درس اصول عقاید امامیه حضرت آیت الله سبحانی

صفات سلبى خداوند

اصل چهل ودوم

در تقسيم صفات خداوند يادآور شديم كه صفات الهى بر دو نوع است: صفات جمال و صفات جلال. آنچه كه از سنخ كمال است صفات جمال يا صفات ثبوتى خوانده مى شود، و آنچه كه از سنخ نقص مى باشد صفات جلال يا صفات سلبى نام دارد.

هدف از صفات سلبى،تنزيه ساحت خداوند از نقص و نيازمندى است. ذات خدا به حكم اينكه غنى و كمال مطلق است از هر وصفى كه حاكى از نقص و نيازمندى باشد، پيراسته مى باشد. از اين جهت، متكلمان اسلامى مى گويند: خدا جسم و جسمانى نيست، محل براى چيزى نيست، و در چيزى نيز حلول نمى كند، زيرا همه اين خصوصيات، ملازم با نقص و نيازمندى موجودات است.

از جمله صفات ديگرى كه حاكى از نقص است مرئى بودن است، زيرا لازمه مرئى بودن اين است كه شرايط لازم براى رؤيت در آن تحقق يابد از قبيل:

الف ـ در مكان و جهت خاصى قرار گيرد.

ب ـ در تاريكى قرار نداشته باشد و به اصطلاح نورى بر آن بتابد.

ج ـ فاصله معينى ميان بيننده و او وجود داشته باشد.

روشن است كه اين شرايط از آثار موجود جسمانى و مادى است، نه خداى برتر.

گذشته از اين، خداى مرئى از دو حالت بيرون نيست: يا مجموع وجود او مرئى است، يا برخى از آن؛ در صورت نخست خداوندِ محيط، محاط و محدود خواهد بود، و در صورت دوم داراى اجزا؛ است.و هر دو، دون شأن خداوند سبحان است.

آنچه گفته شد مربوط به رؤيت حسّى و بصرى بوده و رؤيت قلبى و شهود باطنى كه در پرتو ايمان كامل به دست مى آيد از موضوع بحث بيرون است، و در امكان و بلكه وقوع آن براى اولياى الهى جاى ترديد نيست.

ذعلب يمانى، از ياران امير مؤمنان(عليه السلام)، به امام عرض كرد: آيا خداى خود را ديده اى؟ امام در پاسخ گفت: من چيزى را كه نمى بينم نمى پرستم. آنگاه سائل پرسيد: چگونه او را مى بينى؟ امام فرمود: «لا تدركه العُيون بمشاهدة العيان و لكن تدركه القلوبُ بحقائقِ الإيمان»[1]: ديدگان ظاهرى او را نمى بيند،اما دلها در پرتو حقيقت ايمان او را مى بينند.

گذشته از امتناع عقلى رؤيت خداوند با چشم سر،، قرآن نيز بصراحت امكان رؤيت را نفى كرده است.

وقتى حضرت موسى (عليه السلام) (به اصرار بنى اسرائيل) از خداوند درخواست رؤيت مى كند، جواب نفى مى شنود، چنانكه مى فرمايد:(رَبِّ أَرِني أَنظُرْ إِليكَ قالَ لَنْ تَراني) (اعراف/143): موسى گفت خدايا خودت را به من بنما تا به تو بنگرم، خدا گفت: هرگز مرا نمى بينى.

ممكن است سؤال شود اگر رؤيت خدا ممكن نيست، پس چرا قرآن

مى فرمايد: روز قيامت بندگان شايسته به او مى نگرند، چنانكه مى فرمايد:(وُجُوهٌ يَومَئِذ ناضِرةٌ * إِلى رَبِّها ناظرةٌ) (قيامت/22ـ23): در آن روز چهره هايى شاداب به سوى خدا مى نگرند.

پاسخ اين است كه مقصود از نگاه كردن در آيه كريمه، انتظار رحمت خداوند است، زيرا در خود آيات دو شاهد بر اين مطلب وجود دارد:

1. نگاه را به چهره ها نسبت مى دهد و مى گويد: صورتهاى شاداب به سوى او مى نگرند، و اگر مقصود ديدن خدا بود،لازم بود ديدن به چشمها نسبت داده شود، نه به صورتها.

2. در اين سوره درباره دو گروه سخن گفته شده است:

گروهى كه چهره درخشان و شاداب دارند و پاداش آنها را با جمله:(إِلى ربّها ناظرة) بيان كرده است،و گروهى كه چهره اى گرفته وغمزده دارند و كيفر آنها را با جمله: (تَظُنُّ أنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ) (قيامت/25) ذكر كرده است.

مقصود از جمله دوم روشن است، و آن اينكه، اين گروه مى دانند كه عذاب كمرشكنى متوجه آنها خواهد شد و طبعاً در انتظار چنين عذابى خواهند بود.

به قرينه مقابله ميان اين دو گروه، مى توان به مقصود از آيه نخست دست يافت، و آن اينكه، دارندگان چهره هاى شاداب در انتظار رحمت خدا مى باشند، و اينكه مى گويد به سوى خدا مى نگرند كنايه از انتظار رحمت است.براى آن در زبان عربى و فارسى شواهد بسيارى وجود دارد، در زبان فارسى مى گويند: فلانى چشمش به دست ديگرى است، يعنى از او انتظار كمك دارد.

بعلاوه در تفسير آيات قرآن اصولاً نبايد به يك آيه اكتفا كرد، بلكه بايد آيات مشابهى را كه در همان موضوع وارد شده اند در يكجا گرد آورد و از مجموع آنها به مفهوم حقيقى آيه دست يافت. در موضوع رؤيت نيز اگر مجموع آيات مربوط به آن در قرآن و سنت گردآورى شوند، امتناع رؤيت خداوند از نظر اسلام روشن مى گردد.

ضمناً از همين جا معلوم مى شود كه درخواست رؤيت توسط حضرت موسى، به علت اصرار بنى اسرائيل بوده است كه مى گفتند: همين گونه كه صداى خدا را مى شنوى و نقل مى كنى، خدا را هم ببين و براى ما وصف كن:(وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً) (بقره/55)، (يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ  فَقَدَ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقَالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً) (نساء/153). از اينروى حضرت موسى درخواست رؤيت كرد و پاسخ منفى شنيد، چنانكه مى فرمايد: (وَ لَمّا جاءَ مُوسى لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني أَنْظُرْإِليْكَ قالَ لَنْ تَراني...) (اعراف/143): آنگاه كه موسى به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، موسى گفت: پروردگارا خودت را به من بنمايان تا به تو بنگرم، خدا فرمود: هرگز مرا نمى بينى....

[1] . نهج البلاغه، خطبه 179.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo