< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/02/06

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت چهارم نهج البلاغه/شناخت نقاط ضعف و قوت اخلاق اجتماعی /نگاه اسلام به موضوع عجز و ناتوانى – زمينه هاي عجز و ناتوانى

 

حکمت چهارم: شناخت نقاط ضعف و قوت اخلاق اجتماعی

 

بخش اول: نگاه اسلام به موضوع عجز و ناتوانى زمينههاي عجز و ناتوانى

 

بحث در شرح حکمت چهارم از حکمت‌های نهج‌البلاغه بود.

گفتیم: حکمت چهارم مشتمل بر ۵ کلمه از کلمات نورانی امیرمؤمنان علی× است که محضرتان تقدیم کردیم و پس ‌از ترجمه‌ای مختصر قرار بر این گذاشتیم که هر کدام از کلمات حضرت را به‌طور مستقل مورد توجه قرار داده و تأملی در آن داشته‌باشیم.

امیرمؤمنان علی× در بخش اول از این حکمت می‌فرماید: «الْعَجْزُ آفَةٌ»، فرمود: عجز و ناتوانى آفت است.

در این کلمه هم واژه‌ی عجز و هم واژه‌ی آفت مطلق است. عجز در همه‌ی امور و در هر موضوعی مطلق است. می‌خواهد عجز از تعلّم یا تعلیم باشد، یا عجز از حضور در جهاد و مقاومت، یا عجز از فعالیت‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ...، یا عجز از حضور در میدان خدمت‌رسانی به مردم، یا عجز از حضور پررنگ در میدان عبادت و بندگی؛ مطلق العجز آفةٌ است.

آفت هم مطلق است، یعنی آفت دنیوی و اخروی، آفت، هم برای امور مادی و هم برای امور معنوی؛ در کلام امیرمؤمنان علی× عجز به‌طور مطلق آفت شمرده شده‌است.

با توجه به مطالبی که جلسه‌ی گذشته در بخش واژه‌شناسی این حکمت بیان شد، روشن گردید که منظور و مقصود امام× از واژه‌ی «عَجْز»، اظهار عجز و ناتوانی در برابر خداوند نیست، انسان باید در برابر خدای عزّوجلّ اظهار عجز کند، اظهار عجز همان اظهار تذلّل است که عین عبودیت می‌باشد، و مقداری که بالاتر برود، می‌شود عین عبادت. عبد باید اظهار عجز هم داشته باشد. و اتفاقاً از جمله خصوصیات انسان مؤمن، اعتراف به عجزش در برابر خداوند متعال است. امیر مؤمنان× هم در اولین خطبه از خطبه‌های نهج‌البلاغه به چند از عجز انسان در برابر خداوند عزّوجلّ مورد اعتراف کرده که جزء خصوصیات انسان مؤمن است و بیان شد.

عجز در برابر خداوند آفت نیست. امیرمؤمنان علی× فرمودند: «الْعَجْزُ آفَةٌ»، عجز در برابر خداوند عین عبودیت و بندگی و مایه‌ی فخر انسان است؛ پس معلوم می‌شود عجزی که در کلام امیرمؤمنان× است به غیر از عجز در برابر خداوند می‌باشد. این عجز را جدا می‌کنیم؛ مقصود امام× از اظهار عجز در برابر خلق خداوند و ما سوی الله است؛ هر کجا که انسان اظهار عجز کند مذمت شده و آن‌جا جنبه منفی دارد؛ آن‌جا شایسته انسان مؤمن نیست. لکن در این مرحله دامنه‌ی معنایی و مفهومی آن بسیار وسیع بوده و همه بخش‌ها را شامل می‌شود.

لذا منظور از عجز در کلام مولا×، عجز در امور مختلف به معنای وسیع آن بوده و غیر خداوند را شامل می‌شود؛ یعنی این‌که انسان از انجام امور مادی، یا معنوی، یا اخلاقی و یا فرهنگی عاجز بشود؛ و این عجز و ناتوانی آفتی برای جامعه به‌شمار می‌رود؛ اسلام هم بر این موضوع تاکید ورزیده که بایستی انسان‌ها بر رفع عجز از خود و بر تحصیل قدرت تلاش کنند.

جامعه هم اگر جامعه‌ای عاجز و ناتوان باشد، آن عجز، آفت برای جامعه است، لذا جامعه باید جامعه‌ای قدرتمند باشد. در معنای عجز گفتیم که عجز در مقابلش قدرت وجود دارد؛ این‌که جامعه‌ نباید عاجز باشد، یعنی باید قدرتمند باشد. چرا که عجز بسیاری از تکالیف را از انسان ساقط کرده و بسیاری از راه‌های کمال را نیز بر انسان می‌بندد.

بیانات در سخنرانی تلویزیونی در سالروز قیام ۱۹ دی

مقام‌معظم رهبری در جلسه‌ای که به صورتی تصویری با مردم داشتند، فرمودند:

«نظام جمهوری اسلامی حق ندارد وضع دفاعی کشور را جوری قرار بدهد که یک آدم بی‌عُرضه‌ای مثل صدّام‌حسین بتواند بیاید شهر تهران را بمباران کند، موشک بزند و هواپیمای میگ ۲۵ او بیاید روی آسمان تهران حرکت کند و کاری از دست نظام برنیاید. این اتّفاق افتاد؛ در همین شهر تهران یا موشک عراقی می‌آمد -که همین آقایان اروپایی‌ها تقویت کرده بودند وضع موشکی او را که موشکهای او میتوانست از بغداد برسد به تهران؛ حالا شهرهای دیگر به جای خود- یا هواپیمای میگ ۲۵ می‌آمد از ارتفاع بالا بمباران میکرد، کاری هم نمیتوانستیم بکنیم، امکاناتی نداشتیم. نظام اسلامی حق ندارد کشور را به این شکل نگه‌ دارد و ما به توفیق الهی [این جوری] نگه نداشته‌ایم»[1] .

ایشان در سخنانی در سال 59 فرمودند:

«آن‌که می‌خواهد انقلاب فرهنگی کند، اما با قرآن کاری ندارد یا با حدیث کاری ندارد یا با کتب مدونه‌ی حدیث، مثل اصول کافی و غیره که یکی هم نهج‌البلاغه هست کاری ندارد، او در حقیقت انقلاب فرهنگی نیست، او ممکن است یک بدعت فرهنگی باشد. او ممکن است یک ایجاد رویه‌ی جدیدی باشد که متکی به اصول و مکتب نیست و یقینا اگر یک تحول در حد یک دگرگونی متکی به اصول نرسد و نباشد آن را نمی‌توان یک انقلاب نامید و آثار و نتایج یک انقلاب را هم از او نمی‌شود انتظار داشت. ما می‌خواهیم انقلاب فرهنگی کنیم، پس باید برگردیم به متون اسلام و از جمله‌ی متون اسلام و جزء راقی‌ترین و والاترین و زیباترین و پرمغزترین و همه‌جانبه‌ترین و خلاصه شگفت‌آفرین‌ترین، نهج‌البلاغه است. این جمله‌ای که بعضی گفته‌اند که دون کلام خدا و بالاتر از همه‌ی کلام‌های انسانها واقعا در مورد نهج‌البلاغه مبالغه نیست، یک واقعیت است. افسوس که مردم ما آشنا نیستند»[2] .

این طرز تفکر مقام معظّم رهبری به خاطر برداشتی است که از نهج‌البلاغه دارند؛ ایشان در بیانات و سخنرانی‌های خود افراد را به روایات و نهج‌البلاغه توجه می‌دهند.

لذا در حاضر هم که در گام دوم انقلاب قرار داریم به این نکته باید توجه داشته ‌باشیم. لذا سخن امام× که فرمود: «الْعَجْزُ آفَةٌ»، عجز معنای وسیعی دارد، به‌گونه‌ای که هم فرد و هم اجتماع و جامعه را شامل می‌شود.

به همین جهت شارحان نهج‌البلاغه در بیان و شرح مفهوم عجز در کلام امام× به وسعت معنای آن اشاره فرموده و محدوده‌ی آن را در برابر غیر خداوند ضیق ساخته‌اند، که به چند شرح از شروح شارحان در ذیل اشاره می‌کنیم.

ابن‌میثم بحرانی در شرح خود بر نهج‌البلاغه این‌چنین می‌گوید: «والعجز آفة؛ العجز لفظ مهمل يحتمل العجز البدنيّ، وهو عدم القدرة على التصرّفات البدنيّة عمّا من شأنه أن يقدر، ويحتمل العجز النفسانيّ، وهو عدم القدرة على مقاومة الهوى ودفعه. والأوّل: آفة بدنيّة ونقصان فيه، والثاني: آفة في العقل وعاهة فيه»[3] ،

ایشان در این عبارت میگوید: ناتوانى، بلا و مصیبت است. و كلمه العجز، لفظ مهملى است كه احتمال دارد منظور از آن ناتوانى جسمى باشد، وهو عدم القدرة على التصرّفات البدنيّة، يعنى ناتوانى بر دخل و تصرّفات بدنى از كارهايى كه بايد توان انجام آنها را داشته باشد، و ممكن است مقصود از عجز نفسانی (ناتوانى روحى)، يعنى وهو عدم القدرة على مقاومة الهوى ودفعه، ناتوانى در برابر هواى نفس و جلوگيرى از آن باشد. نوع اوّل (ناتوانى جسمى)، بلاى جسمانى و كمبود در آن است، و دوّمى (عجز نفسانی)، بلا و نقصى در عقل و هوش است. آفت عقلانی است، چون عقل، آن‌گونه که امام صادق× در سؤال از تعریف عقل فرمود: «الْعَقْلُ، قَالَ: مَا عُبِدَ بِهِ‌ الرَّحْمَنُ‌ وَاكْتُسِبَ‌ بِهِ‌ الْجِنَان»[4] ،‌ عقل آن است كه به وسيله‌ی آن خداى رحمان پرستش شود و بهشت به دست آيد.

عقل فقط جمع المال نیست؛ عقل، فقط عقل معیشت نیست؛ انسان باید عقل معاد هم داشته باشد، عقل انسان فقط اختصاص به معاش ندارد، بلکه عقل معاد هم هست. لذا فرمودند: کسی که نمی‌تواند در مقابل هوای نفس خود مقاومت کند عقلش ناقص است که باید مراقب این جهتش باشد.

مرحوم مغنیه نیز این‌گونه می‌نویسد:

«(والعجز آفة) وكلمة العجز تعم و تشمل وباء الفقر والمرض والجهل، وهذه الأوباء الثلاثة آفة الإنسانية بكاملها، ومنها تنبع القبائح والرذائل، وبخاصة الفقر فإنه السبب القريب والبعيد لأكثر الآفات والمشكلات»[5] ، ایشان در ذیل واژه «عَجْز» در این حکمت می‌فرماید: و کلمه‌ی «عَجْز» عام است، و از آن تعبیر به وباء می‌کند، می‌گوید: کلمه «عَجْز» شامل ۳ نوع از وباء می‌شود که عبارتند از: وباء فقر، وباء مرض و وباء جهل، که هر سه نوعی از وباء است. به‌گونه‌ای که اگر فقر جامعه را فرا بگیرد کأنَّ جامعه مبتلای به وباء شده‌است؛ مرض و بیماری نوعی وباء است، جهل و نادانی نوعی از وباء است. شاید بشود گفت که جهل رأس وبا ها است. بعد می‌فرماید: این وبا های سه‌گانه آفت کمال انسانیت است؛ به‌گونه‌ای که اگر این سه‌تا نباشد انسانیت گرفتار نیست، چون سرچشمه‌ی کارهای زشت و رذیله همین سه وباء است و از این‌جا خارج شده و رشد می‌کند، خصوصا فقر، زیرا فقر سبب قریب و بعید اکثر آفت‌ها و مشکلات جامعه هست.

مرحوم میرزا حبیب الله خویی نیز در شرح این واژه اینچنین میگوید:

«انّ العجز في الانسان نوع من الفقر، والاقلال لأنّه عوز ما يحتاج إليه في العمل، وإنفاد الامور الدّنيويّة أو الدّينية، فكما أنّ الفقر وعدم المال نوع من العجز حيث إنّ الفقير لايقدر على إنفاد الأمر المحتاجة إلى بذل المال، فهو عاجز عن كثير من الأعمال أىّ عاجز، فكذا العاجز الجسمي مثل الأعمى والزمنى والأشل، والعاجز النّفساني كالسفيه والكسلان لا يقدر على كثير من الأعمال، فهو كمن عراه مرض أو عاهة منعته عن العمل»[6] ،

ایشان می‌گوید: همانا عجز و ناتوانی در انسان نوعی از فقر و کمبود است، چرا که در مقام عمل آن‌چه را که نیاز دارد در اختیار ندارد. و امور دنیوی و دینی وی هم در معرض از بین رفتن قرار گرفته است. بنابراین همان‌طور که فقر و عدم برخورداری از اموال دنیایی، نوعی از عجز و ناتوانی است، چون فقیر قدرت ندارد و عاجز از انجام دادن کاری است که اجرای آن نیازمند به هزینه‌ی مالی است؛ پس وی عاجز از کارهای زیادی است.

همین‌طور ناتوان جسمی و عاجز، مثل نابینا و زمین‌گیر و کسی که از پا افتاده است و یا عاجز روانی مثل سفیه و یا تنبل نیز قدرت و توانایی بر انجام بسیاری از امور و کارها را ندارد، پس او هم همانند کسی است که بیماری و یا چیز دیگر مانع از عمل او شده و آن عجز است.

پس معنای عجز با مباحثی که تا این‌جا تقدیم کردیم، عجز، غیر از عجز در برابر خداوند متعال به‌طور مطلق آفت است. کلام امیر مؤمنان علی× نیز شامل همه‌ی ابعاد و موارد گوناگون می‌شود.

نگاه اسلام به موضوع عجز و ناتوانی:

بنا بر آن‌چه که بیان شد نگاه اسلام به موضوع عجز انسان، نگاهی منفی است، لذا اسلام به انسان‌ها و افراد جامعه توصیه و سفارش کرده که باید برای رفع عجز از وجود خودشان و از وجود جامعه تلاش کنند؛ چرا که انسان عاجز و همچنین جامعه ناتوان و عاجز، ذليل و خوار، عقب مانده و شكست خورده، و بى‌ارزش است. به همين دليل است که اسلام مى‌گويد: بكوشيد تا هرگونه عجز و ناتوانی را از خود دور ساخته و با قدرت و قوت به اهداف مالى و معنوى خود برسيد. زیرا اگر انسان احساس عجز کند به اهداف معنوی خود هم نمی‌رسد، انسان زمانی‌که پیر شد به او عجوز می‌گویند، به‌خاطر این‌که توان و قدرت ندارد، ناتوان است، انسان در سنّ پیری، قدرت بر عبادت و بندگی ندارد.

در این رابطه رسول خدا| فرمود: «إنَّ اللّهَ تَعالى يَحمَدُ علَى الكَيسِ ويَلومُ عَلَى العَجزِ، فإذا غَلَبَكَ الشَّيءُ فقُلْ: حَسبِيَ اللّهُ ونِعمَ الوَكيلُ»[7] ، حضرت فرمود: خداوند عزّوجلّ انسان را بر کیاست و زیرکیش ستوده و بر عجز و ناتوانیش او را ملامت و سرزنش می‌کند؛ و فرمود: اگر جهتی بر تو غلبه کرد و تو احساس ضعف کردی کوتاه نیا، احساس شکست نکن، پس فورا بگو: «حَسبِيَ اللّهُ ونِعمَ الوَكيلُ»، یعنی خدا مرا بس است و او نيكو وكيلى است.

یعنی تنها راه خروج از عجز و ناتوانی و روی آوردن به توانایی و تحصیل قدرت، اتکال و اعتماد به خداوند و قدرت لایزال او است.

سؤال: چرا نگاه اسلام نسبت به عجز انسان و جامعه منفی است؟ مگر عجز چه بلایی بر سر انسان می‌آورد، که اگر جامعه‌ای عاجز شد و آفت‌هایی هم داشته باشد، اسلام این‌گونه به آن منفی نگاه می‌کند؟

پاسخ: این سوال بسیار مهمی است. در پاسخ به این پرسش این‌گونه می‌گوییم: نکته بسیار مهمی که در این‌جا وجود دارد و نباید مورد غفلت واقع شود این است که چنان‌چه جامعه‌ای و یا فردی احساس عجز و ناتوانی کرد، در حقیقت اولین گامی است که برای تضییع و از بین بردن همه داشته‌های خودش برداشته است.

این مطلب هم در برابر هوای نفس و شیطان درون انسان و هم در برابر شیطان بیرون و دشمنان بیرونی و استکبار و غیره که بدخواه جامعه اسلامی هستند، قابل تصور است؛ زیرا هم شیطان و هم استکبار و دشمنان خارجی هر زمان که توانایی اسلام و مسلمین را ببینند عقب‌نشینی کرده و هر زمان که عجز و ناتوانی وی را ببینند، پیشروی می‌کنند.

و بسیار واضح و روشن است که پیشروی دشمن درون و یا بیرون اولین گام برای هدر دادن داشته‌های جامعه اسلامی و انسانی است.

امیرمؤمنان علی× در این‌باره می‌فرماید: «الْعَجْزُ سَبَبُ‌ التَّضْيِيع»[8] ، حضرت به‌صراحت بیان می‌فرماید: عجز و ناتوانی سبب هدر رفتن و ضایع کردن است، اگر انسان در این‌جا احساس عجز و ناتوانی کرد، یعنی هر چه دارد با دست خود در معرض نابودی و از بین بردن قرار می‌دهد؛

مقصود امام× از واژهی تضییع در این بیان دو معنی و دو مفهوم را شامل شده و در بر میگیرد:

    1. تضییع، یعنی از بین رفتن داشتههای انسان و جامعه.

سرمایه‌داری اگر احساس ناتوانی کرد سرمایه‌اش از بین می‌رود؛ احساس نا داری که می‌کند دشمن سوءاستفاده کرده و بر انسان مسلط می‌شود. انسان هم زمانی‌که احساس عجز کرد، در حقیقت داشته‌های خودش را در اختیار دیگران گذاشته است؛ یعنی اعلان نابودی می‌کند. این سخن درس مهم مدیریتی برای مدیران جامعه است، آن‌ها حتی در صورتی‌که نداشته باشند هم حق ندارند آن را علنی کنند، چون ابراز نداری سبب فقر و بدبختی است. یعنی با عجز، همهی داشتههای انسان و جامعه نابود شده و به دست دشمنان میافتد! و در حقیقت انسان به فقر و ناداری مبتلا خواهد شد.

    2. عجز، علاوه بر این که سبب تضییع داشتههای انسان میشود، سبب تضییع جامعه و خود انسان هم خواهد شد. یعنی اینکه با عجز و اظهار آن توسط افراد و یا مدیران جامعه، در حقیقت آغاز برداشتن گامها و اعلان نابودی خود جامعه است؛ یعنی خود تضییعی؛ یعنی همان خودکشی جمعی در ابعاد گوناگون اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی.

نهج‌البلاغه در همه‌ی حوزه‌ها خصوصا در حوزه‌های سیاسی برای ما درس است.

چرا که دشمنان وقتی متوجه شوند که افراد یک جامعه خودشان اظهار عجز و ناتوانی میکنند، با چند برابر قدرت و قوت بر آنان فشار میآورند تا احساس عجزشان بیشتر شده و شکستشان قطعی گردد.

البته معنی اول هم در نتیجه به معنی دوم منتهی خواهد شد.

انسان اگر بخواهد بماند، باید با توکل بر خدای عزّوجلّ قادر باشد و احساس قدرت کند نه احساس عجز، یعنی اتکای بر خدا و بر قدرت لایزال الهی داشته باشد؛ اما در مقابل همانطور که در بخش واژه شناسی گفتیم قدرت ضد عجز است، بنابر این قدرت و توانایی، متکی بر قدرت لایزال خداوند و به دور از هر گونه عجز و ناتوانی موجب ماندگاری جامعه خواهد شد.

در گفتارهاى كوتاه منسوب به امام× آمده است که حضرت فرمود:

«الَّذي يَستَحِقُّ اسمَ السَّعادَةِ عَلَى الحَقيقَةِ سَعادَةُ الآخِرَةِ، وهِيَ أربَعَةُ أنواعٍ: بَقاءٌ بِلا فَناءٍ، وعِلمٌ بِلا جَهلٍ، وقُدرَةٌ بِلا عَجزٍ، وغِنىً بِلا فَقرٍ»[9] ، آنچه حقيقتا سزاوار نام سعادت است، سعادت آخرت بوده و آن، چهار نوع است: 1- ماندگاری و بقایی كه فنا ندارد، 2- علمى كه با جهل همراه نيست، 3- قدرتى كه با عجز همراه نيست، 3- توانگرى و غنایی كه با فقر همراه نيست.

این عجز و ناتوانی زمینه‌ها و پیامدهایی هم دارد که در روایات به آن اشاره‌ شده است؛ اگر عجز اکتسابی است، باید برای درمانش علاج کنیم، ابتدا باید پیشگیری کرد و زمینه‌های آن را بست.

عجزی که در جامعه جریان دارد بر دو قسم است:

    1. عجز غیر اختیاری و غیر ارادی:

گاهی از اوقات عجز و ناتوانى بدون اختيار دامان انسان را مى‌گيرد و این عجز، غیر اختیاری است.

    2. عجز اختیاری و ارادی:

غالبا این چنین نیست که عجز و ناتوانى بدون اختيار دامان انسان را بگيرد، بلكه این عجز، نتيجهی كوتاهى‌ها و بى‌برنامگى‌ها است؛ که این بخش به طور عمده با پیش زمینههایی انجام میشود که باید مراقب آنها بود.

زمینههای عجز و ناتوانی:

    1. تنبلی:

یکی از زمینه‌های عجز و ناتوانی تنبلی است که هم در قرآن و هم در اسلام و روایات به‌صورت فراوان سفارش زیادی به کار کردن شده‌است. بیکاری زمینه‌ی گناه تلقی شده‌است، گاهی از اوقات عجز و ناتوانى به خاطر تنبلی فرد است که وقتی در جامعه رایج میشود موجب ترویج عجز و ناتوانی میشود.

مدیران تنبل، مدیرانی عاجز هستند کار را به بعد موکول می‌کنند که این کار نشانه‌ی عجز و ناتوانی است.

تنبلی در جامعه وجود دارد، مثلاً در امور کشاورزی امام صادق از پدرش و ایشان از جد بزرگوارش اميرمؤمنان علي^ نقل می‌کند که فرمود: «مَنْ‌ وَجَدَ مَاءً وَتُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ، فَأَبْعَدَهُ اللَّه‌»[10] ، کسی که آب ‌و خاک (زمین) داشته باشد، ولی فقیر بماند، از رحمت خداوند به‌دور است، خداوند او را [از رحمت خود] دور می‌گرداند. بديهى است اين گفتار بزرگ همان‌گونه كه درباره‌ی يك فرد صادق است درباره‌ی يك ملت نيز صدق مى‌كند، مردمى كه آب و خاك به‌اندازه‌ی كافي دارند، باز هم نيازمند به ديگران هستند، مسلما از رحمت خدا به‌دورند.

اسلام با بیکاری و کَلّ بر مردم بودن به شدت مخالف است، لذا در روایات به کارکردن سفارش‌ شده است، امام صادق× فرمود: «الْكَادُّ عَلَى‌ عِيَالِهِ‌ مِنْ‌ حَلَالٍ‌ كَالْمُجَاهِدِ فِي‌ سَبِيلِ‌ اللَّهِ»[11] ، آن کس که برای اداره عائله خود، خویشتن را به رنج می‌افکند، مانند کسی است که در راه خدا جهاد می‌کند.

در سبک زندگی اسلامی یکی از مسائل مهم ترویج کار و تلاش است. لذا از اميرمؤمنان على× نقل شده که فرمود: «إِنَّ الْأَشْيَاءَ لَمَّا ازْدَوَجَتْ ازْدَوَجَ الْكَسَلُ، وَالْعَجْزُ فَنُتِجَا بَيْنَهُمَا الْفَقْرَ»[12] ، على× فرمود: هنگامى كه هر چيزى با چيز ديگر ازدواج كرد، (همراه شد) كسالت و تنبلى با بى‌حوصلگى در هم آميخته و فرزندى به نام فقر و تنگدستى براى صاحب خود به دنیا آوردند.

نتیجه‌ی همراه شدن تنبلی و کسالت، فقر و ناداری است.

اتکال و اعتماد بر آرزوها

دیگر از زمینه‌های عجز و ناتوانی، اعتماد انسان بر آرزوهای خودش می‌باشد نه بر واقعیت‌ها؛ انسان به واقعیت‌ها توجهی نمی‌کند و در عالم خیال سیر می‌کند.

یعقوب بن سكّيت نحوى از حضرت هادی× روايت كرده كه اميرمؤمنان علی× فرمود: «إِيَّاكُمْ‌ وَالْإِيكَالَ‌ بِالْمُنَى‌، فَإِنَّهَا مِنْ بَضَائِعِ الْعَجَزَةِ»[13] ، فرمود: بپرهیزید از این‌که اعتماد به آرزوهای خودتان کنید، زیرا سرمایه‌ی انسان‌های عاجز اعتماد بر آرزوهاست.

رهایی نفس انسان نشانهی عجز آدمی است

دیگر از نشانه‌های عجز، رهایی نفس انسان است.

عَنْ عَلِیٍّ×: «لَا عَاجِزَ أَعْجَزُ مِمَّنْ‌ أَهْمَلَ‌ نَفْسَهُ‌ فَأَهْلَكَهَا»[14] ، امام× فرمود: هيچ ناتوانى، عاجز تر از آن كس نيست كه نفْس خويش را وا گذارد و عجزش سبب هلاکت او شود و او را به نابودی بكشاند.

برطرف نکردن نقص و عیب آدمی نشانه عجز اوست.

عَنْ عَلِیٍّ×: «أَعْجَزُ النَّاسِ‌ مَنْ‌ قَدَرَ عَلَى‌ أَنْ‌ يُزِيلَ‌ النَّقْصَ‌ عَنْ‌ نَفْسِهِ‌ فَلَمْ يَفْعَل‌»[15] ، امام× فرمود: ناتوان‌ترين مردم كسى است كه بتواند عيب و كاستى خودش را برطرف سازد، پس اين كار را نكند.

عجز از دوستیابی و یا از دست دادن دوستان

عَنْ عَلِیٍّ×: «أَعْجَزُ النَّاسِ‌ مَنْ‌ عَجَزَ عَنِ‌ اكْتِسَابِ‌ الْإِخْوَانِ‌ وَأَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُم‌»[16] ، امام× فرمود: نا توان‌ترين مردم، كسى است كه از به دست آوردن دوست ناتوان باشد و نا توان‌تر از او كسى است كه دوستانى را كه به دست آورده است، از كف بدهد.

کسی که می‌تواند نقص خودش را برطرف کند، اما نمی‌کند، او هم عاجز است.

کسی که نمی‌تواند با مردم ارتباط برقرار کند و تنها است، او هم عاجز است.

کسی که نمی‌تواند کسی را دوست بگیرد و با او ارتباط برقرار کند، او هم عاجز است.

اگر کسی را هم به دوستی بگیرد خیلی زود او را از دست می‌دهد، چون ارتباط اجتماعی‌اش کم است، و این نشان از عاجز بودن وی می‌کند. ا

عاجزترین مردم کسی است که از به دست آوردن دوست ناتوان باشد و نا توان‌تر از او كسى است كه دوستانى را كه به دست آورده، نتواند حفظ کند.

غیبت و عیبجویی از بهانههای عاجز:

انسان‌های ناتوان و عاجز به‌ویژه مدیران ناتوان بهانه‌جو هستند و در توجیه ناتوانی‌های خود به دنبال غیبت و بدگویی کردن از دیگران و انداختن تقصیر به دوش آنان هستند. لذا اهل غیبت می‌شود و از دیگران غیبت و عیب‌جویی می‌کند تا این‌که قصور خودش را به‌عهده دیگران بیندازد.

امیرمؤمنان علی× در این‌باره می‌فرماید: «الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِز»[17] ، غيبت كردن، تلاش شخص ناتوان است.

آفتزدگی رفتارها و عملکردها در جامعه و نوع مدیریتها به خاطر عجز و ناتوانی مدیران است.

دیگر از نکته‌ها این است که در جامعه برخی از عمل‌کردها را چه در امور اجتماعی، چه در امور خانوادگی و غیره می‌بینیم که آفت زده است، و این آفت‌زدگی به‌خاطر عجز مدیر آن جامعه، خانواده و مجموعه است.

امیرمؤمنان علی× در این‌باره می‌فرماید: «آفَةُ الْأَعْمَالِ‌ عَجْزُ الْعُمَّال»[18] ،‌ [«عُمَّال»، مطلق المديريت است.] آفت عمل‌کردها، نشانه‌ی عجز مدیریت و مدیران است. هرجایی که عمل‌کرد، عمل‌کردِ نادرستی باشد، نشانه‌ی ضعف و عجز مدیریت است.

انسان مؤمن چنانچه عاجز هم بشود از راه حق خارج نمیشود

نکته دیگری که باید در این‌جا بیان شود این است که با همه‌ی این حرف‌هایی که گفتیم، انسان مؤمن اگر عاجز هم باشد، عجزش نباید او را از مسیر حق بیرون کند.

امیرمؤمنان علی× در صفات انسان مؤمن فرمودند «... وَ لَا يَخْرُجُ‌ عَنِ‌ الْحَقِ‌ بِعَجْز ...»[19] ، امام× فرمود: ... و از حق به‌واسطه ناتوانى خارج نمی‌شود.

انسان مؤمن به‌سبب عجزش از مسیر حق خارج نمی‌شود؛ چون ناتوان شد راه حق را کنار نمی‌گذارد و در راه حق می‌ماند، ولو این‌که عاجز و ناتوان شود و نتوانند مسئله‌اش را انجام دهد.


[1] - بیانات رهبری در سخنرانی تلویزیونی در سالروز قیام ۱۹ دی در تاریخ، 19/10/1399.
[2] - بیانات مقام‌معظم رهبری در تاریخ، 13/02/1359.
[5] - في ضلال نهج البلاغه، ج4، ص217.
[6] - منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه(الخوئی)، ج21، ص12.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo