درس خارج فقه آيتالله سیدموسی شبیریزنجانی
كتاب الصوم
89/09/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طرق اثبات هلال/طریقیت شیاع برای اثبات هلال/
بررسی روایات در مورد شیااعتبار شیاع در صورت افاده یقین - معیار بودن شهادت خمسین
در این جلسه حضرت استاد (مدظله) بقیه روایات را درباره طریقیت شیاع مورد بررسی قرار داده و چنین نتیجه گرفتند که شیاع در صورت افاده یقین یا اطمینان اعتبار دارد، سپس، معیار بودن شهادت خمسین را مورد بحث قرار داده و ذکر آن را از باب عدد تکثیر دانستند.
ادامه بررسی روایات مستدل بر اثبات شیاع
روایت ابی الجارود: که میفرماید «صُمْ حِینَ یَصُومُ النَّاسُ وَ أَفْطِرْ حِینَ یُفْطِرُ النَّاسُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الْأَهِلَّةَ مَوَاقِیتَ»[1] .
من احتمال میدهم که مراد از این روایت این باشد که شما ببینید که مبنای مردم در صوم و افطار چیست و شما هم مطابق همان مبنایی که آنها قرار دادهاند عمل کنید که مقصود همان مبنایی است که خداوند برای مواقیت قرار داده است که عبارت از هلالهاست که وقت مردم با آنها تعیین میشوند و در روزه و نماز و معاملاتشان بر اساس آنها عمل میکنند. و بر این اساس این روایت ردّ بر اصحاب العدد میشود که اصحاب العدد کاری به بطلان ندارند و میگویند که ملاک عدد است و باید سی روز روزه گرفت و هلال معیار نیست. البته ممکن است که از این تعبیر لزوم تبعیت از ناس در تشخیص هلال هم استفاده بشود، ولی این اولا با روایاتی که گذشت و دلالت میکردند بر اینکه حتی اگر منطقهای هم قضاء بکنند، آنها معیار نیستند مگر اینکه مناطق دیگر هم با آنها همراه باشند.
این با آن روایات تعارض دارد. و ثانیا اینکه این جهت توضیح داده نشده است ممکن است به جهت تقیه باشد و سابقاً گفتیم که گاهی مراد امام بیان حکم واقعی است منتها بر خلاف معنای ظاهری عبارت است ولی به خاطر تقیه، امام علیه السلام توضیح نمیدهد مثل اینکه راجع به ماه سؤال میکنند حضرت میفرماید «ذَاکَ إِلَی الْإِمَامِ إِنْ صام صُمْنَا وَ إِنْ افطر أَفْطَرْنَا»[2] که طرف در اینجا خیال میکند که مقصود از امام، حکم حاکم است با اینکه مراد حضرت امام عادل است، اما به جهت تقیه توضیح نمیدهد که حضرت در این عبارت یک مطلب واقعی را میگوید که به شنونده منتقل نشده است. در اینجا هم در مقابل اصحاب عدد حضرت میفرمایند معیار عبارت از رؤیت هلال است نه عدد و سی روز شدن و اما این را که در این رؤیت چه خصوصیاتی معتبر است؟ از باب تقیه توضیح نداده است؛ که آیا مردم در تطبیقاتشان اشتباه کردهاند یا نه؟
(پاسخ به سؤال) در مقام تقیه گاهی ممکن است که حکم واقعی گفته شود، اما توضیح داده نشود و طرفی که آن را پیاده میکند، بر خلاف واقع پیاده کند و این برای خاطر تقیه است. و اما گاهی هم ـ که این خیلی بعید است ـ این است که حضرت به جهت تقیه حکم خلاف واقع را بگوید که آن خیلی بعید است.
(پاسخ به سؤال) تطبیق اشتباه آنها به این است که به عدل واحد اکتفاء میکنند و به کسی که ما عادل نمیدانیم اعتماد میکنند و در اینجا که حضرت توضیح اشتباه بودن اینها را نمیدهد، با این عبارت کارهای آنها ممضی میشود، اما حضرت به جهت تقیه، غلط بودن کارهای آنها را ذکر نکرده است و الا توضیح میداد؛ که اینکه عددی نیستند و هلالی هستند، کار درستی است و عددی بودن بعضی از امامیه غلط است و اما تطبیقاتشان از قبیل اعتبار عدل واحد و ... غلط است.
روایت دیگر ابی الجارود «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع أَنَّا شَکَکْنَا سَنَةً فِی عَامٍ مِنْ تِلْکَ الْأَعْوَامِ فِی الْأَضْحَی- فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ کَانَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا یُضَحِّی فَقَالَ- الْفِطْرُ یَوْمُ یُفْطِرُ النَّاسُ وَ الْأَضْحَی یَوْمُ یُضَحِّی النَّاسُ وَ الصَّوْمُ یَوْمُ یَصُومُ النَّاسُ»[3] . «سَأَلْتُ ... مِنْ تِلْکَ الْأَعْوَامِ فِی الْأَضْحَی» که آیا روز عید قربان است یا نشده است؟. «فَلَمَّا دَخَلْتُ ... أَصْحَابِنَا
یُضَحِّی» سؤال میکند که بعضی از اصحاب آن روز را عید قربان گرفته بودند و اعمال عید قربان و قربانی را انجام میدادند، تکلیف چیست؟ حضرت در جواب فرمود: ببینید که مردم چه میکنند شما هم همان را انجام بدهید. «فَقَالَ- الْفِطْرُ یَوْمُ یُفْطِرُ النَّاسُ ...» و (ناس) معمولاً درباره سنیها گفته میشود. پس مقصود همراهی با اهل سنت است و این روایات محمول بر تقیه است
(پاسخ به سؤال) سند روایت عیبی ندارد و فقط ابوالجارود است.
روایت سماعة «وَ سَأَلَهُ سَمَاعَةُ عَنِ الْیَوْمِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ یُخْتَلَفُ فِیهِ قَالَ إِذَا اجْتَمَعَ أَهْلُ الْمِصْرِ عَلَی صِیَامِهِ لِلرُّؤْیَةِ فَاقْضِهِ إِذَا کَانَ أَهْلُ الْمِصْرِ خَمْسَمِائَةِ إِنْسَانٍ»[4] . «وَ سَأَلَهُ ...» یعنی اباعبدالله علیه السلام، یعنی سؤال کردم از روزی که در معیار برای اول ماه بودنش اختلاف وجود دارد؛ که چه چیزی را معیار برای اول ماه قرار بدهیم؟ عدد را قرار بدهیم؟ یا رؤیت را قرار بدهیم؟ و چه چیزی را معیار بدانیم؟ اینها مورد اختلاف است. حضرت فرمود: «قَالَ إِذَا اجْتَمَعَ ...». یعنی اگر دیدید اهل شهری که پانصد نفر میشوند به جهت رؤیت آن را روزه گرفتهاند پس آن را قضاء کن. که این بیان با توجه به روایت قبل که فرمود که یک شهر معیار نیست، برای جمع با آن، حمل بر تقیه میشود؛ و میخواهد بفرماید که اگر مقدار معتنابهی باشند که زمینه تقیه باشد، شما هم با آنها عمل کنید و مخالفت ننمائید.
(پاسخ به سؤال) لازم نیست که فوراً کشف بشود؛ گاهی موقعها به جهت اختلافی که با هم داشتهاند مثلاً میبینند که افراد دیگر روزه گرفتهاند میپرسند تو چرا قضاء نمیکنی؟ و یکی دو مرتبه که باشد، اینها مناشیء سوءظن و خطر برای اشخاص میشود. و افراد نمیتوانند همیشه خود را از همه حفظ کنند و لذا در خیلی جاها کشف میشود و به همین جهت در اینجا گفتهاند که این روایات جنبه تقیهای دارند.
(پاسخ به سؤال) اگر در موقع بیان، زمینه باشد، گاهی میگوید که حکم واقعی مسأله این است، اما شما مطابق با مردم عمل کنید ولی در سایر مواقع هم به طور فی الجمله حکم واقعی را بیان میکنند و کمتر میشود که حکم خلاف واقع را بیان کنند.
روایت حبیب خزاعی «لَا تَجُوزُ الشَّهَادَةُ فِی رُؤْیَةِ الْهِلَالِ دُونَ خَمْسِینَ رَجُلًا عَدَدِ الْقَسَامَةِ وَ إِنَّمَا تَجُوزُ شَهَادَةُ رَجُلَیْنِ إِذَا کَانَا مِنْ خَارِجِ الْمِصْرِ وَ کَانَ بِالْمِصْرِ عِلَّةٌ فَأَخْبَرَا أَنَّهُمَا رَأَیَاهُ وَ أَخْبَرَا عَنْ قَوْمٍ صَامُوا لِلرُّؤْیَةِ»[5] . که این روایت در باب 6 حدیث 8 است و روایت بعدیاش هم روایت هدایه صدوق است که مضمونش همین روایت است و مختصری با هم تفاوت دارند.
این روایت هم متناسب با شیاع است، منتها مدلول آن شیاعی که قطعآور و یا حتی اطمینانآور باشد نیست؛ چون اینکه بگویند که یک قومی هم از روی رؤیت روزه گرفتهاند، لازم نیست که تمام قوم دیده باشند، پس از چنین تعبیری و اینکه میگویند که ما دیدهایم و غیر ما هم چند تای دیگر دیدهاند، این ملازم با ظن هست ولی ملازم با اطمینان نیست.
و این فرق میکند با روایت عبدالله بن بکیر که در آن میفرمود که تو خبر بدهی و قوم هم بگویند که تو درست میگویی که معنایش این بود که جمهور بگویند و طایفه بگویند؛ یعنی یک اکثریت معتنابهی بگویند و لذا در آنجا اطمینان میآورد. و اما این عبارت که «عَنْ قَوْمٍ» است نه «عن القوم»، بر خلاف روایت ابن بکیر که «القوم» بود، مفادش این است که غیر از ما چند تای دیگر هم دیدهاند و لذا این روایت فقط ظن را افاده میکند. و اگر این روایت دال بر اعتبار شیاع باشد، از آن استفاده میشود که حتی شیاع به مقداری که مفید یک مرتبهای از مراتب ظن باشد که به حد اطمینان هم نرسد حجت است.
ولی روایت هدایه مرسل است و حبیب خزاعی هم توثیق نشده است و لذا این روایت قابل استناد نیست.
روایت سماعة «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ صَامَ یَوْماً وَ لَا یَدْرِی أَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ هُوَ أَوْ مِنْ غَیْرِهِ فَجَاءَ قَوْمٌ فَشَهِدُوا أَنَّهُ کَانَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ بَعْضُ النَّاسِ عِنْدَنَا لَا یُعْتَدُّ بِهِ فَقَالَ بَلَی فَقُلْتُ إِنَّهُمْ قَالُوا صُمْتَ وَ أَنْتَ لَا تَدْرِی أَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ هَذَا أَمْ مِنْ غَیْرِهِ فَقَالَ بَلَی فَاعْتَدَّ بِهِ فَإِنَّمَا هُوَ شَیْءٌ وَفَّقَکَ اللَّهُ لَهُ ...»[6] .
این روایت که حدیث 11 از باب 17 است، جزو روایاتی است که میتواند برای حجیت بینه هم که سابقاً گفتیم 18 روایت دارد، مورد استدلال قرار بگیرد و به آنها اضافه شود. و در این
روایت سائل میپرسد که شخصی روزی را که نمیدانسته است که از ماه رمضان است یا نه روزه گرفته است و گروهی آمدهاند شهادت دادهاند که آن روز از ماه رمضان بوده است ولی بعضی از مردم گفتهاند که این روزه به درد ماه رمضان نمیخورد چون نمیدانستهای که از رمضان است یا نه؟ حضرت در جواب میفرمایند: تو موفق به ماه رمضان شدهای و اشکالی ندارد. ممکن است کسی به این روایت برای اعتبار شیاع استدلال نماید.
ولی این استدلال قابل مناقشه است به اینکه بله این روایت برای اعتبار اصل اطمینان به رمضان بودن کفایت میکند و حضرت میخواهد بفرماید که ـ همان طوری که در ذیل روایت هست ـ وقتی که به نیت رمضان نگرفته باشی و بعداً بفهمی که رمضان است، روزهات درست است و روزی است که به آن موفق شدهای. ولی این جهت؛ که از چه راهی این اطمینان شما پیدا شده است؟ آیا از شهادت عدلین بوده است یا از شیاع مفید علم یا شیاع مفید اطمینان بوده است، روایت در صدد اعتبار بخشیدن به این طریقها نیست؛ چون سؤال از این جهت نیست بلکه از این جهت است که سنیها میگویند که چون تو نمیدانستی ماه رمضان است، روزهات صحیح نیست. حضرت هم از این جواب میدهد که آنی که اشکال دارد این است که به قصد رمضان بگیرد. پس از این روایت هم استفاده نمیشود که شیاع بین قوم برای اثبات رؤیت کفایت میکند.
(پاسخ به سؤال) بله میگوید قومی شهادت دادهاند و برای او واجد صلاحیت بودن آن قوم ثابت شده است و لذا ماه رمضان بودن برای او ثابت شده است، ولی اینکه آیا به جهت حضور دو نفر عادل در بین آن جمع برای او ثابت شده است یا به جهت شیاع در بین آن قوم، از این جهت نه سائل در صدد سؤال است و نه حضرت در صدد بیان؛ او میگوید برای من ثابت شده است، و سنیها گفتهاند که چون در وقت روزه گرفتن شاک بودهای، این به درد نمیخورد. حضرت هم برای ابطال حرف سنیها میفرماید، تو ولو علم به رمضان بودن نداشتهای ولی همین مقدار که به نیت رمضان بودن بجا نیاوردهای روزهات صحیح است. و اما اینکه چطور شهادتی متبع است؟ نه سائل این را میپرسد و نه لزومی دارد که حضرت این را در اینجا بیان نماید.
بررسی اعتبار شهادت پنجاه نفر
از معیارهایی که گفتهاند و بعضی هم به آن فتوا دادهاند این است که اگر پنجاه نفر ببینند و شهادت بدهند، نفس پنجاه نفر بودن کافی است و قید عدالت هم در آنها معتبر نیست. البته شیخ طوسی شهادت پنجاه نفر را در هوای ابری معیار دانسته است[7] و بعضی دیگر آن را در هوای آزاد معیار دانستهاند.
برای اعتبار شهادت پنجاه نفر به صحیحه ابی ایوب خرّاز ممکن است استناد بشود که میفرماید: «لَا یُجْزِی فِی رُؤْیَةِ الْهِلَالِ إِذَا لَمْ یَکُنْ فِی السَّمَاءِ عِلَّةٌ أَقَلُّ مِنْ شَهَادَةِ خَمْسِین»[8] یعنی وقتی که هوا ابری باشد شهادت دو نفر کافی است و اما وقتی که هوا صاف باشد، در هوای آزاد، شهادت پنجاه نفر کمتر کفایت نمیکند. و از این معلوم میشود که یکی از معیارهای اثبات هلال در هوای ابری شهادت پنجاه نفر است.
ولی این روایت معارض میشود با روایت دیگری که دلالت میکرد بر اینکه عدد معیار نیست و حتی اگر پنجاه هم باشد، کفایت نمیکند.[9]
و مقتضای جمع بین آنها این است که اینطور بگوییم که روایت ابی ایوب در صدد بیان عقد سلبی است و میخواهد بگوید که کمتر از پنجاه تا هم قبول نیست و عدد پنجاه هم بما هو هو مطرح نیست که اگر پنجاه تا شد قبول شود، بلکه عدد پنجاه هم مثل عددهای رُند که خیلی جاها هست حمل بر تکثیر میشود؛ یعنی مقصود این است که باید یک عدد معتنابهی بشود. مثل اینکه اگر از شما بپرسند که من ساکن قم شدهام و قصد توطن کردهام، چه مدتی باید بمانم تا اینجایی حساب بشوم؟ شما جواب میدهید که اقلا یکی دو ماه باید بمانی. ولی این یکی دو ماهی که گفته میشود مبنی بر دقت نیست بلکه تعبیر عرفی است با این مقصود که مقدار معتنابهی باید در این شهر باشید، و الا معنای دو ماه بمانید این نیست که اگر من پنجاه و نه روز ماندم این حکم را نداشته باشد.
پس این تعبیر کنایه از این است که بر مقداری باشند که اطمینان به آن پیدا کنید که معمولا با کمتر از پنجاه نفر در هوای صاف پیدا نمیشود. و این به تناسب شهرها فرق
میکند بله در شهرهای کوچک معمولا با پنجاه نفر هم اطمینان پیدا میشود، ولی در شهرهای بزرگ باید بیشتر از اینها باشد.
(پاسخ به سؤال) وقتی میگوییم دو ماه بماند کافی است تا متوطن در شهر حساب شود، ما به حسب متعارف موارد را در نظر میگیریم و میگوییم که اقلا باید این مقدار باشد و الا در بعضی موارد است که شاید یک سال هم بماند، نمیشود.
در این مورد هم مثلاً در شهری مثل طهران وقتی که همه استهلال بکنند و هوا هم صاف باشد، حتی با شهادت پنجاه نفر به رؤیت هم اطمینان بر خلاف از بین نمیرود؛ چرا که مثلاً پانصد نفر دیگر هم در کنار این پنجاه نفر بودهاند ولی آنها ندیدهاند و با توجه به اینکه معمولا 10 تا 15 درصد خطاء میکنند، این پنجاه نفر هم 10 درصد از پانصد نفر میشود و احتمال خطا در آنها هست.
خلاصه مقتضای جمع بین ادله این میشود که تعبیر به «خمسین» در اینجا از باب عدد تکثیر است و کفایت از حصول اطمینان میباشد.
نتیجهگیری
پس از مجموع من حیث المجموع بحثهایی که تا به اینجا درباره طرق اثبات هلال ماه مبارک رمضان کردیم چنین به دست آوردیم که اگر امکان رؤیت هلال یقینی برای شخص نباشد، شهادت عدلین کفایت میکند. و خود یقین و اطمینان به طلوع هلال هم کافی است.
یکی دیگر از معیارها هم گذشتن سی روز است که این مسلم است که ماه از سی روز بیشتر نمیشود و لذا با گذشتن سی روز از شعبان، ثابت میشود که ماه رمضان شده است.
یکی، دو معیار دیگر هم هست که آنها را بعداً بحث میکنیم. و اما آن چیزی که مورد بحث است ثبوت هلال با حکم حاکم است و این بحث هم مبتنی بر بحث کلی ولایت فقیه نیست و لذا چه بسا کسی قائل به ولایت فقیه باشد ولی در اینجا حکم حاکم را به جهت بعضی از نصوص، برای ثبوت رمضان معتبر نداند و چه بسا ممکن است که کسی در اینجا ثبوت هلال به حکم حاکم را بپذیرد با اینکه قائل به ولایت فقیه نباشد.