درس اصول عقاید امامیه حضرت آیت الله سبحانی

اصل يكصد وپانزدهم

)؟ كيست كه بدون اذن وى حقّ شفاعت داشته و شفاعتش مقبول و مؤثر باشد؟

همان طور كه يادآور شديم اعتقاد به «اصل شفاعت در آخرت در چارچوب اذن الهى» ازعقايد مسلّم اسلامى بوده و كسى حق خدشه در آن را ندارد. حال بايد ديد كه آيا مى توان در اين دنيا نيز، از شافعانى چون پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) طلب شفاعت نمود، وبه ديگر تعبير، آيا درست است كه انسان بگويد: اى رسول گرامى، نزد خدا در حق من شفاعت كن (يا وجيهاًعند اللّه إشفع لنا عند اللّه)؟

در پاسخ بايد گفت: مشروعيّت اين امر، تا قرن هشتم مورد اتفاق همه مسلمانان قرار داشته است و تنها از نيمه قرن هشتم به بعد معدودى از افراد با آن به مخالفت برخاستند و آن را جايز ندانستند، در حاليكه آيات قرآنى، احاديث معتبر نبوى و سيره مستمره مسلمين بر جواز آن گواهى مى دهد. زيرا شفاعت شافعان، در معنى، همان دعاى آنان در حقّ افراد است، و درخواست دعا از فرد مؤمن ـ چه رسد به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ـ بدون شگّ امرى جايز و مستحسن است.

از حديثى كه ابن عباس از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مى كند بروشنى استفاده مى شود كه شفاعت مؤمن، دعاى او در حق ديگران است: «هرگاه مسلمانى بميرد و چهل مؤمن موحّد بر جنازه او نماز بگزارند خدا شفاعت آنان را در حق او مى پذيرد»[1]. چه، مسلّم است كه شفاعت چهل مؤمن به هنگام اقامه نماز بر ميّت، جز دعاى آنان در حق او چيزى نيست.

با مرورى  به اوراق تاريخ، مى بينيم كه صحابه پيامبر از آن حضرت در زمان حيات ايشان درخواست شفاعت مى كردند. ترمذى از انس بن مالك نقل مى كند كه مى گويد: از پيامبر درخواست كردم در روز قيامت شفاعتم كند. پيامبر فرمود: چنين خواهم كرد. به او گفتم: كجا شما را پيدا كنم؟ فرمود: در كنار صراط.[2]

با توجه به اينكه واقعيت استشفاع، چيزى جز درخواست دعا از شفيع نيست،وقوع نمونه هايى از اين امر در عصر انبيا را مى توان از خود قرآن به دست آورد :

1. فرزندان يعقوب، پس از فاش شدن مظالمشان، از پدر خواستند  از خداوند براى آنان طلب آمرزش كند. حضرت يعقوب نيز درخواست آنان را پذيرفت و به وعده در موعد مقرّر خود عمل كرد.[3]

2. قرآن كريم مى فرمايد: هرگاه افرادى از امت اسلامى كه در حق خود ستم كرده اند، نزد پيامبر آمده و از او بخواهند براى آنان از خدا طلب آمرزش كند، آنگاه خود آنان استغفار كرده و پيامبر نيز براى آنان از درگاه الهى آمرزش خواهد، خداوند توبه شان را مى پذيرد و رحمت خود را شامل آنان مى كند.[4]

3.همچنين درباره منافقين مى فرمايد: هرگاه به آنان گفته مى شود بياييد و از پيامبر بخواهيد تا در حق شما استغفار كند، سرپيچى مى كنند و استكبار مىورزند.[5] بديهى است چنانچه اعراض از طلب استغفار از پيامبر، كه ماهيّتاً با طلب شفاعت يكسان است، نشانه نفاق و استكبار باشد، طبعاً انجام دادن آن نيز نشانه ايمان و خضوع در پيشگاه الهى خواهد بود.

ضمناً از آنجا كه مقصود ما در بحث حاضر، اثبات جواز  و مشروعيت درخواست شفاعت است، زنده نبودن شخص شفيع در اين آيات، ضررى به مقصد نمى زند؛ حتى اگر فرض شود كه اين آيات فقط در مورد زندگان وارد شده نه اموات، باز مضرّ به مقصود نيست. زيرا اگر درخواست شفاعت از زندگان شرك نباشد، طبعاً درخواست آن از ميّت نيز شرك نخواهد بود، چون حيات و موت شفيع، ملاك توحيد و شرك نبوده و تنها چيزى كه هنگام درخواست شفاعت از ارواح مقدسه ضرورى است شنوايى آنها مى باشد، كه ما در مبحث توسل، وجود ارتباط مزبور و سودمندى آن را ثابت خواهيم كرد.

در اينجا بايد توجه نمود كه شفاعت خواستن مؤمنان و موحدان از پيامبران و اولياى الهى، با شفاعت خواستن بت پرستان از بتهاى خويش تفاوت بنيادين دارد.زيرا موحّدان، با اذعان به دو مطلب اساسى، از اولياى الهى درخواست شفاعت مى كنند:

1. مقام شفاعت، مقامى است مخصوص خدا و در اختيار او، چنانكه مى فرمايد: (قُلْ للّهِ الشَّفاعَةُ جَميعاً) (زمر/44): بگو شفاعت، تماماً از آنِ خداست، ويا :(مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ

2. شفيعانى كه موحّدان دست التجا به سوى آنان دراز مى كنند، بندگان مخلص خدا هستند كه به پاس تقرّب در درگاه الهى، دعايشان به هدف اجابت مى رسد.

با توجه به اين دو شرط، تفاوت اساسى موحّدان با مشركان عصر بعثت در امر شفاعت روشن مى گردد:

اولاً:  مشركان براى نفاذ شفاعت آنها  هيچ نوع قيد و شرطى قائل نبودند؛ توگويى خدا حق خود را به بتهاى كور و كر تفويض كرده است! در حاليكه موحّدان، به رهنمود قرآن، مقام شفاعت را يكسره از آنِ خدا دانسته و پذيرش شفاعت شافعين را ، منوط به اذن و رضاى الهى مى دانند.

ثانياً:  مشركان  عصر پيامبر معبودهاى دستْ ساختِ خويش را ارباب و آلهه! پنداشته از سر سفاهت خيال مى كردند كه اين موجودات بيجان، سهمى از ربوبيت و الوهيت هستى را بر عهده دارند! حال آنكه  موحدان، پيامبران و امامان را بندگان وارسته خدا شمرده و پيوسته به اين كلام مترنمّند كه: «...عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» و «...عِبادِ اللّهِ الصّالِحين».ببين تفاوت ره از كجا است تا كجا؟!

بنابر اين، استدلال به آياتى كه شفاعت خواهى مشركان از بتها را نفى مى كند بر نفى طلب شفاعت از اولياء الهى،مغلطه اى كاملاً بى پايه و قياسى سخت نابجا خواهد بود .

[1]   . ما من رجل مسلم يموت فيقوم على جنازته أربعون رجلاً لا يشركون باللّه شيئاً، إلاّ شفّعهم اللّه فيه (صحيح مسلم، 3/54).

[2]     . سألتُ النبيّ أن يشفع لي يوم القيامة فقال أنا فاعل، قلت فأين أطلبك؟ فقال على الصراط (سنن ترمذى، 4/42، باب ما جاء في شأن الصراط).

[3] . يوسف/97: (قالُوا يا أَبانا استغْفر لنا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئينَ* قالَ سَوفَ أَسْتَغْفِرُلَكُمْ رَبّي).

[4]    . نساء/64: (وَ لَوْ أَنّهُمْ إِذْظَلَمُوا أَنْفُسهُمْ جاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ توّاباً رَحيماً).

[5]    . (وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوا رُؤسَهُمْ وَ رَأَيْتهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرونَ) (منافقين/5).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo