درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الصلوة
89/08/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مكروهات صلات جماعت
از مستحبات صلات جماعت فارغ شديم، اينك ميپردازيم به مكروهات آن، مكروهاتي كه مرحوم سيد متذكر شده است، در حدود شش تاست، يكي از مكروهات اين است انسان با اينكه در صفهاي جلوتر جا است، براي خودش صف جداگانه تشكيل بدهد،
بله! اگر در صفهاي جلوتر جا نباشد، انسان ناچار است كه در صف عقب بايستد، ولي با وجود جا در صفهاي جلوتر، مكروه است كه انسان براي خودش يك صفجداگانه تشكيل بدهد.
متن عروة الوثقي
و أمّا المكروهات فأمور أيضاً:
أحدها: وقوف المأموم وحده في صف وحده مع وجود موضع في الصفوف، و مع امتلائها فليقف آخر الصفوف أو حذاء الإمام.
يعني پشت سر آخرين صف، براي خودش يك صف جداگانه تشكيل بدهد.
ولي روايات اصلاً كلمهي «فليقف آخر الصفوف»را ندارد، بلكه ميگويند اگر جاي خالي نيست،مقابل امام بايستد، يعني در يك نقطه و جايي بايستد كه اگر يك خطي را بكشند، به محراب بخورد، يعني به جاي بخورد كه امام در آنجا ايستاده است.
عبارت علامه در كتاب منتهي المطلب
قال العلامة : ولو وقف المأموم وحده صحّت صلاته، لكن الأولي له الدّخول في الصفّ، - معلوم ميشود كه علماي ما مكروه ميدانند- ذهب إليه علماؤنا أجمع و هو قول الحسن البصري و مالك و الأوزاعي و الشافعي و أصحاب الرأي- مراد از اصحاب رأي، ابوحنيفه و پيروانش هستند - و قال النخعي ابراهيم نخعي- و الحكم- حكم بن عتيبه- و الحسن بن صالح و إسحاق و أحمد احمد بن حنبل- و ابن المنذر: « لو صلّي وحده ركعة كاملة بطلت صلاته».
يعني حتي اگر ركعت را كامل بخواند باطل است، پس مسئله اين شد كه ما قائل به كراهت شديم ، ولي ديگران دو قولند، حسن بصري، مالك، اوزاعي، شافعي و اصحاب رأي با ما موافق هستند، ولي بقيه ميگويند يك دقيقه، دو دقيقه تا صف تشكيل بشود اشكال ندارد، اما اگر يك ركعت تنها با امام نماز بخواند،نمازش باطل است.
و يدل علي الجواز ما رواه سعيد الأعرج قال: «سألت أبا عبد الله عن الرجل يأتي الصلاة فلا يجد في الصف مقاماٌ، أيقوم وحده حتي يفرغ من صلاته؟
قال: نعم، لا بأس، يقوم بحذاء الإمام» .
بايد دانست كه اين روايت ناظر به مسئلهي ما نيست، مسئلهي ما جايي است كه در صف مقدم جا باشد، ولي اين روايت جايي را ميگويد كه در صف مقدم جا نيست.
أما ما يدلّ علي المنع فما رواه الشيخ عن السكوني، عن جعفر ، عن أبيه ، قال:«قال أمير المؤمنين عليهم السلام: قال رسول الله صلّي الله عليه و آله:« لا تكوننّ في العيكل، قلت: و ما العيكل؟ قال: أن تصلي خلف الصفوف وحدك» الوسائل: 5، الباب58 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث1.
عجيب اين است كه ما در لغت معناي مناسبي براي كلمهي«عيكل» نيافتيم، در بعضي از نسخهها به جاي «عيكل»،كلمهي«فسكل» آمده است، «فسكل» اين است كه مسابقهي اسب دواني باشد، انسان آخر برسد، به نفر آخر ميگويند: «فسكل»، يعني در لغت عرب به آن فسكل ميگويند، حضرت تشبيه ميكند كسي را كه آخر صف ميايستد،مانند اهل مسابقه است كه همهي جلو هستند، ولي اين يك دانه در آخر آمده است.
بنابراين، نه كلمهي عيكل درست است و نه عسكل، بلكه فسكل درست است.
قال المجلسي في ملاذالاخيار شرح تهذيب است-: في أكثر نسخ التهذيب؛ العيكل و في بعضها العثكل ، و لم أر لهما معني مناسباً في اللغة و في القاموس «اعتكل» أي اعتزل.
و في مجمع البحرين: مادة عثكل قال في نسخة نسكل ، و في الطبعة القديمة من المجمع : فسكل، و هذا هو المناسب للحديث ، قال : الفسكل الذي يجيء في الحلبة آخر الخيل. كلمهي «حلبه» به مسابقه اسب دواني ميگويند. پس معلوم ميشود كه روايت «فسكل» است.
حديث اول جايي را ميگفت كه جا نباشد، ولي اين حديث مطلق است، يعني اعم از اينكه جا باشد يا جا نباشد، ممكن است اين حديث هم منصرف بدانيم به جايي كه جا باشد و الا اگر جا نباشد، معنا ندارد كه اين آدم از جماعت محروم بماند.
بنابراين، هردو حديث شاهد عرض ما نيست، يعني با آنكه آقايان ميگويند اين دو حديث شاهد عرض ماست، ولي اين دو روايت مربوط به جايي است كه در صف جلوتر جا باشد، اولي صريح است، دومي منصرف است به آن، فلذا انسان بايد احتياط كند، يعني اگر واقعاً جلوتر جا هست، احتياط كند،احتياطش هم وجوبي است، به اين معنا كه در همان جاي خالي صف بايستد نه اينكه به تنهايي براي خودش يك صف جداگانه تشكيل بدهد.
هر چند علامه حلي در كتاب المنتهي ميگويند اصحاب ميگويند كه مكروه است عبارت علامه اين بود كه قبلاً خوانديم:
«ولو وقف المأموم وحده صحّت صلاته، لكن الأولي له الدّخول في الصفّ، ذهب إليه علماؤنا أجمع.
اگر اجماعي در كار باشد،ما هم تسليم اجماع هستيم، اما ظاهراً اجماعي در كار نيست و به اين اجماعات علامه هم نميشود اعتماد كرد.
بنابراين، بهتر اين است كه اگر جا باشد، در همان صف جلوتر بايستد، و اگر جا نباشد،احتياطاً تك وا نايستد، چرا؟ چون شك در اصل مشروعيت داريم، يعني نميدانيم كه يك چنين جماعتي مشروع است يا نه؟
اگر اجماعي در كار باشد،ما هم حرفي نداريم و تابع اجماع هستيم، اما اگر اجماع نباشد، اين دو روايت شاهد عرض ما نيست، چون اين دو روايت ناظر به آنجاست كه در صف جلوتر جا نيست، و حال آنكه بحث ما درجايي است كه در صف جلوتر جا باشد. بنابراين،اين دو روايت دليل بر جواز نيست.
به بيان ديگر اگر كسي اجماع علامه را پذيرفت، كه چه بهتر،اما اگر نپذفت،احتياط واجب اين است كه تك صف تشكيل ندهد. چرا؟ چون شك در اصل مشروعيت است، يعني نميدانيم كه آيا چنين جماعتي مشروع است يا مشروع نيست.
الثاني: التنفل بعد قول المؤذن:« قد قامت الصلاة»
مرحوم سيد ميگويد: «بل عند الشروع في الإقامة»، فرض كنيد كه مؤذن گفت: «قد قامت الصلاة»،من ميخواهم دو ركعت نافله بخوانم، ميگويند مكروه است،وقتي مؤذن گفت:« قد قامت الصلاة»، از خواندن نافله صرف نظر كن، مرحوم سيد ميگويد، هنگامي كه امام شروع كرد به اقامه و گفت : «الله أكبر»، تنفل مكروه است.
متن عروة الوثقي
الثاني: التنفل بد قول المؤذن: قد قامت الصلاة، بل عند الشروع في الإقامة.
شرح متن عروة
يكره التنفل بعد قول المقيم:« قد قامت الصلاة» علي المشهور، و نقل(كراهت) عن الشيخ في النهاية و ابن حمزة أنّهما منعا ذلك و حمل الشهيد كلامهما علي مالو كانت الجماعة واجبة و كان ذلك يؤدّي إلي فواتها.
و يدل علي الكراهة صحيح عمر بن يزيد أنّه سأل أبا عبد الله عليه السلام عن الرواية يروون أنّه لا ينبغي أن يتطوع في وقت فريضة ، ما حدّ هذا الوقت ؟ قال:« إذا أخذ المقيم في الإقامة» فرمايش مرحوم سيد درست است، يعني شروع كرد به «الله أكبر»،نه اينكه گفت: قد قامت الصلاة.
. فقال له: إن الناس يختلفون في الإقامة؟قال: «المقيم الذي تصلي معه».
يكي اقامه را طول ميدهد و ديگري تند ميخواند، فرمود هر كس بستگي به امامش دارد.
و قد حمل المصنّف الرواية علي شروع المقيم في الإقامة، لا قوله : قد قامت الصلاة.
ظاهراً حرف سيد درست است.
آيا اين روايت «لا ينبغي أن يتطوع في وقت الفريضة» اگر گفتيم «لا ينبغي» ظهور در كراهت دارد، مسلماً مكروه است،اما اگر مثل صاحب حدائق قائل شديم بر اينكه «لا ينبغي» ظهور در حرمت دارد، آن وقت بگوييم اين «تطوع» حرام است، ولي اين مشكل است، چون اصل جماعت مستحب است، مفوّت مستحب نميتواند حرام بشود، مگر اينكه جماعت واجب باشد مانند نماز جمعه.
سومين مكروه در صلات جماعت اين است كه امام فقط خودش را دعا كند.
متن عروة الوثقي
الثالث: أن يخصّ الإمام نفسه بالدعاء إذا اخترع الدعاء من عند نفسه
كراهت دارد كه امام فقط خودش را دعا كند و بگويد اللهم اغفر ذنوبي، يا بگويد اللّهم ارزقني ولداً باراً صالحاً، نبايد ديگران را محروم از دعا كند، مگر اينكه دعاي منصوص بخواند، در اين فرض همان منصوص را بخواند، ولي مرحوم آية الله بروجردي ميفرمود، بايد همان منصوص را هم كه به صورت متكلم وحده وارد شده است، به صورت متكلم مع الغير بخواند.
ولي در سيوطي ابن مالك در متن ابتدا فقط خودش را دعا مي كند، شارع ميگويد علت اينكه ايشان ابتدا خودش را دعا ميكند، اقتداءً بالنبي، چون «إذا دعي بدأ بنفسه»،
در جواب بايد گفت، آن در جايي بوده كه هم خودش را دعا ميكند و هم ديگران را، منتها ابتدا خودش را دعا ميكند و سپس ديگران را، و حال آنكه محل بحث ما در جايي است كه فقط خودش را دعا ميكند بدون اينكه ديگران را دعا كند و اين گونه دعا كردن كراهت دارد.
روي الصدوق في الفقيه مرسلا أن رسول الله قال:«من صلّي بقوم فاختص نفسه بالدعاء دونهم فقد خانهم». الوسائل: 5، الباب21 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث1.
و رواه الشيخ في التهذيب مسندا بدون أن يذكر لفظة « دونهم» .
و خص المصنف تبعا للمحدث البحراني- الحكم المذكور بالدعاء الذي يخترعه الإمام من نفسه، أما لو أراد الدعاء ببعض الادعية المروية عنهم عليهم السلام فالظاهر الإتيان به علي الكيفية الواردة تحصيلا لفضيلة الإتيان به علي الوجه المنقول .
و يمكن أن يؤخذ بالإطلاق الحديث و بالتالي يخرجه عن التخصيص إلي صورة الجمع كما عليه سيد مشايخنا المحقق البروجردي في تعليقته علي العروة.
الرابع: التكلّم بعد قول المؤذن: قد قامت الصلاة در اينجا دو فرع وجود دارد:
فرع اول
فرع اول اين است كه اگر مؤذن بگويد: «قد قامت الصلاة»، مامومين ميتواند حرف بزنند يا نه؟
فرع دوم
فرع دوم اين است كه شخص نمازش را فرادا ميخواند، آيا ميتواند در وسط اقامه حرف بزند يا نه؟ اين خودش خيلي مهم است. مسلّماً اولي مكروه است، يعني وقتي مؤذن گفت: «قد قامت الصلاة»، مكروه است كه مامومين حرف بزنند، منتها حرف زدن مامومين اقامه مؤذن را باطل نميكند.
«إنّما الكلام» اگر شخص نمازش را فرادا ميخواند،آيا ميتواند در وسط اقامه حرف بزند يا نه؟
آقايان ميگويند مكروه است، ولي من احتياط ميكنم و ميگويم اقامه را باطل ميكند، فلذا بايد اقامه را از سر بگيرد.
البته در اينجا دو دسته روايات دارد،گروهي جايز ميدانند و گروهي هم جايز نميدانند.
عبارت محقق در شرائع الإسلام
قال المحقق: إذا قال المؤذن قد قامت الصلاة، كره الكلام كراهية مغلّظة إلّا ما يتعلق بتدبير المصلّين» شرائع الإسلام: ج1/76. مگر اينكه مربوط به مصلين باشد.
كلام صاحب مدارك الأحكام
و قال صاحب المدارك : القول بالكراهة مذهب الأكثر و قال الشيخان في المقنعة و التهذيب و السيد المرتضي في المصباح: إذا قال الإمام قد قامت الصّلاة، حرم الكلام لا ما يتعلق بالصّلاة من تسوية صفّ أو تقديم إمام.
و أما الكراهة فهي وجه الجمع بين ما ظاهره الحرمة و ما ظاهره الجواز. بحث در جايي است كه مؤذن اذان ميگويد نه ديگران.
أما الأول (حرمت): فيدل عليه صحيحة ابن أبي عمير قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الرجل يتكلّم في الإقامة، قال: « نعم فإذا قال المؤذن قد قامت الصلاة فقد حرم الكلام علي أهل المسجد إلّا أن يكونوا قد اجتمعوا من شتي و ليس لهم إمام فلا بأس أن يقول بعضهم لبعض: تقدم يا فلان» االوسائل: ج4، الباب10 من أبواب الأذان و الإقامة، الحديث7.
و أما الثاني (أي الجواز) فيدل علي صحيحة حماد بن عثمان قال:« سألت أبا عبد الله عن الرجل أيتكلم بعدما يقيم؟ قال : « نعم» ، و نحوه رواية الحسن بن شهاب». االوسائل: ج4، الباب10 من أبواب الأذان و الإقامة، الحديث9، و 10.
البته ظاهراً كراهت است، كلمهي« حرم»به معناي محروميت است نه به معناي حرمت شرعي.
علاوه براين، هنوز نه ماموم وارد نماز شده و نه امام، چرا حرام باشد، فلذا كراهت قوي است، چرا؟ به دو جهت: اولاً حرف زدن من، اقامه شما را باطل نميكند، ثانياً، هنوز من وارد نماز نشدهام، امام نيز وارد نماز نشده، بنابراين، اگر حرف بزنم، حرف زدن كراهت دارد نه اينكه حرام باشد، چون حرمتش دليل قوي ميخواهد، علاوه براين، لعل مراد از حرم، محروميت باشد نه حرام شرعي.
و أما في غير الجماعة فالتّكلّم مكروه أيضا و يدلّ عليه صحيحة محمد بن مسلم قال: قال أبو عبد الله :« لا تتكلّم إذا أقمت الصلاة، فإنّك إذا تكلّمت أعدت الإقامة». االوسائل: ج4، الباب10 من أبواب الأذان و الإقامة، الحديث3. ولي اين حديث را حمل بر كراهت كردهاند نه حرمت.
و حمل علي الكراهة لما رواه حماد بن عثمان في الصحاح:« أنّه سأل أبا عبد الله عليه السلام عن الر جل يتكلم بعد ما يقيم ، قال:« نعم». االوسائل: ج4، الباب10 من أبواب الأذان و الإقامة، الحديث9.
ولي من فكر ميكنم كه اين دومي راجع به فرادي نباشد بلكه راجع به جماعت است، قهراً همان روايت اول حجت است، چون دوتا روايت داشتيم، يكي اين بود كه: « لا تتكلّم إذا أقمت الصلاة، فإنّك إذا تكلّمت أعدت الإقامة». اين فرادي را ميگويد، ولي دومي صريح در فرادي نيست، يعني احتمال دارد كه مربوط به جماعت باشد، چون ميفرمايد: « أنّه سأل أبا عبد الله عليه السلام عن الر جل يتكلّم بعد ما يقيم - ممكن است همان اقامهي مؤذن باشد ، قال:« نعم».
و لذا ما احتياط كرديم و گفتيم اگر كسي در اثناي اقامه حرف زد، بايد اقامه را از سر بگيرد،البته بنابر اينكه اقامهي فرادي واجب است،چون محل بحث است كه آيا فرادي اقامه دارد يا نه، اذان دارد يا نه؟
اگر گفتيم فرادي اذان و اقامه دارد، پس اگر كسي در وسط آنها حرف زد، بايد از سر بگيرد و اعاده كند، اين دومي احتمال دارد كه راجع به مؤذن باشد.
السادس: إئتمام الحاضر بالمسافر و العكس
ششمين چيزي كه در جماعت كراهت دارد اين است كه حاضر به مسافر يا مسافر به حاضر اقتدا كند، اما به شرط اينكه نماز شان واحد باشد و از نظر قصر و اتمام هم با هم مختلف باشند، ميفرمايد اين مكروه است. هردو نماز ظهر ميخوانند، يكي تمام ميخواند،ديگري شكسته، يا به عكس، آقايان ميگويند،اين مكروه است.
ولي آن گونه كه سيد ميفرمايد چندان قطعي و مسلم نيست، يعني مسلّم نيست كه هردو طرف مكروه باشد، بله! اگر امام مسافر باشد و ماموم حاضر، در اينجا مكروه است، ولي عكسش معلوم نيست كه مكروه باشد، يعني امام حاضر و ماموم مسافر باشد.
بنابراين،محور كراهت در جايي است كه نماز شان ماهيتش واحده باشد، يعني هردو نماز ظهر را ميخوانند يا هردو نماز عصر را ميخوانند، اختلاف شان در قصر و اتمام است، اما اگر هردو نماز مغرب يا نماز صبح را ميخوانند، در اينجا نميتوان گفت كه كراهت دارد هر چند يكي مسافر و ديگري حاضر است. چون اختلاف در قصر و اتمام ندارند. البته اين مسئله چهار فرع دارد كه دوتايش را الآن خوانديم،دوتاي ديگرش را در جلسهي آينده ميخوانيم.
متن عروة الوثقي
السادس: إئتمام الحاضر علي المسافر و العكس،مع اختلاف صلاتهما قصراً و تماماً، و أما مع عدم الإختلاف كالائتمام في الصبح و المغرب- فلا كراهة.
شرح متن عروة
الفرع الأول: ائتمام الحاضر بالمسافر و العكس
قال الشيخ في الخلاف،يكره أن يؤمّ المسافر المقيم و المقيم المسافر و ليس بمفسد للصلاة و به قال أبو حنيفه، و قال الشافعي يجوز للمسافر أن يقتدي بالمقيم لأنّه يلزمه التمام إذا صلّي خلفه و يكره أن يصلّي المقيم خلف المسافر»الخلاف:1/ 560. المسألة 311.
جناب شافعي مبنايش اين است كه اگر مسافر پشت سر حاضر نماز بخواند، ميتواند نمازش را تمام بخواند، فتوا به غير «ما أنزل الله» داده است و لذا ميگويد اگر مسافر پشت سر حاضر نماز بخواند، مشكلي نيست. چرا؟ چون مسافر ميتواند متم باشد، يعني چهار ركعت بخواند، اما عكسش مكروه است،يعني اينكه «امام» مسافر باشد، مقتدي و ماموم حاضر، ماموم نميتواند نمازش را شكسته بخواند.
و أورد العلّامة المسألة في التذكرة بالعبارة ذاتها.
و ذكر المحقق كراهة ائتمام الحاضر بالمسافر دون العكس، ما نيز همين قول را معتقديم.
اما جواز الإقتدا فقد فرغنا عنه في المسألة الثالثة من مسائل الفصل الأول.در آنجا گفتيم در جماعت لازم نيست كه وحدت صلات باشد.
و أمّا الكراهة فلخبر أبي العباس الفضل بن عبد الملك عنن أبي عبد الله عليه السلام قال: «لا يؤمّ الحضري، المسافر، و لا المسافر الحضري، فإن ابتلي بشيء من ذلك فأمّ قوماً حضريين (حاضرين) فإذا أتمّ الركعتين سلّم ثم أخذ بيد بعضهم فقدّمه فأمّهم و إذا صلّي المسافر خلف قوم حضور فليتمّ صلاته ركعتين و يسلّم» الوسائل: ج5،الباب 18 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث6.
البته اين دلالت بر هردو ميكند، ولي روايت خبر است، يعني أبي العباس توثيق نشده است.
و نظيره ما رواه أبوبصير قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «لا يصلّي المسافر مع المقيم، فإن صلّي فلينصرف (أي فليسلّم) في الركعتين» الوسائل: ج5،الباب 18 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث3.
فتوا دادن به اينكه هردو مكروه است، مشكل است. چون اولي خبر است،دومي هم «لا يصلّي المسافر مع المقيم،» همان مسئله را ميگويد كه ما هم گرفتاريم، كه غالباً مامومها مسافرند و امام حاضر، و «لعلّ» اين براي اين است كه نوعاً مردم آگاه به مسئله نيستند، امام كه بلند ميشود تا ركعت سومي و چهارمي را بخواند، آنان هم بلند ميشوند و با امام همراهي ميكنند، اگر اين توجيه ما را قبول كرديد، پس بايد فرق بگذاريم بين كون الإمام مسافراً يكره، و بين كونه (امام) مقيماً لا يكره.
علاوه براين، پيغمبر اكرم صلّي الله عليه و آله كه در مسجد نماز ميخواند، و اين همه اعراب از خارج ميآمدند و به آن حضرت اقتدا ميكردند،آيا حضرت آنان را منع ميكردند؟! و لذا فتوا دادن به آن صورت مكروه است، بله! عكسش درست كه مسافر نبايد امام باشد، چون اگر امام باشد، كارش مشكل ميشود.
الفرع الثاني: عدم الكراهة عند عدم الإختلاف كالائتمام في الصبح و المغرب.
يعني هردو نماز مغرب يا نماز صبح را ميخوانند.
ولذك لظهور النصوص في أنّ مناط الكراة هو اختلاف صلاتهما من حيث عدد الركعات دون أن يكون للحضور و السفر مدخلية في الكراهة.
يعني مسافر بودن و حاضر بودن، مدخليت در كراهت ندارد،بلكه كم و زيادش مدخليت دارد، البته باز هم بايد دقت كرد كه آيا مطلقا مكروه است يا فقط يك صورت كراهت دارد و آن صورتي است كه امام مسافر باشد و ديگران حاضر. و اما اگر امام حاضر باشد،بايد براي اين روايات يك فكري كرد.