< فهرست دروس

استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/01/26

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت دوم نهج البلاغه/عوامل ذلت و خواری /امیری زبان و نقش آن در ذلت انسان، جلسه دوم

 

جلسه سیزدهم

 

حکمت دوم: عوامل ذلت و خواری(ضد ارزشها)

 

بخش سوم: اميري زبان و نقش آن در ذلت انسان(زبان و اهميت آن)، جلسه اول

 

بحث در حکمت دوم از نهج‌البلاغه بود،

امیرمؤمنان علی× در این حکمت فرمود: «أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَرَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ ضُرَّهُ، وَهَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ»[1] ، کسی که جان خود را با طمع ورزی بپوشاند و به تعبیری طمع‌ورزی را لباس و پوشش خود قرار داد خود را حقیر و ذلیل کرده، و کسی که راز سختی‌های خود را آشکار سازد به ذلت و خواری خود رضایت داده، و هر کس که زبانش را امیر بر خود قرار بدهد خود را بی‌ارزش کرده است.

در جلسه قبل واژه‌شناسی قسمت سوم از این حکمت را بررسی کردیم، مطالبی را درباره‌ی واژه‌ی هَانَتْ بیان کردیم و گفتیم: هَوَان بر دو قسم است:

    1. هَوَانی که توسط خود انسان و با اختیار او انجام می‌شود و موجب نقص انسان نمی‌شود، این هَوَان نه‌تنها مذمت نشده‌، بلکه مورد مدح و ستایش هم واقع شده‌است.

    2. اما معنای دوم از هَوَان آن هَوَانی است که از خارج بر انسان عارض شده و از اختیار انسان خارج است. این هَوَان موجب نقص انسان شده و مورد مذمت قرار گرفته‌است.

تفسیر و شرح سخن امام×:

سخن امام× دارای دو بخش است که باید بر مبنای فقه الحدیث، ابتدا به صورت جداگانه و سپس در کنار یکدیگر و با توجه به ارتباط بین دو بخش کلام حضرت مورد بحث قرار گیرد.

نکته اوّل: صدر این بخش از سخن امام× است که حضرت موضوع ذلت نفس را بیان کرده و می‌فرماید: «هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ»، تن به ذلت و خواری داد. ذلّت‌نفس در مقابل عزّت‌نفس است.

موضوع ذلت و عزت نفس به صورت متقابل و تاثیر گذار بر یکدیگر در فرهنگ اسلامی، اعم از قرآن و روایات و به‌ویژه در نهج البلاغه مورد توجه واقع شده است. و این دو در معارف اسلامی تقریباً به‌صورت هم‌زمان یا به‌صورت نزدیک به‌هم به کار برده شده‌است. رهبران اسلامی نیز برای اجتناب دادن و پرهیز کردن از ذلّت‌نفس و هم برای اهتمام ورزیدن و ترغیب کردن نسبت به عزّت‌نفس و به‌وجود آوردن آن به این نکته توجه فرموده و به آن اهمیت داده‌اند.

عزت نفس مورد مدح و ستایش و ذلت نفس مورد مذمت قرار گرفته است.

خداوند متعال هم که خالق و آفریننده‌ی انسان است وی را بر مبنای صیانت و حفظ عزت نفس آفریده است.

زمانی‌که به نهج البلاغه مراجعه می‌کنیم مشاهده می‌کنیم که هر دو موضوع، به طور صریح در بیان آن حضرت وارد شده است.

امیرمؤمنان علی× در این‌جا فرمود: «هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ»، تن به ذلّت‌نفس داد هر کسی که زبانش را امیر خودش کند. حضرت در جایی دیگر درباره‌ی عزّت‌نفس در حکمت ۴۴۹ از نهج‌البلاغه بیان دیگری دارند، بیانی که مشابه به‌بیان حضرت در این‌جا است؛ اما در مقابل آن است؛ حضرت می‌فرماید: «مَنْ كَرُمَتْ‌ عَلَيْهِ‌ نَفْسُهُ».

به تعبیری دیگر کسی که عزت نفسش را نگه دارد در حقیقت خواسته‌های شهوانی خود را خوار و ذلیل کرده‌است اما حضرت در این‌جا فرمود: هر کس که زبانش را رها کند، این رهایی و امیری زبان سبب می‌شود که نفسش ذلیل شود؛ رهایی زبان خود مصادیقی از خواهش‌های نفسانی است؛ لذا این دو بیان به‌صورت متناظر بر یکدیگر اشاره دارند؛ با توجه به این بیان حضرت عزّت‌نفس شهوات را کاهش می‌دهد، و در مقابل کاهش شهوات، عزّت‌نفس را برای انسان به ارمغان می‌آورد.

در مورد ذلت نفس همان‌گونه که در حکمت مورد بحث آمده حضرت می‌فرماید: «وَهَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ ...»، امّا حضرت درباره‌ی عزّت نفس نیز در حکمت 423 نهج‌البلاغه می‌فرماید: «مَنْ‌ كَرُمَتْ‌ عَلَيْهِ‌ نَفْسُهُ،‌ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَوَاتُه‌»[2] ، فرمود: هر كه براى خود احترام قائل باشد خواهش‌هاى نفسانيش در نظرش بى‌ارزش باشد.

این دو به طور کامل در مقابل هم هستند و دو پی‌آمد متقابل هم دارند.

حضرت به هر دو جهت آن(ذلّت‌نفس و عزّت‌نفس) در نهج‌البلاغه توجه کرده‌است و شاید سِرّش هم این باشد که حضرت مراقب است که مورد غفلت و یا تغافل جامعه واقع نشود، لذا درباره‌ی هر دو در کلمات قصارش سخن گفته و بر هر دو تاکید می‌ورزد.

حضرت می‌خواهد در این بیان از باب موعظه به جامعه و افراد آن بگوید که به هیچ وجه از این دو غافل نشوند؛ نه از ذلّت‌نفس و نه از عزّت‌نفس.

جامعه، یعنی نه فرد و نه کلی جامعه؛ می‌دانیم که جامعه کلی طبیعی است و وجودی خارجی به‌غیر از افرادش ندارد، منطقیون می‌گویند: جامعه، وجودش به وجود افرادش می‌باشد؛ یعنی شما نمی‌توانید چیزی را نشان بدهید و بگویید که این جامعه است و در مقابل چیز دیگری را نشان بدهید و بگویید که این‌ها افراد جامعه هستند. نه! جامعه همان افراد جامعه هستند که در کنار یکدیگر جامعه را تشکیل می‌دهند؛ لذا می‌گویند: جامعه، یک کلی طبیعی است که وجودش به وجود افرادش می‌باشد، لذا همه‌ی افراد جامعه، به‌صورت جداگانه و هم کلی جامعه به‌عنوان همه‌ی افراد که یک اجتماع را تشکیل می‌دهند، حق ندارند نه نسبت به ذلّت‌نفس و نه نسبت به عزّت‌نفس بی‌توجه باشد؛ لذا امیرمؤمنان× در نهج‌البلاغه مردم را هم نسبت به ذلّت‌نفس و هم نسبت به عزّت‌نفس توجه داده ‌است و این نشانه‌ی اهتمام بخشی امیرمؤمنان× است هم نسبت به عزّت‌نفس و هم نسبت به ذلّت‌نفس؛ هم نسبت به افراد و هم نسبت به جامعه.

 

تلاش برای حفظ عزت نفس و پرهیز از به ذلت کشاندن نفس

البته نکاتی باید در این‌جا مورد توجه قرار بگیرد، و آن این‌که ذلّت‌نفسی را که امیرمؤمنان× در این‌جا می‌فرماید بایستی از آن اجتناب و حذر کرد و نیز عزّت‌نفسی را که باید بر آن مراقبت و صیانت کرد، مربوط به کجاست؟ آیا مربوط به همه‌جا است، یعنی آیا ذلّت‌نفس عند الخلق و عند الخالق و نیز عزّت‌نفس عند الخلق و عند الخالق است یا نه، این‌گونه نیست؟

در پاسخ میگوییم: قطعا مسئله واضح و روشن است؛ فقط اندکی تنبّه و توجّه می‌خواهد که انسان با آن متنبّه شود، آری! ذلّت و اظهار تذلّل پیش مخلوقات خداوند مورد مذمت است، کسی که از پی‌آمدهای مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ است، اما تذلّل و احساس حقارت در برابر خالق هستی ممدوح بوده و مورد ستایش است؛ بلکه انسان باید خودش را در برابر خداوند ذلیل و خوار بداند؛ لذا زمانی‌که عبودیت و عبادت را تعریف کرده‌اند، این‌گونه گفته‌اند: «الْعُبُودِيَّةُ: إظهار التّذلّل‌، وَالْعِبَادَةُ أبلغُ منها، لأنها غاية التّذلّل، وَلا يستحقّها إلا من له غاية الإفضال، وَهو اللّه تعالى، وَلهذا قال: أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاه‌»[3] ، عُبُودِيَّة، يعنى اظهار فروتنی و طاعت و فرمانبرداری (از حقّ) واژه- عِبَادَة- از- عبوديّة- بليغ‌تر است، زيرا عبادت نهايت فروتنی و طاعت است، لذا استحقاق و شایستگی پرستش را ندارد مگر آن‌که کمال و نهایت افضال را دارد، آن‌که بیشترین توجه را به انسان داشته و بیشترین نعمت را به وی عنایت کرده است، او شایسته عبادت و بندگی است؛ او کسی نیست جز خدای عزّوجلّ. لذا قرآن می‌فرماید: {أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ}[4] ، بندگی مخصوص خداوند است، چون غاية الإفضال است، نهایت افضال مربوط به خدای عزّوجلّ است، خدا به انسان تفضل و عنایت می‌کند، لذا تذلّل وجود انسان نسبت‌به خدای عزّوجلّ کار شایسته‌ای است، و این إظهار تذلّل در برابر خداوند متعال نشان از بندگی او دارد چرا که او لایق بندگی است و بنده بایستی در برابر مولایش اظهار تذلّل نماید؛ اما در برابر خلق خدا هرگز نباید اظهار تذلّل کرد، بلکه عزت را باید حفظ نمود و با سربلندی زندگی کرد.

بدین جهت است که ادبیات به کار برده شده در دعاها و ادبیات مناجاتی انسان به درگاه الهی، از ادبیات تذلّل نسبت ‌به خداوند عزّوجلّ استفاده شده است.

به‌عنوان مثال وجود مقدس امام حسین× در دعای عرفه این‌گونه عرضه مى‌دارد، می‌فرماید: «وَفِي‌ نَفْسِي‌ فَذَلِّلْنِي‌ وَفِي‌ أَعْيُنِ‌ النَّاسِ‌ فَعَظِّمْنِي‌»[5] ، خدایا! مرا در نفسم ذلیل کن، به گونه ای باشم که وقتی دارم با تو سخن می‌گویم احساس هیچی کنم، احساس کنم که هیچم، و تو همه چیز هستی، تمام عظمت در محضر خداست، انسان ذلیل و فقیر محض است و هیچ ندارد؛ حضرت می‌فرماید: اما مرا در مقابل دیگران بزرگ دار؛ این‌جا جایی است که انسان باید عظمت و عزت داشته باشد؛ انسان حق ندارد وجود و نفسش را در مقابل دیگران ذلیل کند، اما در مقابل خداوند وظیفه او إظهار تذلّل و بندگی است؛ لذا احساس ذلت در برابر خداوند معادل احساس عزت در برابر دیگران است؛ هر اندازه که انسان در برابر خداوند احساس ذلت کند در برابر دیگران احساس عزت می‌کند، بنابراین اوج مقام بندگی این‌جا است.

این درخواست ذلیل بودن در نفس خود همان احساس ذلت در برابر خداوند است، یعنی انسان در نظر مردم و جامعه باید عزیز و بزرگ باشد اما در نفس خود که می‌خواهد با خدایش سخن بگوید باید از این‌که رفتارش شایسته بندگی به درگاه خدایش نبوده احساس ذلت و خواری کند.

نکته:

گفته‌اند: اولین ‌باری که انسان به مکه مشرف می‌شود، سفارش‌شده زمانی‌که برای اول بار نگاهش به خانه‌ی کعبه می‌افتد در اولین نگاه دعا کند که دعایش مستجاب است.

سؤال: چرا در نگاه اول اگر دعا کند دعایش مستجاب است، مگر این سنگ و این خانه چه خصوصیتی دارد؟

در پاسخ به این مطلب باید این‌گونه بگوییم که خداوند متعال در قرآن در مورد دعا می‌فرماید: {قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ}[6] ، اگر دعا نباشد، خداوند به شما توجه نمی‌کند. این توجه خدا به شما به‌خاطر دعایی است که می‌کنید.

در این‌باره اهل تجربه گفته‌اند: اولین سفری که انسان به خانه‌ی خدا مشرّف می‌شود، زمانی که برای اولین بار نگاهش به خانه‌ی خدا می‌افتد عظمتی از خدای عزّوجلّ در وجود انسان ایجاد می‌شود که او را همه چیز و خود را هیچ می‌بیند، به‌تعبیری انسان خود را در محضر الهی فقر محض و مطلق می‌بیند، آن‌جا است که انسان در درون خود احساس حقارت و کوچکی در برابر خداوند می‌کند، انسان در یک لحظه احساس می‌کند که هر چه هست از آن صاحب‌خانه است و او هیچ است، آن لحظه، لحظه‌ی اوج بندگی انسان است. زمانی‌که انسان به اوج بندگی برسد، خداوند همه‌چیز را به انسان عنایت می‌کند. مهم این است که انسان به آن‌جا برسد، یعنی نگاه اول به خانه‌ی خدا در حقیقت بهانه‌ای برای رسیدن به اوج بندگی است؛ لذا فرموده‌اند: ذلّت‌نفس در برابر خداوند کار ممدوح و شایسته‌ای است، انسان باید در مقابل خداوند اظهار تذلّل و خشوع داشته باشد. بهترین حالت انسان برای اظهار بندگی در محضر خداوند هم حالت سجده است؛ سجده حالتی عمومی است که برای همه مخلوقات الهی وجود دارد و قرآن و روایات هم به آن توصیه و سفارش کرده اند. لذا امام حسین× در دعای عرفه می‌فرماید: «وَفِي‌ نَفْسِي‌ فَذَلِّلْنِي‌ وَفِي‌ أَعْيُنِ‌ النَّاسِ‌ فَعَظِّمْنِي‌»[7] ، خدایا! مرا در نفسم ذلیل کن، و در پیش چشم مردم برگ و عزیز گردان.

این‌گونه مناجات کردن، ادبیاتی مناجاتی و توجه به خداوند متعال است.

سؤال: پرسش را در این‌جا کمی عمیق‌تر کنیم به این‌که اگر کسی بپرسد چرا در ذلّت پیش خدا و پیش مخلوقات تفاوت قائل می‌شویم، اگر ذلت بد است همه‌جا باید بد باشد؛ پس چرا ذلت در درگاه خداوند خوب و در نزد دیگران بد است؟ چرا تفاوت قائل می‌شویم؟ اگر ذلت بد است همه‌جا بد است، و اگر خوب است، همه‌جا خوب است، چرا ذلت پیش دیگران بد و در محضر الهی خوب است، سرّ این مسئله چیست؟ چرا این‌گونه است؟

برای پاسخ به این پرسش بایستی به نکته‌ای مهم در شخصیت انسان که از زمان آفرینش در او قرار داده شده و فطری تلقی شده است توجه کرد که به طور معمول در موضوع انسان‌شناسی مورد توجه قرار می‌گیرد.

در موضوع انسان‌شناسی، انسان را موجودی نیازمند و محتاج به غیر معرفی می‌کنند که همین نکته در قرآن و روایات نیز مورد تاکید واقع شده است.

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: {أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ}[8] ، شما (همگی) نیازمند به خداوند هستید.

(نیاز) ذلت آور است. و انسان راه گریزی از پذیرش این ذلّت ندارد؛ چرا که باید نیاز خود را بر طرف کند.

اما نکته‌ی مهمی که در این‌جا وجود دارد این است که رفع نیاز بدون ذلت نمی‌شود، برآورده شدن نیاز، به‌طور حتم اظهار تذلّل می‌خواهد، نمی‌شود انسان نیازش را برآورده کند، اما اظهار تذلّل نکند؛ اگر کسی بخواهد به شما کمک کند، شما هم در حد و اندازه‌اش باید او را احترام کنید. انسان موجودی نیازمند است. درحقیقت انسان نیازمند راهی جز پذیرش ذلّت ندارد، انسانی که فقر در وجودش هست راهی جز پذیرش تذلّل و ذلت برایش نیست؛ اما نکته مهم این است که این انسان نیازمند باید ببیند کجا می‌تواند نیازش را به‌طور کامل برآورده کند تا نیازش را آن‌جا ببرد، نه همه‌جا.

پر واضح است که همه نیاز‌ها و حاجات در نزد خالق انسان و خالق هستی برآورده می‌شود و انسان اگر به این مقام برسد که خدا را بر آورنده‌ی همۀ نیازها بداند، تنها نیاز خود را به درگاه او خواهد برد و فقط در برابر او ذلیل خواهد شد و وقتی نیازش در یک جا بر آورده شد دلیلی برای پذیرش ذلت در پیش دیگران برای او نیست.

خداوند می‌فرماید {أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ}[9] ، اظهار عبودیت و بندگی که همان تذلّل در محضر الهی است فقط باید به محضر خداوند باشد. لذا انسان در گفتگو با خدای خودش چاره‌ای جز استفاده کردن از ادبیات اظهار تذلّل ندارد. عبدی که ذلیل و فقیر است در مقابل مولایی که عزیز و غنی است قرار گرفته و چاره‌ای جز این ندارد.

به این خاطر است که ادبیات انسان در گفتگو با خدا باید ذلیلانه و ملتمسانه باشد.

در دعاهایی که از اهل‌بیت عصمت و طهارت^ رسیده نیز این مطلب به چشم می‌خورد.

به‌عنوان مثال، زمانی‌که امام سجاد× می‌خواهد با خدای خود سخن بگوید، این‌گونه عرضه می‌دارد، می‌فرماید: «فَهَا أَنَا ذَا، يَا إِلَهِي، وَاقِفٌ‌ بِبَابِ‌ عِزِّكَ‌ وُقُوفَ‌ الْمُسْتَسْلِمِ‌ الذَّلِيل»[10] ،‌ خدایا! من آمدم، مرا بگیر. من در مقابل درگاه عزت تو ایستاده‌ام، ایستادنم به گونه‌ی ایستادن انسان تسلیم و ذلیلی است که همه ذلت را پذیرفته، اما نمی‌خواهد از در خانه‌ی تو جدا شود. چرا؟ چون ذلت در برابر خداوند عزت در برابر دیگران است.

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: {وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ}[11] ، در حالی‌که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است.

چرا که انسان در برابر عظمت خداوند هیچ نیست و به حساب نمی‌آید و هر آنچه نیز به دست آورده و می‌آورد از خداوند به دست آورده است، همان‌گونه که قرآن می‌فرماید: {هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا}[12] ، آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟!

انسان چیزی نبود و خداوند او را از هیچ به وجود آورد، حال هم در مقابل عزّتش ایستاده ‌است.

بنابر این احساس ذلت در کنار او در حقیقت همان احساس عزت است، چراکه وقتی انسان هیچ باشد و در مجاورت و قرب مکانتی وجودی قرار بگیرد که همه چیز از اوست، به خودی خود عزت می‌یابد.

بنا بر این مراد از کلام امیرمؤمنان× که فرمود: «وَهَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ»، واضح است.

تاثیر متقابل میان پیآمدهای عزت نفس و ذلت نفس

در دو سخن متقابل امام علی× در حکمت‌های نهج البلاغه مشاهده می‌شود که دو اثر و پی‌آمد به صورت طولی بر این دو مساله مترتب می‌شود.

امام× درباره‌ی ذلت نفس می‌فرماید: «وَهَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ»، یعنی هر کسی که زبانش را امیر و مسلط بر خود قرار دهد همانا به ذلت نفس خود تن داده است.

اما در جانب عزت و کرامت نفس می‌فرماید: «مَنْ‌ كَرُمَتْ‌ عَلَيْهِ‌ نَفْسُهُ،‌ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَوَاتُه‌»[13] ، فرمود: هر كه براى خودش احترام و ارزشی قائل باشد خواهش‌هاى نفسانيش در نظرش بى‌ارزش می‌شود. به تعبیری هر كه داراى نفس كريم و بزرگوار بود، خواسته‌هاى نفس در نزد او بى‌ارزش مى‌گردد.

این سخن کنایه از این است که عزت نفس موجب کاستی خواهش‌های نفسانی و هواهای نفسانی می‌شود.

و این بسیار واضح و روشن است، چراکه عزت به سبب نزدیکی به خداوند است و ذلت به سبب دوری از خدای عزّوجلّ، و هرچه از ذلت نفس دور شویم به خداوند که منشاء عزت است نزدیک شده و می‌شویم.

پس، إمارت زبان مصداقی از همان خواسته‌های شهوانی انسان است، و انسان باید مراقب این نکته باشد. پس معلوم شد که عزت و ذلت کجاست، چه ادبیاتی در عزّت و ذلّت حاکم است. این مطالب و این موضوع هم جنبه فردی دارد و هم جنبه اجتماعی دارد و هم از جنبه‌های گوناگون دیگر می‌توان این‌موضوع را دنبال کرد و سخن امام× را به آن مرتبط کرد که به آن وارد نمی‌شویم.

این اثر متقابل را در بخش دوم به گونه‌ی دیگری پیگیری خواهیم نمود.

در این بخش به دو موضوع باید پرداخته شود:

    1. زبان و اهمیت آن

    2. مقصود از امیری زبان چیست و چگونه تحقق می‌یابد.

اما بخش اول: که زبان و اهمیت آن باشد. در این‌باره می‌گوییم: جزء واضحات است که زبان عضو کوچکی است و دارای حجم کوچکی از اعضای بدن انسان است اما نه‌تنها در جنبه معنوی که در جنبه مادی انسان تا آن‌جا مهم است که تمام شخصیت و وجود انسان را می‌تواند به نمایش بگذارد، نه‌فقط در جنبه‌ی آخرتی و عواقب و مسائل اخلاقی، بلکه همه‌ی توانایی انسان را می‌تواند به نمایش بگذارد، حتی این زبان انسان است که در بخشی توانایی دارد فکر انسان را به نمایش بگذارد، بدین ‌جهت است که زبان یکی از امتیازات انسان بر سایر موجودات به شمار آمده‌است، چون توسط زبان است که برتری انسان را بر سایر موجودات به نمایش می‌گذارد و در حقیقت توانایی‌های انسان را نمایان کرده و اظهار مى‌دارد. لذا کلام امام× در جایی دیگر بیانگر همین نکته است، آن‌جا که حضرت درباره‌ی اهمیت زبان و نقش آن در معرفی وجود انسان این‌گونه می‌فرماید:

«مَا الْإِنْسَانُ‌ لَوْلَا اللِّسَانُ‌ إِلَّا صُورَةٌ مُمَثَّلَةٌ أَوْ بَهِيمَةٌ مُهْمَلَة»[14] ، فرمود: اگر زبان نباشد انسان چیزی جز یک تابلوی به تصویر کشیده، یا یک حیوان رها شده نیست.

این روایت بیان‌گر این است که انسان بدون زبان همانند یک تابلوی ساکتی است که به خودی خود هیچ قیمتی ندارد، چرا که بدون زبان هیچ گونه از ابعاد باطنی او که موجب برتری و امتیاز وی بر سایر مخلوقات می‌شود تجلی و ظهور نخواهد یافت.

نکته: نمی‌گوییم که انسان جز زبان هیچ ندارد، نه! بلکه می‌گوییم همه داشته‌های انسان به‌سبب زبانش نمایان می‌شود، و اگر زبان نداشت یعنی اگر انسان زبان نداشت داشته‌های وی مثل علم، مثل فکر، مثل قدرت و ... که در توان انسان هست، یا مثل قدرت مدیریت، و ... در بیان زبان انسان به نمایش گذاشته می‌شود، به گونه‌ای که اگر زبان نبود هیچ‌کدام از این‌ها به نمایش گذاشته نمی‌شد.

لذا امیرمؤمنان× فرمود: «تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه‌»[15] ، فرمود: سخن بگوييد، تا شناخته شويد؛ زيرا آدمى در زير زبان خود، پنهان است.

در روایت دیگری نیز فرمود: «مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي‌ فَلَتَاتِ‌ لِسَانِهِ‌ وَصَفَحَاتِ وَجْهِه‌»[16] ، یعنی هيچ كس چيزى را در دل پنهان نكرد، مگر اين‌كه آن چيز، خود را در لغزش‌هاى زبان و حرکات چهره‌اش نمودار ساخت.

یعنی انسان در لابلای زبانش مسائلی را هم که گاهی از اوقات نمی‌خواهد اظهار کند، اظهار می‌شود.

این زبان با این اهمیت والایی که دارد و نعمتی بی‌نظیر است، اما همین نعمت بی‌نظیر دقیقاً مثل «سکِّينِ ذو حَدَّيْن»، یعنی شمشیر دولبه است که از هر دو طرف می‌شود مورد بهره‌برداری قرار گیرد. هم جنبه‌ی اثباتی دارد و هم جنبه‌ی نفیی؛ هم جنبه‌ی ایجابی دارد و هم جنبه‌ی سلبی. اگر مراقب آن نباشی صورت منفی آن جریان پیدا می‌کند و اگر مراقب باشی صورت مثبت آن نقش آفرینی خواهد کرد.

زبان، هم می‌تواند عاملی برای سعادت انسان بشود و هم می‌تواند عاملی برای شقاوت و بدبختی انسان باشد. هر دو جهت وجود دارد.

این‌که در روایات توصیه شده و در این حکمت هم امام× اشاره به إمارت زبان کرده، برای این است که زبان به‌خودی‌خود عامل ذلّت‌نفس نیست، بلکه این إمارت و امیری زبان است که عامل ذلّت و تحقیر ‌نفس انسان می‌شود، چون امیری زبان از جمله آفت‌های زبان است.

زبان نعمتی است که هم می‌تواند جنبه ایجابی داشته باشد و هم می‌تواند جنبه سلبی داشته باشد. آفت‌های زبان هم بسیار است. زبان نعمتی است که اگر در برابر آفت‌ها مراقبت شود مبارک و اثرگذار برای انسان می‌شود و اگر مراقبت نشود این نعمت به‌خودی‌خود نقمت برای انسان می‌شود.

توصیه‌های اسلام و رهبران معصوم درباره‌ی مراقبت زبان نیز در همین دائره قابل تحلیل و تفسیر خواهد بود.

پیامبر گرامی اسلام| نیز به مراقبت از زبان در برابر آفت‌ها توصیه و سفارش کرده است.

روایت این‌گونه دارد: عَن مَعاذِ بنِ جبلٍ: كنتُ مع النبيِّ| في سَفَرٍ ... فقلتُ: يا رسولَ اللّه! أخبِرني بعَمَلٍ يُدخِلُني الجنَّةَ، وَيُباعدُني عنِ النّارِ. قالَ: «لقَد سألتَ عَن عَظيمٍ [ثمَّ أخبَرَهُ| عمّا سأل عنهُ] ... ثمَّ قالَ: أ لا اُخبِرُكَ بمِلاكِ ذلكَ كُلِّهِ؟ قلتُ: بلى يا رسولَ اللّهِ! قالَ: كُفَّ علَيكَ هذا، وَأشارَ إلى لِسانِهِ»[17] ،

زمانی‌که معاذ بن جبل از پیامبر| سؤال کرد از چیزی که انسان را وارد بهشت می‌کند، یعنی از اسباب بهشتی کردن انسان و از چیزی که انسان را از جهنم دور می‌کند، یعنی از اسباب دور کردن انسان از آتش جهنم، پیامبر| خبر داد و بیان نمود. در ادامه حضرت فرمود: معاذ! آیا می‌خواهی که ملاک و معیار همه این‌ها را به تو نشان دهم، معاذ می‌گوید: بلی یا رسول‌الله! پیامبر| به زبانش اشاره کرده و فرمود: مراقب این باش، یعنی زبانت را نگه‌دار، یعنی ملاک بهشتی شدن و دوری از آتش دوزخ و آتش جهنم مراقبت از زبان است.

نقش آفرینی زبان در همه‌ی امور قابل مشاهده است هم در امور اخلاقی و هم در امور اجتماعی و غیره،

در امور اخلاقی موجب تاثیر گذاری و تقویت تقوای آدمی می‌شود و همچنین موجب سلامت جسم و روح انسان.

امیرمؤمنان علی× فرمود: «وَاللَّهِ‌ مَا أَرَى‌ عَبْداً يَتَّقِي‌ تَقْوَى‌ تَنْفَعُهُ حَتَّى يَخْزُنَ لِسَانَه‌»[18] ، به خدا سوگند! من ندیدم بنده‌ای را که اهل تقوا باشد و تقوا هم برایش نافع واقع شود مگر اینکه لسانش را مراقبت کرده باشد و در خزینه و زندان قرار دهد؛ یعنی اگر انسان اهل تقوا هم باشد، این تقوا زمانی نافع و اثرگذار بوده و اثرش قابل رؤیت و مشاهده می‌باشد که مراقبت از زبان صورت گرفته باشد.

این‌که امیرمؤمنان× در ذلّت‌نفس دست روی إمارت زبان می‌گذارد، اشاره به مهم بودن زبان است؛ در نتیجه می‌شود این‌گونه گفت که زبان دارای نقش اصلاحی برای جامعه و زندگی بشریت دارد و هم نقش تخریبی دارد، لذا مهم شمرده ‌شده است.

پيامبر خدا| نیز فرمود: «سَلَامَةُ الْإِنْسَانِ‌ فِي‌ حِفْظِ اللِّسَان»[19] ، سلامت انسان، در نگه‌دارى زبان است.

و در بخش اجتماعی و تاثیر گذار ترین عضو انسان در اصلاح و یا تخریب جامعه و تامین سلامت آن چیزی جز زبان نیست.

یعنی زبان هم دارای نقش با اهمیت است و مهم شمرده می‌شود و هم از مسئولیت سنگینی برخوردار است در جهت مثبت و منفی.

از این رو بسیاری از انحرافات و یا تحریفاتی که در تاریخ اسلام رخ داده است محصول زراعت همین زبان مراقبت نشده است و در مقابل بسیاری از برکات بوجود آمده در جامعه نیز به برکت وجود زبان کنترل شده بوده است.

به طور طبیعی همین‌گونه است، یعنی اگر زبان مهم شمرده شود، مسئولیتش هم مهم خواهد بود. وقتی‌که می‌گویند: عالِم ارزشمند است و اهمیت دارد، همان گونه که در روایات دارد که پیامبر گرامی اسلام| فرمود: «فَضْلُ‌ الْعَالِمِ‌ عَلَى‌ الْعَابِدِ بِسَبْعِينَ دَرَجَةً بَيْنَ كُلِّ دَرَجَتَيْنِ حُضْرُ الْفَرَسِ سَبْعِينَ عَاماً»[20] ، فرمود: عالم، هفتاد درجه بر عابد برترى دارد كه فاصله هر درجه از ديگرى به اندازه اى است كه يك اسب هفتاد سال بدود.

این هم اهمیت دارد، این عالِم مسئولیتش سنگین و مهمّ است. فرموده‌اند: حتی موقع قیامت و در ورودی بهشت به عالِم می‌گویند: «قِفْ»، بایست! و از این‌ها که به سبب تو هدایت شده‌اند شفاعت کن، اما به عابد می‌گویند: کار شما تمام شد و می‌توانی بروی.

لذا زبان مهم بوده و مسئولیتش هم مهم است، مسئولیتش که مهم باشد ثواب و عقاب آن هم سنگین می‌شود همان‌طور که انسان عمل نیکش مضاعف است؛ مثلاً همان‌گونه که در روایات آمده، خواب انسان در ماه مبارک رمضان عبادت است، نفس‌کشیدن و رفتارهای او عبادت است، در مقابل هم گفته‌اند که گناه و معصیت انسان در ماه مبارک رمضان دارای عقاب سنگین‌تری نسبت به بقیه‌ی ماه‌های سال است، اگر کسی در ماه مبارک رمضان حریم‌شکنی کند، گناهش به مراتب بیش‌تر از حریم‌شکنی در بقیه‌ی ماه‌های سال است.

در زمان امیرمؤمنان× کسی شرب خمر کرد حضرت حد را صادر کردند که بر او جاری شود، وقتی حد را بر وی جاری کردند، حضرت فرمود: بیست تازیانه اضافه بزنید چون او حریمی را شکسته از حریم زمان مقدس را شکسته است عقاب سنگین شده‌است نقل کرده‌اند که نجاشی از شخصیت‌های بزرگ و از شاعران امیرمؤمنان×، در ماه مبارک رمضان شراب نوشید، امام× بدون هیچ ملاحظه‌ای او را مجازات کرد، و اضافه بر حد شرب خمر، بیست تازیانه دیگر نیز بر او جاری کرد و در پاسخ به این اعتراض که چرا بیست تازیانه اضافه زدی، فرمود: «چون در ماه رمضان جرأت عصیان خدا را کردی و حرمت این ماه را شکستی، این اضافه بر آن است»

روایت این گونه دارد: أُتِيَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ× بِالنَّجَاشِيِّ الشَّاعِرِ «قَدْ شَرِبَ الْخَمْرَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ، فَضَرَبَهُ ثَمَانِينَ، ثُمَّ حَبَسَهُ لَيْلَةً، ثُمَّ دَعَا بِهِ مِنَ الْغَدِ، فَضَرَبَهُ عِشْرِينَ سَوْطاً، فَقَالَ لَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! فَقَدْ ضَرَبْتَنِي فِي شُرْبِ الْخَمْرِ وَ هَذِهِ الْعِشْرُونَ مَا هِيَ؟ فَقَالَ: هَذَا لِتَجَرِّيكَ عَلَى شُرْبِ الْخَمْرِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ»[21] .

لذا همان‌گونه که نقش اصلاحی و مسئولیت زبان مهم و سنگین است، پاداش و جزای آن هم مهم و سنگین است. به گونه‌ای که وقتی رفتار و کاری انجام می‌شود اجر مضاعف دارد، به همان اندازه هم نقش تخریبی آن نیز سنگین است، زمانی‌که تخریبی انجام بشود عذابش نیز مضاعف است.

پیامبر گرامی اسلام| در همین زمینه می‌فرماید:

‌«يُعَذِّبُ‌ اللَّهُ‌ اللِّسَانَ‌ بِعَذَابٍ‌ لَايُعَذِّبُ‌ بِهِ‌ شَيْئاً مِنَ الْجَوَارِح،ِ فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ عَذَّبْتَنِي بِعَذَابٍ لَمْ تُعَذِّبْ بِهِ شَيْئاً، فَيُقَالُ لَهُ: خَرَجَتْ مِنْكَ كَلِمَةٌ فَبَلَغَتْ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، فَسُفِكَ بِهَا الدَّمُ الْحَرَامُ، وَانْتُهِبَ بِهَا الْمَالُ الْحَرَامُ، وَانْتُهِكَ بِهَا الْفَرْجُ الْحَرَامُ، وَعِزَّتِي وَجَلَالِي لَأُعَذِّبَنَّكَ بِعَذَابٍ لَا أُعَذِّبُ بِهِ شَيْئاً مِنْ جَوَارِحِكَ»[22] ،

خداوند زبان آدمی را عذاب می‌کند به عذابی که هیچ کدام از اعضا و جوارح دیگر انسان را با آن عذاب نمی‌کند؛ عذاب زبان شدید است. زبان می‌گوید: مرا عذابی کردی که هیچ‌گاه عضوی دیگر را این‌گونه عذاب نکرده‌ای! از ناحیه خداوند به زبان گفته می‌شود: از تو کلمه و سخنی خارج شد، حرفی زدی که این حرف به شرق و غرب عالم رسید، حرفی زدی، مقاله‌ای نوشتی، جمله‌ای گفتی، در فضای فتنه جمله‌ای را بیان کردی که این جمله و سخن به شرق و غرب عالم رسید، پس به‌خاطر حرف و سخن تو چه خون‌های حرامی که ریخته شد و چه آدم‌هایی که به‌خاطر حرف تو کشته شدند. چقدر افرادی بودند که به‌خاطر حرف و سخن تو مال و اموال مردم را از بین بردند، و چه جنایت‌های اخلاقی که صورت گرفت و به نوامیس مردم جسارت شد. بعد خداوند می‌فرماید: به عزّت و جلالم سوگند من تو را عذاب می‌کنم به عذابی که هرگز هیچ‌کدام از اعضا و جوارح را این‌گونه عذاب نکرده باشم! عذاب تو باید شدید باشد، چون نقشی تخریبی‌اش شدید بوده‌است، گرفتاری‌هایی را در عالم به وجود آورده‌اى!

در روایت هم دارد که می‌فرماید: انسان خطیب نسبت به آن‌چه می‌گوید مسئولیت دارد، زبان سلاح انسان است، مانند مُبَلِّغ که زبان وی سلاح تبلیغی اوست، و زمانی‌که سخنی می‌گوید، با این امکاناتی که امروزه وجود دارد در اندک زمانی در سراسر عالم هستی پخش می‌شود. پس باید در مراقبت و نگهداری از زبان توجه داشته ‌باشیم. زبان هم نقش اصلاحی و هم نقش تخریبی دارد. مراد از کلام امام× در این بیان و این حکمت هم آن جهت تخریبی زبان است که حضرت به آن اشاره فرموده‌اند.

تشريح سنگینی عذاب الهی برای زبان، به‌جهت همان سنگینی مسئولیت آن است!

این‌که در ضرب المثل آمده: هرکه بامش بیش - برفش بیشتر! مقصود این نیست که هر کسی امکانات بیشتری دارد بهره بیشتری هم خواهد بود، بلکه در حقیقت مقابل این برداشت است، و این مفهوم را می‌رساند که هر کس امکانات و توانمندی‌اش بیشتر باشد، مسئولیتش نیز سنگین‌تر خواهد بود.

از این رو باید گفت که زبان هم می‌تواند عامل برتری انسان است، همان‌گونه که خداوند به آن تصریح کرده که نیروی سخن و هنر گویا بودن زبان به عنوان قدرت نمایی در خلقت، همسان با خلقت انسان است. قرآن می‌فرماید: {خَلَقَ الْإِنسَانَ ‌*‌ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ}[23] ، انسان را آفرید، و به او «بیان» را آموخت.

در حقیقت {عَلَّمَهُ الْبَيَانَ}، تفسیر {خَلَقَ الْإِنسَانَ} است که هدف از خلق و آفرینش انسان تعلیم بیان بوده که به سبب زبان و قوه ناطقه آدمی انجام می‌پذیرد.

و در مقابل همین عضو(زبان) می‌تواند زبان شیطان شده و عامل ریزش انسان و ارزش‌های انسانی وی باشد.

در استفاده از این نعمت بزرگ باید دقت کرد و نباید با آن جز رضایت خدا و خدمت به خلق را طلب کرد. چون اگر زبان، نادرست به کار گرفته شود، مؤثر ترین ابزار شیطان خواهد بود.

رسول خدا| در این‌باره می‌فرماید: «إِنَ‌ أَكْثَرَ خَطَايَا ابْنِ‌ آدَمَ‌ فِي‌ لِسَانِهِ‌ وَ مَنْ كَفَّ لِسَانَهُ سَتَرَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ»[24] ، بیشتر خطاها و لغزش‌های انسان در زبان اوست. و هر كه زبانش را نگه‌دارد خدا زشتی‌هايش را پنهان می‌دارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo