درس اصول عقاید امامیه حضرت آیت الله سبحانی

اصل يكصد و بيست و پنجم (تقيه)

بر اساس منطق شيعه،تقيه در شرايطى واجب، ولى در برخى شرايط نيز حرام است، و انسان در آن شرايط نبايد به بهانه اينكه جان و مال وى به خطر مى افتد تقيه كند. گروهى تصور مى كنند كه شيعه مطلقاً تقيه را واجب مى داند، در حاليكه اين تصور غلط بوده و روش پيشوايان شيعه هرگز چنين نبوده است. زيرا آنان با در نظر گرفتن شرايط و رعايت مصالح و مفاسد، در هر زمان راهى خاص و مناسب را انتخاب مى كردند و لذا مى بينيم كه گاه تقيه نكرده و جان ومال خود را در راه اظهار عقيده فدا مى كردند.

اصولاً پيشوايان معصوم شيعه غالباً به وسيله شمشير يا زهر جفاى دشمنان به شهادت رسيده اند،  در حاليكه يقيناً اگر آنان به حاكمان عصر خويش چهره خوش و زبان شيرين  نشان مى دادند، قدرتمندان حاكم چه بسا بزرگترين و عالى ترين مقامات را نيز در اختيار آنان مى نهادند؛ ولى آنها خوب مى دانستند كه تقيّه (فى المثل در برابر يزيد) مايه نابودى دين و محو مذهب است.

در شرايط كنونى نيز براى رهبران دينى مسلمين دو نوع تكليف وجود دارد: در شرايطى راه تقيه را در پيش گيرند؛ و در شرايط ديگر، كه اساس دين در خطر است، جان به كف گرفته  به استقبال مرگ روند.

در پايان يادآور مى شويم كه تقيه يك امر شخصى و مربوط به وضع فرد يا افراد ضعيف و ناتوان در برابر دشمن قهار است، كه اگر تقيه نكند هم جانشان در خطر است و هم بر قتل آنها اثرى مترتب نيست. ولى در تعليم و تبيين معارف واحكام دينى،تقيّه موردى نخواهد داشت، مثلاً دانشمندى كتابى را بر اساس تقيه بنويسيد و عقايد انحرافى و خلاف را، به عنوان عقايد شيعه، درجامعه منتشر سازد! روى همين امر است كه مى بينيم در طول تاريخ شيعه، هيچ گاه كتابى در زمينه عقايد و احكام بر اساس تقيه نوشته نشده است، بلكه علماى شيعه در سخت ترين شرايط نيز عقيده حقّه خويش را اظهار داشته اند. البته ممكن است در ميان آنان پيرامون اصل يا مسئله اى خاص اختلاف نظر وجود داشته باشد، ولى هرگز در طول تاريخ يك بار هم اتفاق نيفتاده كه دانشمندان شيعه رساله يا كتابى را ـ به بهانه تقيه ـ بر خلاف آرا و عقايد مسلّم اين مذهب بنويسند، و به اصطلاح در بيرون چيزى بگويند و در خفا چيزى ديگر، و اگر كسى چنين روش داشته باشد از جرگه شيعه اماميه خارج است.

در اينجا، به كسانى كه فهم و هضم تقيه براى آنان سنگين بوده و تحت تأثير تبليغات سوء دشمنان تشيع قرار دارند، اكيداً توصيه مى كنيم كه يك دوره تاريخ شيعه را در عهد امويان و عباسيان، وحتى عثمانيها در تركيه و شامات، مطالعه كنند تا بدانند كه اين گروه براى دفاع از عقيده و پيروى از اهل بيت (عليهم السلام)  چه بهاى گزافى را پرداخته اند، چه قربانيهايى داده، و چه مصايب تلخى را تحمل كرده اند، تا آنجا كه  حتى  از خانه و كاشانه خود به كوهها پناه برده اند. شيعيان، با وجود رعايت تقيه، چنين وضعى داشتند، حال اگر اين اصل را رعايت نمى كردند چه وضعى پيش مى آمد؟! و براستى آيا در آن صورت اثرى از تشيع در جهان باقى مى ماند؟!

اصولاً بايد توجه داشت كه، اگر نكوهشى در تقيّه هست در اصل متوجه مسبّبان آن است. كسانى مستوجب نكوهشند كه به جاى اجراى عدل و رأفت اسلامى، سخت ترين و كشنده ترين اختناقهاى سياسى و مذهبى را بر پيروان عترت نبوى (عليهم السلام)  تحميل مى كردند، نه كسانى كه از روى ناچارى  براى حفظ جان و مال و ناموس خويش به تقيه پناه مى بردند! و شگفت اينجاست كه برخى كسان، به جاى نكوهش مسبّبان تقيه يعنى ظالمان، تقيه كنندگان، يعنى مظلومان را  نكوهش كرده و متهم به نفاق مى كنند! حال آنكه فاصله «نفاق» با «تقيه» از زمين تا آسمان است: منافق، كفر را در دل خويش پنهان كرده و در ظاهر ابراز ايمان مى كند، در حاليكه مسلمان در حال تقيه قلبى  لبريز از ايمان  دارد و صرفاً به علت ترس از آزار طاقت فرساى ظالم، اظهار خلاف مى نمايد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo