استاد سيد ابوالفضل طباطبایی
نهج البلاغه
1401/01/24
بسم الله الرحمن الرحيم
موضوع: شرح حکمتهای نهجالبلاغه/ شرح حکمت پانزدهم /تربیت اجتماعی (سرزنش در مواجهشدن با فریبخوردگان)، جلسه سوم
وَقَالَ×: «مَا كُلُ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ»[1] .
امام× فرمود: هر شخص گرفتارى را نمىتوان سرزنش كرد (چهبسا بىتقصير باشد).
به تعبیری دیگر، هر مفتون و فتنه زدهای شایسته عتاب و سرزنش و ملامت نیست. چراکه ممکن است علت و منشأ انحراف خارج از اختیار وی بوده باشد. لذا بهصرف مشاهده انحراف در کسی نباید او را مورد عتاب قرار دهیم.
چند مطلب دراینباره وجود دارد که باید مورد ملاحظه قرار بگیرد.
نکتهی اول: مفتون از جهت مصداقی و عینی کیست؟
پرسشی که در اینجا مطرح میشود، این است که از جهت مصداق عینی و خارجی به چه افرادی میتوان عنوان مفتون را اطلاق نمود؟
در پاسخ به این پرسش به نمونهای از سخنان شارحان نهجالبلاغه اشاره مینماییم:
بهعنوانمثال، در «منهاج البراعة»[2] دربارهی مصداق واژهی مفتون اینچنین آمده است:
أقول: «المفتون في لسان القرآن ومصطلح هذا الزمان هو الّذي مال عن عقيدته ورجع إلى الضلالة والكفر بعد إيمانه وإسلامه»[3] ؛ مفتون در زبان قرآن و اصطلاح این زمان آن شخصی است که از عقیده خودش مایل و منحرف شده است و بعد از اسلام آوردن و ایمان به ضلالت و کفر رفته است.
اینگونه شخصی مصداق عینی کسی است که عنوان مفتون به او گفته میشود.
این شخص مصداقی برای مفتون هست؛ اما انحصاری در اینگونه افراد ندارد. این یک نوع انحراف عقیدتی است. وی مسلمان بوده و منحرف شده است. بهعنوانمثال، اگر شخص مسلمانی مسیحی بشود در اصطلاح میتوان گفت که او مفتون است.
جناب مغنیه نیز در شرح حکمت موردنظر دربارهی مصداق واژهی مفتون اینچنین مینویسد:
«المراد بالمفتون هنا من فعل ما لا ينبغي فعله، والمعنى اذا رأيت شذوذا من إنسان فلا تبادر الى لومه وعتابه قبل أن تعرف السبب الموجب، فابحث وانظر، فإن كان السبب مشروعا كمن أكل من الميتة أو سرق رغيفا لسد الجوعة فهو معذور إذا انحصر سبب الحياة بذلك، أو كان جاهلا بلا تقصير، وان كان لمجرد الهوى واللامبالاة بالدين والقيم فهو مأزور، وعليك أن ترشده بالحسنى.
اللهم! إلا مع اليأس من صلاحه وإصلاحه كابن عمر وابن وقاص وابن مسيلمة حيث أحجموا عن بيعة الإمام، ولم ينصروا حقا، ويخذلوا باطلا»[4] .
در اين عبارت «مفتون» كسى است كه كار ناشايستى انجام داده است. معناى سخن امام× آن است كه هرگاه انحرافى را از انسانى مشاهده كردى، پيش از آنكه او را سرزنش كنى دليلش را جويا شو. اگر دليل مشروع بر كارش يافتى معذور است. براى نمونه، شخصى كه براى رفع گرسنگى، گوشت مردار خورده و يا تكهاى نان دزديده و چارهاى جز اين نداشته، معذور است.
همچنين انسان ناآگاهى كه در شناخت وظيفهاش كوتاهى نكرده، قابل سرزنش نيست؛ ولى اگر از روى بىمبالاتى و هوس بازى چنين کاری انجام داده، گنهکار است و بايد او را به نيكى راهنمايى کرد.
تنها در يك صورت است که با بدكاران بايد برخورد نمود؛ آنهم زمانیکه از درستکار شدن و اصلاح آنان نااميد شويم.
ابن عمر، ابن وقاص و ابن مسيلمه كه از بيعت با امام× سرباز زده و در راه يارى حق و ترك باطل قدم برنداشتند، از اين جملهاند.
پس اینها که بیان شد، مواردی از مصداق عینی مفتون هستند.
نکتهی دوم: اقسام مفتون
ازجملهی امام× که فرمود: «مَا كُلُ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ»؛ یعنی هر شخص فریبخوردهای استحقاق عتاب و نکوهش و سرزنش ندارد، استفاده میشود که همهی انحرافات از یکجا سرچشمه نمیگیرد، بلکه دارای اقسامی است که برخی از آنها استحقاق سرزنش دارند و برخی از آنها هم نباید سرزنش بشوند.
لذا باید به تقسیمات فریبخوردگی هم توجه نمود.
ابن میثم بحرانی در شرح حکمت موردنظر به برخی از تقسیمات آن اشاره میکند. آنجا که میفرماید:
«الفتنة قد تكون في الدين و قد تكون في الدنيا و قد تكون فيهما، وعلى التقديرات فقد تلحق الإنسان بسبب منه من جهل بسيط أو مركّب و قد تلحقه أسباب قدريّة خارجيّة معلومة و غير معلومة؛ و الّذي يعاتب على فتنته من هؤلاء من كانت أسباب فتنته منه أو بعضها كوقوع الفتنة لمصاحبة الفسّاق و نحوه. هذا إذا حملنا اللفظ على ظاهره، و يحتمل أن يريد ليس كلّ مفتون ينفع معه العتاب»[5] .
فتنهها گاهى دينى هستند، گاهى دنيوى هستند و گاهى هم در هر دو مورد میباشند، و بنا بر هر تقدير، گاهى سبب گرفتارى از جانب خود انسان است، مانند جهل بسيط و يا جهل مركّب؛ و گاهى هم بهسبب ديگرى است كه مقدّر شده و معلوم و يا نامعلوم مىباشد. آن افرادى بهخاطر گرفتاریشان قابل سرزنشاند كه وسايل گرفتارى يا مقدارى از آن، از جانب خودشان باشد، مانند گرفتارى به علّت دوستى با بدكاران و نظاير آن.
اين در صورتى است كه ما لفظ را به همان معناى ظاهرىاش حمل كنيم؛ و احتمال دارد مقصود امام× اين باشد که سرزنش با هر گرفتارى، سودمند نيست.
بنا بر شرحی که جناب ابن میثم بحرانی از این سخن مولا× بیان کرده، فریبخوردگی در این اقسام ذیل قابلتصور است.
1. انحراف دینی
2. انحراف دنیوی
3. انحراف دینی و دنیوی.
منشأ این انحرافات و مفتون شدنها نیز یکی از امور ذیل میباشد:
1. از روی جهل
که خود جهل نیز بر دو قسم است:
• جهل بسیط
• جهل مرکب
2. عوامل خارجی.
سؤال: در میان این جهات گوناگون و اقسام متعدد، کدامیک از اینها استحقاق عتاب و سرزنش دارند؟
در پاسخ به این سؤال ابن میثم میفرماید: از این مجموعه، آن دستهای مستحق سرزنش و عتاب هستند که عامل و انحراف را خودشان بهوجود آورده باشند؛ اما در مواردی که منشأ انحراف و عامل آن از اختیار آنها خارج باشد، آن افراد استحقاق عتاب و سرزنش نخواهند داشت.
امیرمؤمنان علی× در روایتی دیگر اینگونه میفرماید:
«لَاتُعَاتِبِ الْجَاهِلَ فَيَمْقُتَكَ وَعَاتِبِ الْعَاقِلَ يُحْبِبْك»[6] .
جاهل را ملامت مکن که با تو دشمنی کند و خردمند را سرزنش مکن که دوستت دارد.
بهعبارتیدیگر، وقتی میخواهی کسی را بهخاطر خطا و انحرافش سرزنش کنی مراقب باش که جاهل نباشد؛ چراکه اگر جاهل را سرزنش کردی، او سخط و کینهی تو را در دلش بهوجود میآورد؛ اما اگر انسان عاقل[7] و فهمیده را سرزنش کنی او باز تو را دوست میدارد، چون میداند که این عتاب کردن بهخاطر این است که میخواهی او را هدایت کنی.
نکتهی سوم: عتاب و سرزنش برای فعل است یا برای فاعل آن
تابهحال گفتیم، انحرافات دارای اقسامی است که برخی از آنها شایسته استحقاق عتاب و سرزنش دارند و برخی هم استحقاق عتاب و سرزنش ندارند.
اما سؤالی که در اینجا وجود دارد این است که در مواردی که استحقاق سرزنش وجود دارد، آیا این فرد خطاکار است که باید مورد عتاب قرار گیرد، یا عمل وی است که باید مورد سرزنش واقع بشود؟
در جواب از این سؤال میگوییم: شکی نیست که سرزنش نسبت به مفاهیمی است که به شخص تعلق میگیرد و آثار مثبت و منفی آنهم در شخص ظاهر میشود، چراکه سرزنش و عتاب، نوعی خطابِ عتابآمیز است؛ یعنی با حالت عتاب و سرزنش فرد را مورد خطاب قرارمی دهیم؛ و این دربارهی عمل و فعل انسان قابلتصور نیست و نمیشود فعل را مورد خطاب قرار داد.
ازاینرو، بهناچار در مذمت و سرزنش، این فرد خاطی و منحرف است که باید مورد عتاب و سرزنش قرار بگیرد.
اما نکتهی مهمی که در اینجا باید مورد دقت و ملاحظه قرار بگیرد این است که در خطابِ عتابآمیز، شخصیت فرد نباید مورد سرزنش واقع بشود، بلکه باید بهگونهای باشد که جامعه بداند چرا او مورد عتاب و سرزنش قرار گرفته است! یعنی باید بهگونهای باشد که جامعه اطراف متوجه علت عتاب و چرایی سرزنش او بشوند تا اثر و پی آمد آن سرزنش در جامعه ظاهر بشود.
بهعنوانمثال، اگر فرد خطاکاری که در دین خطا کرده و میخواهیم او را متنبه کنیم، و به همین جهت هم او را سرزنش میکنیم، باید بهگونهای باشد که مردم بدانند و جامعه متوجه بشود که علت سرزنش وی همانا آن کار مشخص اوست که انجام داده است، نه مجموعهی رفتار وی در زندگی، چراکه سرزنش نمودن افراد با آبروی آنان سروکار خواهد داشت و چنانچه علت آن واضح نباشد ممکن است ابعاد دیگر شخصیتی وی نیز دچار خدشه شود.
در حقیقت آنچه که موجب تمایز سرزنش صحیح از سرزنش مخرّب میشود، نیّت سرزنش کننده است. در سرزنشی که مثبت است و دارای فواید فراوانی میباشد، مقصودِ سرزنش کننده، اصلاحِ رفتار شخص یا جامعه است، و بههیچعنوان قصد مخدوش کردن چهرهی شخص یا جامعه را ندارد.
در فقه اسلامی، این روش از مصادیق امربهمعروف و نهیازمنکر بهحساب میآید.
همین ظرافت در استفاده کردن از این ابزار تربیتی در بخشهای آموزشی هم باید موردتوجه قرار بگیرد.
بهعنوان نمونه، معلمی اگر میخواهد دانشآموز خطاکار خود را سرزنش کند باید بهگونهای باشد که همهی دانش آموزان علت و سبب سرزنش وی را بدانند که این دانشآموز چرا مورد سرزنش قرار گرفته است؟ آیا بهخاطر مشکل اخلاقی است که سرزنش میشود، یا اینکه مشکل درسی دارد؟
در روایات هم به این نکتهی ظریف اشارهشده است، آنجاییکه فرمودهاند: اگر فردی گناه میکند از ولایت خداوند خارج شده است؛ ولی زمانیکه روای از امام× سؤال میکند که آیا از او برائت بجوییم؟ امام× میفرماید: از کار او برائت بجویید؛ ولی از خود او نه! زیرا اگرچه عمل او آلوده است؛ ولی ذات او پاکیزه میباشد.
روایت اینگونه دارد:
رَوَى الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ الطُّوسِيُّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ، عَنْ رِجَالِهِ، عَنْ زَيْدِ بْنِ يُونُسَ الشَّحَّامِ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ^ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ×: «الرَّجُلُ مِنْ مَوَالِيكُمْ عَاقٌ يَشْرَبُ الْخَمْرَ، وَيَرْتَكِبُ الْمُوبِقَ مِنَ الذَّنْبِ نَتَبَرَّأُ مِنْهُ. فَقَالَ×: تَبَرَّءُوا مِنْ فِعْلِهِ، وَلَا تَبَرَّءُوا مِنْ خَيْرِهِ وَأَبْغِضُوا عَمَلَهُ.
فَقُلْتُ: يَتَّسِعُ لَنَا أَنْ نَقُولَ فَاسِقٌ فَاجِرٌ؟
فَقَالَ: لَا، الْفَاسِقُ الْفَاجِرُ- الْكَافِرُ الْجَاحِدُ لَنَا وَلِأَوْلِيَائِنَا- أَبَى اللَّهُ أَنْ يَكُونَ وَلِيُّنَا فَاسِقاً فَاجِراً وَإِنْ عَمِلَ مَا عَمِلَ وَلَكِنَّكُمْ قُولُوا، فَاسِقُ الْعَمَلِ فَاجِرُ الْعَمَلِ مُؤْمِنُ النَّفْسِ خَبِيثُ الْفِعْلِ طَيِّبُ الرُّوحِ وَالْبَدَنِ لَا وَاللَّهِ لَا يَخْرُجُ وَلِيُّنَا مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ وَنَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ يَحْشُرُهُ اللَّهُ عَلَى مَا فِيهِ مِنَ الذُّنُوبِ مُبْيَضّاً وَجْهُهُ مَسْتُورَةً عَوْرَتُهُ آمِنَةَ رَوْعَتُهُ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِ وَلَا حُزْنٌ وَذَلِكَ أَنَّهُ لَا يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يُصَفَّي مِنَ الذُّنُوبِ إِمَّا بِمُصِيبَةٍ فِي مَالٍ أَوْ نَفْسٍ أَوْ وَلَدٍ أَوْ مَرَضٍ وَأَدْنَى مَا يُصْنَعُ بِوَلِيِّنَا أَنْ يُرِيَهُ اللَّهُ رُؤْيَا مَهُولَةً فَيُصْبِحُ حَزِيناً لِمَا رَآهُ فَيَكُونُ ذَلِكَ كَفَّارَةً أَوْ خَوْفاً يَرِدُ عَلَيْهِ مِنْ أَهْلِ دَوْلَةِ الْبَاطِلِ أَوْ يُشَدَّدُ عَلَيْهِ عِنْدَ الْمَوْتِ فَيَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ طَاهِراً مِنَ الذُّنُوبِ آمِنَةَ رَوْعَتَهُ بِمُحَمَّدٍ| وَأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ×؛ ثُمَّ يَكُونُ أَمَامَهُ أَحَدُ الْأَمْرَيْنِ رَحْمَةُ اللَّهِ الْوَاسِعَةُ الَّتِي هِيَ أَوْسَعُ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ جَمِيعاً أَوْ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ وَأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ× إِنْ أَخْطَأَتْهُ رَحْمَةُ اللَّهِ أَدْرَكَتْهُ شَفَاعَةُ نَبِيِّهِ| وَأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ× فَعِنْدَهَا تُصِيبُهُ رَحْمَةُ اللَّهِ الْوَاسِعَةُ وَكَانَ أَحَقَّ بِها وَأَهْلَها وَلَهُ إِحْسَانُهَا وَفَضْلُهَا»[8] .
آقای زید میگوید: به امام کاظم× گفتم: شخصی از دوستان و شیعیان شماست که شما را میشناسد؛ اما [متأسفانه] شرب خمر میکند و شراب میخورد؛ همچنین گناههای سنگین و دارای حد هم انجام میدهد.
سؤال از امام× این است که، از او تبری بجوییم؟
امام× فرمود: از کارش تبری بجوئید و بگوئید این کار، کار ما نیست و عملش را دشمن بدارید و زشت بشمارید و نسبت به عملش بغض داشته باشید؛ اما از خیر و خوبیاش تبری نجوئید.
دومرتبه سؤال کرد: یا بن رسولالله! آیا اجازه داریم که به این آقا نسبت فاسق و فاجر بدهیم و بگوییم که فاسق و فاجر هم هست؟
امام× فرمود: نه، این را نگویید. فاسقِ فاجر، آن کافری است که جاهد است و منکر ولایت و امامت ما میباشد.
و لکن بگوئید، این آقا فاجر العمل است؛ اما ذاتش فاسق و خبیث نیست؛ یعنی بگو: با جانش ایمان دارد؛ اما عملش، عمل زشتی است.
[دراینباره که فرد را باید سرزنش کنیم یا عمل وی را، گفتیم: سرزنش بهطور طبیعی به فرد تعلق میگیرد؛ اما اینجا میشود گفت که فاسق و فاجر فرد است، چون اسم فاعل است و وصفی میباشد که به انسان تعلق میگیرد؛ اما امام× قید گذاشتهاند و فرمودهاند: بگویی فاسق العمل و فاجر العمل؛ یعنی آدمی است که عملش فاسقانه است؛ اما مؤمن النفس میباشد؛ یعنی اگر میخواهید او را سرزنش کنید، حتماً عمل فاسقانهی او را هم ذکر کنید. بهعنوانمثال، کسی را که دروغ میگوید، بهطور مطلق مورد عتاب قرار ندهیم که چرا دروغ گفته است، بلکه باید در این عتاب دروغگویی او هم ذکر شود.]
سِرِّ اینکه نباید کسی را بهصرف عملی فاسقانه مورد عتاب و سرزنش قرار داد بدینجهت است که همانگونه که در روایات دیگر و همچنین در حالات علمایی همچون آیتالله بهاءالدینی نقل میکنند این است که گفتهاند: کسیکه بعد از انجام گناه برای یکلحظه پشیمان میشود؛ اما برنمیگردد و دوباره تکرار میکند، بهخاطر این است که عادت به انجام گناه کرده است؛ لذا نباید از خود این فرد تبری جست، چراکه اگر خودش را عتاب کنید و بعد دعوتش کنید، برمیگردد و توبه میکند. چون طبیعت و ذاتش پاک است، اگرچه عملش اشکال دارد.
این جمله معروف که شیعه جهنم نمیرود حرف باطلی است. شیعه به جهنم میرود؛ لکن خالد در جهنم نیست. وی در آتش میسوزد و وقتیکه از گناهان پاک شد او را از جهنم خارج میکنند.
علیایحال، میشود فاعل و کنندهی کار را سرزنش کرد؛ ولی باید فعل فاسقانهی وی را هم ذکر نمود.
نکتهی چهارم: سرزنش و نه مقایسه با دیگران
یکی از نکاتی که در باب سرزنش گاهی موجب به خطا رفتن و اشتباه تربیتی میشود این است که در برخی از موارد بهجای سرزنش فرد بهجهت عمل خطا و فاسقانهی وی، وارد مقایسه میان او و سایر افراد میشویم که این کار خطایی بس بزرگ است و در هیچ روش تربیتی پسندیده نخواهد بود، چراکه افراد در جهات مختلف دارای توانایی گوناگونی هستند و نمیتوان یکی را با دیگری مقایسه نمود. درنتیجه مقایسه در بیشتر اوقات نتیجه منفی خواهد داشت.
به تعبیری دیگر، مقایسه غیر از عتاب و خطابِ عتابآمیز است، چون مقایسه سبب میشود که همهی افراد را در یک سطح ببینیم و حال آنکه تواناییهای افراد مختلف است و تفاوت دارد.
اقسام نکوهش و سرزنش:
نکوهش و سرزنش را هم میتوان به چند دسته تقسیم نمود:
1. نکوهش زبانی
2. نکوهش عملی
3. نکوهش مستقیم.
4. نکوهش غیرمستقیم.
از این موارد، آنچه که بیشترین پاسخ و بهترین نتیجه را خواهد داشت، همانا عتاب غیرمستقیم و عملی (غیرزبانی) است.
امیرمؤمنان علی× دراینباره میفرماید:
«عَاتِبْ أَخَاكَ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ، وَارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَيْهِ»[9] .
دوستت را با احسان به او سرزنش کن و با انعام بر او، شرّش را از خود برگردان.
این کار همان عتاب غیرمستقیم است.