درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الحدود و التعزیرات
90/02/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اقسام قتل تسبیبی
همان گونه که بیان شد، گاهی «قتل» مباشری است و گاهی تسبیبی،قتل تسبیبی نیز بر چهار قسم است:
الف: گاهی خود طرف (قاتل) مستقل است.
ب: گاهی خود طرف (قاتل) همراه با مجنی علیه است.
ج: گاهی خود طرف(قاتل) با کمک و همکاری فرد دیگری قتل را انجام میدهد.
د: گاهی «شخص» همراه یک حیوان درنده این کار را انجام میدهد.
ما فعلاً از مسئله سوم تا مسئله پانزدهم، آن قتل تسبیبی را میخوانیم که «ینفرد به المتلف» یعنی آن کس که تلف میکند یک نفر است بدون اینکه شریکی داشته باشد.
پس بحث ما از مسئله سوم تا مسئله پانزدهم در باره این است که فقط پای یک نفر در میان میباشد، یعنی قاتل یک نفر است بدون اینکه کسی یا چیزی همراه او باشد، هر وقت از مسئلهی پانزدهم رد شدیم، خواهیم دید که شریکش کیست؟
خواهیم گفت که شریکش خود مجنی علیه است.
نکته دیگر اینکه از مسئله سوم تا مسئلهی مسئله ششم،مثالها یکی است، اما صور مختلفی دارد.
بنابراین، از مسئله سه تا مسئله شش که چهار مسئله است، مثالها تقریباً یکی است، اما صورش مختلف است،این دو مقدمه را عرض کردم تا مسئله کمی روشن بشود.
پس مقدمه اول این شد که بحث ما در باره متلفی میباشد که یکنفر است، یعنی از مسئله سوم تا مسئلهی پانزدهم یک نفر است بدون اینکه شریکی داشته باشد، ولی از پانزده به آن طرف شریک دارد.
نکته دیگر اینکه از مسئله سوم تا مسئله ششم مثال هایی که میزند یکی است، اسباب نیز یکی است، اما صور مختلف است.
مثال
1: «رماه بسهم» تیری انداخت« أو بندقة» یا با تفنگ او را هدف قرار داد « فمات فهو عمد علیه القود» تیر انداخت، البته تیر های قدیم مراد است، «أو بندقه» تفنگ را به کار بود، «فعلیه القود»، حتماً باید قصاص بشود «و لو لم یقصد به القتل»، چرا؟ زیرا میزان در قتل عمدی این بود که یا قاصد قتل باشد و یا اینکه سبب قاتل باشد، این سبب ها قاتلند، یعنی هم سهم قاتل است و هم بندقة، «و لم یقصد القتل به، لو خنقه بحبل»، یا او را به وسیله ریسمان خفه کرد «و لم یرخ»، ریسمان را شل و رها نکرد «و لم یرخ حتی مات» باز نکرد تا اینکه طرف مرد.
یا سرش را در آب فرو برد و بیرون نیاورد تا اینکه مرد،
یا سرش را در ظرفی کرد که در آن نوره است فرو برد (نورهای که انسان برای ازاله موی بدن از آن استفاده میکند، خیلی اگر تنفس کند کشنده است) این مثال هایی است که میزنند.
پس برای تسبیب پنج مثال میزند:
1: تیر اندازی، تیرهای قدیم،
2: تفنگ به سوی او شلیک کرد،
3: به وسیله خفه کردن با ریسمان طرف را کشت. به شرط اینکه ریسمان را نکند.
4: سرش را زیر آب ببرد و در نیاورد تا اینکه طرف بمیرد.
5: سرش را در ظرفی که در آن نوره است فرو ببرد که تنفسش انسان را خفه میکند، ایشان همه اینها را میفرماید قتل عمد است، چرا؟« لأنّ الفعل قاتل»، فعل قاتل است، یا به تعبیر من آلت قاتل است یا به تعبیر شما فعل قاتل است، خواه این آدم قصد قتل را کرده باشد یا قصد قتل را نکرده باشد. از این پنج مثال، آن سه تای اخیرش احدی التعلق است، یعنی یک صورت بیشتر ندارد، سرش را زیر آب کنیم، خفه میشود، یا با ریسمان خفه کنیم، یا سرش در ظرفی که در آن نوره است فرو ببریم، خفه میشود، این را میگویند احدی التعلق، اما تیر اندازی ممکن است سه صورت داشته باشد.
الف: یک موقع تیر میاندازد به مقتلش( مانند: مغز، قلب) میخورد، این مورد مسلماً قتل عمدی است.
ب: تیر را به سوی طرف میاندازد، کار به این جهتش ندارد که به کجایش میخورد،یعنی به هر جایش بخورد برایش مهم نیست، خواه به مقتل بخورد یا به غیر مقتل، این هم عمد است.
ج: تیر را به قصد اینکه به پایش بخورد میاندازد، اتفاقاً به قلبش میخورد، به این نمیتوانیم بگوییم قتل عمد است.
بنابراین، حضرت امام نباید این پنج تا را یکسان حساب کند، آن سه تا احدی التعلق است، یعنی یک صورت بیشتر ندارد.
اما آنجا که تیر اندازی میکند، این سه صورت دارد،گاهی از اول مقتل را نشانه میگیرد، یعنی قلبش را، یا گیج گاه را، یا خصیتین را، مسلماً این عمد است، گاهی به صورت اطلاق است و میگوید مطلقاً یعنی به هرکجا که خورد، بخورد، این هم عمد است.
اما اگر مقصد پایش بوده، یعنی میخواست پایش را بزند، اتفاقاً به قلبش خورد، این شبه العمد است یا خطا، مسلماً عمد نیست.
بنابراین،حضرت امام باید دو صورت اول این دو مثال را بگوید عمد است، صورت سومش خطا یا شبه العمد میباشد نه عمد.
المسألة الرابعة
فی مثل الخنق و ما بعده لو أخرجه منقطع النفس أو غیر منقطع النفس لکن متردد النفس فمات من إثر ما فعل به فهو عمد علیه القود.
در مسئله چهارم راجع به سه مثال اخیر بحث میکنیم:
1:سرش را زیر آب میکند،
2: سرش روی ظرفی که نوره در آن است فرو میبرد .
3: طرف را خفه میکند، یعنی به وسیله خفه کردن او را از بین میبرد.
اگر «شخص» این کار را کرد و همین که طرف نزدیک به مرگ شد، او را رها کرد، یعنی سرش را از آب بیرون آورد، یا سرش را از نوره بیرون آورد، یعنی قبل از آنکه بمیرد و هنوز جان در بدن دارد رها کرد، اما در اثر آن کار قبلی این آدم مرد و از بین رفت، مرد و کشته شد در حالی که ریسمان در گردنش نیست یا سرش در جراب نوره نیست یا سرش زیر آب نیست، این مور نیز قتل عمد است، چرا؟ به جهت اینکه فعل این آدم فعل قتالة است، آلت قتالة است، چون این عمل (سر طرف را زیر آب فرو بردن و امثالش) به جای رسید که اگر دو دقیقه دیگر در آب میماند، میمرد، بیرون هم باشد میمیرد، یعنی به قدری آب در ریههای و شکمش فرو رفته بود که اگر دو دقیقه دیگر میماند، میمرد.
پس فرقش با مسئله سوم این شد که در آنجا تا طرف جان نداد و نمرد، او را رها نکرد، ولی در مسئله چهارم طرف را نیمه جان رها کرد، مسلماً این هم قتل عمد است:
المسألة الرابعة: فی مثل الخنق و ما بعده لو أخرجه منقطع النفس أو غیر منقطع النفس لکن متردد النفس فمات من إثر ما فعل به فهو عمد علیه القود.
آن قدر طرف را در آب نگهداشت و یا سرش در ظرف نوره نگهداشت که دیگر قابل حیات نیست.
المسألة الخامسة: لو فعل به أحد المذکورات بمقدار لا یقتل مثله غالبا لمثله ثم أرسله فمات بسببه فإن قصد ولو رجاء القتل به ففیه القصاص ، و إلا فالدیة و کذا لو داس بطنه بما لا یقتل به غالبا أو عصر خصیته ، فمات أو أرسله منقطع القوة فمات....
اگر گلوی کسی را فشرد یا سرش را زیر آب کرد یا در جراب نوره فرو برد، منتها نه به مقداری که کشنده باشد، نه اینکه آلت قتالة باشد، یعنی آلت هم قتالة نیست ، و نه مثل این آدم به این مقدار از بین میرود، یعنی همان کار ها را کردیم، ولی نه فعل ما قتاله است و نه این مقدار زمان کشنده است، من این کار را کردم، ولی در وسط کار پشیمان شدم، فلذا فوراً ریسمان را از گلویش رها کردم یا طرف را از آب بیرون آوردم، فعل من قاتل نبود، سبب قتالة نبود، ولی طرف اتفاقاً مرد، اینجا باید فرق بگذاریم، سبب که قتالة نیست، فعلش هم قاتل نیست، ببینیم که قصدش چیه؟
اگر قصد این آدم از اول قتل بوده، این قتل عمد محسوب میشود هر چند در وسط پشیمان شده، این پشیمانی به درد نمیخورد، اما اگر از اول قصدش قتل نبوده، بلکه قصدش تادیب و ترساندن طرف بوده، و در وسط هم رها کرد، منتها طرف اتفاقاً از بین رفت،در اینجا عمد نیست، چرا؟ چون نه قاصد قتل بوده و نه فعلش قتاله بوده نسبت به این آقا،
المسألة الخامسة
لو فعل به أحد المذکورات مراد از مذکورات، همان سه مثال اخیر است، یعنی خفه کردن، سر زیر آب فرو بردن و سر در جراب نوره کردن - بمقدار لا یقتل مثله غالباً لمثله ثمّ أرسله فمات بسببه فإن قصد ولو رجاء القتل به- از اول قاصد بوده- ففیه القصاص- این قصاص دارد، چون قصد کافی است، اما اگر قاصد نبوده و فعل هم قتاله نیست، در اینجا دیه دارد نه قصاص- و إلا فالدیة.
فرمایش امام در این سه مثال خوب است، ولی ایشان دو مثال دیگر میزند که باید کمی در آنها دقت کنیم و آن عبارت است از:
و کذا لو داس بطنه بما لا یقتل به غالبا أو عصر خصیتیه ، فمات أو أرسله منقطع القوة فمات.
در همه این مثالها بستگی دارد به اینکه قاصد قتل باشد یا قاصد قتل نباشد، چرا؟ چون فرض ما این است که آلت قاتله نیست. کمی خفه کرده، یا کمی در جراب نوره سرش را فرو برده، یا کمی شکمش را مالش داده، همچنین کمی خصیتین او را فشار داده است.
تا اینجا هر پینج مسئله روشن شد، در مسئله اول قطعاً عمد است، چون موقعی که طرف مرد و کشته شد، او را رها کرد.
دومی نیز قطعاً عمد است،هر چند در وسط رها کند، چون موقعی رها کرده که رهایی به درد نمیخورد، اما سومی را باید تفصیل قائل بشویم بین اینکه قصد قتل داشته باشد و بین جایی که قصد قتل نداشته باشد، چرا؟ چون در سومی موقعی رها کرده که کشنده نیست، نه نسبت به فعل و نه نسبت به طرف.
ولذا باید عصر خصیتیه را قید بزنیم و بگوییم باید به گونهای باشد که کشنده نباشد.
قبلاً عرض کردم که حضرت امام چهار مسئله را با هم مربوط کرده است، از مسئله سه شروع کردیم تا مسئله پنج، این پنج مسئله را خواندیم.
المسألة السادسة
لو کان الطرف ضعیفاً لمرض أو کبر و نحوها، ففعل به ما ذکر فی المسألة السابقة فالظاهر أنّ فیه الفصاص و لو لم یقصد القتل مع علمه بضعفه و إلّا ففیه التفصیل المتقدم.
تا کنون بحث ما در خود فعل بود، یعنی بحث در این بود که فعل ما کشنده است یا فعل ما کشنده نیست، در مسئله ششم باز همان مثال هاست، یعنی مثال:« خنقه بحبل أو غمس رأسه فی الماء أو غمس رأسه فی جراب النورة» و همچنین سایر مثال ها، همه اینها در باره فعل بود، یعنی بحث نمیکردیم که طرف چگونه است.
اما در مسئله ششم، بحث مربوط به فعل نیست بلکه مربوط به شخص است، یعنی این کار ها را در باره شخصی انجام دادیم که ضعیف است و ممکن است باعث قتل او بشود.
به بیان دیگر اگر این فعل ها را با کس دیگر انجام میدادیم، او را نمیکشت و سبب قتل او نمی شد، ولی این آدم چون آدم کبیر است یا ضعیف است، و یا مریض، که اگر یک فشاری به خصیتین یا شکمش وارد بشود یا زیر آب ببریم، کشته میشود، تا حال بحث ما در باره قاتل بود، ولی از اینجا به بعد بحث در باره مقتول است که ضعیف است، مثالها همان مثال هاست، منتها طرف ضعیف است، یا بخاطر اینکه کبیر است، یا صغیر است و یا جوان است، منتها مریض است، من عملی را انجام دادم که نسبت به آدم عادی کشنده نیست، ولی این آدم یک آدم عادی نیست، در واقع فرع ششم از متممات فرع پنجم است، فرع پنجم این بود که فعل من قتالة نبود، آلت هم قتالة نبود، ولذا گفتیم این عمد نیست، اما اگر محل یک خصوصیتی دارد که نسبت به محل کشنده است، مثلاً طرف پیره مرد هشتاد ساله یا طفل دو ساله است یا یک جوان لاغر اندام و مریض است، کاری کردیم که نسبت به آدم های معمولی کشنده نبود، ولی نسبت به این آدم کشنده است، اینجا چه باید بگوییم؟
فعل که کشنده نیست، پس ناچاریم که بحث را متمرکز کنیم در قصد.
بنابراین، فرق مسئله ششم با مسئله پنجم این است که مسئله ششم دنباله مسئله پنجم است، منتها در مسئله پنجم طرف قوی بود و این اعمال کارساز نبود، ولی در اینجا طرف ضعیف است و مختصر عمل او را از کار میاندازد و از بین میبرد.
دراینجا نمیتوانیم فکر مان را متمرکز در آلت کنیم، چون آلت قتاله نیست. ناچاریم مسئله را متمرکز در قصد کنیم، یعنی یک موقع میدانیم که طرف قصد قتل دارد، این مسلماً عمد است، یک موقع قصد قتل ندارد، ولی آگاه از ضعف این آدم است، اینجا اگر آگاه از ضعف طرف باشد، خود همین کافی است که مسئله را عمد کند، یعنی علم دارد که این آدم ضعیف است و توان این گونه کار ها و فشار ها را ندارد، اینجا قود و قصاص دارد.
ولی یک موقع نمیدانم که این آدم توان این گونه کارها و فشار ها را دارد یا ندارد، ولی انجام دادم اتفاقاً طرف مرد و کشته شد، این مسلماً شبه العمد است.
پس در اینجا باید فکر را متمرکز در قصد کنیم، اگر قاصد قتل است، مسلماً قتل عمد محسوب میشود و قصاص دارد، اگر عالم و آگاه به ضعف طرف است، باز قود و قصاص دارد چون میداند که تحمل این گونه فشار ها را ندارد.
اما اگر جاهل به ضعف طرف است، این شبه العمد است
لو کان الطرف ضعیفاً لمرض أو کبر و نحوها، ففعل به ما ذکر فی المسألة السابقة- سر او را زیر آب کرد یا زیر ظرف نوره برد، شکمش را مالش و فشار داد یا خصیتین او را فشار داد، منتها به مقداری که کشنده نیست- فالظاهر أنّ فیه الفصاص و لو لم یقصد القتل مع علمه بضعفه من روشنن تر گفتم، و آن اینکه اگر قاصد قتل بود، عمد است و قصاص دارد، اما اگر قاصد قتل نیست، عالم به ضعفش بود، مسلماً در آنجا هم قصاص دارد، اما اگر عالم به ضعف نبود، همان تفصیل گذشته در اینجا نیز میآید- و إلّا ففیه التفصیل المتقدم.
در آنجا مسلماً این آدم محکوم است به شبه العمد یا خطا.
مراد از تفصیل متقدم این است که باید ببینیم که قصد قتل داشته یا قصد قتل نداشته است. اگر قاصد قتل بوده، عمد است و قصاص دارد و اگر قاصد نبوده،فقط دیه دارد نه قصاص و قود.
المسألة السابعة
لو ضربه بعصاً مثلاً فلم یقلع عنه حتی مات، أو ضربه مکرراً ما لا یتحمله مثله بالنسبة إلی بدنه ککونه ضعیفاً أو صغیراً، أو بالنسبة إلی الضرب الوارد ککون الضارب قویاً، أو بالنسبة إلی الزمان کفصل البرودة الشدیدة مثلا فمات، فهو عمد.
تا کنون بحث ما در باره مضروب بود که مضروب ضعیف است یا قوی، ولی در اینجا هردو را آورده، یعنی هم مضروب را آورده و هم ضارب را حساب کرده، برودت و سرما را نیز آورده است در این مسئله جهات دیگری نیز وجود دارد، هم ضارب را در نظر گرفته و هم مضروب را و هم زمان را، با توجه به ضارب و با توجه به مضروب و با توجه به زمان، مسئله را عنوان میکنیم، فرق این دوتا چیه؟
لو ضربه بعصاً مثلاً فلم یقلع عنه حتی مات، أو ضربه مکرراً؟
البته این مأخوذ از روایت است، چون در روایت داریم که «فلم یقلع عنه الضرب حتی مات»، حضرت امام کلمهی ضرب را تعبیر به عصا کرده، لو ضربه بعصاً فلم یقلع عنه حتی مات، ولی در روایت دارد که «فلم یقلع عنه، ...) حال اگر یکی را زد، مثلاً با عصا به مغزش زد و هنوز عصا را بر نداشته بود که طرف تمام کرد و مرد، یا چند تا را زد (ولو به غیر مغز و قلبش) منتها یا طرف ناتوان بود یا زننده خیلی قوی بود یا زمان زماتی بود که هوا خیلی سر بود، فلذا طرف را کشت، آیا این قتل عمد است یا نه،
یعنی با یکبار زدن، طرف را کشت، یا چند بار زد و طرف کشته شد، یا ضارب قوی بود و الا با یک مشت کسی کشته نمیشود ولی ضارب قوی بود، یا هوا نا مناسب بود، امام میفرماید این عمد است، روی این مسئله مطالعه کنید.