در واقع، زاهد اسلامى به جاى آن‌كه دلبسته و اسير مواهب مادّى باشد، به خداى اين مواهب دلبسته و وابسته است و همين مسئله، سبب امتياز او از غير زاهدان از مردم است.

می‌توانیم این اصطلاح فرنگی را با توجه به معنای عامّش از منظر قرآن و روایات و در نگاه اسلام این‌چنین معنا کنیم که مقصود از زهد دل‌بسته و وابسته نشدن به دنیاست نه فرار از دنیا.

انحرافی در این‌جا ایجاد می‌شود که فرق ما با مسیحیت هم از همین‌جا آغاز می‌گردد، تفاوتی که بین زهد اسلامی و رهبانیت مسیحی وجود دارد این است که رهبانیت مسیحی فرار از دنیاست، اما زهد اسلامی فرار از دنیا نیست، بلکه حضور در دنیا، زندگی در دنیا و برخورداری از لذت‌های حلال دنیا و در عین‌حال دل‌بسته نبودن به دنیاست. تفاوتش با رهبانیت زیاد است، رهبانیت مسیحی فرار از دنیا است که در اسلام این کار مذمت شده‌است. اعتزال و عزلت گزینی و دوری کردن از مردم رهبانیت است. حتی تصوف هم همین‌گونه است؛ اما در اسلام این‌گونه نیست. اسلام نسبت به حضور در بین مردم و زندگی با آن‌ها و کار در دنیا برای بدست آوردن رزق‌وروزی توصیه و سفارش زیادی کرده است؛ اما در مقابل توصیه و سفارش زیادی هم دارد که به دنیا تعلق قلبی پیدا نکنیم و فریفته ظواهر دنیا نشویم؛ لذا در روایات وقتی‌که زهد را از قول پیامبر| معنا می‌کند، آن را به‌عنوان اصطلاحی فرهنگی این‌گونه معنا می‌کند می‌فرماید:

عَنِ النَّبِيِّ| قَالَ: «الزَّهَادَةُ فِي الدُّنْيَا لَيْسَتْ بِتَحْرِيمِ الحَلَالِ وَلَا إِضَاعَةِ المَالِ وَلَكِنَّ الزَّهَادَةَ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَا تَكُونَ بِمَا فِي يَدَيْكَ أَوْثَقَ مِمَّا فِي يَدِ اللَّهِ»[10] ، پيامبر خدا| فرمود: زهدِ به دنيا، به حرام كردن حلال و يا ترك مال نيست؛ بلكه زهد در دنيا آن است كه اطمینانت به آنچه که در دست توست، بیشتر از آنچه که در دست خداست، نباشد و به ثواب مصيبتى كه به تو مى‌رسد، چندان راغب باشى كه آرزو كنى آن مصيبت برايت باقى بماند.

یعنی قارونی نشوی، یعنی داشته‌ها و اعتقاداتت قارونی نشود که قرآن دراین‌باره می‌فرماید: {قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِندِي}[11] ، (قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آورده‌ام!».

یعنی اعتقادش به داشته‌های خودش نباشد.

شاهد دیگر بر این مطب قول امیرمؤمنان علی× در مورد حقیقت زهد اسلامی است که می‌فرماید: «الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَه‌: {لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ}[12] ، وَمَنْ‌ لَمْ‌ يَأْسَ‌ عَلَى‌ الْمَاضِي‌ وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي، فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْه»[13] ،‌ امام× فرمود: تمام زهد بين دو كلمه از قرآن است، كه خداى سبحان فرمود: «تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید، و به آنچه به شما رسيده شادمان نشوید» كسى كه بر گذشته افسوس نخورد، و به آينده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعايت كرده است.

حضرت در جایی دیگر از نهج‌البلاغه در ترجمه‌ی اصطلاح فرنگی زهد می‌فرماید: «الزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ،‌ وَالشُّكْرُ عِنْدَ النِّعَمِ‌، وَالتَّوَرُّعُ‌ عِنْدَ الْمَحَارِم»[14] ،‌ زهد، يعنى كوتاه كردن آرزو، و شکرگزاری در برابر نعمت‌ها، و پرهیز در برابر محرّمات.

به تعبیری حضرت می فرماید: اگر انسان آمال و آرزوهای خودش را کوتاه کند و در برابر نعمت های الهی شکر گزار باشد و از محرمات الهی نیز دوری نماید، زاهد در دنیا است.

زاهد به این نیست که انسان جزء زُهّاد ثمانیه شود، ضرورت ندارد، بلکه به‌همین اندازه که به‌صورت طبیعی زندگی کنیم کفایت می‌کند.

تفسیر زهد از نگاه عالمان دین:

عالمان دينى نيز زهد را بر اساس همين آموزه‌ها معنا كرده‌اند، علامه امينى در سخنى كوتاه و پرمعنا زهد را این‌گونه معنا کرده و مى‌فرمايد: «ومعلومٌ أنّ طلب الْمال غير منافٍ للزَّهادة فانّ حقيقة الزُّهد أنْ لا يَمْلِكك المالُ لا أن لا تَملكَ المال»[15] ؛ بديهى است كه به دست آوردن مال با روحيه زهدگرايى تضادّی ندارد، زيرا حقيقت زهد آن است كه مال، مالك تو نشود، نه اين كه تو مالك آن نشوی».

این‌که انسان مالی داشته باشد و طلب کند و دنبال کسب‌وکار برود، منافاتی با زهد ندارد، زیرا حقیقت زهد این است که زهد این است که مال تو را مالک نشود نه این‌که تو مالک مال نشوی! اگر تو مالک مال شوی عیبی ندارد، اما مراقب باش که سرمایه و مال دنیا مالک تو نشود.

حتی درباره پست و مقام هم همین‌گونه است؛ انسان باید مسلط بر مقام و جایگاهش باشد؛ حتی مسلط بر جمال و دارایی‌اش باشد؛ مسلط بر هوای نفسش باشد، مسلط بر زبانش باشد که اگر لسان انسان امیر بر او شد عاقبت‌بخیر نمی‌شود، انسان باید امیر المال باشد، امیر المقام باشد، امیر الجمال باشد، آن‌ها امیر بر انسان نباشند. نه این‌که انسان اسیر پست و مقام و منصب و جمال و ... بشود.

همان تعبیری که مرحوم امام راحل+ درباره‌ی شهید رجایی فرمودند: «آقای رجايى، آقای باهنر در عین حالى كه خوب، يكيشان رئيس جمهور بود، يكيشان نخست وزیر بود، اين طور نبود كه ریاست در آنها تأثير كرده باشد، آنها در ریاست تأثير كرده بودند؛ يعنى، آنها ریاست را آورده بودند زير چنگ خودشان، ریاست آنها را نبرده بود تحت لوای خودش. و اين يك درسی است كه انسان بايد از اينها ياد بگيرد»[16] .

از زُهَرى (تابعى معروف) نقل شده كه زهد را این‌گونه معنا کرده و مى‌گوید: «الزّهد فِي الدّنيا ما لم يغلب الحرامُ صبرَك، وما لم يغلب الحلالُ شكرَك»[17] ، زهد در دنيا آن است كه حرام بر صبر و خويشتن داريت غلبه نكند و استفاده از حلال، تو را از شكر و ياد خدا باز ندارد».


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo