درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الحدود
89/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حدود و تعزيرات از منظر فقه اسلامي
قبل از انقلاب اسلامي چند كتاب در حوزه علميه متروك بود، يعني هم سطحش متروك بود و هم خارجش، كه از جملهي آنها كتاب حدود، ديات، قصاص و جهاد بود.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تقريباً اين كتابها مورد بحث قرار گرفتند، يعني مراجع، علما و محققين شروع كردند به بحث كردن در آنها، ولي اخيراً در بعضي از سايتها و نوشتهها به حدود جزائي اسلام حمله صورت ميگيرد و آنها را مورد انتقاد قرار ميدهند و ميگويند مربوط به دوران رسول اكرم است، اما در دوران فعلي هيچ نوع رسميتي ندارند، از اين رو لازم است كه علما و بزرگان اين گونه مباحث را مطرح كنند و از حريم قرآن و خاتميت رسول اكرم دفاع كنند و همين سبب شد كه ما بعد از خواندن مبحث صلات جماعت، تصميم بگيريم كه حدود و تعزيرات را بحث كنيم.
قبل از هر چيز ديگر اين مقدمه را ميخوانيم
مقدمه
أما بعد:
فإنّ إجراء الحدود والتعزيرات الواردة في الكتاب و السنة رهن (گرو) وجود حكومة إسلامية تتبّني الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر والقضاء وفق الشريعة الإسلامية الغرّاء- تا حكومتي نباشد، اين احكام قابل اجراء نيست-
إلا أنّ وجود مثل هذه الحكومة كانت أمنية (آرزو)_كغيرها من الاماني الكثيرة_ولأجل ذلك كانت دراسة قسم من أبواب الفقه مهجورة غير معروفة لا إجتهاداً و لا تقليداً و قلّما يتفق لفقيه أن يؤلّف كتاباً حول الجهاد أو القضاء الشرعي أو الحدود و التعزيرات، وأمثالها.
و بعد أن بزغت علينا شمس الإسلام و قامت الثورة الإسلامية و قامت الثورة الإسلامية في إيران متبنّية تطبيق الاحكام الشرعية علي أرض الواقع، وجب علي الاساتذة و فقهاء الحوزة الغور في هذه المباحث و تبيين أحكامها حتي يتسنّي (ممكن بشود) لقضاء الشرع الحكم بين الناس علي و فقها.
و لأجل هذه الغاية بدأنا و نحن في سنة الف و اربعه مأة- 1400هجري قمري- تدريس الحدود و التعزيرات بحضور جمع من الفضلاء الحوزة العلمية، عسي أن يوفقنا الله سبحانه لأداء ما علي عاتقنا من مسؤولية نشر أحكام الشرعية المحمدية السمحاء.
بنابراين؛ اگر اين بحثها را ميخوانيم، در واقع يكنوع تكليفي است براي اين كه هم بدانيم و هم دفاع كنيم.
حد از نظر لغت
«حدود» جمع حد است و حد از نظر لغت به معناي منع است، «الحدّ هو المنع»، در لغت عرب حد به معناي منع است، مثلاً مرزي كه بين دو كشور است و دو كشور را از همديگر جدا ميكند، حد و حدود مينامند، زيرا مانع از آن است كه شهروند كشوري بدون مجوز وارد كشور ديگر بشود.
در علم منطق حد داريم، مثلاً ميگوييم:«الإنسان حيوان ناطق»، اين حد است، يعني يكنوع منع است، «لأنّه يمنع من دخول الغير»، به اين معنا كه فرس در آن داخل نيست، مي گويند: «الحدّ ما يكون جامعاً للأفراد و مانعاً للأغيار». از اين رو در لغت عرب بوّاب و سجّان را حداد نيز مينامند، بوّاب كسي كه دم در ميايستد و مانع از دخول افراد ميشود، يعني كسي كه بين رئيس و بيرون حائل است كه در فارسي به آن دربان ميگويند.
عرب به زندانبان و «سجّان» حداد نيز ميگويند، زيرا آنان مانع از آن هستند كه افراد بدون اجازه داخل يا خارج بشوند.
پس دانسته شد كه چرا عرب به بوّاب(دربان) و سجّان(زندانبان) حداد نيز ميگويند، چون آنان مانع از دخول و خروج اغيارند.
قرآن مجيد ميفرمايد احكام الهي حدود الهي هستند، از احكام الهي، تعبير به حدود الهي كرده است
«تلك حدود الله فلا تقربوها» البقرة:187.
«حدود الهي» حدي است كه مانع از آن است از اين طرف برويم يا از آنطرف، ميفرمايد: «حرمة ماله كحرمة دمه»، اين منع ميكند از اينكه ما در اموال ديگري تصرف كنيم.
پبس كلمهي «حد» فقط يك معنا پيدا كرد كه همان منع باشد و بقيه از قبيل مصاديق هستند، يعني مرز، حد منطقي، بوّاب و سجّان از قبيل مصاديق آن هستند.
بنابراين، اگر به احكام الهي حد ميگويند، چون مانع از آن است كه انسان فراتر از آن برود.
معناي اصطلاحي حد
حد از نظر اصطلاح به آن عقوبتي ميگويند كه براي آن در كتاب و سنت معين شده، «الزانية و الزاني فاجلدوا كلّ واحد منهما مأة جلدة»، يا ميفرمايد:« السارق و السارقة فاقطعوا أيديهما»، پس حد عبارت است از آن عقوبتي كه در كتاب و سنّت معين شده است.
تمّ الكلام في الحدّ لغة و اصطلاحاً.
تعزير از نظر لغت
«تعزير» در لغت به دو معنا آمده است، گاهي به معناي منع است، عزّروه، أي منعه، و گاهي در تعظيم و تكريم استعمال ميشود، فلذا قرآن ميفرمايد:« فالذين آمنوا به و عزّروه و نصروه و اتّبعوه النّور الّذي أنزل معه أولئك هم المفلحون» التوبة: 97.
كلمهي «عزّروه» به معناي أكرموه و فخّموه است، بعضي عزّروه را به معناي كمك گرفتهاند و حال آنكه اين گونه نيست.
پس تعزير در لغت دو معنا دارد، گاهي به معناي منع، و گاهي به معناي تكريم و تعظيم است.
و ما ميتوانيم از اين آيه، يك چيز ديگري را هم استفاده كنيم و آن اينكه ما ميتوانيم براي پيغمبر بزرگداشت بگيريم، وهابيها ميگويند اين كار بدعت است، يعني كسي حق ندارد كه در روز ميلاد پيغمبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلم مجلس تكريم بر پا كند، چرا؟ چون صحابه اين كار را نكردهاند، ولي بايد دانست كه نكردن صحابه دليل بر حرمت نميشود.
علاوه بر اين، خود قرآن ميفرمايد اكرامش اشكال ندارد «فالذين آمنوا به و عزّروه» اين مجالسي كه ما بر پا ميكنيم يكنوع تكريم پيغمبر اكرم است، آنان (وهابيها) براي اينكه شايد فرار كنند، كلمهي «عزّروه» را به معناي «نصروه» ميگيرند و حال آنكه اين گونه نيست، بلكه نصروه معناي خودش را دارد، همين آيه دليل بر اين است كه احتفال براي پيغمبر اكرم در ايام ولادتش بدون اشكال است، پس عزّروه گاهي به معناي منع است و گاهي به معناي تكريم و تفخيم.
تعزير از نظر اصطلاح
تعزير از نظر اصطلاح به آن عقوبتي ميگويند كه شرع مقدس براي آن حدي معين نكرده است، بلكه آن را در اختيار حاكم شرع نهاده، گاهي ميگويند: «يحدّ»، اگر در كتاب و سنت وارد شده، آن حد است، اگر در كتاب و سنت وارد نشده، بلكه در اختيار حاكم شرع نهاده شده است و موارد فرق ميكند، به آن ميگويند: « تعزير».
ولي گاهي در روايات ما كلمهي تعزير را در مورد حد هم به كار ميبرند، يعني اين خلاف اصطلاح در روايات ما وجود دارد، مثلاً مرحوم صاحب وسائل بابي را منعقد كرده و گفته اگر كسي در ماه رمضان زنش را وادار براي جماع كند،« يعزّر خميسن سوطاً»، معناي يعزّر در اينجا يحدّ است، يعني تعزير در اينجا به معناي حد است، از اينكه معين ميكند، معلوم ميشود كه مراد از «تعزير» حدّ است و اگر زن هم اطاعت كند «يعزّر خميسن سوطاً»، البته اين نوع اصطلاح كه تعزير بگويند و از آن حد را اراده كنند خيلي كم است، زيرا غالباً حد در جايي ميگويند كه شرع معين كرده باشد، تعزير هم در جايي ميگويند كه شرع معين نكرده بلكه آن را در اختيار حاكم شرع نهاده است.
اهميت اجراي حدود در زندگي اجتماعي انسان
لازم است كه روايتي را در اهميت حد بخوانيم، حضرت امام صادق عليه السلام حد را تشبيه ميكند به باران، يعني همان گونه باران سبب روييدن گلها و شكوفه شدن درختها ميشود، حد نيز يك چنين نقشي در زندگي انسان ها دارد.
متن روايت
ففي رواية حنّان بن سدير عن أبيه قال: قال أبو جعفر عليه السلام:«حدّ يقام في الأرض أزكي فيها من مطر أربعين ليلة و أيّامها» الوسائل: ج 18، الباب 1 من أبواب مقدمات الحدود و أحكامها العامّة، الحديث2.
يعني اگر در يك شبانه روز حد الهي جاري شود، پاكيزه تر است از چهل شبانه روز باران، حد را تشبيه كرده است به باران، وجه شبه اين است همان گونه كه در سايهي باران درختها و گلها شكوفه ميكنند، در سايه اجراي حد هم، قيم و ارزشها در جامعه گل ميكنند، همان گونه كه در سايه باران درختها و گلها شكوفا تر ميشوند، در سايه اجراي حدود هم فضائل و مناقب در جامع رشد ميكنند.
احتمال ديگر: همان گونه كه باران كثافتها را ميبرد و ميشويد، هكذا حد نيز انسانهاي ناپاك را از جامع طرد ميكند و جامعه را از لوث وجود آنها پاك ميكند.
اسباب الحدّ
مرحوم محقق در شرائع شش سبب ذكر ميكند كه عبارتند از:
1: الزنا و ما يتبعه من اللواط و السحق و القيادة.
2: ا لقذف، و لواحقه، كسبّ النبي صلّي الله عليه و آله و الأئمة عليهم السلام.
3: شرب الخمر و الفقاع.
4: السرقة.
5: قطع الطريق.
6: القتل.
و همهي اينها در قرآن هم وارد شدهاند.
بعضي مانند مالكيها ردّه (ارتداد) و بغي (البغي علي الإمام) را هم اضافه كردهاند.
بعضي تارك الصلاه (عن عمد) را هم اضافه كردهاند.
سوال
ممكن است كسي سوال كند كه اين چه نزاعي است كه بگوييم حد است يا تعزير، فرق اين دوتا چيست؟
جواب
اين دوتا فرق دارند، يعني در حد يك سلسله احكامي است كه در تعزير نيست، يا در تعزير يك سلسله احكامي است كه در حد نيست:
يك: مثلاً در بارهي حدود از ناحيه پيغمبر اكرم قانون داريم كه:« الحدود تدرأ بالشبهات»، و لذا قاضي نبايد اصرار كند كه حتماً جرم ثابت بشود، بلكه ميتواند به قانون درأ عمل كند، الحدود تدرأ بالشبهات، البته به شرط اينكه حق ديگري ضايع نشود، ولي در تعزير يك چنين قانوني ندارد.
دوم: در «حدود» قسم معتبر نيست، يعني اگر صد بار هم آدم زاني قسم بخورد كه من زنا نكردهام، قسمش بي ارزش است، ولي در تعزيرات اثر دارد.
سوم: عدم قبول كفالت، يعني حد كفالت بر نميدارد، اگر كسي بگويد فلاني را آزاد كنيد، من كفليش هستم،اين حرف از او پذيرفته نميشود، حد اصلاً كفالت بر نميداد، اما تعزير كفالت بر ميداد.
چهارم: امام ميتواند حد را عفو كند، منتها به شرط اينكه با بيّنه ثابت نشود بلكه با اقرار ثابت شود.
پنجم: عدم الشفاعة فيه، پيغمبر اكرم فرمود: «لا شفاعة في الحد»، عدهاي آمده بودند كه در باره زني شفاعت كنند، حضرت فرمود:
«لا شفاعة في الحدّ».اما تعزير شفاعت بر ميدارد، يعني قاضي مصلحت ميبيند حالا كه جماعتي از ريش سفيدان يك محل آمدهاند و شفاعت ميكنند و اين آدم هم آثار ندامت در چهرهاش پيداست، ممكن است از تعزيرش بگذرد.
بنابراين، ما آثاري داريم كه مال حد است نه مال تعزير.
الأول: في حدّ الزنا
اولين بحثي ما كه حد دارد عبارت است از: «زنا».
يكي از چيزهاي كه امروزه در مجامع علمي رسم شده اين است هر موضوعي كه مطرح شود، نخست آن را تعريف ميكنند، شما كه ميگوييد زنا حد دارد، بايد ابتدا زنا را براي ما تعريف كنيد.
تعريف زنا
ومع ذلك فقد عرفه المحقق بقوله:« ايلاج الرجل ذكره في فرج إمرأة محرّمة من غير عقد و لا ملك و لا شبهة»- يعني نه عقد خوانده، نه ملك يمين است و نه وطي به شبهه،- و يتحقق ذلك بغيبوبة الحشفة قبلاً أو دبراً . الشرائع: 4/149.
اشكال استاد بر تعريف محقق
از نظر ما اين تعريف مخدوش است، زيرا ما از شما سوال ميكنيم كه: جناب محقق!
شما كدام زنا را تعريف ميكند، آيا زنايي را تعريف ميكنيد كه اعم است، يعني چه حد داشته باشد يا حد نداشته باشد، چون بعضي از زناها داريم كه حد ندارند مانند وطي به شبهه، شخص خيال ميكرد كه فلان زن همسرش است و با او مجامعت كرد، بعداً معلوم شد كه اجنبي بوده نه زوجهاش، كدام زنا را تعريف ميكند، آيا آن زنايي كه اعم است كه حد دارد يا نه؟
اگر اين را تعريف كنيد، پس كلمهي «بلا شبهة» زائد است، شما نبايد آن را بياوريد، چون وقتي كلمهي«بلا شبهه» را گفتيد و خواستيد خارج كني وطي به شبهه را، اگر معرف شما مطلق زناست، خواه حد داشته باشد يا حد نداشته باشد، اگر اين باشد، كلمهي « بلا شبهه» زايد است، چون وطي به شبهه زناست، منتها گناه نيست.
پس اگر مراد شما از زنا، اعم است از زنايي كه حد دارد يا حد ندارد، پس كلمهي «بلا شبهه» زايد است.
اما اگر زنايي را تعريف ميكنيد كه حتماً حد دارد، كلمهي « بلا شبهه» جايش است، منتها بايد يك چيزهاي ديگر را هم اضافه كنيد و بگوييد: «أن يكون الزاني عاقلاً بالغاً»، اينها را هم بايد اضافه كنيد.
پس در اين تعريف شما يا كلمهي «بلا شبهه» زايد است يا تعريف شما ناقص است.
يلا حظ فيه
إنّ المعّرف لو كان مطلق ما يسمّي زناً سواء ترتّب عليه الحدّ أو لا، يكون قوله:«و لا شبهة» زائداً لأنّ الوطيء بالشبهة زناً لكن لا يترتّب عليه الحدّ، فيكون التعريف غير جامع، لخروج الوطيء بالشبهة عن التعريف مع أنّه داخل فيه، و إن كان المعرّف خصوص ما يترتّب عليه الحدّ فيجب اضافة قيود أخري من العقل و البلوغ و الاختيار، إلّا أن يقال: إنّ قوله:«محرّمة» دليل علي وجود هذه الشروط. لأنّ المرأة لا تحرم علي الرجل من دون هذه الشروط.
مطلب ديگر اينكه آيا در زنا، انزال هم شرط است يا صرف غيبوبت حشفه كافي است؟ علي الظاهر انزال شرط نيست، چون روايات فقط غيبوبت را گفتهاند مانند: صحيحه محمد بن مسلم عن أحدهما عليهما السلام قال: سألته متي يجب الغسل علي الرّجل؟ فقال: «إذا أدخله فقد وجب الغسل و المهر و الرّجم» الوسائل: ج2، الباب 6 من ابواب الجنابة، الحديث2.
در اين روايت اسمي از انزال برده نشده است.
و نظيره صحيحة محمد بن إسماعيل بن بزيغ قال: سألت الرّضا عليه السلام عن الرّجل يجامع المرأة قريباً من العجز؟ فلا ينزلان متي يجب الغسل؟ فقال: «إذا التقي الختانان» فقلت: التقاء الختانين هو غيبوبة الحشفة؟ قال: نعم» لوسائل: ج2، الباب 6 من ابواب الجنابة، الحديث2.
در اين روايات اسمي از كلمهي انزال نيامده، بنابراين، مجرد اينكه اين كار انجام گرفت هر چند در وسط پشيمان بشود و عقب نشيني كند، زنا محقق شده هر چند انزال صورت نگرفته باشد.
اما اينكه چه مقدار كافي است؟ بعضيها ميگويند دخول الذكر، و حال آنكه در روايات داريم :«التقاء الختانين»، يعني موضع ختنهي مرد با موضع ختنهي زن بهم برسند- البته بنابراينكه ختنه در زن هم مستحب است- نه اينكه همهي آلت داخل بشود، يعني دخول همهي آلت در صدق زنا شرط نيست.
بنابراين، تعريف زنا چيزي است كه ما گفتيم، يعني اگر مطلق زنا را تعريف كنيد، كلمهي «بلا شبهة» لازم نيست، اما اگر بخواهيم بگوييم زناي حد دار را تعريف كنيم -كما اينكه اين مراد است- پس عاقل و بالغ را هم بايد اضافه كنيم، انزال شرط نيست چون در روايت كلمهي «انزال» نيست.
علاوه براين، غيبوبت حشفه هم كافي است و لازم نيست كه تمام آلت داخل بشود.