درس جواهر الکلام استاد رسول رسا
1401/03/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قضا/ احکام دعوا/ ادامه بحث تغلیظ یمین به مکان و زمان و قول؛ عدم وجوب اجابت تغلیظِ درخواستی از طرف حاکم
تذکرّاتی راجع به ساخت فیلم عنکبوت مقّدس:
دشمنان اهل بیت (علیهمالسلام) و اهانتکنندگان به آنان همیشه ثابت شده است که اینها یا حرام زاده بودند یا حرام لقمه بودند و اگر هم پدر و مادر خوبی داشتند و دارند و لقمه حلال هم به او داده شده است منتها فرزند خودش بعداً فاسد شده است یا لقمه حرام از جای دیگری داشته است و دشمن اهل بیت (علیهمالسلام) یا اهانتکننده به آنان میشود. باید خیلی مواظب باشیم و هر کسی که دشمن اهل بیت (علیهمالسلام) باشد او را حرام زاده نخوانیم، بعضی هستند که فرزندانی دارند که به اهل بیت(علیهمالسلام) اهانت میکنند ولی خودشان پدر مادران معتقد و پاکی هستند ولی او با رفقایی که داشته و جاهایی که رفته است به این صورت در آمده است. واردات ورودی انسان هر چه باشد صادرات وجودیاش همان است، امکان ندارد کسی حلال زاده و حلال لقمه باشد در عین حال دشمن اهل بیت (علیهمالسلام) باشد.
اشاره به دو قضیّه از عنایت امام رضا (علیهالسلام) به حضرت استاد (حفظهالله):
به اهل بیت (علیهمالسلام) عرض میکنیم «عادتکم الإحسان سجیّتکم الکرم»، آقا امام رضا (علیهالسلام) حقّاً ولی نعمت ما هستند به همه ما لطف داشتهاند کم یا بیش، و چه بسا بسیاری از الطاف بوده است که ما گمان را هم نداشتیم، یک وقت هست حضرت وساطتی کردهاند در پشت پرده ولی ما خبر نداشته باشیم. درباره خودم یکی دو مورد پیش آمده است، بنده اصلاً حیات خودم را مدیون امام رضا (علیهالسلام) هستم و در نوجوانی چنان مریضی حسبه گرفته بودم که پزشک نادانی شصت تا پنیسلین برایم تجویز کرده بود، از این شصت تا 57 تا زدند تشنّجهای شدید داشتم و به وضعیتی رسیدم که مادرم گفته بود «رسول» میمیرد. دکترها که نتوانستند کاری کنند و حالم را بدتر کردند، خدمت امام رضا (علیهالسلام) رفتیم با طناب مرا به پنجره فولاد بستند، من وقتی رفتم مسافرخانه خون بسیار زیادی از دهانم خارج شد تا جایی که مادرم گفت که به مادر بزرگت گفتم که رفتنی است. مادر بزرگم به مادرم گفت که این نشانی خوب شدنش هست. جریان دوم زمانی اتفاق افتاد که بنده در اصفهان چند سال طلبه بودم، زمانی که اصفهان بودم بار سنگینی از روی اتوبوس روی دستم افتاد و مچ دستم خیلی درد میکرد، و پزشکها آمپول میزدند و خوب نمیشد. تصمیم گرفتند که بیمارستان آیتالله کاشانی اصفهان عمل کنم، حتّی موادّ اولیّه عمل را از داروخانه تهیه کردم، به ذهنم رسید که ما امام رضا (علیهالسلام) داریم، از همان جا متوسّل شدم گفتم یا امام رضا (علیهالسلام) دستم را خوب کن که دیگر مجبور به عمل نباشم، بعد از اینکه توسل کردم دستم خوب شد. عادتکم الإحسان و سجیّتکم الکرم.
بنده زمانی تا سال 73 مأمور انتظامات حرم مطهر امام رضا (علیهالسلام) هم بودم، شبهای جمعه ایّام مناسبتی، ولادت و شهادت و مناسبتهای مختلف و بیشتر تابستان، خیلی عادی شده برای ما که یک مرتبه میدیدیم که صحن انقلاب شلوغ شده است و میدیدم مردم هجوم آوردند به سمت کسی که شفا گرفته بود. البته بررسی میکردند که ببینند کسی کلک نزند. مواردی بود چند نفر فریب داده بودند، گفته بودند که شلوغ کنیم تا مردم از حالت عادی خارج شوند و بعد جیب آنها را بزنیم. البته بعضی هستند که بیماری شان ظاهر نیست و امام رضا (علیهالسلام) شفا میدهد و کسی هم متوجه نمیشود و مواردش هم زیاد است که افرادی شفا میگیرند و کسی متوجه نمیشود. آن وقت چه قدر باید کسی رذل و پست باشد به این امام رضا (علیهالسلام) توهین کند. که «لولا الحجّة لساخت الأرض بأهلها» یعنی ارض شعور دارد و میفهمد چون ناراحت میشود و می فهمد گناهان انسان را، اما به واسطه امام زمان (علیهالسلام) کاری به ما ندارد. ما حیاتمان را مدیون امام زمان (علیهالسلام) هستیم، مگر نداریم که امام فرمود: «اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَلا ناسینَ لِذَکْرِکُمْ، وَلَوْلا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ الَّلاْواءُ وَاصْطَلَمَکُمُ الاْعْداءُ»؛ اگر نبود عنایات امام زمان (علیهالسلام) در هشت سال دفاع مقدس شکست خورده بودیم، چون تمام دنیا بر علیه ما بود. سیم خاردار و فشنگ مشکل داشتیم، ولی عنایات حضرت (علیهالسلام) به این کشور هست که به این جا رسیدهایم. حزب الله در کنار ادوات اسرائیل عددی حساب نمیشود اما اسرائیل در مقابلش کم آورد. در غزه که غالباً سنّی هم هستند، امثال شهید سلیمانیها و کمک های ایران و شیعه باعث شد که بر دشمن پیروز شوند.
بحث جواهر الکلام:
بحث درباره با تغلیظ در قسم بود.
دو فرع از تغلیظ در قسم:
فرع اوّل: امتناع حالف نسبت به درخواست تغلیظ در قسم
فرع اول در رابطه با امتناع از اجابت به تغلیظ است، کسی که میخواهد قسم بخورد گفتند که حاکم مستحب است از قسم خورنده بخواهد که تغلیظ در یمین داشته باشد به زمان یا به مکان یا در الفاظ و اقوال. در اینجا دارند که نمیشود او را مجبور کرد، درست است از ناحیه قاضی استحباب درخواست تغلیظ دارد ولی او میتواند امتناع کند و تغلیظ نداشته باشد. میگویند به این امتناع از تغلیظ نکول گفته نمیشود چون نکول وقتی است که اصلاً نخواهد قسم بخورد. میگویند مخالفی اینجا وجود ندارد مگر فاضل اصفهانی که بعداً خواهد آمد که میگویند در تغلیظ قولی مجبور کردن جایز نیست اما در تغلیظ به زمان و مکان اجبار را قبول کردهاند. اما بقیه فقها در هیچ کدام از این موارد اجبار به تغلیظ را قبول ندارند.
استاد: واقعاً اگر هم دقّت کنید مطلب هم همین است که فقها فرمودهاند، چون آنچه بر منکر است قسم خوردن است نه بیشتر از اصل یمین. حتّی اصل یمین هم اجبار ندارد و میتواند نکول کند و ردّ یمین کند یا حاکم ردّ یمین کند. دلیل این مطلب هم اصل برائت است که حالف چنین وظیفهای ندارد و اطلاق هم داریم که آنچه واجب است فقط حلف بالله است و بیش از آن چیزی واجب نیست.
فرعان:
الأوّل:
لو امتنع عن الإجابة إلى التغليظ لم يجبر، و لم يتحقّق بامتناعه نكول بلا خلاف أجده فيه إلّا عند من ستعرف، للأصل بعد إطلاق ما دلّ على كون الواجب الحلف بالله من قوله (عليهالسلام) [1] : «من حلف بالله فليصدق و من لم یصدق فلیس من الله، و من حلف له بالله فليرض، و من لم يرض فليس من الله» و غيره.
