درس اصول عقاید امامیه حضرت آیت الله سبحانی

اصل نود و يكم

در  آغاز بحث امامت اشاره كرديم كه امام و خليفه پيامبر از نظر مسلمانان كسى است كه وظايف پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) (به استثناى مسئله آوردن شريعت) را برعهده دارد. اينك مهمترين اين وظايف را يادآور مى شويم تا جايگاه امامت و اهميت آن روشنتر شود:

الف. تبيين مفاهيم قرآن كريم وحلّ معضلات آن، از جمله وظايف پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)بود. قرآن مى فرمايد: (وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إلَيْهِمْ) (نحل/44): قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را كه بر آنان نازل شده است برايشان توضيح دهى و تبيين كنى.

ب . بيان احكام شرعى يكى ديگر از وظايف آن حضرت بود كه برخى را از طريق تلاوت آيات، و برخى ديگر را به وسيله سنّت بيان مى كرد. بيان احكام از سوى آن حضرت، به صورت تدريجى و با توجه به رخدادهاى روز انجام شده، و طبيعت امر ايجاب مى كرد كه اين وظيفه استمرار يابد، در حالى كه شمار احاديث وارده از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در باره احكام، كه به دست ما رسيده است، از پانصد حديث تجاوز نمى كند.[1]و اين مقدار از احاديث فقهى نمى تواند امت را در قلمرو تقنين«خود كفا» سازد.

ج.از آنجا كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) محور حق بود و با روشنگريهاى خويش از هر نوع انحراف در عقايد امّت جلوگيرى مى كرد، لذا فرقه گرايى در زمان حيات او به علت وجود و حضور ايشان رخ ننمود يا مجال بروز و ظهور نيافت.

د . پاسخگويى به پرسشهاى دينى و اعتقادى يكى از ديگر وظايف پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم)بود.

هـ . تربيت افراد جامعه از طريق گفتار و رفتار.

و . برقرارى قسط و عدل و امنيت  عمومى در جامعه اسلامى از ديگر وظايف رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) بود.

ز. پاسدارى از مرزها و ثغور و دارائى اسلام در برابر دشمنان نيز از مسئوليتهاى آن حضرت به شمار مى رفت. چنانچه انجام دو وظيفه اخير از سوى رهبر برگزيده از جانب مردم نيز ممكن و قابل حصول باشد، مسلّماً

انجام وظايف پيشين (تبيين مفاهيم مشكل قرآن و بيان احكام شرع و...) بهوجود رهبرى آگاه و مقتدر نيازمند است كه مورد عنايت خاص الهى قرارداشتهو در علم و عمل تالى تِلْوِ پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) باشد. يعنى حامل علوم نبوى و مصون از هرگونه خبط و خطا باشد تا بتواند به وظايف خطير ياد شده جامه عمل بپوشاند و خلأ وجود پيامبر را در طول تاريخ پر نشيب وفرازاسلامپر كند: هرچند چنين فردى كه حامل علوم نبوى است نه پيامبر است و نه پايه گذار شريعت، و هيچگاه مقام امامت با مقام نبوت يكى نيست.

بديهى است چنين فردى از نظر علم و دانش فراتر از امت بوده وبسان مصاحب موسى علم «لدنى»[2]داشته باشد و شناسايى او از طريق پيامبر و به فرمان الهى امكان پذير است. نيز روشن است كه تحقق اهداف فوق در گرو اين است كه مردم به حمايت و اطاعت از رهبرى معين شده توسط پيامبر برخيزند، و تعيين الهى و اعلام پيامبر، شرط كافى  براى تحقق آن اهداف نيست(لا رأىَ لِمَنْ لا يُطاع)، چنانكه در مورد قرآن و پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز ماجرا از همين قرار بوده و هست. رخدادهاى منفى و گروه گراييهاى جمعى از مسلمين پس از رحلت رسول خدا، نه به اين علت بود كه پيامبر (العياذ باللّه) به وظيفه حكيمانه خود عمل نكرد و طرحى اصولى براى اداره امت پس از خود نريخت، يا طرح وى ناقص بود، بلكه صرفاً اين علت بود كه برخى از افراد امت نظر خود را بر طرح پيامبر مقدم داشتند و مصلحت انديشى شخصى خويش را بر تنصيص خدا و رسول ترجيح دادند؛ و اين تنها موردى نيست كه چنين حادثه اى در تاريخ رخ داده، بلكه در تاريخ اسلام نظاير آن فراوان است.[3]

[1] . الوحى المحمدى، ص 212، چاپ ششم.

[2] . (وَعَلَّمناهُ مِنْ لَدُنا عِلْماً)(كهف/65).

[3] . به كتاب النص والاجتهاد، نوشته علاّمه سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى مراجعه شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo