درس اصول عقاید امامیه حضرت آیت الله سبحانی

اصل هشتاد و نهم

تاريخ اسلام نشان مى دهد كه دشمنان پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) براى خاموش ساختن دعوت الهى وى، از راههاى گوناگونى وارد شدند؛ از متهم كردن پيامبر به سحر و جادو گرفته تا تصميم به قتل آن حضرت در بستر خويش. ولى در تمام موارد، دست عنايت حق با پيامبر بود و وى را از نقشه هاى شوم مشركان حفظ كرد. آخرين نقطه اميد آنان (بويژه با توجه به باقى نماندن فرزند پسر براى پيامبر)  اين بود كه با مرگ پيامبر، اين دعوت نيز خاموش خواهد شد:(أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَربَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ) (طور/30): يا مى گويند شاعرى است و ما در مورد وى به انتظار حوادث روزگار(مرگ) نشسته ايم . اين انديشه در ذهن بسيارى از مشركان و منافقان، وجود داشت. ولى پيامبر با تعيين جانشينى باكفايت كه در طول زندگى ايمان خالص و استوار خود به اسلام را نشان داده بود، اميد مخالفان را به يأس مبدل ساخت، وبدين طريق بقاى دين را تضمين نموده و پايه هاى آن را محكم ساخت و نعمت اسلام با وجود تعيين چنين رهبرى به كمال رسيد. لذاست كه پس از نصب على (عليه السلام) ، به عنوان جانشين پيامبر، در روز غدير آيه «اكمال دين» فرود آمد:

(اَلْيَـوم يَئِسَ الّـذينَ كَفَـرُوا مِـنْ دِينِكُمْ فَـلا تَخْشَـوهُمْ وَاخْشَـونِ اليَـومَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ  نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِيناً) (مائده/3)[1]: امروز كافران از نابودى دين شما مأيوس شدند، پس از آنان نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را كامل ساخته و نعمتم را بر شما تمام كردم، و راضى شدم كه اين اسلامِ (تكميل يافته با معرّفى جانشين پيامبر) دين شما باشد.[2]

گذشته از روايات متواتر فوق، كه ثابت مى كند مسئله جانشينى پيامبر يك مسئله الهى است و مردم در آن اختيارى ندارند، گزارشهاى تاريخى نيز حاكى از آن است كه پيامبر در همان روزهايى هم كه در مكه به سر برده و هنوز حكومتى در مدينه تشكيل نداده بود، مسئله جانشينى را يك مسئله الهى تلقى مى كرد. فى المثل، زمانى كه رئيس قبيله بنى عامر در موسم حج به حضور پيامبر رسيد و گفت: چنانچه ما با تو بيعت كرديم و تو بر مخالفان خود پيروز شدى، آيا براى ما در امر رهبرى نصيب و بهره اى هست؟ پيامبر در پاسخ، فرمود: اين كار مربوط به خداست، هركس را مى خواهد بدين كار مى گمارد:«الأمر إلى اللّه يضعه حيث يشاء»[3]. بديهى است چنانچه مسئله رهبرى موكول به انتخاب مردم بود، مى بايست بفرمايد:«الأمر إلى الأُمّة» يا «إلى أهل الحلّ والعقد»! كلام پيامبر در اين مورد، همانند كلام خداوند در مورد رسالت است، آنجا كه مى فرمايد:(اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ) (انعام/124): خدا دانا است كه رسالت خويش را در چه شخصيتى قرار دهد.

[1] . گروهى از صحابه و تابعين، آيه فوق را مربوط به واقعه غدير خم دانسته اند، مانند ابو سعيد خدرى، زيد بن ارقم، جابر بن عبد اللّه انصارى،ابو هريره و مجاهد مكى. براى آشنايى با روايات اشخاص فوق درباره واقعه مزبور، بنگريد به:ابو جعفر طبرى در كتاب الولاية، حافظ ابن مردويه اصفهانى به نقل ابن كثير در ج2، تفسير خود2/491، حافظ ابونعيم اصفهانى دركتاب «ما نزل من القرآن في علي»، خطيب بغدادى در ج8 تاريخ خود، ص 290، حافظ ابو سعيد سجستانى در كتاب «الولاية» حافظ ابو القاسم حسكانى،ابن عساكر شافعى به نقل سيوطى در الدر المنثور، 2/295، خطيب خوارزمى دركتاب مناقب كه عبارت آنان را كتاب الغدير (1/23 ـ 236) آورده است.

[2] . فخر رازى در تفسير خود مى گويد: پس از نزول اين آيه، پيامبر گرامى جز 81ـ82 روز بيشتر زنده نبود و پس از آن نيز او هيچگونه نسخ و دگرگونى رخ نداد. بنابر اين بايد گفت كه اين آيه در روز غديرنازل شده كه براى هيجدهم ذى الحجه سال حجة الوداع مى شود. با توجه به اينكه پيامبر طبق رأى اهل سنت در 12 ربيع الاوّل در گذشته است، اگر هر سه ماه فاقد سلخ باشند درست بر همان 82 منطبق مى شود (تفسير فخر رازى3/369.

[3] . سيره ابن هشام:2/422.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo