درس خارج فقه آيتالله سیدموسی شبیریزنجانی
كتاب الصوم
89/07/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: موارد جواز افطار روزه ماه مبارک رمضان/ شیخ و شیخه/ قضاء روزه برای شیخ و شیخه در فرض تمکن
ادامه بررسی فصل 11 در باب قضاء روزه برای شیخ و شیخه در فرض تمکن - استدراک از مناقشه در اشکال سوم مرحوم آقای خوئی - بررسی اطلاق آیه شریفه - کلام مرحوم آقای حکیم در وجوب قضاء روزه در فرض تمکن و بررسی آن - مراد از «اقل تأمل» در کلام مرحوم آقای حکیم و ذکر دو احتمال و نقد آن دو
بحث در موارد عدم وجوب روزه ماه مبارک رمضان بود. در این جلسه، استاد دام ظله، در مسئله جواز افطار برای شیخ و شیخه و پرداخت فدیه و مقدار و نوع آن، فرع قضاء روزه بر شیخ و شیخه در صورت تمکن از روزه را مورد بررسی قرار میدهند.
ادامه بررسـی فصل 11 در باب قضاء روزه برای شیخ و شیخه در فرض تمکن
استدراک از مناقشه در اشکال سوم مرحـوم آقای خوئی
در جلسه گذشته عرض کردم که اگر آیه شریفه را نسبت به ﴿الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ﴾[1] مجمل بدانیم، این اجمال به روایتی که در تفسیر آیه شریفه است، سرایت میکند.
اما میخواهم از این مطلب عدول کنم، به خاطر اینکه گاهی ظاهر و لحن روایت این است که نمیخواهد باطن قرآن را بیان کند و میخواهد همان معنائی را بیان کند که خلاف ظاهر نیست، این را میتوان از این روایات فهمید، لذا اینکه بگوئیم کلمه «لا» یا «کان» سقط شده، تفسیر به باطن است و خلاف ظاهر آیه است، اگر مراد خلاف ظاهر باشد، باید به این مطلب اشارهای کرده باشد همانطور که در بعضی روایات دیگر اشاره شده است، اما به دلیل اینکه به این مطلب اشارهای نشده، معلوم میشود که نمیخواهد
بر خلاف ظاهر تفسیر کند، ولی لازم نیست تفسیر به ظاهر قرآن باشد، اگر بخواهیم خلاف ظاهر بگوئیم، باید در دلیل اشارهای به آن باشد، اما اگر لفظ مجمل است و دلیل رفع اجمال میکند، اینطور نیست، روایات چنین ظهوری ندارد که تفسیر برای رفع اجمال نیست، تفسیر باطن این است که مطلبی خلاف ظاهر میگوید، اما اینطور نیست که تفسیر حتماً مطلبی است که از ظاهر لفظ استفاده میشود، ممکن است که لفظ مجمل باشد و میخواهد مجمل را معنا کند، روایات «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»[2] همین است که لفظ مجمل است و لفظ مجمل را معنا میکند و میگوید که شأن نزول آن چیست و در چه موردی بوده، روایات همین را بیان میکند که اگر اجمالی دارد، اجمال آن را برطرف کند، این را نمیتوانیم بگوئیم که حتماً اجمال نیز نداشته، جائی باید مطابق ظاهر باشد و مجمل نباشد که امام علیه السلام به آیه استدلال فرموده باشند، استدلال باید مطابق ظاهر قرآن باشد. بنابراین، گرچه لفظ «یُطِیقُونَهُ» را نسبت به اینکه مراد ماه مبارک رمضان است یا تمام سال است یا همه عمر است، مجمل دانستیم اما روایت مفسِّر با کسر سین که اطلاق دارد و مقتضای آن این است که اگر در ماه مبارک رمضان حرجی باشد، دیگر قضا ندارد، باید به ظهور اطلاق مفسِّر با کسر سین اخذ کنیم و رفع اجمال از آیه کنیم.
بررسی اطلاق آیه شریفه
منتها باید بحث کنیم که آیا در روایت ظهور اطلاقی هست یا نیست، این بحث نشده و مورد اختلاف نیز هست، بعضی به اطلاق استناد کردهاند و به همین اکتفا کردهاند و بعضی گفتهاند که اطلاقات منزل به صورت غالب است که غالباً عجز شیخ و شیخه مخصوص به ماه مبارک رمضان نیست و شاید به سال نیز اختصاص نداشته باشد و مادام العمری باشد، اینگونه حمل کردهاند و گفتهاند که نسبت به صورتی که اتفاقاً قدرت به صوم پیدا کرده باشند، اطلاق ندارد، این باید مورد بحث قرار بگیرد. مرحوم آقای خوئی درباره اینکه منزل به غالب باشد، فقط «کما تری»[3] گفته و دیگر بحث نکرده است.
کلام مرحوم آقای حکیم در وجوب قضاء روزه در فرض تمکن و بررسی آن
مرحوم آقای حکیم میفرماید روایات «لَا قَضَاءَ عَلَیْهِ»[4] وارد شده و عدهای نیز به عدم القضاء قائل شدهاند و از این روایات اعراضی نشده و باید به این روایات عمل کنیم، یکی، روایت دَاوُدَ بْنِ فَرْقَد «فی مَنْ تَرَکَ صِیَامَ ... إِنْ کَانَ مِنْ مَرَضٍ فَإِذَا بَرَأَ فَلْیَقْضِهِ وَ إِنْ کَانَ مِنْ کِبَرٍ أَوْ لِعَطَشٍ فَبَدَلُ کُلِّ یَوْمٍ مُدٌّ»[5] ، اینکه کبر و ذو العطاش در مقابل مرض ذکر شده و در مرض قضا آمده و در کبر و ذو العطاش مدّ ذکر شده و قضا ذکر نشده، تفصیل قاطع شرکت است، معلوم میشود که در کبر و ذو العطاش قضا نیست، و بعد میفرماید «و دعوی: انصرافها إلی غیر المتمکن من القضاء ممنوعة، کما یظهر بأقل تأمل فیها. و لا سیما بملاحظة ذکر ذی العطاش الممنوع فیه الغلبة. و المقابلة بین المریض و الشیخ الظاهرة فی اختلافهما فی الحکم»[6] . ایشان میفرماید این انصراف ممنوع است و با اقل تأمل معلوم میشود که انصرافی نیست مخصوصاً به وسیله اینکه ذو العطاش منضم شده، به خاطر اینکه در ذو العطاش دیگر چنین غلبهای نیست که عطش برطرف نشود و انصراف نفی میشود، کأنه ایشان میخواهد بگوید که اگر این ضمیمه نیز نباشد، با اقل تأمل معلوم میشود که انصرافی نیست، یا اینکه بین مریض و شیخ تفصیل قائل شده و در مریض قضاء را گفته و در شیخ نگفته، معلوم میشود که در کبر قضا نیست و انصرافی نیز نیست، از اینکه ایشان لاسیما گفته، معلوم میشود که ایشان با قطع نظر از ملاحظه این دو خصوصیتی که در اینجا هست، میخواهد به این مطلب قائل شود که انصرافی نیست و با اقل تأمل معلوم میشود.
از اینکه ایشان میفرماید با اقل تأمل فیها، معلوم میشود که از این روایت با تأمل معلوم میشود و نمیخواهد بر اساس این بحث کلی اصولی که مطلقات انصراف به فرد غالب ندارد، بگوید که این بحث کلی به این روایت ربطی ندارد، میخواهد بگوید که در این روایت خصوصیتی هست که معلوم میشود.
مراد از «اقل تأمل» در کلام مرحوم آقای حکیم
حالا به دلیل اینکه توضیح نداده، نمیدانیم که مراد ایشان از اقل تأمل چیست
احتمال اول: این است که مراد این باشد که این روایت خواسته افراد استثنائی و غیر غالب را بیان کند، لذا باید در اینجا همه افراد را در نظر بگیریم و نباید انصراف بگوئیم، ممکن است ایشان بخواهد بگوید که اینجا غیر از بحث کلی در موارد دیگر است و اینجا میخواهد مریض و شیخ و ذو العطاش را بگوید که افراد غیر غالب و استثنائی هستند، لذا اینجا در صدد بیان حکم افراد غیر غالب نیز هست.
نقد احتمال اول: ضعف این وجه ظاهر است، به خاطر اینکه در امور استثنائی نیز غلبه و غیر غلبه هست، اگر کسی مدعی باشد که الفاظ به افراد غالب انصراف دارد، مراد افراد غالبی چیزی است که موضوع قرار داده شده، اگر انسان قرار داده شده، باید افراد غالب قرار داده شود، اگر خنثی قرار داده شده، باید خنثای غالب قرار داده شود و نباید خنثائی در نظر گرفته شود که در خنثیها نیز استثنائی است.
بنابراین، متعارف شیخ و شیخه را میگوید، اگر حکمی برای طلاب علوم دینی بیان شد، طلاب نسبت به تمام افراد بشر نادر هستند اما اگر کسی گفت که به متعارف منزل است، مراد طلابی است که درس میخوانند که اینها متعارف و غالب در طلاب است، پس، این جواب نیست، از این ناحیه تأمل نیز بکنبم، تأمل برای ما روشن نمیشود.
احتمال دوم: ایشان من ترک الصیام را فرض کرده که خواسته حکم من ترک الصیام را بیان کند، به حسب غالب استفاده میشود که از ناحیه مرض است، غالب مصادیقی که انتقال ابتدائی برای انسان حاصل میشود که همین منشأ میشود که بعضی قائل به انصراف و عدم انصراف میشوند، همین است که در اثر مرض روزه نگرفته، اما پیرمرد و ذو العطاش که استثنا هستند، و لو مرض نیز باشد، مرضهای استثنائی است که به حسب متعارف ذهن به اینها معطوف نمیشود، اما در اینجا به مرض اقتصار نکرده و پیر مرد و ذو العطاش را ذکر کرده و از موضوع ابتدائی که اول یک نحوه انصرافی به شیئی دارد، تعدی کرده، پس، معلوم میشود که اینجا نمیخواهد انصراف ابتدائی را بیان کند که ذهن به آن معطوف میشود و میخواهد همه فروض مسئله را بیان کند، حضرت اینجا در من ترک الصیام چنین تفصیلی قائل شدهاند، از این معلوم میشود که اوسع از متعارف را گرفته و اگر در موارد دیگر انصراف بگوئیم، اینجا انصرافی ندارد.
نقد احتمال دوم: این وجه نیز درست نیست، به خاطر اینکه میگوید «فَإِذَا بَرَأَ فَلْیَقْضِه»، ممکن است بعد از درمان شدن مرض نیز نتواند روزه بگیرد اما متعارفاً بعد از بهبودی میتواند روزه بگیرد، یا از اول «إِنْ کَانَ مِنْ مَرَض» کأنه اگر مرض شد، ترک میکند، ممکن است بعضی از امراض برای او نافع باشد، روایت مرض را فرض عذر کرده و لعذر ترک کرده، اما گاهی با اینکه مریض است، ممکن عذر نباشد، از این استفاده میشود که مرض را عذر فرض کرده، این به این خاطر است که متعارف مرضها عذر است، پس، معلوم میشود که متعارف را در نظر گرفته و احکام را بیان کرده.
بنابراین، نمیتوانیم بگوئیم که ظهور اطلاقی برای اعم از متعارف و غیر متعارف دارد، در کلمات میگویند که آیا پیرمرد قضا کند یا نکند، اداء را بحث نمیکنند، ممکن است که پیرمرد نیز در اداء مشکل نداشته باشد، اینکه این را عنوان نمیکنند، به خاطر این است که متعارف را در نظر گرفتهاند، موضوع را با کلمه پیرمرد تعبیر کردهاند و متعارف را در نظر گرفتهاند، ممکن است در هوای سرد زمستان پیرمرد استثناءاً قدرت بر روزه دارد، اما روایات و فقهاء به تعبیر پیرمرد اکتفا کردهاند، اینها منشأ میشود که در خصوص این مسائل ظهور اطلاقی نداشته باشد، در این که ایشان میفرماید با اقل تأمل میفهمیم که اطلاق دارد، تردید دارم.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): ما میگوئیم که صورت متعارف را نظر دارد و ایشان میگوید اعم از متعارف است و خلاف متعارف را نیز متعرض است، ایشان وجه ذکر نکرده است.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): امام علیه السلام یطیقونه را به شیخ و شیخه تطبیق دادهاند و مستقل ذکر نکردهاند، در آن زمان برای پیرمرد سخت بوده، در زمان حاضر به مدد معالجات سخت نیست.