درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الحدود و التعزیرات
90/02/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیا در ثبوت آمیزش با زن میت و مرده، اقرار واحد کافی است؟
بحث ما راجع به ثبوت مسئلهی آمیزش و نزدیکی با میت است، قبلاً گفتیم که ثبوتش یا بیّنة است یا با اقرار، بیّنة را بحث نمودیم و گفتیم آیا دو نفر کافی است یا حتماً باید چهار نفر باشند؟
در پاسخ عرض کردیم که اگر این عمل زنا محسوب میشود، حتماً باید چهار نفر باشد، اما اگر آن را زنا تلقی نکنیم، شهادت و قول دو نفر هم برای ما کافی است.
ضمناً روایتی را نقل کردیم که میگوید احترام مؤمن در حال ممات، همانند احترامش در حال حیات است.
و ما گفتیم که این روایت دلالت ندارد براینکه حتماً باید چهار نفر باشد، فقط دلالت دارد که مؤمن محترم است و باید حیثیتش حفظ شود، اکنون وارد بحث جدید میشویم و آنکه اقرار چگونه است، آیا یکبار اقرار کافی است یا اینکه دو بار، یا چهار بار اقرار کند؟
ممکن است بگوییم اقرار واحد برای ما کافی است، یعنی اقرار کند که من با میت این عمل زشت را انجام دادم.
و باز ممکن است بگوییم یکبار کافی نیست، زیرا این عمل زشت یک عمل طرفینی است و به اصطلاح اقرار جانشین شهادت است، اگر در شهادت گفتیم باید دو نفر باشند، در اینجا نیز باید بگوییم که دو بار اقرار کند.
و اگر در شهادت قائل به چهار نفر شدیم، باید اینجا هم بگوییم چهار بار اقرار کند، چون اقرار تابع شهادت است(الإقرار تابع للشهادة) هر چند نفر را که در شهادت معتبر بدانید، در اقرار نیز همان را بگویید.
بنابراین، در اقرار نیز مسئله تابع شهادت است، بعضی گفتهاند یک بار اقرار کافی است، چرا؟ چون «اقرار العقلاء علی آنفسهم جایز»
بعضی گفتهاند دو بار باید اقرار کند، چون در بیّنه دو نفر شرط است،پس در اینجا هم دوبار اقرار لازم است.
گاهی میگویند این به منزله زناست، در زنا چهار نفر باید باشد، در اقرار هم باید چهار بار اقرار کند، چون مسئله، مسئله حدود و شبهات است و در شبهات باید احتیاط کرد، پس اقلاً باید بگوییم دو بار اقرار کند، اما اگر بگوییم چهار بار اقرار، این خیلی خیلی بهتر است.
بحث در باره نزدیکی با میت تمام شد، از اینجا وارد در یک مسئله جدید میشویم، و آن اینکه:
مسألة: قال المحقق: الأولی: من لاط بمیت کمن لاط بحیّ یعزّر تغلیظاً.
مسئله جدید این است که اگر کسی با میت نزدیکی کرد،اگر ایقاب کند، حکمش قتل است و اما اگر ایقاب نباشد، باید جلد و شلاق بخورد.
علاوه براین دو (قتل و جلد) باید تغلیظ هم باشد، یعنی اگر حکمش جلد باشد، باید قبل از جلد، تعزیر هم بشود، و اگر حکمش قتل است، باید قبل از «قتل» تعلیظ و تعزیر هم بشود.
این یک مسئلهای است که همه فقهای ما میگویند، یعنی اگر کسی با میت نزدیکی کرد، منها حدی که خدا برایش معین کرده است، حتماً باید تغلیظ هم بشود، حتماً باید تعزیر هم بشود، خلاصه دو برابر باید این آدم کتک بخورد، یعنی هم باید حد را بر او جاری کنند و هم تعزیر بشود، از کلمهی «تعزیر» تعبیر آورده به تغلیظ، غلظت یعنی دو برابر کردن.
من همهی اقوال را در اینجا نقل کردهام، فقهای ما از محقق گرفته تا شهید ثانی و دیگران، شیخ هم در نهایه میگویند، علاوه براین که حد خدا جاری بشود خواه جلد باشد یا قتل، حتماً باید غلظتی در کار باشد، کتکی هم باید به عنوان تعزیر باشد.
سوال
ممکن است کسی بپرسد که مدرک این مسئله چست؟
جواب
من مدرکی برای این مسئله پیدا نکردم، هر چند در لسان فقهای ما متضافر است، یعنی همه قبول دارند، اما یک دلیلی برای این مسئله نیست،مگر اینکه کسی از دلیل عقلی استفاده کند و بگوید چون افحش است، این چون گناهش بیشتر است، فلذا باید علاوه بر حد، تغلیظ و تعزیر هم بشود.
به بیان دیگر، یک موقع انسان با یک موجود زنده این عمل قبیح و زشت را انجام میدهد که حق دفاع از خود دارد، یک موقع با کسی انجام میدهد که حق دفاع از خودش ندارد، یعنی قدرت بر دفاع ندارد، این چون گناهش اغلظ و افحش است،حتماً علاوه براینکه حد بر او جاری بشود، باید تغلیظ هم بشود.
قال المحقق: الأولی: من لاط بمیّت کمن لاط بحیّ، یعزّر تغلیظاً. الشرائع: 4/189.
یقول الشهید الثانی: لأّنه لواط فی الجملة فتتناوله أدلته و أحکامه مع زیادة فحشه، و تحریمه بالموت فیزداد فی الحدّ حیث لا یکون المطلوب قتله بما یراه الحاکم و یعزّر تغلیظاً إذا اُرید قتله فیقدّم علیه التعزیر کما یقدّم التعزیر علی الرجم. المسالک: 15/48.
و حاصله إنّه إن وجب الجلد هنا لعدم الإیقاب زید فی العقوبة، و أما لو وجب القتل لأجل الإیقاب یعزّر تغلیظاً ثمّ یقتل، و قد تلقاه الأصحاب بالقبول.
قال الشیخ: و حکم المتلوط بالاموات حکم المتلوط بالاحیاء علی السواء، لا یختلف الحکم فی ذلک بل تغلظ عقوبته لانتهاکه حرمة الاموات. النهایة: 708،
و قد جاء ابن إدریس بنفس العبارة. السرائر: 3/468،
و قال الشیخ المفید فی المقنعة: و کذلک حکم المتلوط فی الاموات من الذکران و عقابه فی الدنیا و الآخرة أعظم من عقاب ذلک فی الأحیاء. المقنعة: 790.
پس اگر انسانی با جوان مردهای، عمل لواط را انجام بدهد، علاوه بر جلد (اگر ایقاب نکند)، و علاوه بر قتل(اگر ایقاب کند) باید تغلیظ هم بشود،یعنی قبل از اجرای حد، باید تعزیر هم بشود، البته ما دلیلی برای این مسئله نداریم مگر اینکه از ادلهای که در باب زنای میت گفته شد، استفاده کنیم.
حکم فقهی استمناء
مسئله دوم مسئله استمناء است،البته اصطلاح فقها استمناء است، ولی اصطلاح روایات خضخصة است، چرا این کلمه را به کار میبرند؟ چون کلمهی «خضخضه» از اسمای اصوات است، گویا آدمی که استمناء انجام میدهد و تنفساتی که در حین آن انجام میدهد، عرب به آن میگوید: خضخصة.
اما اصطلاح عرب امروزی عبارت است از: «العادة السرّیة». یعنی بجای استمناء، کلمه «العادة السرّیة» را به کار میبرند.
پس در مجموع سه اصطلاح شد:
الف: الإستمناء، ب: الخضخضة،
ج: العادة السرّیة.
عجیب این است که قسمی از علمای اهل سنت، این عمل را جایز میدانند، در میان فقهای اهل سنت، فقط جناب مالک جایز نمیداند ، بقیه چندان حرمتی برای این کار قائل نیستند، من در کتاب قرضاوی بنام: «الحلال و الحرام» دیدم که ایشان در این کتاب فتوا به جواز استمناء میدهد و میگوید «العادة السرّیه» که همان استمناء باشد جایز است.
دلیل بر حرمت استمناء
دلیل ما بر حرمت این عمل چیست؟
دلیل ما آیه شریفه است «وَ الَّذِینَ هُم لِفُرُوجِهِم حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَی أَزوَاجِهِم أَو مَا مَلَکَت أَیمَانُهُم فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابتَغَی وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ العَادُونَ»
المؤمنون /5- 7.
هر نوع لذت جنسی را تحریم کرده مگر دو مورد را،: یکی ازواجهم و دیگری ملک یمین، هر نوع تلذذ جنسی حرام است، الا در دو مورد:
1- إِلَّا عَلَی أَزوَاجِهِم، 2- أَو مَا مَلَکَت أَیمَانُهُم، من از این آقایان سوال میکنم که استمناء داخل در کدام یکی از دوتاست، آیا داخل در «عَلَی أَزوَاجِهِم» است؟ همه میدانیم که در این داخل نیست،، آیا داخل در :« أَو مَا مَلَکَت أَیمَانُهُم» است؟ قطعاً در این هم داخل نیست، پس حرام است. «وَ الَّذِینَ هُم لِفُرُوجِهِم حَافِظُونَ»، استمناء در واقع یکنوع اعمال فرج و لذت گیری جنسی است، اسلام میفرماید: مردان مؤمن کسانی هستند که هر نوع لذت جنسی برای آنان حرام است مگر از دو مجرا:
1- إِلَّا عَلَی أَزوَاجِهِم، 2- أَو مَا مَلَکَت أَیمَانُهُم. استمناء داخل در هیچ یکی از این دوتا نیست. این از نظر آیات، اما از نظر روایات، ما روایات زیادی داریم که جوانی در زمان امیر المومنان(علیه السلام) این عمل را انجام داد، حضرت به دستش شلاق زد بگونهای که دستش قرمز شد و بعداً از بیت المال برایش زن گرفت.
متن عبارت محقق
المسألة الثانیة: قال المحقق: الثانیة: من استمنی بیده عزِّر، و تقدیره منوط بنظر الإمام. و فی روایة أنّ علیاً(علیه السلام)، ضرب یده حتّی احمرّت، و زوّجه من بیت المال، و هو تدبیر استصلحه لا أنّه من اللوازم.
و یثبت: بشهادة عدلین أو الإقرار و لو مرّة، و قیل: لا یثبت بالمرّة، و هو وهم. الشرائع: 4/189.
هذا ما یسمّی بالعادة السرّیة، یقول الشیخ القرضاوی: و قد حرمها أکثر العلماء و استدلّ الإمام مالک بقوله تعالی: «وَ الَّذِینَ هُم لِفُرُوجِهِم حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَی أَزوَاجِهِم أَو مَا مَلَکَت أَیمَانُهُم فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابتَغَی وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ العَادُونَ ». المؤمنونن: 5 - 7
أقول: و یدل علی الحرمة وراء الآیة الکریمة روایات عن أئمة أهل البیت (علیهم السلام).
روایات
1: محمد بن الحسن باسناده عن محمد بن یحیی، عن أحمد بن محمد، عن محمد ابن سنان، عن طلحة بن زید، عن أبی عبدالله(علیه السلام): «أنّ أمیرالمؤمنین(علیه السلام) اُتی برجل عبث بذکره، فضرب یده حتّی احمرّت ثمّ زوَّجه من بیت المال» الوسائل: ج 18، الباب 3 من أبواب نکاح البهائم و وطی الأموات و الإستمناء. الحدیث1.
معلوم میشود که یک امر حرامی بوده و الا حضرت تعزیر نمیکرد.
2: و باسناده عن أحمد بن محمد، عن البرقی، عن ابن فضّال، عن أبی جمیلة، عن زرارة، عن أبی جعفر(علیه السلام) قال:
« إنَّ علیاً اُتی برجل عبث بذکره حتی أنزل، فضرب یده حتّی احمرَّت قال: و لا أعلمه إلّا قال: و زوَّجه من بیت مال المسلمین» همان مدرک، الحدیث2
این دلیل بر این است که از بیت المال میتوان جوان را تزویج کرد .
3: و عنه، عن البرقی، عن ثعلبة بن میمون- از اصحاب اجماع است و فقیه،- و حسین بن زرارة قال: سألت أبا جعفر(علیه السلام) عن رجل یعبث بیدیه حتی ینزل، قال:« لا بأس به و لم یبلغ به ذاک شیئاًَ».همان مدرک، الحدیث3،
باید دانست که این حدیث خلاف مطلوب است، هر چند مرحوم شیخ بر تعزیر حمل کرده است، ولی این حمل بر خلاف ظاهر است، چون ظاهر این است که این روایت تقیة وارد شده است. زیرا روایات اهل بیت (علیهم السلام) بر خلاف این است،
علاوه براین، خلاف قرآن است و روایتی که بر خلاف قرآن باشد، قابل اخذ نیست.
أقول: حمله الشیخ علی أنّه لیس علیه شئء موظف لا یجوز خلافه بل علیه التعزیر بحسب ما یراه الامام، و یمکن حمله علی التقیّة لما مرّهنا و فی النّکاح، و لما یأتی.
4: أحمد بن محمد بن عیسی فی نوادره عن أبیه قال: سئل الصادق(علیه السلام) عن الخضخضة فقال:
« إثم عظیم قد نهی الله عنه فی کتابه و فاعله کناکح نفسه- عمل استمناء، مانند این است که انسان با خودش لواط کرده باشد - و لو علمت بما یفعله ما أکلت معه- هر گز با غذا نمیخوردم- فقال السائل: فبیّن لی یا ابن رسول الله من کتاب الله فیه، فقال: قول الله: (( فمن ابتغی وراء ذلک فاوُلئک هم العادون )) و هو مما وراء ذلک فقال الرحل: أیّما أکبر؟ الزنا؟ أوهی؟ فقال: هو ذنب عظیم، قد قال القائل بعض الذنب أهون من بعض و الذنوب کلّها عظیم عند الله لأنها معاصی و أن الله لا یحب من العباد العصیان، و قد نهانا الله عن ذلک لأنّها من عمل الشیطان و قد قال: (( لا تعبدوا الشیطان إن الشیطان کان لکم عدو فاتخذوه عدوًّا إنما یدعوا حزبه لیکونوا من أصحاب السعیر )). همان مدرک، الحدیث 4.
خلاصهی مطالب
پس تا کنون سه مسئله را خواندیم:
الف: در نزدیکی با میت زن، چند بار اقرار کافی است، یک بار، یا دو بار یا چهار بار؟
گفتیم تابع شهادت است، هر چه در شهادت گفتیم،در اقرار نیز همان را میگوییم.
ب: اگر کسی با میت لواط کند،حکمش چیست؟ حکمش رجم است اگر ایقاب کند،جلد است اگر ایقاب نکند، فقهای ما گفتهاند که علاوه بر حد، باید تعزیر و تعلیظ هم بشود.
ما گفتیم روایت در این زمینه نداریم، مگر روایت ابن ابی یعفور در زنا.
ج: مسئله سوم این بود که استمناء چه حکمی دارد؟
گفتیم قسمتی از علمای اهل سنت تجویز میکنند. امام (علیه السلام) میفرماید جایز نیست، چرا؟ با این آیه استدلال میکند که میفرماید: «وَ الَّذِینَ هُم لِفُرُوجِهِم حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَی أَزوَاجِهِم أَو مَا مَلَکَت أَیمَانُهُم فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابتَغَی وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ العَادُونَ».
مرحوم محقق در اینجا یک بحث دیگری را باز کرده بنام : الدفاع عن النفس، ولی ما این بحث را در اینجا طرح نمیکنیم، چرا؟ چون جای بحثش باب امر به معروف و نهی از منکر است.
ولی ما یک بحث جدیدی را شروع کردیم که غالباً در کتاب های فقهی ما نیست، یعنی کسانی که کتاب حدود را نوشتهاند اعم از قدما و متأخرین، این بحث جدیدی که الآن میخوانیم در آنها نیست و آن عبارت است از: مواضع التعزیر، یعنی در چه مواردی حاکم میتواند فرد را تعزیر کند.
البته از میان علمای متأخرین، فقط آیة الله خوئی در کتاب خودش این را اجمالاً بحث کرده است. قبل از آنکه ما وارد موارد و مصادیق بشویم، باید ببینیم که «تعزیر» حدش چیست؟
در حد تعزیر سه قول است که در جلسه آینده بررسی خواهیم کرد.
آزادی بیان و ارتداد
بحثی که در این جلسه انجام میدهیم عبارت است از آزادی در بیان، ما تا این مباحث را حل نکنیم، نمیتوانیم مشکل مرتد را حل کنیم، آزادی در بیان یک مسئلهای است که در غرب و شرق مطرح است و می گویند بشر باید از نظر بیان آزاد باشد.
شکی نیست که حق تعالی یکی از نعمت هایی که به ما داده است بیان است: الرَّحْمَـٰنُ ﴿١﴾ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿٢﴾ خَلَقَ الْإِنسَانَ ﴿٣﴾ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ».
بیان یکی از نعمت های الهی است، فلذا هر نوع قید و بندی براین بیان بگذاریم، در واقع نعمت خدا را کوتاه کردهایم.
بنابراین، «بیان» باید دارای قید و بندی نباشد تا بشر بتواند از این بیان به نفع خود و جامعه بهره گیری کند.
اما آزادی در بیان در این حد نیست، البته گاهی میگویند آزادی در بیان بی قید است، یعنی امرش دائری است بین وجود و عدم، یا آزای بیان هست یا نیست، اگر هست که چه بهتر ، و اگر یک دانه قید گذاشتی،دیگر اصلاً آزادی نیست.
ولی ما میگوییم امرش دایر بین وجود وعدم نیست تا بگوییم یا هست یا نیست، بلکه حد وسط دارد، یعنی در تمام دنیا آزادی بیان محترم است، اما آن چنان نیست که یا هست یا نیست، به گونهای که اگر یک قید بگذاریم، دیگر از هستی ساقط گردد و بشود عدم. بلکه برای آن شرائطی در نظر گرفتهاند که عبارتند از:
شرط اول
در آزادی بیان، نباید تجاوز به حقوق دیگران کنیم، یعنی کسی حق ندارید بگوید من در بیان آزادم که به حقوق دیگران تجاوز کنم، البته حقوق در غرب و شرق فرق میکند.
در شرق اگر کسی بخواهد زیبائی زن دیگری را، یعنی زبیائی صورت و اندام زن دیگری را در شعر بگوید و چاپ بکند، میگوییم تجاوز به حقوق دیگران کرده، ولی ممکن است در غرب این را تجاوز به حقوق دیگران ندانند، کار با مصداق ندرایم بلکه کار با مطلق داریم و آن اینکه آزادی بیان تا حدی است که تجاوز به حقوق دیگران نباشد.
شاهد مطلب
یک نفر از یهودان مدینه، همیشه زنان مسلمان را مدح میکرد و زیبائی های آنان را در قالب شعر میگفت، حتی علیه پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) شعر میسرود، پیغمبر اکرم دستور داد که او را به قتل برساند و لذا سه نفر رفتند و او را در خانهاش ترور کردند. یعنی سه نفر شبانه به این بهانه رفتند که ما میخواهیم از شما گندم بخریم، وقتی او را از خانهاش به این بهانه بیرون آوردند، آنگاه او را به قتل رساندند، الآن قلعهی این آدم در مدینه هست، همین آل سعودی که میگویند نگهداری آثار گذشتگان شرک است و بدعت، قلعهی این آدم را حفظ کردهاند و یک تابلو هم دارد.
بنابراین، آزادی بیان خوب است اما به شرط این که به حقوق دیگران تجاوز نکند.
شرط دوم
شرط دوم اینکه آزادی بیان باید در حدی باشد که در تضاد با امنیت ملی نباشد، امنیت ملی که من میگویم یک لفظی است بسیار جامع، امنیت اراضی را میگیرد، نظام اداری را میگیرد، نظام آموزشی را میگیرد، یک نفر حق ندارد، درآزادی بیان تا آن حدی پیش برود که امنیت ملی را در خطر بیندازد و آن امنیت از بین برود، چرا؟ چون این هم یکنوع تجاوز به حقوق دیگران و مردم است.
البته این کلماتی که به کار میبریم، کلمات روز است، ولی اگر کسی روایات و احادیث را ببیند، برای اینها روایات هم پیدا میکند.
بنابراین، انسان تا آن اندازه آزادی بیان دارد که به حقوق فرد و جامع تجاوز نکند.
شرط سوم
همسو باشد با نظام برخاسته از بطن ملت، فرض کنید یک ملتی بر پا خاسته و یک نظامی را تاسیس کرده، باید این آزادی بیان با این نظام همسو باشد، اگر همسو هم نشد، لا اقل مخالف نباشد، چرا؟ چون حقوق اکثریت است،حقوق اجتماع است.
گاهی نظام، یک نظام استبدادی است، یعنی نظامی است که آن را بر این جامعه در حقیقت تحمیل کردهاند، چنین نظامی ارزش ندارد.
اما گاهی یک نظام، نظامی است که مردم با اختیار و انتخاب خود شان بر خاستهاند و آن را به وجود آوردهاند، در اینجا یک نفر پیدا شده که میخواهد ماهواره یا تلویزیون تاسیس کند، روزنامه و جرائد را به کار بیندازد و این نظام بر خاسته از بطن ملت را به خطر بیندازد،این نمیتواند آزاد باشد، آزادی لغوی نیست، بلکه آزادی اصطلاحی است.
به بیان دیگر آزادی جنگلی مراد نیست بلکه مراد آزادی مدنی است، در آزادی مدنی هر سه هست،در هیچ جای جهان این سه شرط مخالف ندارد.
تجاوز به حقوق افراد نکند، تجاوز به امنیت ملی نکند، تظاهر و تجاوز علیه نظام بر خاسته از بطن ملت نکند.
بله! اگر نظام استبدادی باشد، شاه و ملکه است، در آنجا هر نوع آزادی بیان علیه آن نظام باشد خوب است، اما نظام بر خاسته از بطن ملت، حالا این نظام میخواهد نظام الهی باشد یا نظام الهی نباشد بلکه مردمی باشد.
شرط چهارم
شما کم کم از اینجا به یک شرط چهارمی نیز پی میبرید، و آن این است که نباید این آزادی نسبت به مقدسات یک ملت توهین کند، مقدسات ما شاه و ملکه نیست، مقدسات ما که در حقیقت نظام الهی است، انبیاء و اولیاء هستند و قوانین الهی، اینها مقدسات ما هستند، چرا؟ چون همهی اینها را ملت پذیرفتهاند، ما در یک نظامی بحث میکنیم که نظام بر خاسته از بطن ملت است، اگر از بطن ملت بر نخیزد، هر نوع قیام علیه آن ثواب هم دارد تا چه رسد به اینکه جایز نباشد، اما نظام برخاسته از بطن ملت که نظام الهی باشد،هم باید حقوق افراد در آنجا ملحوظ باشد، هم امنیت ملی به خطر نیفتد، هم با نظام در نیفتد، و در نتیجه به مقدسات هم توهین نکند.
در زمان ما یک اصطلاح رایج شده بنام:
«خط قرمز»، این اصطلاح از فرانسه گرفته شده، یعنی آنان، این اصطلاح را به کار میبرند، ما اصطلاح خط قرمز نداریم، آنها که اصطلاح خط قرمز را به کار میبرند،منظور شان،شاه،ملکه، نخست وزیر و امثالش است.
ولی ما اگر احیاناً اصطلاح خط قرمز را به کار میبریم، خط قرمز ما انبیاء اولیاء و امثالش است- البته اگر ما این اصطلاح را صحیح بدانیم- چرا؟ چون همه اینها بر خاسته از بطن ملت است.
بنابراین، اگر کسی بخواهد انبیاء و اولیاء را توهین کند، یا احکام اسلام را به مسخره بگیرد، این آزادی بیان درحق او نیست، الآن میگویند یک هیأت منصفهای باشد که در باره این مطبوعات قضاوت کند، هیأت منصفه همین هاست، هر روز نامه و هر جریدهای که این شرائط را رعایت کند، حقوق را تجاوز نکند، امنیت ملی را به خطر نیندازد، با نظام در نیفتد، به مقدسات توهین نکند، انتقاد بسیار خوب است، البته اگر انتقاد، جنبهی انتقام نداشته باشد، حضرت امام(قدّس سرّه) میفرمود: انتقاد کنید، اما انتقام نگیرید. بسیاری از این نوشته ها جنبهی انتقادی ندارند بلکه جنبهی انتقامی دارند، اگر انتقام نباشد، هیچ مانعی ندارد، ولذا وعاظ ما سابقاً منتقد بودند و اصلاً این انقلاب در اثر انتقاد علما پدید آمد، حضرت امام پیش افتاد و انتقاد کرد، به دنبالش سایر علما هم انتقاد کردند، بالأخرة انتقاد اثر بخش شد، اما الآن اگر کسی میخواهد انتقاد کند، غالباً انتقاد شان، انتقام گیری از افراد است، الآن که این مقدمات تمام شد، در جلسه آینده وارد مسئله ارتداد میشویم.