درس اصول عقاید امامیه حضرت آیت الله سبحانی

صفات خبرى

اصل چهل و سوم

آنچه تاكنون از صفات الهى بيان شد (جز تكلم) همگى از نوع صفاتى بودند كه عقل بر اثبات يا نفى آنها در مورد خداوند داورى مى كرد، ولى يك رشته صفات در قرآن و احاديث وارد شده است كه جز نقل، مدرك ديگرى براى آنها نيست. مانند:

1. يد اللّه:(إِنَّ الّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنّما يُبايِعُونَ اللّهَ يَدُاللّهِ فَوقَ أَيديهِمْ) (فتح/10): آنان كه با تو بيعت مى كنند، در واقع با خدا بيعت مى كنند، دست خدا بالاى دست آنها است.

2. وجه اللّه: (وَ للّهِ المَشْرِقُوَ المَغْربُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ واسِعٌ عَلِيمٌ)   (بقره/115): مشرق و مغرب از آن خدا است، پس به هر سو روى بگردانيد، خدا آنجا است، ذات خدا محيط (و يا رحمت او گسترده) و دانا است.

3. عين اللّه:(واصْنَعِ الفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا) (هود/37): با نظارت و تعليم ما كشتى را بساز.

4. استواء بر عرش: (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى)  (طه/5): خدا بر عرش استيلا يافت.ونمونه هاى ديگر.

علت اينكه اينها را صفات خبريه مى گويند اين است كه فقط نقل از آن خبر داده است.

لازم به يادآورى است كه از نظر عقل و خرد نمى توان اين صفات را بر معناى عرفى آن حمل نمود، زيرا لازمه آن تجسيم و تشبيه است كه عقل و نقل بر نادرستى آن گواهى مى دهد، بدين جهت براى دستيابى به تفسير واقعى اين صفات، بايد مجموع آيات قرآن را در نظر گرفت. ضمناً بايد دانست كه زبان عرب مانند ديگر زبانها آكنده از مجاز و كنايه است و قرآن كريم كه با زبان قوم سخن مى گويد اين شيوه را به كار گرفته است. اينك به تبيين اين صفات مى پردازيم:

الف ـ در آيه نخست مى گويد: آنان كه با تو بيعت مى كنند (دست تو را به عنوان بيعت مى فشرند) همانا با خدا بيعت مى كنند( زيرا بيعت با فرستاده، بيعت با فرستنده است). سپس مى گويد: دست خدا بالاى دستهاى آنها است، يعنى قدرت خدا برتر از قدرت آنها است، نه اينكه خدا داراى دست جسمانى بوده و دستهاى وى بالاى دستهاى آنها قرار دارد. گواه اين مطلب آن است كه در ادامه آيه مى گويد:(فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوفى بِما عاهَدَ عَلَيهُ اللّه فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً). آن كس كه بيعت شكنى كند به زيان خود عمل كرده است، و آن كس كه به بيعت خود وفادار باشد، پاداش عظيم خواهد داشت.

اين نوع سخن گفتن كه پيمان شكنان را تهديد كرده و وفا كنندگان به پيمان را نويد مى دهد، نشان دهنده اين است كه مقصود از «يد اللّه»قدرت و حاكميت خداوند است، و اصولاً كلمه «يد» گاه در فرهنگهاى مختلف كنايه از قدرت مى باشد، چنانكه مى گويند: دست بالاى دست بسيار است.

بسيارى از مفسران مانند زمخشرى در كشاف:3/335، و طبرسى در مجمع البيان:5/113، مى گويند:جمله ياد شده كنايه از اين است كه بيعت آنان با پيامبر، به يك معنى بيعت با خدا است، و هدف بزرگ شمردن بيعت با پامبر است.

ب ـ مقصود از وجه در مورد خداوند متعال، ذات خداوند است، نه عضو مخصوص در انسان و مانند آن. قرآن آنجا كه از فنا و نابودى انسانها گزارش مى دهد و مى فرمايد: (كُلُّ مَنْ عَلَيْها فان) به دنبال آن از بقا و پايدارى وجود خدا و اينكه فنا در او راه ندارد سخن گفته و مى فرمايد: (وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الجَلالِ وَالإِكْرامِ) (الرحمن/27): ذات پروردگارت كه صاحب جلال و عظمت است باقى مى ماند.

از اين بيان، معنى آيه مورد بحث روشن مى شود و آن اينكه مقصود اين است كه خدا در نقطه خاصى نيست، بلكه وجود او محيط بر همه چيز است و به هر طرف رو كنيم به سوى او روى نموده ايم. آنگاه براى اثبات اين مطلب دو صفت را يادآور مى شود:

1. واسع: وجود خداوند نامتناهى است.

2. عليم: از همه چيز آگاه است.

ج ـ در آيه سوم قرآن يادآور مى شود كه: نوح از جانب خدا مأمور ساختن كشتى شد. از آنجا كه ساختن كشتى در نقطه اى دور از دريا مايه استهزا و ايذاى گروهى از ناآگاهان بوده است، لذا در چنين شرايطى، خدا به او مى فرمايد: تو كشتى را بساز، تو زير نظر ما هستى، و اين عمل را ما به تو وحى كرديم. مقصود اين است كه نوح طبق دستور خداوند عمل كرده و طبعاً مورد حفظ و حمايت وى قرار دارد و استهزاگران آسيبى به او نخواهند رساند.

د ـ عرش در لغت عرب به معنى تخت و سرير است و « استواء» زمانى كه با كلمه «على» همراه مى شود به معنى استقرار و استيلا مى باشد. از آنجا كه فرمانروايان معمولاً با استقرار بر سرير حكومت، به تدبير امور مملكت مى پرداختند، لذا اين نوع تعبير، كنايه از استيلا بر قلمرو حكومت و قدرت بر تدبير امور است. گذشته از دلايل عقلى و نقلى گذشته كه لامكانى خداوند را ثابت مى كند، گواه روشن بر اينكه هدف از اين گونه تعبيرها جلوس بر تخت و سرير جسمانى نيست بلكه كنايه از استيلا بر تدبير امور جهان آفرينش است، دو چيز است:

1. در بسيارى از آيات قرآن قبل از اين جمله، از آفرينش آسمان و زمين و اينكه خداوند كاخ خلقت را بدون ستون مرئى آفريده است سخن مى گويد.

2. در بسيارى از آيات، پس از آوردن اين جمله، از تدبير امور جهان ياد مى كند.

از اينكه اين جمله در ميان دو مطلب يعنى آفرينش و تدبير جهان قرار گرفته است،مى توان مقصود از استواء بر عرش را به دست آورد و آن اينكه قرآن مى خواهد برساند: آفرينش هستى با آن عظمت موجب آن نشد كه زمام امور از دست خدا بيرون برود، بلكه او گذشته از خلقت، زمام تدبير جهان را نيز در چنگ دارد و ما از ميان اين آيات به ذكر يكى اكتفا مى كنيم:

(إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الّذي خَلَقَ السَّمواتِ وَ الأَرضَ فِي سِتَّةِ أَيّام ثُمَّ اسْتَوى عَلَى العَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ ما مِنْ شَفِيع إِلاّمِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ...) (يونس/3): حقاً كه پروردگار شما خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (دوره) آفريد، سپس بر عرش (تدبير) استيلا يافت، تدبير امر خلقت در دست اوست، هيچ شفاعت كننده اى جز به اذن خداوند شفاعت نمى كند.[1]

[1] . در اين باره به آيات 2 رعد، 4 سجده، 54 اعراف رجوع شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo