درس اصول عقاید امامیه حضرت آیت الله سبحانی

اصل سى وهشتم

قرآن كريم خدا را به صفت تكلم وصف كرده مى فرمايد:(وَ كَلَّمَ اللّهُ مُوسى تَكليماً) (نساء/164).

و نيز مى فرمايد:(وَ ما كانَ لِبَشَر أَنْ يُكَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّوَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجاب أَوْ يُرسِلَ رَسُولاً) (شورى/51): بشر را نرسد كه خداى متعال با وى سخن بگويد مگر از طريق وحى، يا از پس پرده، يا آنكه رسولى نزد وى بفرستد.

بنابراين در اينكه تكلم يكى از صفات خدا است شكى نيست، سخن درباره حقيقت آن است و اينكه اين صفت، از صفات ذات خداوند است يا از صفات فعل؟ چه، پيداست تكلم به آن صورتى كه در انسان موجود است براى خداوند قابل تصور نيست.

از آنجا كه وصف تكلم در قرآن مجيد آمده، لازم است براى فهم حقيقت آن نيز به خود قرآن مراجعه كنيم. قرآن تكلم خدا با بندگان خويش را، چنانكه ديديم،به سه نحو معرفى مى كند و مى فرمايد: (وَ ما كانَ لِبَشَر أَنْ يُكَلِّمهُ اللّه إلاّ وَحيّاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجاب أَوْيُرسلَ رسُولاً فُيوحىَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ انَّهُ عليٌّ حَكيمٌ) (شورى/51): براى بشر ممكن نيست كه خدا با او سخن بگويد مگر از يكى از طرق سه گانه زير:

1. (إِلاّ وَحْياً): الهام به قلب.

2. (أَوْ مِنْ وَراءِ حِجاب): از پشت پرده، به گونه اى كه بشر سخن خدا را مى شنود ولى او را نمى بيند، چنانكه سخن گفتن خدا با موسى چنين بوده است.

3. (أَوْ يُرسِلَ رَسُولاً...): رسولى (فرشته اى) را مى فرستد تا به اذن پروردگار به او وحى نمايد.

در اين آيه تكليم خدا به اين صورت بيان شده است كه وى كلامى را ايجاد مى كند، گاه بدون واسطه و گاه به واسطه فرشته.ضمناً در صورت نخست، گاه كلام مستقيماً به قلب پيامبر القا مى شود و گاه از طريق گوش به قلب او مى رسد، و در هر سه صورت تكلم به معنى ايجاد كلام بوده و از صفات فعل خداوند است.

اين يك تفسير از تكلم خدا به كمك راهنمايى قرآن؛ تفسير ديگر اينكه:خدا موجودات جهان را «كلمات» خود مى شمارد، چنانكه مى فرمايد: (قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلماتِ رَبّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لو جِئْنا بِمِثْلِه مَدَداً) (كهف/109): بگو اگر دريا براى نوشتن كلمات پروردگارم مركّب گردد، دريا پايان مى پذيرد پيش از آنكه كلمات پروردگارم به پايان برسد، ولو دريايى ديگر همانند وى را به كمك آن بياوريم.

در اين آيه، مقصود از «كلمات»، آفريده هاى خدا است كه جزذات الهى كسى قادر به شمارش آنها نيست، به گواه اينكه قرآن در آيه اى حضرت مسيح را «كلمة اللّه»خوانده و مى فرمايد: (وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إلى مَرْيَم)  (نساء/171).

امير مؤمنان (عليه السلام) در يكى از سخنان خود كلام خدا را به ايجاد و فعل او تفسير كرده مى فرمايد:«يقول لمن أراد كونه (كن) فيكون، لا بصوت يُقْرَع ولا بنداء يُسْمَع، و إنّما كلامُه سبحانه فعل منه أنشأه و مثّله»[1]: چيزى را كه مى خواهد لباس هستى بروى بپوشاند، به وى مى گويد:«باش» پس موجود مى شود، ولى گفتن او با صداى كوبنده، و نداى شنيده شده نيست، سخن خدا فعلى از او است، موجود را از عدم بهوجود مى آورد و به آن تحقق و عينيت مى بخشد.

نتيجه اين كه «متكلم بودن خدا»، چه به معنى  سخن گفتن او باشد چنانكه آيه نخست به آن اشاره كرد، و چه به معنى خالقيت باشد چنانكه آيه دوم به آن  اشاره نمود، در هر دو صورت تكلّم از صفات فعل است نه از صفات ذات.

[1] . نهج البلاغه، خطبه 184.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo