< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/02/01

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت سوم نهج البلاغه/شناخت نقاط ضعف اخلاق اجتماعی /ترس و تاثیر آن در ایجاد نقصان شخصیت اجتماعی انسان، جلسه دوم

 

جلسه هجدهم

 

حکمت سوم: شناخت نقاط ضعف اخلاق اجتماعی

 

بخش دوم: ترس و تاثیر آن در ایجاد نقصان شخصیت اجتماعی انسان، جلسه دوم

 

بحث در کلمه دوم از حکمت سوم بود. امیرمؤمنان علی× در این حکمت می‌فرماید: «الْبُخْلُ عَارٌ، وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ، وَالْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ، وَالْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ»[1] ، بخل ننگ، و ترس مايه‌ی نقصان است، و فقر، شخص زيرك را از بيان دليلش گنگ مى‌سازد و آن‌ كس كه فقير و تنگدست است حتى در شهر خود هم غريب است.

حضرت در بخش دوم از این حکمت می‌فرماید: «وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، فرمود: ترس، مایه‌ی نقصان و کاستی انسان است،

در جلسه پیشین درباره‌ی واژه شناسی سخن امام× مطالبی را پیرامون واژه‌ی «جُبْن» بیان داشتیم و تفاوت آن را با برخی از واژگان مشابهش نیز بیان کردیم.

در مورد جُبن گفتیم که مراد از آن ضعف القلب است، در جایی‌که شایسته‌است انسان با قوّت حضور پیدا کند و دفاع کند اگر ضعف قلب بر وی عارض شود به‌گونه‌ای که قوّت قلب و قدرت دفاع نداشته باشد، به او جَبان می‌گویند.

در دفاع از ارزش‌ها، در میدان ایثار، در میدان امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، در میدان تعلیم‌وتربیت و ... از خود ضعف نشان می‌دهد و به میدان نمی‌آید، احساس ضعف می‌کند، قوّت قلب ندارد به این انسان جَبان گفته می‌شود؛ نه ترسی که به‌خاطر عظمت طرف مقابل باشد؛ چون به این نوع از ترس، خشیت گفته می‌شود. به ترسی هم که به‌خاطر نگرانی از حوادث غیرمترقبه باشد، خوف گفته می‌شود. همه‌ی این‌ها جوانب گوناگونی دارد؛ اما جُبن آن ترسی است که منشأ آن ضعف قلب باشد در اقدام عملی در مواردی که شایسته هست انسان اقدام عملی داشته باشد.

با توجه به معنایی که در جلسه گذشته برای واژه‌ی «جُبْن» بیان کردیم مشخص شد آن بحثی را که درباره‌ی خوف و ترس انسان مؤمن از خداوند و از عذاب الهی که از نشانه‌های ایمان انسان است، در اینجا موضوعیتی نداشته و خارج از بحث است.

بنابراین، با این توضیحاتی که بیان کردیم نباید این شبهه برای کسی مطرح شود که اگر جُبن همان‌گونه که گفتیم یکی از صفات رذیله است و علمای اخلاق هم این صفت را جزء موارد و زیر مجموعه‌های قوه غضبیّه برشمرده‌اند و آن را مذمت کرده‌اند، پس چرا در روایت آمده که امام صادق× فرمودند: «إِنَّهُ‌ لَيْسَ‌ مِنْ‌ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ‌ إِلَّا [وَ] فِي‌ قَلْبِهِ‌ نُورَانِ:‌ نُورُ خِيفَةٍ، وَنُورُ رَجَاءٍ، لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا، وَلَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا»[2] ، فرمود: هيچ بنده مؤمنى نيست مگر آن كه در دلش دو نور است: نور ترس و نور اميد، كه اگر هر يك از آنها را وزن كنى بر ديگرى فزونى نیابد.

این روایات خارج از بحث ماست و خروج موضوعی دارد، چرا که آن خوف با این جُبن که در اینجا بیان شد تفاوتی ماهوی دارد و در دو جانب جدای از هم قرار دارند که مزاحمتی هم برای یکدیگر نخواهند داشت، چون گفتیم که جُبن ضعف قلب در میدان حضور و اقدام در عمل است، ولی خوف، ترس از عذاب الهی و در برابر خدای عزّوجلّ است. آن ترس، خوف من الله است. لذا مؤید آن هم این است که جُبن در مقابلش شجاعت قرار دارد. یکی از راه‌های شناخت مفاهیم و واژگان، شناختن آن از طریق ضد آن است، ضد واژه‌ی جُبن، شجاعت است؛ اما ضد واژه‌ی خوف به آن معنای خودش شجاعت نیست، بلکه تجرّی و جرأت بر گناه و تخلف و جرأت بر خداوند متعال است؛ پس این بحث خارج از موضوع بحث ماست. بنابراین کسی دراین‌باره شبهه‌ای برایش پیش نمی‌آید؛ زیرا با تأمل و دقت پی می‌بریم که تنافی در این روایات و بحث ما وجود ندارد.

شرح و تفسیر کلام امام×:

امام علی× در نهج البلاغه درباره‌ی جُبن می‌فرماید: «وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، جُبن موجب نقص و کاستی است.

در روایات اسلامی نیز مضمون همین نکته مورد توجه واقع شده و به گونه‌های متفاوتی مورد تاکید قرار گرفته است.

شاید سرّ این مطلب هم این باشد انسانی که دارای این خصلت باشد، توان اقدام هیچ‌کاری را نخواهد داشت، به عبارتی امکان به نمایش گذاشتن توانایی‌های خود و دفاع از داشته‌ها و یا ارزش‌های دینی خودش که باید از آنها دفاع کند را نداشته و از دست می‌دهد.

اگر این‌چنین است، گفتیم که در مقابل جُبن، شجاعت قرار دارد؛ شجاعت هم واضح و روشن است که یکی از ارکان اساسی ایمان است، پس هر کس که شجاعت ندارد و دارای جُبن است، در حقیقت یکی از ارکان ایمانش ناقص است، پس حضرت که می‌فرماید: «وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، در حقیقت امام× می‌خواهد بفرمایید که انسان مؤمنی که جبان باشد، ایمانش کامل نیست و ناقص است و توانایی مقابله و دفاع را ندارد.

لذا در روایتی از امام باقر× می‌خوانیم که حضرت فرمود: «لَا يُؤْمَنُ رَجُلٌ فِيهِ الشُّحُّ وَالْحَسَدُ وَالْجُبْنُ؛ وَلَا يَکُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً وَلَا حَرِيصاً وَلَا شَحِيحاً»[3] ، فرمود: انسانی که سه چیز در او باشد ایمان نیاورده‌است: یکی بخل است که همان حرص باشد، یکی حسد است، و دیگری هم جُبن است، [البته برخی‌ها شُحّ را به بخل معنا کرده‌اند که غلط است. شُحّ مقدمه‌ای برای حرص، و حرص مقدمه‌ای برای بخل بوده و از اسباب و علل آن می‌باشد.] و انسانی که ترس(جُبن) و بخل و حرص در او باشد، مؤمن نخواهد بود.

ایمان، برای قوت قلب است، برای این‌ است که قلب تقویت شود تا بتواند در کنار ارزش‌ها مقاومت کند و در مقابل ضدارزش‌ها و آفت‌ها ایستادگی کند، این روایات مؤید همان نکته‌ای است که بیان کردیم. در تبیین این روایت می‌توان این‌گونه گفت: یکی از فلسفه‌های ایمان، قوت بخشی به انسان در مراحل زندگی و به‌ویژه در مقابل خطرات معنوی است به‌گونه‌ای که انسان قوت پیدا کند و به مرحله‌ای برسد که بتواند خود را در مقابل خطرات نگه دارد، آن مرحله‌ای که انسان بتواند خود را در مقابل خطرات نگه دارد در قرآن و روایات از آن تعبیر به تقوی شده است، به گونه‌ای که انسان اهل تقوی می‌تواند خود را در برابر آفات، خطرات و آسیب‌ها مراقبت کند، اما جُبن و ترس، مانع رسیدن انسان به این مرحله می‌شود، لذا با ایمان منافات دارد. و امام باقر× هم فرمود که جُبن، در انسان مؤمن راه ندارد.

علی‌ای‌حال ایمان برای تربیت و تقویت انسان است؛ مرکز تقویت انسان هم قلب انسان است. انسان باید قوت پیدا کند و به مرحله‌ای برسد که بتواند خود را در برابر آفت‌ها نگه دارد. حال اگر این انسان از همان ابتدا جَبان باشد و قوت قلب نداشته باشد و ترسو باشد به این مرحله و مقام نمی‌رسد. و به‌طورقطع یکی از ارکان ایمان را نیز ندارد.

پاسخ به یک شبهه:

در روایت فوق که بدان پرداختیم، سخن از منافات داشتن ایمان با جُبن بود، اما امیرمؤمنان علی× فرمود: «وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، فرمود: ترس، مایه‌ی نقصان و کاستی انسان است. حضرت در این کلام خود نفرمود که جَبان ایمان ندارد!، و از سویی هم دو روایت وجود دارد که در یکی از آن روایات از پیامبر اکرم| سوال شد که آیا امکان دارد انسان مؤمن جبان باشد؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند: بلی، امکان دارد! روایت این گونه دارد:

سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ|:‌ «أَيَكُونُ‌ الْمُؤْمِنُ‌ جَبَاناً؟ قَالَ: نَعَمْ، قِيلَ: وَيَكُونُ بَخِيلًا؟ قَالَ: نَعَمْ، قِيلَ: وَيَكُونُ كَذَّاباً؟ قَالَ: لَا»[4] ، از پيامبر خدا| سؤال شد: آيا مؤمن، ترسو مى‌شود؟ حضرت فرمود: آرى. عرض شد: آيا مؤمن، بخیل مى‌شود؟ فرمود: آرى. عرض شد: آيا مؤمن، دروغ‌گو مى‌شود؟ فرمود: نه.

و در روایت دیگری نیز از امام صادق× که شبیه آن است این‌گونه آمده است: الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ× «يَكُونُ‌ الْمُؤْمِنُ‌ بَخِيلًا؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: قُلْتُ: فَيَكُونُ جَبَاناً؟ قَالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: فَيَكُونُ كَذَّاباً؟ قَالَ: لَا، وَلَا خَائِناً، ثُمَّ قَالَ: يُجْبَلُ الْمُؤْمِنُ عَلَى كُلِّ طَبِيعَةٍ إِلَّا الْخِيَانَةَ وَالْكَذِب»[5] ،‌ حسن بن محبوب گوید: از امام صادق× سؤال کردم: آیا انسان مؤمن بخیل می‌شود؟ حضرت فرمودند: آری. عرض کردم: ترسو هم می‌شود؟ حضرت فرمودند: آری. عرض کردم: مؤمن دروغ می‌گوید؟ حضرت فرمودند: انسان مؤمن دروغ نمی‌گوید و خیانت در امانت نمی‌کند. سپس حضرت ادامه دادند: مؤمن ممکن است هر رذیله و صفت بدی پیدا کند، مگر خیانت و دروغ.

امیرمؤمنان× فرمود: جُبن، نقص انسان است، امام باقر× فرمود: انسان مؤمن جَبان نیست، یعنی کسی که جُبن در او باشد مؤمن نیست، ولی در روایات پیامبر| و امام صادق×، هر دو در جواب از سؤال سائل که پرسیدند آیا انسان مؤمن ممکن است جبان باشد، فرمودند: امکان دارد.

سؤالی در این‌جا مطرح می‌شود و آن این‌که چگونه بایستی میان این دو دسته از روایات جمع نمود؛ و چگونه می‌شود پاسخ قانع کننده‌ای به این پرسش‌ها داد؟

برای حل این تعارض و در جواب به این‌گونه پرسش‌ها بایستی این‌چنین گفت: با اندک تأملی در لسان روایات می‌توان به راه حل مساله پی برد و پاسخی قانع کننده‌ای را ارائه نمود، و آن پاسخ قانع کننده این است که امیرمؤمنان علی× فرمود: جُبن مایه‌ی نقص است، یعنی در وجود انسان جبان و ترسو، نقص است. حضرت نفرمود که مؤمن نیست، بلکه ایمان ظاهری هست و جَبان مایه‌ی نقصان می‌شود، عنوان ایمان به اطلاقش صدق می‌کند ولو این‌که ناقص باشد، چون ایمان دارای اجزا و مراتبی است، بله! اگر این جزء از اجزاء رئیسیّه باشد و کل به‌انتفاء اجزاء رئیسیّه از بین می‌رود، اما اگر از اجزاء رئیسیّه نباشد اطلاقش صدق می‌کند، ایمان هست، اما ناقص است. برخی از شرائط ایمان و اوصاف کمال، اوصاف ایجادیه است و برخی از آن‌ها هم اوصاف کمالیه هستند؛ حال اگر اوصاف کمالیه نباشد ایمان هست، ولی کامل نیست. لذا جُبن در کلام امیرمؤمنان× با مسئله‌ی ایمان مشکلی ندارد. در روایت پیامبر و امام صادق‘ نیز که سؤال از جُبن انسان مؤمن می‌شود، و جواب می‌دهند آری! ایشان نفرمود که مؤمن کامل جبان است، بلکه سؤال کردند آیا انسان مؤمن می‌تواند جبان باشد، حضرت فرمود آری! ایمان دارد، اما جُبن هم دارد، صدق عنوان ایمان می‌کند چون حداقل پایه‌ی ایمان را دارد، اما حداکثرش را ندارد، و چون حداقل ایمان را دارد، مشکلی ندارد، لکن اوصاف کمالی ایمانش دارای نقص است. ؛ پس تا این جا هیچ مشکلی وجود نداشت.

اما در کلام امام باقر× شبهه‌ای اساسی وجود دارد به این‌که حضرت فرمود: ایمان نیاورده‌است و مؤمن نیست کسی که جبان باشد. حضرت فرمودند: انسان مؤمن، انسانی است که جبان در او نباشد؛ به تعبیری مؤمن نیست و ایمان نیاورده کسی که جبان باشد. امام× در این‌جا نفی ایمان را فرموده ‌است.

سؤال: حلّ تعارض در بین این روایت چگونه است؟ از طرفی پیامبر و امام صادق‘ فرمودند که امکان دارد انسان مؤمن جبان باشد، امیرمؤمنان× نیز فرمود که جُبن مایه‌ی نقص و کمبود برای انسان است؟ و از طرفی هم امام باقر× فرمود: انسانی که جبان باشد مؤمن نیست؟ چگونه تعارض در بین این روایات حلّ می‌شود؟

جواب: در پاسخ به این سوالات می‌گوییم که قابل‌حلّ است. در مورد این روایت باید بگوئیم که این روایت نیز منافاتی با دو دسته روایات پیشین ندارد، چرا که مقصود در این روایت نیز ایمان، ناقص بوده و کامل نیست، یعنی اگر ایمان انسان مؤمن کامل باشد هرگز ترسو نبوده و اهل جُبن نخواهد بود، بلکه انسانی شجاع خواهد بود که قلبی با قوّت داشته و در مقابل هر مسأله‌ای که باید دفاع کند، دارای قدرت دفاع خواهد بود.

برای این‌که بتوانیم برخی از عناوینی را که به صورت مطلق در مورد ایمان به کار رفته، حمل بر ایمان کامل کنیم، باید آن را حمل بر عنوانی کنیم که اتم و اکمل باشد؛ یعنی به اصطلاح علمی آن، اطلاق مطلق را حمل بر اکمل افراد و مصادیق آن کنیم؛ همانند همین روایت مورد بحث که ایمان را به صورت مطلق ذکر کرده و هیچ قیدی و وصفی همچون کمال را برای آن بیان نکرده است. از این‌گونه موارد در روایات زیاد وجود دارد، همانند آنچه که درباره‌ی نماز همسایه مسجد وارد شده است که امام صادق از آباء گرامش از امیرمؤمنان علی× اینگونه روایت می‌کند که حضرت فرمود: «لَا صَلَاةَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي‌ الْمَسْجِد»[6] ، یعنی نمازی برای همسایه مسجد نیست مگر این‌که نمازش را در مسجد بخواند. اگر چه به طور مطلق به کار رفته‌، اما ظاهر این روایت نیز همانند روایت ایمان و جُبن بوده و معنایش نیز همان معنا است؛ یعنی مراد در این‌جا این است که «لَا صَلَاةَ کاملة لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِي‌ الْمَسْجِد»[7] ، یعنی نماز کاملی برای همسایه مسجد نیست، مگر این‌که نمازش را در مسجد بخواند.

در این‌جا هم این‌گونه است، یعنی ایمانش کامل نیست. بنابر این ایمان و جُبن متناقض یکدیگر نیستند، به گونه‌ای که هرگز با هم جمع نشوند، ولی اگر بخواهیم فرد را با ایمان کامل تصور کنیم باید جُبن را از آن جدا نماییم، در غیر این‌صورت ناقص خواهد بود؛ یعنی ایمان هست، ولی ناقص است. در نتیجه سخن امیرمؤمنان علی× که فرمود: «وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، تحقق یافت. بله! این شخص ایمانش به مرحله و درجه کمال نرسیده‌است؛ پس شبهه‌ای در این‌جا وجود ندارد و حمل اکمل بر مطلق افراد می‌شود.

جُبن همان «مَنْقَصَة» است، در برخی از روایات از جُبن به آفت تعبیر شده‌است. در روایت دیگری از امیرمؤمنان علی× منقول است که حضرت فرمود: «الجُبنُ آفةٌ، العجزُ سَخافةٌ ...»[8] ، فرمود: ترسويى، آفت و عجز و ناتوانى نابخردى است. طبق فرمایش حضرت، جُبن آفت است که همان نقص می‌باشد.

عوامل و اسباب جُبن

یکی از مباحثی که بایستی مورد توجه قرار گرفته و ریشه‌یابی شود این است که چرا برخی افراد به این حالت «جُبن» گرفتار می‌شوند؟

در این جا باید دو مطلب روشن شود:

مطلب اوّل: آیا جُبن و ترسو بودن مسأله‌ای فطری و ذاتی است، یعنی امری فطری و باطنی برای انسان است به‌گونه‌ای که انسان ترسو متولد می‌شود؟ آیا این حالت، حالتی وراثتی است، یا امری اکتسابی است؟ و یا از علل و اسبابی بوجود می‌آید؟

مطلب دوم: آیا این حالت در انسان قابل تغییر است، یعنی انسان ترسو و جبان می‌تواند خودش را تغییر بدهد یا نه؟

در پاسخ با این مطلب باید بگوئیم که: بسیار واضح و روشن است که این امور بدون اسباب و علل نخواهد بود و اگر بگوییم این انسان قابل تغییر نیست، به گونه‌ای که انسان ترسو، جبان به‌دنیا آمده و تغییر نمی‌کند، و این حالتی وراثتی است، می‌گوییم پس تکلیفی ندارد، اموری را که از اختیار انسان خارج است هرگز نمی‌تواند مورد مذمت و سرزنش قرار گیرد، چرا که از شرایط تکلیف، اختیار انسان است، و هر آن‌چه که خارج از حوزه‌ی اختیار انسان باشد، تکلیف به آن تعلق نخواهد گرفت. روایاتی هم که در مذمت مسئله جُبن و انسان جبان وجود دارد و فراوان هم هست لغو می‌شود. همه‌ی این کلمات و توجیه‌ها و مواعظ لغو می‌شوند، چون از شرائط تکلیف اختیار و قدرت برای انجام عمل است و اگر نباشد اثری ندارد؛

پس باید به دنبال علل و اسباب، و زمینه‌های ابتلای به جُبن بگردیم که همان ضعف قلب است در مقابل اموری که نیاز به قوت دارد.

ممکن است که جُبن، اسباب و علل متعددی داشته باشد، لکن در مقام داوری کردن و استقضاء نیستیم، بلکه می‌خواهیم ملاک و ریشه‌ای اساسی پیدا کنیم.

    1. مال و فرزند

زمانی‌که در منابع لغوی و تفسیری به مسأله‌ی جُبن پرداخته‌اند به‌نکته‌ای اساسی اشاره کرده‌اند که نکته مهمی است، اگر به این نکته توجه کنیم و جامعه را هم به آن توجه بدهیم، خیلی از عوارضی را که به‌خاطر مسئله‌ی جُبن ایجاد می‌شود می‌توان حل کرد.

چنان‌چه در برخی از منابع لغوی و تفسیری در بیان و شرح حدیثی از پیامبر اسلام| به نمونه‌هایی از اسباب و علل جُبن و ترس پرداخته و ذکر نموده‌اند.

به عنوان مثال، أزهری می‌گوید:

فِي الحَدِيث: أنَّ النَّبي| احتضَنَ أَحَدَ ابْنَيْ بِنْتَه، وَهُوَ يَقُول: «إِنَّكُم لَتُجِّبنُون، وَتُبَخِّلون، وَتُجَهِّلُون، وَإِنَّكُمْ لمن رَيْحان الله»، ... يُرِيد: أَن الْوَلَد لما صَار سَببا لجُبن الْأَب عَن الْجِهَاد، وَإنْفاق المَال، وَالافْتِتان بِهِ، كَانَ كأَنَّه نَسَبَه إِلَى هَذِه الْخلال، وَرماه بهَا، وَكَانَت الْعَرَب تَقول: «الْوَلَد مجْنَبَةٌ مَبْخَلَة»[9] . أزهری گوید: در روایتی نقل شده که پیامبر اکرم| یکی از پسران دخترش را در آغوش گرفت و می‌فرمود: شما مایه‌ی جُبن هستید! شما مایه‌ی بخل هستید! شما مایه‌ی جهل هستید![تعبیر بسیار عجیبی است]، فرمود: شما ريحانة الله هستید.

أزهری در تفسیر این روایت این‌گونه می‌گوید: پیامبر| از بیان این سخن این مطلب را اراده کرده و با این تعبیر می‌خواهند بفرمایند که امام حسن و امام حسین‘ موضوعیت ندارند، بلکه مطلق فرزند مراد است، و این یک درس کلی است، أزهری در تفسیر سخن پیامبر| می‌گوید: فرزند برای پدری که به جهاد با دشمن می‌رود سبب جُبن می‌شود، به گونه‌ای که با نگاهش به پدر عامل ضعف وی شده و او را از جهاد باز می‌دارد، همچنین زمانی‌که پدر می‌خواهد اموال خود را در راه خداوند انفاق کند، فرزند می‌گوید: پس من چه کنم و ... لذا از انفاق باز می‌ماند. فرزند در موضوعات گوناگون مایه‌ی فتنه و فریفتن پدر می‌شود، مثل این که فرزند را نسبت جُبن و بخل و افتنان داد؛ به‌همین‌ جهت است که عرب می‌گوید: «الْوَلَد مجْنَبَةٌ مَبْخَلَة»، فرزند، آلت و ابزار جُبن و بخل است؛ یعنی این‌که در مسأله‌ی جُبن این‌چنین است که پدر به جهت وابستگی و علقه‌ای که به فرزندش دارد از اقدام میدانی باز می‌ماند.

زمخشری در تفسیر کشاف همین حدیث را نقل می‌کند، سخن ازهری را هم نقل کرده و در ذیل آن می‌گوید: «معناه: إن الولد يُوقعُ أباهُ في الْجُبن؛ خوفاً من أن يُقْتَل فيضيع ولدُه بعدَه»[10] ، معنای روایت این است که فرزند، پدرش را در جُبن و ترس می‌اندازد، ترسش هم از این است که پدرش کشته شده و او ضایع شود و کسی را نداشته باشد. یتیم شود و کسی را نداشته باشد بحث مفصلی در این زمینه وجود دارد.

با توجه به این بیانی که از اهل لغت و ارباب تفسیر در این‌جا نقل شد، معلوم می‌شود یکی از اسباب و عللی که موجب جُبن در انسان می‌شود، دل‌بسته بودن و وابستگی است؛ دل‌بستگی به هر چیزی که قلب انسان را در اقدامات عملی و در میدان دفاع از دین و ارزش‌ها و مسائل گوناگون بازمی‌دارد، چرا که ذکر این موارد همانند فرزند و مال و شبه آن، از جمله نمونه‌هایی است که دلبستگی به آن‌ها موجب ضعف قلب در اقدام کردن به دفاع از مواردی می‌شود که شایسته است با قوّت دفاع شود؛ زیرا اصل داشتن مال و فرزند که سببی برای ضعف قلب نیست.

همانند عبدالله بن حر جعفی که در مسیر با امام حسین× خیمه می‌زند، زمانی‌که امام× کسی را به سمت او می‌فرستد تا بیاید و امام را یاری کند، او می‌گوید من مرد جنگ نیستم، به‌بیابان آمده‌ام تا صدای امام به گوش من نرسد، او به امام می‌گوید: من مرد این میدان نیستم، قوت قلب ندارم؛ ولی حاضرم این شمشیر و اسب را به شما بدهم، در این‌جا بود که امام× برخاست و فرمود: من آمده‌ام دست تو را بگیرم و الا چه نیازی به شمشیر و اسب تو دارم.

و چه فراوان افرادی در تاریخ گذشته و تاریخ معاصر بودند که فرزندان و اموالی داشتند، ولی موجب جُبن و ضعف قلب برای آنان نشد، بلکه با قوّت و به‌موقع برای دفاع از ارزش‌های دینی، اسلامی و انسانی به پا خواستند و اهل شجاعت شدند؛ که شهیدان، نمونه‌های بارز و روشنی از آن‌ها هستند.

پس مقصود از ذکر این موارد، دلبستگی است؛ و نمونه واضحی که در خیلی از موارد موجب دلبستگی انسان شده و وی را از اقدام به‌موقع و از حرکت باز می‌دارد، همان فرزندان و اموال انسان هستند.

    2. سوءظن به خداوند متعال

یکی دیگر از عوامل و اسباب پیدایش جُبن که در برخی روایات نیز بدان تصریح شده، سوء ظن به خداوند متعال و به قدرت او است.

چرا که وقتی انسان ترسو و جبان باشد در مقابل خطرات از پا نشسته و برای مقابله با آنها هیچ اقدامی نمی‌کند و به دفاع بر نمی‌خیزد؛ چنانچه به دل او رجوع کنی، خواهی دید که با خودش می‌گوید: کار من نیست که اقدام کنم و می‌ترسم که این خطر دامن من را هم بگیرد، لذا اقدامی نمی‌کند.

قلب او توان همراهی با او را ندارد که او را در اقدامی مناسب یاری کند، یعنی در حقیقت به قدرت خداوند در حفظ نمودن او و حراست از جان و مالش و نیز در یاری و نصرت او تردید می‌کند و لو این تردید، بدون شعور و درک واقعی باشد.

لذا در حدیثی از امیرمؤمنان علی× آمده که حضرت فرمود: «الْجُبْنُ‌ وَالْحِرْصُ‌ وَالْبُخْلُ‌ غَرَائِزُ يَجْمَعُهُمْ سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ تَعَالَى»[11] ،‌ ترس و حرص و بخل، صفات زشتی است که در یک‌جا جمع می‌شود و انگیزه اصلی آن سوءظن به خداوند متعال است .

این روایت، توضیحی است بر این‌که ریشه‌ی اصلی و انگیزه‌ی این صفات رذيله که جُبن هم از جمله‌ی آنها است، همان سوء ظن نسبت به خداوند است.

 

جانب مدیریتی و اجتماعی در سخن امام علی×:

بحث دیگری که در این‌جا وجود دارد این است که:

سؤال: کلام امیرمؤمنان× که فرمود: وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، آیا نگاه حضرت فقط به نگاه فردی است، یعنی می‌خواهد بگوید که ایمان و شخصیت انسان ناقص است و باید برود و آن را کامل کند، انسان ترسو انسان ضعیف‌القلب است و این صفت جزء اخلاق رذیله بوده و منحصر به جنبه فردی آن است یا نه، این سخن امام× جنبه‌ی اجتماعی و مدیریتی هم دارد؟

پاسخ: نکته‌ای که از سخن امام× در موضوع مدیریتی و اجتماعی، از نگاه برداشت‌های حدیثی و با رعایت ضوابط فقه الحدیث، می‌توان استفاده کرد، این است که امام× وقتی به نقص بودن این خصلت اشاره می‌کند، نمی‌توان مراد امام× را منحصر در جانب فردی کرده و بگوییم که تنها مراد امام، نقص فردی است و فقط می‌خواهد وی را از ترسو بودن خارج کرده و به او قوّت قلب بدهد؛ بلکه می‌توان سخن امام× را ناظر به مسایل اجتماعی دانست، و یا لا اقل به صورت التزامی از آن استفاده کرد که اگر انسان ترسو، انسانی ناقص است که از کمال در قوت قلب و قدرت دفاع و توان تصمیم‌گیری و حرکت به‌موقع و بدون ترس برخوردار نیست، پس وی را نباید در مدیریت‌های جامعه دخالت داده و مسئولیت‌های مهم را بر عهده‌ی او گذاشت؛ چرا که او نمی‌تواند به‌موقع تصمیم بگیرد، به‌موقع حرکت و اقدام کند و به‌موقع دفاع کند؛ همه این‌ها از جمله ضروریات یک جامعه دینی و انسانی است.

انسان جبان حق دخالت در حوزه‌های مدیریتی را ندارد، چه می‌خواهد مدیریت‌های کلان جامعه باشد و چه می‌خواهد مدیریت‌های خرد و کوچک در حوزه‌های مختلفی از قبیل: جنگ و جهاد و ... باشد.

با این‌نگاه، زمانی‌که به روایات اسلامی مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم که چه زیبا حضرات معصومین^ به همین موضوعات پرداخته و مردم را موعظه کرده‌اند؛ حتی توصیه فرموده‌اند که انسان‌های جبان و ترسو را در بخش‌های مدیریتی دخالت ندهید.

در روایتی امیرمؤمنان علی× فرمود: «احْذَرُوا الْجُبْنَ، فَإِنَّهُ‌ عَارٌ وَمَنْقَصَة»[12] ، امام× فرمود: از ترس بپرهیزید كه ننگ و نقصان است .

مدیریت جبان مدیریت معکوس جامعه است (جرات بر خودی‌ها و خاموشی در برابر بیگانگان)

قرآن در مورد مدیریت درست می‌فرماید: {أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ}[13] ، در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند.

قرآن می‌فرماید: مدیریت درست این است که با دشمنان با شدّت و محکم و با دوستان با محبت و مهربانی برخورد کند.

امام مجتبی× در پاسخ به اين پرسش، كه ترسويى چيست؟ فرمود: «الْجُرْأَةُ عَلَى الصَّدِيقِ وَالنُّكُولُ‌ عَنِ‌ الْعَدُو»[14] ، یعنی ترسويى(جبان) بر خودی‌ها جرئت پیدا می‌کند و در برابر دشمن نکول و عقب‌نشینی کرده و نرم سخن می‌گوید و مقاومت نمی‌کند؛ اما در مقابل خودی‌ها جرات کرده و زبانش در مقابل دوستان باز است.

متأسفانه این‌گونه رفتارها را امروزه در جامعه مشاهده می‌کنیم که مسئولین ما در برابر مردم زبانشان باز است، اما در مقابل دشمن که قرار می‌گیرند مقاومتی ندارند، در برابر آن‌ها عقب‌نشینی کرده و نرم سخن می‌گویند. و این مدیریت معکوس است که در جامعه دیده می‌شود.

نهج‌البلاغه برای ما یک درس اجتماعی در سطح مدیریتی جامعه است، درسی که نهج‌البلاغه برای ما دارد این است که اگر مدیریت جامعه دست انسان ترسو بیفتد، مدیریت معکوس می‌شود.

پرهیز از مشورت با انسان ترسو

در روایتی این‌گونه آمده است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى‌ الْعَطَّارُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ آدَمَ، عَنْ أَبِيهِ، بِإِسْنَادِهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «يَا عَلِيُّ! لَا تُشَاوِرَنَّ جَبَاناً، فَإِنَّهُ‌ يُضَيِّقُ‌ عَلَيْكَ‌ الْمَخْرَجَ،‌ وَلَا تُشَاوِرَنَّ الْبَخِيلَ، فَإِنَّهُ يَقْصُرُ بِكَ عَنْ غَايَتِك،َ وَلَا تُشَاوِرَنَّ حَرِيصاً، فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَهاً، وَاعْلَمْ يَا عَلِيُّ! أَنَّ الْجُبْنَ وَالْبُخْلَ وَ الْحِرْصَ غَرِيزَةٌ وَاحِدَةٌ، يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ»[15] ، از پیامبر خدا| نقل شده که فرمود: يا على! با ترسو مشورت مكن كه راه رهايى را به تو تنگ مى‌كند، و با بخیل مشورت مكن كه تو را از هدفت باز مى‌دارد، و با حریص مشورت مكن كه طمع كارى را براى تو زینت مى‌دهد، و يا على! بدان‌كه ترس و بخل و حرص يك طبیعت دارند و بدگمانی(به خدا)جامع همه‌ی آنهاست.

در حوزه مشورت هم همین‌گونه است، اگر مشاور انسان فردی ترسو باشد راه خروج را بر انسان می‌بندد.

امیرمؤمنان على× در فرمان حکومتی خود به مالك اشتر زمانی‌که می‌خواهد وی را به مصر بفرستد، این‌گونه می‌نویسد: «وَلاَ تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِيلاً يَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَيَعِدُکَ الْفَقْرَ وَلاَ جَبَاناً يُضْعِفُکَ عَنِ الْأُمُورِ وَلاَ حَرِيصاً ييُزَيِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَالْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّی يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ»[16] ، در مشورت خود انسان بخیل را داخل مگردان؛ چون‌كه او تو را از نيكى و بخشش كردن باز مى‌دارد و از تنگ‌دستی مى‌ترساند، با انسان ترسو نیز مشورت نکن، زیرا روحيّه‌ی تو را در انجام كارها سست مى‌كند. با انسان حریص نیز مشورت نکن، چرا كه حرص را با ستمكارى در نظرت زینت مى دهد. همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونى هستند كه ریشه‌ی آنها بدگمانی به خداى بزرگ است.

کار انسانهای ترسو، بزرگنمایی مشکلات، سیاه نمایی و ناامید سازی انسان است.

امیرمؤمنان على× در این‌باره می‌فرماید: «لا تُشرِكَنَّ في رأيكَ جَبانا يُضَعِّفُكَ عنِ الأمرِ، وَيُعظِّمُ علَيكَ ما لَيسَ بعَظيمٍ»[17] ،

امام× فرمود: انسان ترسو را در رأی و نظرت شریک مكن كه تو را در تصميم و اراده‌ات سست مى‌کند [زیرا تو را ناتوان جلوه می‌دهد،] و کاری که سخت نیست آن را برای تو خیلی بزرگ جلوه می‌دهد.

انسانهای ترسو محروم از حضور در میدان مبارزه، و جنگ و جهاد با دشمنان

انسانی که ترسو است جهت بهره‌مند شدن از پاداش جهاد، فقط اجازه حضور در میادین پشتیبانی و ارائه خدمات را دارند.

پیامبر گرامی اسلام| درباره‌ی انسان ترسو و حضورش در میدان نبرد و جهاد با دشمن می‌فرماید: «مَن أحسَّ مِن نَفْسِهِ جُبْنا، فلا يَغْز»[18] ، فرمود: هر كس که در خود احساس ترس مى‌كند، به جنگ نرود.

انسان جبان حق ندارد وارد میدان جنگ و مقاومت یا اقتصاد مقاومتی و مدیریت مقاومتی شود.

در روایت دیگری از امیرمؤمنان علی× نیز وارد شده که حضرت فرمود: «لا يَحِلُّ للجَبانِ أنْ يَغْزوَ لأنّهُ يَنْهَزمُ سريعا، ولكنْ لِيَنْظُرْ ما كانَ يُريدُ أنْ يَغْزوَ بهِ فليُجَهِّزْ بهِ غيرَهُ ؛ فإنَّ لَهُ مِثلَ أجرِهِ ولا يَنْقصُ مِن أجرِهِ شيءٌ»[19] ، فرمود: روا نيست كه آدم ترسو به جنگ برود؛ زيرا به سرعت فرار مى‌كند؛ بلكه بايد ببیند با چه ابزاری قصد جنگیدن داشت، تا آن را در اختيار ديگرى بگذارد. در اين صورت اجر و پاداشی همانند آن جنگجو دارد و از اجر او (جنگ‌جو) نيز چيزى كم نمى‌شود.

در روایات به‌صراحت نقل‌شده که انسان ترسو، حتی از جهاد و ثواب جهاد محروم است، مگر این‌که در پشتیبانی‌ها دخالت کند و کمکی داشته باشد.

به انسان جبان توصیه شده، لوازم جنگی خود را در اختیار دیگری که شجاع باشد و بتواند در برابر دشمن از آن نهایت استفاده را ببرد و جهاد کند قرار دهد و با این کار او نیز از ثوابش بهره‌مند شود.

خلاصه اینکه: حضرت که فرمود: «وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ»، آری! ترس، نقصی اساسی در همه‌ی حوزه‌ها است، می‌خواهد حوزه‌ی اخلاق باشد، حوزه‌ی مدیریتی باشد، حوزه‌ی مسائل اجتماعی باشد، حوزه‌ی تصمیم‌گیری باشد، حوزه‌ی جهاد باشد، حوزه‌ی ایمان باشد و یا هر حوزه‌ی دیگری ترس برای انسان یک نقص به‌شمار می‌رود.

باید تلاش کرد و ترس در این حوزه‌ها را جبران نمود تا ایمان کامل شود و ترس از بین برود. باید سوء ظنّ بالله را تبدیل به حسن ظنّ بالله کرد تا ترس از بین برود. باید دلبستگی‌ها را از بین برد تا ترس از وجود انسان خارج شود. مظهر کامل این عمل شهدا بودند که این را به نمایش گذاشتند تا ترس از جامعه برود و برکات بر جامعه نازل شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo