استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

نهج البلاغه

1400/11/25

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: شرح حکمت دوازدهم/بیان نقاط ضعف جامعه /ناتوانی در دوست‌یابی مهم‌ترین نشانه‌ی ضعف، (دوستی‌های زوال‌پذیر و دوستی‌های ماندگار)، جلسه چهارم

 

وَقَالَ×:‌ «أَعْجَزُ النَّاسِ‌ مَنْ‌ عَجَزَ عَنِ‌ اكْتِسَابِ‌ الْإِخْوَانِ‌، وَأَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ»[1] .

امیرمؤمنان× در این حکمت به یکی از نقاط ضعف جامعه اشاره می‌کند که ناتوانی در دوست‌یابی و نگه‌داشتن دوستی‌های به‌وجود آمده است.

حضرت در این حکمت می‌فرماید: ناتوان‌ترین مردم کسی است که توانایی به دست آوردن رفیق، دوست و همراه را نداشته باشد؛ و از او ناتوان‌تر کسی است که دوستی به‌دست‌آمده را از بین ببرد.

در شرح این جمله مطالب مفصلی بیان شد؛ اما چند نکته باقی‌مانده که آن‌را مطرح می‌کنیم.

نکته‌ی اول

سؤال: علت این‌که ایجاد نکردن ارتباط دوستی با دیگران یا برهم زدن دوستی‌ها نشانه عجز و ناتوانی انسان است، چیست؟

جواب: با یک نگاه می‌توان این‌گونه گفت که اگر کسی نتوانست دوستی برقرار کند، نشانه‌ی نداشتن جاذبه و برخورداری از دافعه است. البته انسان توانمند هم جاذبه و هم دافعه دارد.

نگاه روایات به مسئله‌ی تک‌بعدی بودن در ارتباط با دیگران، اجتنابی است؛ یعنی انسان در ارتباط با دیگران نباید فقط دافعه داشته باشد، بلکه بر جاذبه داشتن نیز توصیه‌شده است.

به‌عنوان‌مثال، مولا علی× می‌فرماید: «إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ فَسَعُوهُمْ بِطَلَاقَةِ الْوَجْهِ وَحُسْنِ اللِّقَاءِ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ| يَقُولُ إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ فَسَعُوهُمْ بِأَخْلَاقِكُم‌»‌[2] ؛

شما هرگز نمی‌توانید همه مردم را از اموالتان برخوردار سازيد. پس، از گشاده‌رویی و خوش برخوردى خويش، برخوردارشان سازيد، زيرا من از پيامبر خدا| شنيدم كه می‌فرمود: شما هرگز نمی‌توانید مردم را با اموال خود، پوشش دهيد. پس با اخلاقتان، آن‌ها را پوشش دهيد».

همچنین شهید مطهری& نیز درباره‌ی افرادی که تنها دافعه دارند، این‌چنین می‌فرماید:

«مردمى كه دافعه دارند؛ اما جاذبه ندارند، دشمن سازند؛ اما دوست ساز نيستند. اين‌ها نيز افراد ناقصى هستند و اين دليل بر اين است كه فاقد خصايل مثبت انسانى مى‌باشند؛ زيرا اگر از خصايل انسانى بهره‌مند بودند گروهى و لو عده قليلى طرفدار و علاقه‌مند داشتند، زيرا در ميان مردم همواره آدم خوب وجود دارد هرچند عددشان كم باشد. اگر همه مردم باطل و ستم‌پیشه بودند اين دشمني‌ها دليل حقيقت و عدالت بود اما هیچ‌وقت همه مردم بد نيستند، همچنان كه در هيچ زمانى همه مردم خوب نيستند. قهراً کسی‌که همه دشمن او هستند، خرابى از ناحيه خود اوست و الا چگونه ممكن است در روح انسان خوبي‌ها وجود داشته باشد و هيچ دوستى نداشته باشد. این‌گونه اشخاص در وجودشان جهات مثبت وجود ندارد حتى در جهات شقاوت. وجود این‌ها سرتاسر تلخ است و براى همه هم تلخ است. چيزى كه لااقل براى بعضى‌ها شيرين باشد [در آن‌] وجود ندارد»[3] .

نکته‌ی دوم

پیش‌تر بیان کردیم که دوستی‌های خدامحور بر سه نوع هستند: 1- دوستی‌های فناپذیر؛ 2- دوستی‌های تبدیل‌پذیر؛ 3- دوستی‌های ماندگار.

ناتوان کسی است که دوستی ماندگار نداشته باشد.

سؤال: چرا دوستی باید خدامحور باشد‌؟

جواب: زیرا اگر محوریت دوستی، خداوند باشد؛ این دوستی، آگاهی دادن از موضع و اتخاذ موضع است؛ یعنی من با کسی دوست هستم که در مسیر خدا و اولیاء خدا قرار دارد.

برای برخی تفاوتی ندارد که با چه کسانی دوست می‌شوند؛ اما امیرمؤمنان ویژگی جامعه‌ی سالم ِدینی را بیان می‌کند که در آن، دوستی‌ها بین افراد جامعه از روی بی‌تفاوتی نیست، بلکه نشان و آگاهی‌دهنده از موضع دارد.

در همین باره به دو روایت اشاره می‌کنیم:

روایت اول:

عَنْ رَسُولِ اللهِ| قَالَ: «... يُؤْتَى بِعَبْدٍ مُحْسِنٍ فِي نَفْسِهِ، لَا يَرَى أَنَّ لَهُ ذَنْبًا، فَيَقُولُ لَهُ: هَلْ كُنْتَ تُوَالِي أَوْلِيَائِي؟ قَالَ: كُنْتُ مِنَ النَّاسِ سِلْمًا، قَالَ: فَهَلْ كُنْتَ تُعَادِي أَعْدَائِي؟ قَالَ: رَبِّ لَمْ يَكُنْ بَيْنِي وَبَيْنَ أَحَدٍ شَيْءٌ، فَيَقُولُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: لَا يَنَالُ رَحْمَتِي مَنْ لَمْ يُوَالِ أَوْلِيَائِي، وَيُعَادِي أَعْدَائِي ...»[4] ؛

پيامبر خدا| فرمود: در حسابرسى خدا بنده‌ای را كه به نظر خودش نيكوكار است و فكر نمی‌کند گناهى داشته باشد، می‌آورند و به او می‌فرماید: «آيا [در دنيا] دوستان مرا دوست می‌داشتی؟». می‌گوید: من با مردم در آشتى بودم. می‌فرماید: «آيا دشمنان مرا دشمن می‌داشتی؟». می‌گوید: پروردگارا! من با هیچ‌کس، مشكلى (کینه‌ای) نداشتم. پس، خداوند عزّوجلّ می‌فرماید: «کسی‌که دوستان مرا دوست نداشته باشد و با دشمنان من دشمنى نورزد، به رحمت من دست نمی‌یابد».

رحمت خاص خدا شامل حال کسی می‌شود که موضع خود را آشکار کند.

روایت دوم

روایتی از امام هادی× نقل‌شده است که ایشان به أبو هاشم جعفری فرمود: «مَا لِي رَأَيْتُكَ عِنْدَ عبدالرحمن بْنِ يَعْقُوبَ؟ فَقَال:‌ إِنَّهُ خَالِي، فَقَالَ: إِنَّهُ يَقُولُ فِي اللَّهِ قَوْلًا عَظِيماً يَصِفُ اللَّهَ وَلَا يُوصَفُ فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَتَرَكْتَنَا وَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَتَرَكْتَهُ؟ فَقُلْتُ: هُوَ يَقُولُ: مَا شَاءَ أَيُّ شَيْ‌ءٍ عَلَيَّ مِنْهُ إِذَا لَمْ أَقُلْ مَا يَقُولُ؟ فَقَالَ ابوالحسن×: أَ مَا تَخَافُ أَنْ تَنْزِلَ بِهِ نَقِمَةٌ فَتُصِيبَكُمْ جَمِيعاً أَ مَا عَلِمْتَ بِالَّذِي كَانَ مِنْ أَصْحَابِ مُوسَى× وَكَانَ أَبُوهُ مِنْ أَصْحَابِ فِرْعَوْنَ فَلَمَّا لَحِقَتْ خَيْلُ فِرْعَوْنَ مُوسَى تَخَلَّفَ عَنْهُ لِيَعِظَ أَبَاهُ فَيُلْحِقَهُ بِمُوسَى فَمَضَى أَبُوهُ وَهُوَ يُرَاغِمُهُ حَتَّى بَلَغَا طَرَفاً مِنَ الْبَحْرِ فَغَرِقَا جَمِيعاً فَأَتَى مُوسَى× الْخَبَرُ، فَقَالَ: هُوَ فِي رَحْمَةِ اللَّهِ وَلَكِنَّ النَّقِمَةَ إِذَا نَزَلَتْ لَمْ يَكُنْ لَهَا عَمَّنْ قَارَبَ الْمُذْنِبَ دِفَاعٌ»[5] ؛

ابوهاشم جعفري گوید: ابوالحسن (امام هادي×) به من فرمود: چرا تو را نزد عبدالرحمن يعقوب مى‌نگرم‌؟ در پاسخ گفت: راستش او دائى من است. امام× فرمود: او درباره‌ی خداوند متعال سخن ناهموارى مى‌زند، خدا را (به‌صورت و اوصاف جسم) وصف مى‌كند با این‌که خدا به وصف درنيايد، يا با او بنشين و ترك ما كن، و يا با ما بنشين و ترك او كن!

گفتم: او هرچه خواهد بگويد چه مسئولیتی براى من دارد هرگاه که من نگويم آن‌چه كه او مى‌گويد؟ امام× فرمود: آيا نمى‌ترسى كه بر او عذابى وارد شود و به همه‌ی شما (كه اطراف او هستيد) برسد؟ آيا نمى‌شناسى كسى را كه خود از اصحاب موسى× و پدرش از ياران فرعون بود و چون سواران فرعون (در كنار دريا) به موسى (و يارانش رسيدند (آن پسر) از موسى جدا شد كه پدرش را پند دهد و او را با موسى و يارانش همراه سازد، پدرش به راه خود مى‌رفت و جوان با او پيرامون مذهبش با او ستيزه مى‌كرد تا آن‌که هر دو به كنار دريا رسيدند و همين‌كه لشكريان فرعون غرق شدند آن دو نيز باهم غرق شدند؛ خبر به حضرت موسى× رسيد، فرمود: او در رحمت خداوند است؛ ولى چون عذاب نازل شود از آن کسی‌که نزديك گناهكار است دفاعى نشود.

در اين روايت امام هادي×، مجالست گمراهان را خطري بزرگ دانسته و براي تنبه طرف، سرگذشت صحابي حضرت موسي را با وي در ميان گذاشت، تا خود را در معرض عقوبت الهي قرار ندهد.

پس حکمت دوستی خدامحور، آشکار کردن موضع است؛ ازاین‌رو امام هادی× فرمود: «إِمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَتَرَكْتَنَا وَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَتَرَكْتَه‌»؛ يا با او باش و ترك ما كن، و يا با ما باش و ترك او كن! به تعبیر عوامانه، «یا زنگی زنگ باش، یا رومی روم.

نکته‌ی سوم

امیرمؤمنان× در این حکمت فرمود: «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَأَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُم‌»؛ یعنی ناتوان‌ترین افراد کسی است که نتواند دوست پیدا کند و ناتوان‌تر از او کسی است که دوستانش را از دست بدهد.

آدم عاجز؛ یعنی ناتوان، و ناتوان نیز دستش خالی است؛ آدمی که چیزی ندارد، باید چیزی را از دست‌ داده باشد که اکنون دستش خالی باشد! مولا× می‌فرماید: آن‌کسی که دوستی‌اش را بر هم بزند، ناتوان‌ترین افراد است؛ بنابراین انسان ناتوان دوستی داشته؛ اما نتوانسته او را نگه دارد یا نتوانسته دوستی پیدا کند و از همین رو داشته‌هایش را ازدست‌داده است؛ یا به تعبیری دیگر، آن‌چه که می‌تواند داشته باشد را از دست می‌دهد و به دست نمی‌آورد.

اگر انسان، دوستی پیدا نکرد سرمایه‌ی شخصیتی خودش را نیز از دست می‌دهد.

ماجرای عقبة بن أبي معيط و أبی بن خلف

عقبه از مشرکین و بت‌پرستان مکه بود و با هم‌کیشان خود رفاقت تنگاتنگی داشت. ابی بن خلف از دوستان نزدیک او بود. عقبه از سفری تجارتی بازگشت و عده‌ای از بزرگان و اشراف مکه، ازجمله پیامبر اسلام| را به مهمانی دعوت کرد که در آن مهمانی به علتی دوستش (ابی بن خلف) حاضر نبود.

هنگامی‌که مهمانان سر سفره حاضر شدند و دست به غذا بردند، عقبه دید که رسول خدا| از خوردن غذا امتناع دارد، علت را از حضرت سؤال کرد، حضرت فرمود: من از غذای تو نمی‌خورم مگر این‌که به وحدانیت خدا و رسالت من شهادت بدهی و مسلمان شوی تا درهای رحمت حق و درهای بهشت به روی تو باز شود.

عقبه باکمال میل شهادتین را به زبان جاری کرد و پیامبر| نیز از غذای وی تناول فرمود. هنگامی‌که میهمانی پایان پذیرفت عقبه نزد رفیقش رفت و با ملامت و سرزنش ابی بن خلف روبه‌رو شد و از سوی او مورد شماتت قرار گرفت که چرا آیین خود را رها کرده و به آیین محمد گرویده‌ای؟

عقبه، داستان خود را از نحوه‌ی اسلام آوردنش بیان کرد، ابی باکمال وقاحت به او گفت: من از تو خوشنود و دل‌خوش نمی‌شوم مگر این‌که به تکذیب محمد برخیزی! عقبه‌ی بدبخت و تیره‌روز که نخواست دوستش را از خود براند و سعادتِ به دست آورده را حفظ کند و از راه جهنم به راه بهشت برود، برای خوش‌آمد آن نابکار به‌سوی پیامبر اسلام| رفته و با کمال بی‌شرمی آب دهان به‌صورت پیامبر| انداخت که آب دهانش با دو شقه شدن به‌صورت مبارک رسول حق جاری شد و آن‌ چهره‌ی ملکوتی را تحت تأثیر قرارداد؛ حضرت زنده‌بودن عقبه را تا پیش از هجرت خود خبر داد و به او گفت: چون از مکه بیرون آیی به شمشیر انتقام حق به قتل می‌رسی؛ پیش‌بینی آن حضرت در جنگ بدر تحقق یافت و عقبه در جنگ بدر به جهنم واصل شد؛ ابی بن خلف (دوست ناباب عقبه) -نیز در احد به قتل رسید.[6]

این سرنوشت کسی است که زمینه‌ی سعادت بر درِ خانه‌اش آمده و او آن‌را پذیرفته است؛ اما دوستی ناباب، عامل بر هم زدن آن شد؛ پس دوستی‌ها اگر خدامحور نباشد، شخصیت و همه‌ی وجود انسان را از بین می‌برد.

در ذیل این داستان، به آیه 27 تا 29 سوره فرقان اشاره می‌کنند[7] که درباره‌ی همین مسئله نازل‌شده است:

آن‌جا که می‌فرماید: {وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا[8] ‌*‌ يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا[9] ‌*‌ لَّقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي ۗ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا}[10] ؛ و (به‌خاطر آور) روزی را که ستمکار دست خود را (از شدّت حسرت) به دندان می‌گزد و می‌گوید: «ای‌کاش با رسول (خدا) راهی برگزیده بودم! ای‌وای بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از یادآوری (حق) گمراه ساخت بعد از آن‌که (یاد حق) به‌سراغ من آمده بود!» و شیطان همیشه خوارکننده انسان بوده است!

پس حسرت از دست دادن این‌چنین دوستی، از سرمایه‌هایی است که انسان با دوستی‌های غیر خدامحور از دست می‌دهد.

سؤال: چه سرمایه‌هایی را می‌توان با دوستی‌های خدامحور به دست آورد؟

در روایات به این موضوع پرداخته‌اند که به برخی از آن‌ها در ذیل اشاره می‌کنیم:

    1. آرامش روان و طهارت درونی

ابی عبیده حذاء نقل می‌کند که:

«دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ× فَقُلْتُ: بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي! رُبَّمَا خَلَا بِيَ الشَّيْطَانُ فَخَبُثَتْ نَفْسِي، ثُمَّ ذَكَرْتُ حُبِّي إِيَّاكُمْ وَانْقِطَاعِي إِلَيْكُمْ فَطَابَتْ نَفْسِي، فَقَالَ: يَا زِيَادُ وَيْحَكَ! وَمَا الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ؟ أَ لَا تَرَى إِلَى قَوْلِ اللَّه‌ تعالی{إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ}[11] »[12] .

راوی گوید: به محضر امام باقر× رسیدم و گفتم: پدر و مادرم به فدایت! گاهی من و شیطان تنها می‌شویم، در این حالت احساس می‌کنم نَفْس من، نَفْس خبیثی می‌شود. سپس محبت شمارا به یاد می‌آورم و این‌که من به شما پیوند خورده‌ام، در این حالت نَفْسم اطمینان پیدا می‌کند.

امام باقر× فرمود: وای بر تو! آیا دین غیر از حب است‌؟ آیا قول خدای متعال را نمی‌دانی که فرمود: «اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شمارا دوست بدارد!».

پس اگر دوستی‌ها خدامحور باشد، آرامش و طهارت درونی را برای انسان به‌وجود می‌آورد.

    2. استواری در ایمان

ایمان انسان، در اثر دوستی‌ها و دشمنی‌های خدامحور است که استوار می‌گردد.

دراین‌باره، عبدالله بن مسعود می‌گوید: روزی پیامبر اکرم| مرا مورد خطاب قرار داده و فرمودند:

«يَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُود فَقُلتُ: لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّه ِ ـ ثَلاثَ مِرارٍ ـ؛ قالَ: هَلْ تَدْرِي أَيُّ عُرَى الْإِيمَانِ أَوْثَقُ؟ قُلتُ: اللّه ُ وَرَسولُهُ أعلَمُ. قَالَ: أَوْثَقُ الْإِيمَانِ الْوَلَايَةُ فِي اللَّهِ بِالْحَبِّ فِيهِ وَالْبُغْضِ فِيهِ»[13] ؛

می‌گوید: پيامبر اکرم| مرا صدا زد. سه بار گفتم: اى پيامبر خدا، لبيك! حضرت فرمود: آیا مى‌دانى که ماندگارترین دستاويز ايمان كدام است؟ گفتم: خدا و پيامبرش داناترند. فرمود: ولایت خدا به سبب حب و بغض درراه خدا. [هرکسی را دوست می‌داری برای خدا دوست بدار و هرکسی را دشمن می‌داری برای خدا دشمن بدار.]

بنابراین، ماندگار‌ترین ایمان، آن ایمانی است که خدامحور باشد.

    3. دوری از عیب‌جویی و تتبع عیوب افراد

امیرمؤمنان علی× دراین‌باره می‌فرماید:

«مَنْ تَتَبَّعَ خَفِيَّاتِ الْعُيُوبِ حَرَّمَهُ اللَّهُ سُبحانه مَوَدَّاتِ الْقُلُوبِ»[14] ؛ هر كه از عیب‌های پنهانى [مردم] جستجو كند، خداوند او را از دوستى دل‌ها محروم گرداند.

همچنین امام صادق× نیز دراین‌باره فرمودند: «لَا تُفَتِّشِ النَّاسَ فَتَبْقَى بِلَا صَدِيق‌»[15] ؛ از درون مردم كاوش و جستجو مكن كه بی دوست می‌مانی.

    4. مایه‌ی دوری از ظلم، خیانت و خلف وعده

دوستی خدامحور مایه‌ی دوری از ظلم و ستم و خیانت و فریبکاری و خلف وعده می‌شود.

دراین‌باره امام صادق× می‌فرمایند:

«الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لَا يَظْلِمُهُ وَلَا يَغُشُّهُ وَلَا يَخْذُلُهُ وَلَا يَغْتَابُهُ وَلَا يَخُونُهُ وَلَا يَحْرِمُه‌»[16] ؛ مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم نكند و فريبش ندهد و او را تنها نگذارد و غيبتش را نكند و به او خيانت نورزد و محرومش نسازد.

همچنین در جای دیگری حضرت می‌فرمایند:

«إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَخُو الْمُؤْمِنِ عَيْنُهُ وَدَلِيلُهُ لَا يَخُونُهُ وَلَا يَظْلِمُهُ وَلَا يَغُشُّهُ وَلَا يَعِدُهُ عِدَةً فَيُخْلِفَه‌»[17] ؛ مؤمن برادر مؤمن است، چشم و راهنماى اوست، نسبت به او خيانت و ستم و نيرنگ روا ندارد و با او خلف وعده نكند.

برادری، همان صداقت و دوستی دینی است و اگر این رفاقت بر مبنای دین، خدا و ایمان باشد، این برکات را برای انسان در پی خواهد داشت.

    5. رفع عذاب الهی

دوستی‌های خدامحور موجب رفع عذاب الهی می‌شود.

رسول خدا| فرمود: «أكثِروا مِنَ الإِخوانِ؛ فَإِنَّ رَبَّكُم حَيِيٌّ كَريمٌ يَستَحيي أن يُعَذِّبَ عَبدَهُ بَينَ إخوانِهِ يَومَ القِيامَةِ»[18] ؛

بر [شمار] برادران خود بيفزاييد؛ زيرا كه پروردگارتان، باحیا و بزرگوار است و شرم دارد كه بنده‌اش را در روز قيامت، ميان برادرانش عذاب كند.

    6. یاری‌دهنده دین خدا

دوستی‌های خدامحور موجب کمک و یاری در دین خدا می‌شود.

امیرمؤمنان علی× فرمود: «إِنَّمَا سُمِّيَ الرَّفِيقُ رَفِيقاً لِأَنَّهُ يَرْفَقُكَ عَلَى صَلَاحِ دِينِكَ، فَهُوَ الرَّفِيقُ الشَّفِيق»[19] ‌؛ رفیق را ازاین‌رو رفیق نامیدند که با تو در آنچه صلاح دینت در آن است موافقت و همراهى مى‌کند. پس او [آن‌کس که تو را در دینت یارى رساند]، رفیق شفیق است.

    7. سرمایه‌ی خردورزی است.

دوستی‌های خدامحور سرمایه‌ی خردورزی است

امیرمؤمنان علی× فرمود: «خَلِيلُ الْمَرْءِ دَلِيلُ عَقْلِهِ وَكَلَامُهُ بُرْهَانُ فَضْلِه‌»[20] ؛ دوست هر کس نشانِ (اندازه) خرد اوست و سخنش نشانه‌ی فضل (دانش) او.

خلاصه این‌که مولا علی× در این حکمت، ترغیب به یافتن و پیدا کردن دوست می‌کنند؛ اما آن دوستی‌هایی که خدامحور باشد؛ همچنین ایشان افراد را بر حفاظت و صیانت از دوستی‌های خدامحور نیز ترغیب می‌نمایند.

عجز و ناتوانی نیز از این‌جهت است که ناتوانی در حفظ سرمایه‌ی اجتماعی و افزایش سرمایه، خسارتی برای اوست؛ و مساوی بودن دو روز انسان در همین بحث قابل تفسیر است. جامعه فردا باید از جامعه امروز، پرمحبت‌تر و پر دوست‌تر باشد.


[6] برگرفته از مناقب ابن شهرآشوب، ج1، ص136.
[7] ر.ک: عين العبرة في غبن العترة، ص63؛ بحارالانوار، ج7، ص151.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo