درس خارج فقه آيتالله سیدموسی شبیریزنجانی
كتاب الصوم
89/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طرق اثبات هلال/ طریقیت شیاع برای اثبات هلال/
طریقیت شیاع برای اثبات هلال ماه مبارک رمضان - بررسی روایات مسأله
در این جلسه، حضرت استاد (مدظله) بحث از شیاع را به عنوان طریق دیگری برای اثبات هلال ماه مبارک رمضان مورد بررسی قرار میدهند و در طی آن به ذکر تعابیر فقهاء در مسأله و سپس به بررسی برخی از روایات مسأله میپردازند.
طریقـیت شیاع برای اثبات هلال
یکی از چیزهایی که برای اثبات رؤیت هلال ذکر کردهاند، شیاع است. که البته مرحوم سید آن را قبل از بینه ذکر کرده است، ولی ما مناسب دیدیم که بعد از بینه از آن بحث نماییم.
تعبیری را که مرحوم سید در اینجا کرده است، من در غیر عروه ندیدم که به طور جداگانه تواتر و شیاع را به عنوان دو راه و دو معیار قرار داده باشند، بلکه در سایر کتب فقط یک معیار و آن را هم به عنوان شیاع ذکر کردهاند. بله گاهی تواتر را هم قاطی کردهاند، ولی تواتر و شیاع را یک معیار حساب کردهاند و ذکر آنها به این صورت جدای از هم، اختصاص به سید دارد.
شبههای در تعبیر عروه
ایشان میگوید «الشیاع المفید للعلم»[1] . در حالی که ما در صدد شمارش چیزهایی که مثبِت هلال هستند، میباشیم و اگر چنانچه اینطور تعبیر کنیم که «یکی هم شیاعی است که علمآور است» این مثل این میشود که ما معلول را قید برای علت قرار بدهیم؛ چون میخواهیم بگوییم که علم به ثبوت هلال با چه چیزهایی تحقق پیدا میکند، و در این تعبیر علمی را که معلول آن چیز است، در خود آن اخذ کردهایم؛ چون «المفید للعلم» را قید
برای شیاع قرار دادهایم، در حالی که علم به هلال میخواهد معلول برای شیاع و این طریق باشد، و لازمه تقیید علت به معلول، دور محال است؛ که تقدم شیء بر نفس است.
مثل اینکه سؤال میشود که آب در چه دمایی به جوش میآید؟ جواب میدهیم که اگر حرارت به صد درجه رسید، این علت میشود که آب به جوش بیاید. خوب اینگونه تعبیر کردن درست است، اما اگر اینطور قید بزنیم و بگوییم که این صد درجه حرارت به قید اینکه آب را جوش بیاورد، آن وقت این علت میشود که آب به جوش بیاید. چنین تعبیری لازمهاش دور و تقدم شی بر نفس است که محال است؛ چرا که علت با تمام قیودش مقدّم بر معلول است، پس اگر خود معلول را قید برای علت قرار بدهیم، تقدم شیء بر نفس میشود.
جواب از شبهه
ولی ممکن است ما از این شبهه چنین جواب بدهیم که مقصود از «المفید للعلم» علم برای شخص من نیست، بلکه مقصود شیاعی است که برای متعارف اشخاص از آن علم حاصل میشود و در صورت تحقق این چنین شیاعی، برای من هم شرعا باید هلال را ثابت شده حساب کنیم، پس علم معمول اشخاص، علت برای ثبوت حکم برای شخص من قرار داده شده است. و با این بیان دیگر، اشکال دور نمیآید؛ چون نمیخواهد بگوید که علم تو علت برای ثبوت هلال و علم تو به هلال میشود.
شاید مراد سید هم همین باشد؛ که شیاع هست؛ و افراد زیادی دیدهاند مثلاً صد نفر، که معمول اشخاص در این صورت یقین پیدا میکنند. میخواهد بگوید که چنین شیاعی اثبات هلال میکند؛ چه تو هم یقین پیدا کنی تایقین نداشته باشی؛ چرا که با این بیان دیگر تقدم شی بر نفس نمیشود.
(پاسخ به سؤال) میگوید علم شخصی هم مانند علم نوعی است و آن حکم را دارد، در جاهای دیگر هم اینطور است که آن علمی را که برای متعارف اشخاص حاصل میشود، باید انسان اخذ کند، و برای خود انسان هم اگر روی قرائنی علم حاصل شد همین حکم را دارد و از عبارت سید خلاف این در نمیآید.
به هر حال، این یک ابهامی است که در کلام سید وجود ندارد.
لزوم افاده علم یا کفایت ظن اطمینانی در شیاع
مرحوم سید در اینجا به همین تعبیر «مفید علم بودن» اکتفاء کرده است، آقای حکیم و آقای خویی هم در اینجا بحثی از این نکردهاند، با اینکه این مطلب در کلمات قوم مورد بحث است.
نقل تعبیرات فقهاء در این باره:
تعبیراتی که در کتب قوم است مختلف است: بعضی فقط تعبیر به «شیاع» کردهاند و چیز دیگری در کلامشان نیست مثل تلخیص علامه[2] ، لمعه شهید اول[3] ، غایة المرام صیمری که تعبیرشان «تثبت بالشیاع» است[4] . تعبیر ارشاد علامه «شیاع رمضان» است[5] ؛ یعنی اگر با شیاع ثابت بشود که رمضان است، کافی است. و دیگر اسمی از رؤیت نبرده است. و این مطلب ممکن است که رمضان بودن شیاع پیدا بکند، ولی دیده شدن شیاع نداشته باشد، همچنان که کشف الغطاء تعبیر میکند که «شیاعی که علمآور باشد ـ البته تعبیرش علم نیست ـ و یا شیاع اینکه سی روز از ماه قبلی گذشته است؛ که در اینجا اسمی از رمضان نمیبرد و میگوید شیاع اینکه سی روز از ماه شعبان گذشته است، این مثبت است[6] . و در اینجا حرفی از شیوع رؤیت هم نیست. پس در کلمات اینها فقط شیاع است؛ یا شیاع مطلق و یا شیاع رمضان.
و اما عدهای دیگر تعبیرشان «شیاع الرؤیة» است مثل نهایه[7] ، مبسوط[8] ، مهذب ابن براج[9] ، وسیله ابن حمزه[10] ، اصباح قطب الدین کیدری[11] ، شرایع[12] ، نافع[13] ، معتبر و تعبیرش در معتبر این است که «بلاخلاف بین العلماء» یعنی بین شیعه و سنی اختلافی نیست[14] . و تحریر علامه؛ که تعبیر به «اجماعاً» میکند[15] و قواعد[16] ، دروس[17] ، تنقیح فاضل مقداد[18] ؛ که او تعبیرش «بلاخلاف» است و مهذب البارع[19] و محرّر که هر دو مال ابن فهد است[20] ، که در همه اینها تعبیر به شیاع الرؤیة است و مسأله علم و مانند آن را مطرح نکردهاند.
عده دیگری علم یا شبیه به علم را ذکر کردهاند: مثل سرائر که میگوید «تواتر الخبر برؤیته، و شاع ذلک»[21] ، اشارة السبق حلبی که میگوید «التواتر بالرؤیة»[22] ؛ یعنی متواترا گفتهاند که ما دیدهایم. و در جامع یحیی بن سعید یک تعبیری دارد که جای دیگری ندیدهام میگوید «تواتر برؤیته من لا یکذبون»[23] یعنی ثقات اگر پشت سر هم بگویند و متواتر بشود از قول اینها که افرادی هستند که دروغ نمیگویند، با اینچنین تواتری ثابت میشود.
(پاسخ به سؤال) بله به احتمال بعید و در حد موهوم میتواند مقصود این باشد که تواتر بکنند به رؤیت آن، جماعتی که بعد از جمع شدن دروغ نمیگویند، والا ظاهر عبارت این است که به طور متواتر خبر بدهند کسانی که تک تک آنها دروغ نمیگویند.
علامه در منتهی میگوید: شیاع یک نحوه تواتری است که یفید العلم[24] ، محمد بن شجاع قطان در معالم الدین میگوید «و یعلم بالشیاع»[25] هر چند این تعبیر «و یعلم» دلیل بر این نمیشود که مقصود ایشان فقط حصول علم است؛ چون شهید اول در لمعه میگوید «و یعلم بالشیاع و شهادة العدلین و گذشتن سی روز ماه شعبان و...»[26] ؛ که ملاحظه میکنید که شهادت عدلین را هم ایشان داخل در «یعلم» آورده است. پس معلوم میشود که مقصود از «یعلم» یک معنای وسیعتر از علم مورد بحث است. بله چون محمد بن شجاع در ادامه میگوید «و یعلم بالشیاع و بمضی الثلاثین و یثبت بالشاهدین» از اینکه در عطف بر «و یعلم» «و یثبت» تعبیر کرده است معلوم میشود که مقصودش از «و یعلم» همان علم است و این هم روشن است که مضی سی روز هم علمآور است. پس مراد او شیاعی که مفید هم باشد، است.
و اشخاص دیگری هم مثل مدارک[27] ، ذخیره[28] ، کفایه[29] ، حدائق[30] ، مستند [31] و جواهر[32] ، همه اعتبار علم را ذکر کردهاند، در عروه هم که این را قائل شده است. این دو شرح مرحوم آقای
حکیم[33] و مرحوم آقای خویی[34] هم ـ البته بقیه شرحها را ندیدهام ـ این مطلب متن را پذیرفتهاند.
عدهای دیگر هم هستند که ظن متآخم للعلم و به تعبیر دیگر ظن اطمینانی را هم در اینجا در حکم علم دانستهاند، که اینها عبارتند از: روضه؛ که همان شرح لمعه است[35] ، مسالک[36] و حاشیه ارشاد[37] ، که این سه کتاب مال شهید ثانی است و مجمع الفائده محقق اردبیلی[38] ، شرح دروس آقا رضی خوانساری[39] ، غنائم میرزای قمی که در آن تعبیر به «اطمینان» کرده است[40] و کشف الغطاء؛ که بیان ایشان این است که شیاع یک مرتبه شیاع قولی است و یک مرتبه شیاع عملی است؛ که میبیند که همه مردم روزه گرفتهاند و مثلاً نمازهای مستحبی مربوط به صوم رمضان را میخوانند، بعد میگوید: اگر شیاع قولی باشد، چه مفید علم باشد و چه مفید اطمینان، کفایت میکند و اما در شیاع عملی، علم معتبر است[41] . در مراسم سلار هم میگوید «رؤیة الاهلّة اذا تظاهرت»[42] که احتمال دارد که اصلش «تظافرت» بوده است؛ که مقصودش تظافر ادله و شیوع پیدا کردن مطلب باشد. ولی همین مراسم را «منتدی النشر» که چاپ کرده است، این تعبیر «اذا تظاهرت» را از آن برداشتهاند و در آنجا نیست. و بنابراین که این تعبیر نباشد، سلار جزو کسانی میشود که فقط شیاع رؤیت را گفتهاند و چیز دیگری نگفتهاند.
(پاسخ به سؤال) من نمیخواهم بگویم که تعبیر به «تظاهرت» غلط است، میخواهم بگویم که احتمال دارد که تعبیر ایشان هم مثل دیگران که تعبیر به استفاضه میکنند، «تظافرت» بوده است، که مطابق با تعابیر قوم باشد.
و اما از تذکره علامه[43] و مفاتیح فیض[44] استفاده میشود که ظن غالب کافی است و درباره تعبیر به «ظن غالب» با توجه به اینکه لازمه ظن، چربیدن و غلبه بر طرف دیگر است، پس از تعبیر به «الظن الغالب» معلوم میشود که ظن خاصی است و لذا اگر ما بودیم و قرینه بر خلاف نبود، میگفتیم که مقصود از آن، غلبهای است که طرف دیگر کالعدم حساب بشود؛ که همان ظن اطمینانی است. ولی با توجه به بیانی که خود علامه در آنجا دارد، در چنین استظهاری که گفتیم تردید حاصل میشود؛ چون ایشان میگوید: اقوی این است که ظن غالب هم کفایت میکند؛ برای اینکه همان ظنی که با شهادت شاهدین حاصل میشود، با ظن غالب هم حاصل میشود، پس باید کافی باشد. و در مفاتیح فیض میگوید: ظن غالب کافی است و «قیل» که باید علم داشته باشی، «ولانصّ فیه».
در مدارک از شهید ثانی نقل کرده است که در بعضی از جاهای مسالک گفته است که آن شیاعی معتبر است که یک ظنی که فوق ظن حاصل از شهادت عدلین است، بیاورد؛ یعنی اگر شهادت عدلین ـ فرضا ـ 80 درصد ظن میآورد، شیاع باید بیش از 80 درصد ظن بیاورد.[45]
خلاصه: کلمات قوم در اینجا مختلف است، بر خلاف آنچه که در عروه است که به طور ظاهرا مسلم آورده شده است، حاشیهای هم که زده نشده است و ممکن است خیال بشود که این یک حرف مورد تسلم بوده است. در حالی که سید در اینجا فتوای خودش را گفته است و نخواسته است که به ذکر جزئیات بپردازد.
بررسی دلیل مسأله
اینکه علم را کافی بدانیم که حرفی در آن نیست. ظن اطمینانی هم که در نظر عرف حکم علم را دارد و بناء عقلاء بر این است که هر جایی که علم معتبر شده است، اطمینان هم ملحق به آن است، مگر در جایی که از طریق شارع ثابت بشود که اطمینان را در آنجا الغاء نموده و معتبر ندانسته باشد.
کلام صاحب حدائق در استدلال به روایات نفی عدد
در حدائق به این روایات نافیه عدد که در مقام سلب اعتبار از شهادت یک نفر و دو نفر و پنجاه نفر هستند و میگویند چنین شهادتهایی کفایت نمیکند و در بعضی میفرمایند که اگر یکی دید و دیگران هم دیدند، این رؤیتی است که به درد دیگران هم میخورد ـ البته رؤیت شخص به درد خودش میخورد ولی بحث در این است که کدام رؤیت به درد دیگران میخورد ـ ایشان به این روایات استناد نموده است که دلالت میکنند بر اینکه شیاع از طرق اثبات هلال است.[46]
اشکال کلام صاحب حدائق
ولی این استناد درست نیست؛ چون این روایات در مقام بیان عقد سلبی هستند و این را میگویند که اگر چند تا ببینند و چند تا نبینند، این رؤیت نیست. و این را شرط قرار میدهند که اگر این دید، دیگری هم ببیند و اگر دیگری نبیند، این رؤیت به درد نمیخورد. پس این روایت میخواهد روش سنیها را که به صرف شهادت یک نفر اکتفاء میکنند، ابطال نماید. و اما اینکه اگر رؤیت صحیح بود با چه معیاری اعتبار دارد و از چه راههایی ثابت میشود، این را بیان نمیکند. و لذا اگر گفته شود که چنانچه وقتی که شخص دید، به دیگری بگوید و او هم ببیند، همین مقدار کفایت میکند. این روایت با این حرف منافاتی ندارد؛ چرا که این روایت کاری به این جهت ندارد و لذا اگر سه نفر دیدند ممکن است اعتبار داشته باشد و ممکن است که اعتبار نداشته باشد و همینطور تا به صد نفر هم که برسند ممکن است اعتبار داشته باشد و ممکن است اعتبار نداشته باشد؛ از این روایت فهمیده نمیشود که اگر به حد شیاع و مثلاً صد نفر رسید، اعتبار دارد! این روایت راجع به اینکه چند نفر و چقدر شد، درست میشود، اصلاً متعرض نیست. و بحث در شیاع این
است که اشخاص کثیری اظهار کردهاند که ما دیدهایم، خوب آیا از این روایات که میگویند رؤیت اگر شد، همه باید بتوانند ببینند، فهمیده میشود که اگر اظهارکنندگان به حد شیاع برسند حرف آنها متَّبَع است؟! بله اگر انسان مطمئن بشود حرف دیگری است ولی حرف در این است که آیا صرف رسیدن به حد شیاع را این روایت معتبر میکند؟! ظاهراً چنین نیست و لذا دیگران هم به این روایت در اینجا استناد نکردهاند؛ چون فقط متعرض عقد سلبی است و کاری به عقد اثباتی ندارد.
تذکر اشتباهی در مستمسک
در مستمسک دو روایت به هم مخلوط شده است؛ یکی روایت عبدالرحمن است و یکی روایت ابی بصیر؛ که در نقل روایت عبدالرحمن، قسمت آخر روایت ابی بصیر را به جای قسمت آخر روایت عبدالرحمن نقل کرده است و اما خود روایت ابی بصیر را نقل نکرده است. و احتمالا ایشان میخواسته است که هر دو روایت را نقل کند؛ چون مربوط به بحث هستند ولی اشتباه شده است و یک سقطی هم در کلام ایشان نسبت به همان قسمت اخیر روایت ابی بصیر شده است.
روایات دال بر حکم مسئله
1ـ موثقه عبدالله بن بکیر بن اعین ـ ح 22 از باب 3 از ابواب فضل الصوم و فرضه از جامع الاحادیث ـ که میفرماید: «صُمْ لِلرُّؤْیَةِ وَ أَفْطِرْ لِلرُّؤْیَةِ وَ لَیْسَ رُؤْیَةُ الْهِلَالِ أَنْ یَجِیءَ الرَّجُلُ وَ الرَّجُلَانِ فَیَقُولَانِ رَأَیْنَا إِنَّمَا الرُّؤْیَةُ أَنْ یَقُولَ الْقَائِلُ رَأَیْتُ فَیَقُولَ الْقَوْمُ صَدَقْتَ»[47] ، یعنی قوم هم شخص را تصدیق کنند و اما مقصود از قوم، تمام شهر نیست و پیداست که یعنی یک جماعت معتنابهی بر روی حرف او صحه بگذارند نه اینکه تمام اهل شهر چنین کاری بکنند و معنای تصدیق کردن لازمهاش این نیست که بگویند که ما هم دیدیم و لذا مقصود در این روایت تواتر نیست. و بر خلاف کلام آقای حکیم که احتمال داده است که این روایت درباره تواتر باشد، اطلاق این روایت اقتضاء میکند که تواتر مراد نیست؛ چون اینکه آنهای دیگر میگویند بله درست میگویی، ممکن است به جهت این باشد که من هم از زید و عمرو شنیدم؛ یعنی شخص از گفته چند تایی مطمئن شده است و لذا بر کلام او صحه میگذارد و میگوید بله درست است. پس لازمه «صَدَقْتَ» و تصدیق کردن این نیست که
حتما اشخاص دیده باشند و قطع به هلال داشته باشند یعنی به نحوی باشد که هر کس نگاه بکند قطع پیدا کند، که معنای تواتر مراد باشد، بلکه بر اساس همان اطمینان حاصل از شنیدههای از اشخاص هم که تصدیق بکنند، کفایت میکند و لذا بر معنای شیاع هم منطبق است.
(پاسخ به سؤال) اولاً در این روایت حرفی از تظنی نیست و ثانیاً گفتیم که بر اطمینان و ظن متآخم للعلم حکم علم را بار میکنند و خارج از تظنی است و لذا تظنی، مسأله اطمینان را نفی نمیکند.
2ـ روایت ابی ایوب خرّاز است که مسأله عدد و اینکه یکی و دو نفر ببینند و بقیه نبینند را سلب اعتبار کرده است. که بحث از این روایت در بررسی کلام حدائق گفته شد که دلیل برای شیاع نمیتواند باشد.
(پاسخ به سؤال) نه از روایت ابن بکیر استفاده نمیشود که ظن مطلق؛ حتی اگر اطمینان نیاورد، کفایت میکند؛ چون متعارفاً وقتی بعضی شهادت بدهند و قومی تصدیق بکنند، از چنین شهادتی اطمینان حاصل میشود و نمیتوان، ظن مطلق را از آن معتبر دانست؛ چرا که از همان شهادت یک نفر هم خیلی وقتها ظن حاصل میشود، هوای صاف را همه که فرض نکرده است و به طور مطلق حکم به عدم کفایت کرده است.
3ـ روایت اسحاق بن عمار ـ که به نظر ما صحیحه است ـ «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ هِلَالِ رَمَضَانَ یُغَمُّ عَلَیْنَا فِی تِسْعٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ شَعْبَانَ (یعنی 29 روز روزه گرفتهاند و هوا ابری است و تردید دارند)- فَقَالَ لَا تَصُمْهُ إِلَّا أَنْ تَرَاهُ فَإِنْ شَهِدَ أَهْلُ بَلَدٍ آخَرَ أَنَّهُمْ رَأَوْهُ فَاقْضِهِ»[48] ، حضرت میفرمایند آن را روزه نگیر، و اگر بعداً اهل بلد دیگری شهادت دادند که ماه را دیدهاند آن را قضاء نما.
در این روایت باید ببینیم آیا از عبارت «أَهْلُ بَلَدٍ آخَر» اعتبار شیوع استفاده میشود و معنای آن این است که یعنی در آن منطقه برایشان ثابت شده است که ماه دیده شده است و این عبارة اخرای از ثبوت شیاع باشد؛ و اینکه شیاعی در منطقه دیگری هست که به درد شما میخورد و کفایت میکند؟