درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الحدود و التعزیرات
90/03/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اقسام قتل تسبیبی
همان گونه که بیان شد، تسبیب بر چهار قسم میباشد، قسم اول این است که خود جانی مستقلاً و بدون همکاری و کمک دیگری سبب قتل است، قسم دوم این است که تنها جانی سبب قتل نیست بلکه فعل «مجنی علیه» هم ضمیمه به فعل جانی میشود و دوتای سبب قتل میشوند، پس در اولی جانی تنها بود، ولی در دومی جانی با همکاری و کمک «مجنی علیه» سبب قتل میشوند.
فروع سه گانه
حضرت امام در اینجا سه فرع را مطرح میکند که هر سه فرع قریب الأفق هستند هر چند با هم فرق دارند.
در فرع اول جانی یک غذای سمی را پیش مجنی علیه میگذارد و او هم میخورد، در حقیقت فعل جانی تقدیم عذا و فعل «مجنی علیه» اکل است.
در فرع اول جانی سکوت مطلق میکند، ولی در فرع دومی سم را توصیف میکند، ولی هردو مشترکند در اینکه سم قاتل است.
در سومی سم قاتل نیست، اتفاقاً سبب قتل شده است، هر سه فرع به همدیگر نزدیکند، با این تفاوت که در فرع اول و دوم، سم قاتل و کشنده است، اما در فرع سوم، سم قاتل نیست.
بررسی فرع اول
لو قدّمه له طعاماً مسموماً بما یقتل مثله غالباً أو قصد قتله به.
در اینجا جانی اصلاً صحبت نمیکند فقط غذای مسموم را در اختیار مجنی علیه میگذارد، بر خلاف فرع بعدی، چون در فرع بعدی علم است و آشنائی« لو قدّمه له طعاماً مسموماً بما یقتل مثله غالباً»، فعل قتالة است، «أو قصد قتله به». یا اینکه قصد قتل طرف را دارد.
فلو لم یعلم الحال فأکل و مات فعلیه القود، و لا أثر لمباشرة المجنی علیه، و کذا الحال لو کان المجنی علیه غیر ممیّز، سواء خلطه بطعام نفسه و قدّم إلیه، أو أهداه أو خلطه بطعام الآکل.
لو قدّمه له طعاماً مسموماً بما یقتل مثله غالباً فأکل الجاهل فمات.
معلوم است که این قود و قصاص دارد، چرا؟ اگر قصد قتل را دارد، همان قصدش کافی است که این قتل از قبیل قتل عمد باشد، اگر قصد قتل را ندارد، آلت قاتل است و ما گفتیم که میزان در عمد این است که یا سبب قتالة باشد یا طرف قصدش قتل باشد
لو قدّمه له طعاماً مسموماً بما یقتل مثله غالباً. منتها آکل عالم است بر اینکه این غذا مسموم است.
أو قصد قتله به، فلو لم یعلم الحال، دلیل بر این است که در اولی آکل عالم است. اما اگر آکل نداند که این غذا مسموم است و بخورد، فعلیه القود.
چرا؟ چون آیا آلت قتالةاست یا قصد قتل دارد.
بعضی ها در اینجا مناقشه میکنند و میگویند درست است که جانی یک غذای مسموم را در اختیار آکل نهاده، ولی جانی در این مسئله تنها نیست، بلکه خوردن او هم جزء سبب است، در حقیقت فعل «مجنی علیه» به فعل جانی ضمیمه شده است، جانی غذا را در مقابل مجنی علیه نهاده، او غذای مسموم را خورده، «فالعلة مرکب من فعل الجانی و فعل المجنی علیه».
البته این مناقشه یک مناقشه بی جاست، چون قانون کلی همیشه در این گونه موارد این است که باید دید سبب اقوی است یا مباشر؟ مباشر در اینجا جاهل است، یعنی نمیداند که این غذا مسموم است، قهراً سبب در اینجا اقوی است، اگر این مناقشه درست باشد، باید در خیلی از جاها قود و قصاص نباشد، چون غالباً ظالمین همیشه غذای مسمومی را در اختیار مظلوم میگذارد و او هم میخورد، بگوییم اصلاً ضمانی نیست، این معنا ندارد، قاعدهی «المباشر أقوی و السبب أقوی» در اینجا جاری است و در ما نحن فیه سبب اقوی است و لذا میفرماید: و لو لم یعلم الحال فمات فعلیه القود و لا أثر لمباشرة المجنی علیه، و کذا الحال اگر غذای مسموم را در اختیار بچهی غیر ممیز نهاد،در این صورت به طریق اولی سبب اقوی است. باز ممیز یکنوع تشخیص دارد و موقع غذا میفهمد که این سمی است یا سمی نیست، اما بچهی غیر ممیز مانند بچهای یک ساله و دو ساله هیچ نوع تمییزی ندارد.
چکیدهی مطلب
خلاصه مطلب این است که اگر جانی عالم است و «مجنی علیه» جاهل، مسلماً در اینجا سبب اقوی است نه مباشر، و این قتل از قبیل قتل عمد شمرده میشود، من غیر فرق بین اینکه «مجنی علیه» مکلف باشد یا غیر مکلف، ممیز باشد یا غیر ممیز. در نحوه خوراندن هم فرق نیست، یعنی گاه غذای خودم را مسموم میکنم و در اختیار او قرار میدهم و گاهی غذای او را مسموم میکنم و او میخورد و گاهی غذای مسموم خودم را با غذای مسموم او مخلوط میکنم، این نوع ابزار و ادوات در مسئله فرق نمیکند.
قانون کلی چیست؟
قانون کلی این است که: إذا کان الجانی عالماً و المجنی علیه جاهلاً، و جانی میداند که آلت قتالة است یا قصد قتل او را دارد، در اینجا جانی قود و قصاص دارد بدون اینکه بر گردن مجنی علیه چیزی باشد. این فرع اول بود و در این فرع هیچ نوع علمی در کار نیست، یعنی «مجنی علیه» اصلاً عالم نیست.
بررسی فرع دوم
در فرع دوم گاهی از اوقات علم است، فرق این مسئله با مسئله بعدی این است که در اینجا «مجنی علیه» هیچ نوع آگاهی ندارد، اما در فرع بعدی گاهی «مجنی علیه» اطلاع دارد، یعنی در بعضی از صور عالم است، یعنی در مسئله هفدهم گاهی از اوقات مجنی علیه عالم است بر اینکه این غذا مسموم است.
متن مسئله هفدهم
المسألة السابعة عشر: لو قدّم طعاماً مسموماً مع علم الآکل بأن فیه سمّاً قاتلاً فأکل متعمداً و عن اختیار فلا قود و لا دیة، امام این دو فرع ر ا دو مسئله کرده، در اولی آکل جاهل است و در دومی آکل در بعضی از صور عالم است.
لو قدّم طعاماً مسموماً مع علم الآکل بأنّ فیه سمّاً قاتلاً فأکل و عن اختیار فلا قود و لا دیة، چرا؟ چون در اینجا مباشر اقوی است و میداند که این غذا مسموم است و در عین حال آن را میخورد.
و لو قال کذباً أنّ فیه سمّاً غیر قاتل و فیه علاج لکذا فأکله فمات فعلیه القود، به مجنی علیه میگوید این غذا هر چند سم دارد، ولی سمش کشنده نیست بلکه برای پا دردی یا سایر امراض مفید هم میباشد.
پس فرق این مسئله با مسئله قبلی روشن است، چون در مسئله قبلی مجنی علیه جاهل مطلق بود، اما در اینجا عالم است، در اولی عالم است که این مسموم است، حالا از کجا علم پیدا کرده؟ معلوم نیست، ولی در دومی خود جانی میگوید این سم دارد،اما سمش کشنده نیست بلکه برای بعضی از امراض مفید هم است، اما خود جانی میداند که این سم کشنده است، این را به این منظور میگوید که این آدم بخورد، مسلماً در اینجا هم قصاص دارد، چرا؟ لأن المباشر اضعف و السبب أقوی، چون «مجنی علیه» را فریب داده، فرض کنید مجنی علیه یا پا درد است یا جای دیگرش درد میکند، به او میگوید اگر این مقدار سم مار را بخوری، برای مرضت خوب است و کشنده هم نیست، او هم خورد و همین سبب قتل او شد، مسلماً در اینجا سبب اقوی است.
پس در اولی آکل میداند، اما اینکه از کجا میداند؟ برای ما معلوم نیست، ولی در دومی آکل میداند، ولی او فریب داده که این سم نه تنها قاتل و کشنده نیست بلکه برای مرضت مفید هم است.
در سومی میگوید فلانی! در این ظرف غذا هست و تویش هم سم است، ولی نمیگوید قاتل است یا قاتل نیست، یعنی کاملاً سکوت میکند بدون اینکه بگوید کشنده است یا کشنده نیست، مسلماً در اینجا مباشر اقوی است، چرا؟ چون او میداند که در این غذا سم است و با علم به اینکه سم است آن را خورد، قهراً خودش مسئول است نه جانی.
خلاصه اینکه این مسئله با مسئله قبلی فرق کرد، چون در مسئله قبلی مجنی علیه کاملاً جاهل است، ولی در این مسئله مجنی علیه عالم و آگاه است، در اولی آگاهیش روشن نیست، مسلماً مباشر اقوی است، در دومی آگاهیش از ناحیه سبب است، ولی سبب او را فریب داد و گفت نه تنها کشنده نیست بلکه برای مرضت هم خوب است، در سومی علم به جامع پیدا کرد و آن اینکه در این غذا سمی هست و اما اینکه کشنده است یا کشنده نیست،بیان نکرد، مسلماً در اینجا هم مباشر اقوی از سبب است.
در اولی لا قود و لا دیة، در سومی باز هم نه قود است و نه دیه(فلا قود و لا دیة) اما در وسطی قود و قصاص است.
تا اینجا هردو مسئله به پایان رسید، در مسئله اول آگاهی مجنی علیه مطرح نیست، ولی در دومی آگاهی مجنی علیه مطرح است، امام در اینجا خیلی ظرافت به کار برده و حال آنکه در شرائع هردو به هم مخلوط شده است.
بد نیست که ما در اینجا یک فرع دیگری را اضافه کنیم و آن اینکه طرف میداند که در این غذا یک چیزی کشندهای است، منتها نمیداند که حتماً سم است، یعنی احتمال میدهد که آن چیزی کشنده غیر سم باشد، فقط میداند که یک چیزی کشندهای است، مسلماً در اینجا هم قصاص است، چرا؟ چون وسیله موضوعیت ندارد، وسیله میخواهد سم باشد یا غیر سم.
المسألة الثامنة عشر
لو قدّم إلیه طعاماً فیه سم غیر قاتل غالباً فإن قصد قتله و لو رجاء فهو عمد لو جهل الأکل، و لو لم یقصد القتل فلا قود.
فرق این مسئله با دو مسئله قبلی چیست؟ فرق مسئله اول با دومی در علم و جهل بود، یعنی در اول جهل بود و در دومی علم، فرق این مسئله سوم با مسئله اول در این است که در اولی سم قاتل و کشنده است، ولی در اینجا سم قاتل نیست ولی اتفاقاً طرف را کشت.
لو قدّم إلیه طعاماً فیه سم غیر قاتل غالباً فإن قصد قتله و لو رجاء فهو عمد لو جهل الأکل، و لو لم یقصد القتل فلا قود.
اگر سمی را به خورد طرف داد که غالباً قاتل نیست، فرض کنید یک سم کمی است که کشنده نیست، یعنی موذی است اما کشنده نیست، اگر این آدم قصد قتل را دارد، مسلماً قود و قصاص دارد هر چند آلت قتالة نیست.
اما اگر این آدم قصد قتل را نداشته، آلت هم که قتاله نیست، مسلماً قود نیست، بلکه این از قبیل شبه العمد حساب میشود.
المسألة التاسعة عشر
لو قدّم إلیه المسموم بتخیّل أنّه مهدور الدم، فبان الخلاف، لم یکن قتل عمد و لا قود.
اگر کسی به خیال اینکه مهدور الدم است، غذای مسموم را جلوی رویش گذاشت و هم خورد و کشته شد،بعداً معلوم شد که او مهدور الدم نیست، بلکه مصون الدم میباشد.
آقایان میگویند این قتل عمد نیست، ولی ما میگوییم دو مسئله است، یکی اینکه آیا قتل عمد است یا نیست، یکی اینکه آیا حکم عمد را دارد یا نه؟
قطعاً قتل عمد است، یعنی قصد کرده کشتن زید را و زید را هم کشته، فلذا نمیشود گفت که این قتل عمد نیست.
بله! حکم قتل عمد بر او جاری نمیشود، چرا؟ چون در قتل عمد عدوان شرط است، من خیال کردم بر اینکه این مسلمان نیست، بلکه مرتد است و کشتن او جایز است، بنابراین،عمل من عمل عدوانی نیست، بلکه عمل غیر عدوانی است (به عقیده خودم).
بله! حاکم میتواند مرا تعزیر کند، چرا؟ چون این کار، کار فرد نیست بلکه کار حکومت است، خیلی از فروعی که ما در آینده میخوانیم اصلاً مال دورانی است که یک نظام حکومتی نباشد، اما اگر یک نظام حکومتی در کار باشد، بسیاری از این فروع موضوع پیدا نخواهد کرد. خیلی از فروعی که امام مطرح میکند یا در جواهر، مسالک و سایر کتب فقهی است، مال جایی است که یک نظام حکومتی و دستگاه قضائی قوی نباشد، اما اگر یک دستگاهی باشد، نوبت به یک چنین فروع نمیرسد.
«علی أی حال» اگر انسانی را به عنوان مرتد بکشد و لی در واقع مرتد نباشد، آقایان میگویند قتل عمد نیست، ولی ما میگوییم قتل عمد است، منتها قود ندارد، زیرا در خیلی از موراد داریم که قتل عمد است بدون اینکه قود داشته باشد، مثلاً شخص قاتل پدر خود را میکشد، این قتل عمد است، اما قودی در کار نیست.
لو قدّم إلیه المسموم بتخیّل أنّه مهدور الدم، فبان الخلاف، لم یکن قتل عمد و لا قود.
اگر غذای مسموم را جلوی او بگذارد به گمان اینکه خون او هدر است، پس خلاف آن آشکار شود قتل عمد نمیباشد و در آن قودی نیست، چون قود در جایی است که عدوانی در کار باشد.
المسألة العشرون
لو جعل السم فی طعام صاحب المنزل فأکله صاحب المنزل من غیر علم به فمات فعلیه القود لو کان ذلک بقصد صاحب المنزل، و أمّا لو جعله بقصد قتل کلب مثلاً فأکله صاحب المنزل فلا قود بل الظاهر أنّه لا دیة أیضاً. و لو علم أنّ صاحب المنزل یأکل منه فالظاهر أنّ علیه القود.
فرض کنید کنید که در منزل کسی رفتم و سم را در لابلای غذای او گذاشتم، یعنی صاحب منزل غذایی را در یخچال گذاشته بود، من رفتم سم را در غذایی او نهادم، او هم این غذا را خورد، آیا در اینجا قود است یا نیست؟ مسلماً قود است، چه فرق میکند که در غذای خودم بگذارم و دعوتش کنم یا در غذای او بریزم، یا شربتی را برای خودش آماده کرده و من سم را در شربت او ریختم، این شربت را خورد، اینها همهاش اسباب هستند، میزان در اینجا همان اقوائیة السبب أو أقوائیة المباشر است، یعنی ببیند مباشر اقوی است یا سبب اقوی است؟ در اینجا صاحب منزل به خیال اینکه غذا دست نخورده است آن را خورد، این از قبیل قتل عمد است کما اینکه جعده همین کار نسبت به امام حسن مجتبی انجام داد، یعنی سم را در شیر یا در آب آن حضرت ریخت و به این طریق حضرت را به شهادت رسانید.
اما اگر من در غذای او سم ریختم، برای کشتن سگ هاری که در خانهاش است، اتفاقاً صاحب خانه آمد و از آن غذا خورد،یعنی من سم را در غذای او قاطی کردم، اما در جای نهادم که سگ بخورد و کشته بشود، اتفاقاً به جای اینکه سگ بخورد، خود صاحب خانه خورد ومرد، آیا من در اینجا ضامن هستم یا نه؟
اگر میداند یا احتمال میدهد که صاحب خانه هم از این میخورد، اینجا باز از قبیل عمد است، هر چند به قصد اینکه سگ از آن بخورد غذا را مسموم کردم، ولی در عین حال احتمال میدهم که صاحب خانه هم از این بخورد، باز در اینجا قود است.
اما اگر احتمال ندادم بر اینکه صاحب خانه از این بخورد، فقط برای سگش تهیه کردم، در اینجا ضمانی در کار نیست
لو جعل السم فی طعام صاحب المنزل فأکله صاحب المنزل من غیر علم به فمات فعلیه القود لو کان ذلک بقصد صاحب المنزل.
و أمّا لو جعله بقصد قتل کلب مثلاً فأکله صاحب المنزل فلا قود، بل الظاهر أنّه لا دیة أیضاً- به شرط اینکه احتمال ندهم که صاحب خانه از این بخورد-. و لو علم أنّ صاحب المنزل یأکل منه، فالظاهر أنّ علیه القود.
زیرا در اینجا سبب اقوی است، چون صاحب منزل جاهل است.
بله! اگر احتمال ندهم که صاحب منزل از آن بخورد، یعنی غذا را در یک جای کثیفی بردم که محل عبور سگ است به این گمان که خودش نمیخورد، ولی اتفاقاً خودش آمد و از آن خورد، این نه قصاص دارد و نه دیه. علت اینکه دیه ندارد برای این است که هیچ گونه انتسابی به او ندارد« مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»التوبة: ٩١،
من سگ هاری را که صاحب خانه و همسایه را گاز میگیرد و اگر گاز بگیرد ممکن است بیماری هاری ایجاد کند، من غذای مسموم را برای کشتن او گذاشتم، اتفاقاً صاحب منزل آمد و از آن خورد و مرد «مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ » از این رو حضرت امام- قدّس سرّه- فرموده که حتی دیه هم ندارد.