درس خارج فقه آیت الله سبحانی
کتاب الصلاة
1389/06/29
بسم الله الرحمن الرحیم
المسألة السادسة و العشرون
إذا تخيّل أنّالإمام في الأوليين فترك القراءة ثمّ أنّه في الأخيرتين الخ.
بحث ما در مسئلهي بيست و ششم است و در آن چند فرع وجود دارد:
فرع اول
فرع اول اين است كه اگر من تصور و خيال كنم كه امام در دو ركعت اول است، يعني وارد مسجد شدم و اقتدا كردم و خيال نمودم كه امام در دو ركعت اول است، از اين رو حمد و سوره را نخواندم، بعداً معلوم شد كه امام در دو ركعت اخير است، يعني در ركعت سوم و چهارم است، وظيفهي من خواندن حمد و سوره است،البته امام هم وظيفهاش تسبيحات اربعه است،اين دو حالت دارد، گاهي من هنوز امام به ركوع نرفته، واقع را ميفهمم،يعني ميفهمم كه امام در سوم است و من در اول هستم، اگر قبل از رفتن امام به ركوع فهميدم، بايد من شروع به خواندن حمد كنم، يعني وظيفهي من خواندن حمد است، اما اگر در ركوع امام بفهمم، نميتوانم ساكت بنشينم، بايد حمد را بخوانم، البته در اينجا صوري است و آن اينكه اگر من حمد را خواندم و چنانچه به امام به ركوع ميرسم، چه بهتر، و اگر در ركوع به امام نميرسم، كلّ علي مبناه.
ما معتقديم كه اگر عقب بماند، اشكالي ندارد چون تبعيت يك معناي عرفي است، اما در اينجا دو احتمال ديگر هم است و آن اين است كه عدول به انفراد كند، كساني كه ميگويند تبعيت خيلي دقيق است، حالا كه تبعيت ممكن نيست، عدول به انفراد كند،در هر صورت مسئله در جايي است كه امام در ركعت سوم و چهارم است و من وارد شدم و خيال كردم كه در دو ركعت اول است، چيزي نگفتم، ولي قبل از ركوع فهميدم،حتما بايد فاتحه را بخوانم، حالا يا جماعت را ادامه ميدهيم طبق عقيدهي ما، يا اگر ديديم كه فاصله خيلي زياد است، قصد فرادا ميكنيم، اما اگر بعد از آنكه امام به ركوع رفت، من فهميدم كه ركعت سوم بوده نه ركعت اول، من قرائت را ترك كردم، جماعت من صحيح است يا نه؟ صحيح است، چرا؟ «لا تعاد الصلاةإلّا من خمس» من بعد از ركوع فهميدم، فلذا مشكلي بر من نيست، اين فرع اول است، پس فرع اول اين بود كه در اوليين است و حال آنكه در اخيرين بوده، اين خودش دو حالت دارد،اگر قبل از ركوع فهميدم، حتما بايد فاتحه را بخوانم،اگر مشكلي هم پيدا شد، دو راه دارد، يا ادامه ميدهم يا قصد فرادا ميكنم، اما اگر بعد از ركوع باشد، مشكلي نيست، ترك قرائت سهوا مايهي بطلان نيست.
فرع دوم
فرع دوم عكس فرع اول است، يعني خيال كردم كه امام در اخيرتين است، معلوم شد كه امام در اوليين است، من هم اشتباهاًحمد و سوره را خوانده بودم، آيا خواندن حمد و سوره مبطل است يا مبطل نيست، من خيال كردم كه در اوليين است،حمد را خواندم، بعد معلوم شد كه امام در اخيرين است،آيا حمدي كه من خواندم، مايهي بطلان است يا نه، فرق نميكند كه قبل از ركوع بفهمم يا بعد از ركوع،آيا مبطل است يا مبطل نيست؟
مبطل نيست، «لا تعاد الصلاة إلّا من خمس» يا زيادي يا نقيصه،هيچكدام از اينها مبطل نيست، مگر اين پنج تا،غير اين پنج تا زيادي و نقيصهاش مسلماً مبطل نيست، خصوصا اگر عن نسيان و سهو باشد. تمّالكلام في المسألة السادسة و العشرون.
متن عروة
إذا تخيّل أنّ الإمام في الأوليين فترك القراءة ثمّ تبيّن أنّه في الأخيرتين، فإن كان التبيّن قبل الركوع، قرء و لو الحمد فقط و لحقه، و إن كان بعده (ركوع) صحّت صلاته، (چون ترك قرائت عن سهو مبطل نيست) و إذا تخيّل أنّه في إحدي الأخيرتين فقرء، ثمّ تبيّن كونه في الأولييّن (اين قرائت مضر نيست) فلا بأس، و لو تبيّن في أثنائها لا يجب إتمامها (القراءة). يني تا گفتم: اهدنا الصراط المستقيم، ديدم كه امام هم در ركعت اول است، همانجا من قرائت را قطع ميكنم و زيادي مبطل نيست.
المسألة السابعة و العشرون
مسئلهي بيست و هفتم داراي پنج فرع است كه دو فرع آن را در اين جلسه و سه فرع ديگر را در جلسهي آينده مورد بررسي قرار ميدهيم:
الفرع الأول
اگر من وارد مسجد شدم و شروع به نافله كردم، خواه اين نوافل، نوافل يوميه باشد يا مطلق نماز مستحب، در همين هنگام بود كه نماز جماعت هم شروع شد، من چه كار كنم؟ ميگويند نافله را قطع ميكند و فريضه را انجام ميدهد در اينجا يقطع النافلة.
پس موضوع بحث در جايي است كه من وارد مسجد شدم و شروع كردم به نافله خواندن، در همين هنگام بود كه امام جماعت آمد و گفت:« قدقامت الصلاة» و شروع كرد به فريضه، من در اينجا جماعت در فريضه را مقدم بر نافله ميكنم چه ميكنم؟ نافله را قطع ميكنم، آنگاه وارد فريضه ميشوم، كي؟ به شرط اينكه بدانم اگر اين نافله را ادامه بدهم،به جماعت نميرسم، اما چنانچه بدانم كه اگر نافله را ادامه بدهم، به جماعت ميرسم، چون من نافله را تند و سريع ميخوانم، و حال آنكه امام فريضه را آرام آرام ميخواند اينجا ديگر قطع كردن معنا ندارد قطع در جايي است كه بدانم اگر نافله را بخوانم به جماعت نميرسم، سؤال من اين است كه من به جماعت نميرسم، آيا فقط به يك ركعت نميرسم ولو به سه ركعت ميرسم يا اصلاٌ به جماعت نميرسم،اين دو حالت دارد اگر من نافله را ادامه دهم، من به جماعت نمي رسم، آيا يك ركعت جماعت از من كم ميشود يا اصلا به جماعت نميرسم؟ علي الظاهر هردو صورت را ميگيرد يا به يك ركعت نميرسم و به بقيه ميرسم يا اصلاٌ به جماعت نميرسم فلذا فرق نميكند:
متن عروة
اذا كان مشتغلاٌ به نافله فاقيمت الجماعة و خاف من إتمامها (نافله) عدم إدراك الجماعة ولو كان بفوت الركعةالأولي منها جاز له قطعها، بل استحبّ ذلك (حتي در صورت ابتدا، اين در صورت استدامه است در صورت ابتدا هم همين طور است، مثلاً من وارد مسجد شدم و هنوز نافله را شروع نكرده بودم كه امام گفت: « قد قامت الصلاة» اينجا هم من بايد نافله را ترك كنم) بل استحب ذالك ولو قبل احرام الإمام للصلاة، يك موقع امام ميگويد الله اكبر و من نافله را قطع ميكنم، ولي گاهي حتي تكبيرة الحرام (الله اكبر) را هم نگفته، من در نافله هستم قطع ميكنم، كي؟ اگر بدانم كه نماز جماعت از من فوت ميشود.
بحث ما اينجاست كه من وارد مسجد شدم و شروع كردم به نافله، اتفاقاٌ جماعت منعقد شد من نافله را ميتوانم قطع كنم، كي؟ به شرط اينكه بدانم اگر من نافله را ادامه بدهم به جماعت نمي رسم ولو يك ركعت از من فوت ميشود، يك ركعت جماعت افضل از اين است كه من نافله را ادامه دهم من غير فرق اين كه من در نافله باشم و هنوز امام تكبير الاحرام نگفته، يعني مؤذن گفته «قد قامت الصلاة» ولي امام الله اكبر نگفته، من قطع ميكنم يا هم مؤذن گفت و هم امام، من قطع ميكنم.
« علي كل تقدير» من ميتوانم قطع كنم اگر نافله سبب فوت جماعت مي شود، سواء كان كه من در نافله باشم و امام لم يحرم يا امام احرم.
كلمات علما
1: قال الشيخ في« الخلاف»: إذا شرع في نافلة فأحرم الإمام، قطعها إن خشي الفوات ، تحصيلاٌ لفضيلة الجماعة سواء خاف فوت النافلة ، أو لا، ولو لم يخف الفوات ، أتمّ النافلة، ثمّ دخل في الفريضة .
2: قال المحقق: إذا شرع المأموم في نافلة ، فأحرم الإمام ، قطعها ، و استأنف إذا خشي الفوات، و إلّا أتمّ ركعتين استحباباٌ . و الا اگر نه امام تند نميخواند، بلكه آرام آرام ميخواند، من نافله را تمام ميكنم، آنگاه وارد جماعت مي شوم.
«علي ايّ حال» اگر ميداند كه ميتواند جمع كند بين نافله و فريضه، چه بهتر ، اما اگر نميتواند جمع كند، ول كند، و نقلها في «جواهر الكلام» عن «النافع» و «المنتهي» و «الدروس» و «البيان» و «اللمعة» و غيرها. المستدرك:7، الباب 44 من أبواب صلاة الجماعة،الحديث1.
مرحوم صاحب حدائق آدمي اخباري مسلك است و ميگويد ما بر اين مسئله دليلي نداريم و فقط استحسان است، يعني يك دليل روشني كه اين مسئله را براي ما بيان كند، نداريم كه إذا اقميت صلاة الجماعة،تو در نافله هستي، نافله را قطع كن و برو سراغ جماعت،كي؟ اگر ديدي كه بينهما نميتواني جمع كني، ميگويد هيچ دليلي نداريم جز اعتبارات و يك سلسله مسائل استحساني كه مثلاً جماعت فضيلتش بالاست و نافله فضيلتش كم است، إذا دار الأمر بين فضليت بالا و فضليت كم، فضليت بالا را درك كن، ولي در عين حال دو روايت هست، اين دو روايت را ببينيم كه دليل براين مسئله هست يا نه؟ آن دو روايت عبارت است از:
1: الرضوي، يعني ( الفقه الرّضوي) يعني فقه امام رضا عليه السلام، يا اين كتاب به قلم امام عليه السلام يا مال پدر صدوق است، به نظر من اين كتاب مال پدر صدوق است،پدر صدوق كتابي دارد الشرائع، اين همان است،چون عبارت شرائع با اين كتاب يكي است:« و إن كنت في صلاة النافلة و اقيمت الصلاة، فأقطعها وصلّ الفريضة مع الامام». المستدرك: ج 7، الباب 44 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث1.
ج 4، الباب 44 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث 1.
2. صحيحة عمر بن يزيد:« أنّه سأل أبا عبدالله عليه السلام عن الرواية الّتي يروون أنّه لا ينبغي أن يتطوّع في وقت فريضة، ما حدّ هذا الوقت؟قال: إذا أخذ المقيم (اقامه گو) في الإقامة،فقال له: إنّ الناس يختلفون في الإقامة(يعني يكي اقامه را در يك دقيقه ميگويد،ديگري اقامه را در ده دقيقه ميگويد، ميفرمايد تابع مقيم خودت باش) فقال: المقيم الّذي تصلّي معه» آنكس كه اقامه را ميگويد، همان را حساب كن، او اگر تند ميگويد،حساب كن تند،اگر طول ميدهد، اشكالي ندارد، نافله را بخوان . الوسائل: ج 4، الباب 44 من أبواب صلاة الجماعة، الحديث 1
اين روايت چطور دليل ميشود بر مسئلهي ما، مسئلهي ما اين است كه من داخل نماز مستحبي بودم، اتفاقاً جماعت منعقد شد؟ اين روايت فقط يك صورت را ميگيرد كه همان ابتدا باشد،يعني وارد شدم و هنوز شروع به نافله نكرده بودم، كه مقيم شروع كرد به اقامه گفتن، اينجا ميگويند لا تطوّع، ولي بحث ما در اينجا نيست، بحث ما در استدامه است،يعني من در حال خواندن نماز نافله بودم كه مقيم شروع به اقامه كرد، استدلال با اين روايت،مبني بر القاي خصوصيت است كه بگوييم لا فرق بين الإبتداء و الإستدامة، خواه وارد بشوم و هنوز شروع به خواندن نافله نكرده بودم كه مقيم شروع به اقامه گفتن كرد، يا شروع كرده بودم و اهدنا الصراط المستقيم را ميگفتم كه مقيم شروع به اقامه گفتن كرد، و الإستدلال مبنيّ علي إرادة الأعم من غير فرق بين الإبتداء و الإستدامة، اتفاقاً مرحوم حدائق اعم را فهميده و اين روايت ميتواند دليل بر هردو صورت باشد، يعني هم جايي كه فعلاً بحث ما نيست و هم جايي كه فعلاً بحث ما است، ظاهراً حرف صاحب حدائق،حرف صحيحي باشد.
صاحب جواهر هم ميگويد اعم است، يعني از روايت ميتوانيم اعم را استفاده كنيم، فرق نميكند بر اينكه من وارد بشوم و هنوز شروع به نماز نكرده بودم كه يك مرتبه گفت، قد قامت الصلاة، يا شروع كرده بودم و رسيدم به و لا الضالّين كه شروع به اقامه كرد.
در اينجا يك مطلب باقي ماند و آن اينكه حضرت فرمود:« لا ينبغي سأل أبا عبدالله عليه السلام عن الرواية الّتي يروون أنّه لا ينبغي أن يتطوّع في وقت فريضة، ما حدّ هذا الوقت؟ معنايش اين است كه انسان نماز خود را شروع نكند اگر در ابتدا باشد، و اگر در اثناء باشد، قطع كند،اين قطع چرا مستحب است؟ زيرا از سه حالت خالي نيست، كسي نميتواند بگويد قطع واجب است.چرا؟ چون مقدمهي جماعت است، و قتي كه جماعت مستحب شد،مقدمهاش نميتواند واجب باشد، نميتوانيم بگوييم جاز،يعني مباح است،چون اباحه در عبادت معنا ندارد، ناچاريم كه بگوييم مستحب است،استحباب را از اينجا استفاده كنيم، پس اين مسئله فاقد دليل است، دو دليل بيشتر ندارد، يكي فقه رضوي است، ديگري صحيحهي عمر بن يزيد ، منتها به شرط اينكه القاي خصوصيت كنيم بين الإبتداء و الإستدامة، من يك دليل عقلي آوردم كه اين قطع بايد مستحب باشد،نميتواند واجب باشد،چون ذي المقدمه واجب نيست، چطور مقدمهاش واجب است، نميتوانيم بگوييم مباح است، چون اباحه در اينجا معنا ندارد، ناچاريم كه بگوييم مستحب است، «تمّ الكلام في الفرع الأول»،فرع اول اين بود كه در حالت نافله بودم كه امام گفت: قد قامت الصلاة، اين دو حالت پيدا كرد،گاهي هنوز شروع نكرده بودم،كه امام گفت: قد قامت الصلاة و گاهي شروع كرده بودم كه گفت قد قامت الصلاة.
قال: إذا أخذ المقيم (اقامه گو) في الإقامة،فقال له: إنّ الناس يختلفون في الإقامة(يعني يكي اقامه را در يك دقيقه ميگويد،ديگري اقامه را در ده دقيقه ميگويد، ميفرمايد تابع مقيم خودت باش) فقال: المقيم الّذي تصلّي معه»
الفرع الثاني
فرع دوم با فرع اول جوهراً فرق دارد، در فرع اول نافله ميخواندم، منتها يا شروع نكرده بودم كه امام گفت:« قد قامت الصلاة»، يا شروع كرده بودم كه امام گفت: «قد قامت الصلاة»، ولي در فرع دوم نماز واجب را به صورت فرادا ميخواندم ، يعني وارد مسجد شدم و ديدم جماعتي نيست فلذا نماز ظهر را شروع كردم، در اثناي نماز ديدم كه جماعت بر پا شد، آيا من ميتوانم فريضه را قطع كنم، فرع اول نافله بود و كارش هم آسان بود، فرع دوم مشكل است،يعني من نماز فريضه را ميخوانم، آيا ميتوانم فريضه را قطع كنم يا نه؟
اين دو حالت دارد:
الف: هنوز من وارد ركوع ركعت سوم نشدم، يعني جايي عدول به نافله است،هنوز وارد ركوع ركعت سوم نشدم،جاي عدول به نافله است كه عدول كنم به نافله و از نافله هم قطع كنم، در اينجا من ميتوانم عدول به نافله كنم و قطع كنم و اقتدا كنم (يعدل إلي النافلة ثمّ يقطع) بعدا بلند ميشود اقتدا ميكند.
ب: يك دفعه من داخل شدم در ركوع ركعت سوم، در اينجا عدول به نافله معنا ندارد، نافله در دو ركعتي است و حال آنكه من وارد ركعت سوم شدم،در اينجا محال است، حتماً بايد فريضه را به صورت فرادا تمام كند، اگر جماعت ممكن شد، اعاده ميكند و اگر ممكن نشد،اعاده نميكند.
پس فرع دوم داراي دو صورت شد،گاهي قبل از دخول در ركوع ركعت ثالثة است و گاهي بعد از ركوع، اگر ميگوييم يعدل إلي النافلة ثمّ يقطع، اين در جايي است كه وارد نشده،زمينه است،اما اگر داخل شده باشد، نميتواند عدول به نافله كند و سپس اقتدا نمايد، مرحوم سيد يك صورت ديگر را هم اضافه ميكند و آن جايي است كه قام إلي قيام ركعة الثالثة، بلند شده سبحان الله و الحمد الله را ميخواند،اينجا هم ميگويد احتياط اين است كه عدول نكند، بلكه نماز را تمام كند، پس در دوصورت عدول نكند،إذا دخل في ركوع الركعة الثالثة أو قام إلي قيام الركعة الثالثة، در اينجا ادامه بدهد، در غير اين دو صورت مانع ندارد كه يعدل إلي النافلة ثمّ يقطع، بلا واسطه انجام ندهد، فريضه را نميتواند قطع كند چون حرام است،بلكه عدول كند به نافله و نافله را تمام كند.
إذا كان مشتغلا بالنافلة، فاأُقيمت الجماعة و خاف من إتمامها عدم إدراك الجماعة ولو كان بفوت الركعة الاولي منها جازله قطعها، بل استحبّ ذلك ولو قبل إحرام الإمام للصلاة.
فرع دوم: «ولو كان مشتغلاً بالفريضة منفرداً و خاف من إتمامها (فريضة) فوت الجماعة، استحبّ له العدول بها إلي النافلة و إتمامها (نافلة) ركعتين إذا لم يتجاوز محلّ العدول بأن دخل في ركوع الثالثة، بل الأحوط عدم العدول إذا قام إلي الثالثة و إن لم يدخل في ركوعها» پس فرع دوم اين شد كه من در حال خواندن فريضه هستم كه جماعت هم منعقد شد، اگر من هنوز وارد ركوع ركعت سوم نشدهام يا وارد قيامش نشدهام، اگر امكان دارد،جمع كنم بين نافله و فريضه، يعني عدول ميكنم از فريضه به نافله و نافله را تمام ميكنم، آنگاه اقتدا ميكنم.
دليل اين مسئله چيست؟ اولاً كلمات علما را بخوانيم.
قال المحقق الحلّي: و إن كان في فريضة، نقل نيّته إلي النفل علي الأفضل و أتمّ ركعتين شرائع ا لإسلام:1/126.
و قال العلّامة الحلّي: و لو كان فريضة، أستحبّ له أن ينقل النيّة إلي النّفل و يتمّها اثنتين استحباباً، ثمّ يدخل معه في الصلاة عند علمائنا، و هو أحد قولي الشافعي، للحاجة إلي فضل الجماعة »تذكرة الفقهاء:4/336. انسان هم فضيلت جماعت را درك كند و خلافي انجام نداده باشد،اين در صورتي است كه اتمام نافله مضرّ به جماعت نباشد، اما اگر اتمام نافله مضرّ به جماعت باشد،حكمش را در جلسهي آينده بيان خواهيم نمود.
دليل مسئله
دليل مسئله دو روايت است كه عبارتند از:
1:محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحي، عن أحمد بن محمّد، عن ابن أبي عمير، عن هشام ابن سالم، عن سليمان بن خالد قال: «سألت أبا عبد الله عليه السلام عن رجل دخل المسجد فافتتح الصلاة فبينما هو قائم يصلّي إذ أذّن المؤذّن و أقام الصلاة، قال: فليصلّ ركعتين (يعني عدول كند به نافله و نافله را تمام كند، آنگاه اقتدا كند) ثمّ ليستأنف الصلاة مع الإمام و ليكن الركعتان تطوّعاً» الوسائل: ج5،الباب 56 من أبواب صلاةالجماعة، الحديث1.
2: و عن محمد بن يحيي، عن أحمد بن محمّد، عن عثمان بن عيسي، عن سماعة قال: «سألته عن رجل كان يصلّي فخرج الإمام و قد صلّي الرّجل ركعة من صلاة فريضة قال: إن كان إماماً عدلاً فليصلّ أخري و ينصرف، و يجعلهما تطوّعاً و ليدخل مع الإمام في صلاته كما هو ( اين روايت كه ميگويد عدول كند به نافله، اين عدول نميتواند واجب يا مباح باشد،بلكه حتما بايد مستحب باشد مانند فرع اول،نميتوانيم بگوييم كه اين عدول واجب است، چون ذي المقدمه واجب نيست تا مقدمهاش واجب باشد، اباحه هم معنا ندارد، قهراً عدول مستحب است، از اين دو فرع معلوم شد كه چرا مرحوم سيد در يك صورت احتياط كرد و آن جايي بود كه إذا دخل في قيام ركعة الثالثة، چون محل روايت جايي است كه يك ركعت خوانده باشد يا حد اكثر دو ركعت خوانده باشد، اما اگر بيشتر خوانده باشد، اين روايت آن مورد را نميگيرد ولذا مرحوم سيد ميفرمايد در دو جا فريضه را ادامه بدهد، يكي در جايي كه دخل في الركوع،ديگري در جايي كه براي ركعت سوم بلند شده است، شما ميتوانيد براي سيد يك دليلي هم بياوريد و آن اين است كه اگر ادامه بدهد، اين مطابق احتياط است، اگر عدول به نافله كند، عدول به نافله در همه جا جايز نيست، در جايي كه عدول به نافله كنم، ثمّ بدا له القطع، ولي در ما نحن فيه اين گونه نيست، بلكه از اول ميخواهيم زرنگي كنيم، عدول به نافله ميكنيم كه قطع كنيم،روايتش را انشاءالله ميخوانم، عدول به نافله، پشت سرش قطع است، منتها در جايي كه از اول بنائش قطع نباشد،بعداً بنا را بر قطع بگذارد، سوم،نماز را منهدم كند،ركعت را ول كند،اين هم بنشيند و دو ركعت را تمام كند،منهدم كند قيام را و دو ركعت را تمام كند، اين هم زيادة في الفريضة. پس در حال قيام،يكي عين احتياط است كه ادامه بدهد فريضه را ، دوم را دليل برايش نداريم كه عدول كند به نافله بخاطر قطع كردن، آنكه ميگويد قطع جايز است،در جايي كه بدا له القطع، سوم: قيام را منهدم كند، بنشيند دو ركعت تمام كند،اين هم زيادةفي الفريضة، فلذا بهتر اين است كه در دو صورت ادامه بدهد، يا در ركوع يا در قيام. و إن لم يكن إمام عدل فليبن علي صلاته كما هو و يصلّي ركعة أخري و يجلس قدر ما يقول: «أشهد أن لا إله إلّا الله وحده لا شريك له، و أشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله» ثمّ يتمّ صلاته معه علي ما استطاع، فأنّ التقيّة واسعة،و ليس شيء من التقيّة إلا و صاحبها مأجور عليها إن شاء الله». الوسائل: ج5،الباب 56 من أبواب صلاةالجماعة، الحديث2.
ولو خاف من إتمامها ركعتين فوت الجماعة ولو الركعة الاولي منها جازله القطع بعد العدول إلي النافلة علي الأقوي، و إن كان الأحوط عدم قطعها، بل إتمامها ركعتين و إن استلزم ذلك عدم إدراك الجماعة في ركعة أو ركعتين.
بل لو علم عدم إدراكها أصلا إذا عدل إلي النافلة و أتمّها، فالأولي والأحوط عدم العدول، وإتمام الفريضة ثم إعادتها جماعة إن أراد وأمكن.