ترجمه عبارت:
فرع اول در بحث تغلیظ در یمین این است که اگر حالف امتناع کند از اجابت به تغلیظ در زمان و مکان و قول (مثلاً بأن أراد الحاکم أن یحلّف في یوم الجمعة أو في مکّة المکرّمة أو عیّن له حلفاً مغلّظاً في التعبیرات فأبی ذلک و قال أحلف بالله فقط و لا في مکّة و لا في یوم الجمعة) و با امتناع آن حالف نکول تحقّق پیدا نمیکند بدون خلافی که من پیدا کرده باشم آن را در این باره مگر کسی که به زودی میشناسی. دلیلمان اصل برائت است بعد از اطلاق آن چیزی که دلالت دارد که واجب بر قسمخورنده قسم به خداست از قول خداوند متعال که دلالت دارد و روایت هست که حضرت گفتند کسی که قسم بخورد به خدا باید راست بگوید و کسی که راست نگوید با خدا و دین خدا بیگانه خواهد بود (و این خیلی سنگین است انسان بعضی چیزها را که بشکافد میبیند این خیلی سنگین است. من همه چیزم دست خداست کسی که قدرت مطلق است و همه جا میتواند کمکم کند خداوند متعال است و اولیاء خدا واسطه فیض هستند، در قبر و قیامت هم همه چیز به خدا ارتباط دارد، لذا باید رابطهام را با او خوب کنم و توجه داشته باشم که اگر من این گناهان را انجام دهم امام زمان (علیهالسلام) را ناراحت میکنم و بدون شفاعت ایشان نمیتوانیم نجات پیدا کنیم و عملی هم نداریم. چون یکی از بزرگترین خطرها هبط عمل است وخیلی این سنگین است، ممکن است انسان هفتاد هشتاد سال نماز و روزه داشته باشد ولی نعوذ بالله یک گناهی مرتکب شود و همه را از بین ببرد. روایت داریم که اگر امام صادق (علیهالسلام) فرمودند اگر کسی دو رکعت نمازش قبول شود خدا عذابش نمیکند، اما آن دو رکعت نماز کجاست؟ بعضی ها میگویند خدا اگه ما را به بهشت نبرد چه کسی را ببرد؟ این حالت طلبکارانه را نباید داشته باشیم و ابداً اعمال خدا را به خدا عرضه نکنیم که خدایا من که این کار را کردم به من عنایت کن. علتی که ما بی خیالیم و حالی نداریم و نه مناجاتی داریم نه حالی نه گریهای، علتش کمبود معرفت است والّا آقا امیر المؤمنین (علیهالسلام) با آن همه عبادت و مجاهدت شبها از خوف الهی غش میکردند که بعضی فکر میکردند حضرت از دنیا رفته است).
ترجمه روایت:
پس کسی که قسم خورده شود برای او به خدا پس باید رضایت بدهد و زیر بار برود و کسی که راضی نشود و نپذیرد با خدا بیگانه خواهد بود و ارتباطش را با خدا قطع میکند. و غیر قول حضرت که تنها وظیفه قسم خوردن است و چیزی دیگر بیشتر بر او واجب نیست.
استاد: حقیر سالها در رابطه با اصول و فقه اهل سنّت کار کردهام، بعد از مدتها فهمیدم اتلاف وقت است، چون مبانی آنها به درد نخور است. لذا گذاشتم کنار، با این عمر محدود همین فقه شیعه را بفهمم کافی است. آنچه در اجتهاد نیاز است همین شیعه را تسلّط داشته باشم کافی است. در اصول آنها قیاس و استحسان و موارد به درد نخور دارند. من اگر به جای صاحب جواهر بودم این کلمات اهل سنّت را نمیآوردم. البته نسبت به علمای قدیم که حکومت با اهل سنّت بود مثل شهید ثانی و شهید اول مجبور بودند فقه مقارن بگویند تا آنها را تحت فشار قرار ندهند و شدید با آنها برخورد نکنند، اگر میخواستند فقط فقه شیعه را بیاورند همان مقداری که انجام دادند نمیتوانستند انجام دهند. اما وقتی در حکومت شیعه قرار دارند چه نیازی است که از اهل سنّت بحث کنیم. بله گاهی نیاز هست مبانی آنها بحث شود، اما همه جا نیاز نیست عمرمان را تلف کنیم در این مباحث. بماند که مستندشان روایات جعلی فراوانی در آن هست.
خلافاً[2] للمحكيّ عن بعض العامّة من وجوب الإجابة عليه، و تحقّق النكول بالامتناع لو طلبه الحاكم منه، و لعلّ وجهه أنّه لا فائدة في استحبابه للحاكم مع فرض عدم وجوبه على المدّعىعليه، مضافاً إلى استمرار السيرة على توجيه اليمين مغلّظةً على المنكر مثلاً مع عدم إخباره بعدم وجوبه عليه و إجراء حكم النكول عليه مع احتمال كونه لتغليظه لا لأصله، إلّا أنّ ذلك كلّه كما ترى.
بر خلاف آنچه حکایت شده است از بعض عامّه که گفتهاند واجب است اجابت بر حالف (وقتی از او تغلیظ بخواهند باید قبول کند) و تحقّق نکول با امتناع حالف از تغلیظ یمین البته اگر حاکم از او تغلیظ را طلب کند (ولی امامیه اینها را قبول ندارد) و شاید وجه این وجوب اجابت و تحقق نکول این باشد که فایدهای در استحباب طلب تغلیظ برای حاکم نیست با فرض عدم وجوب تغلیظ بر مدّعی علیه (وقتی بر مدّعیعلیه اجابت واجب نباشد چه وجهی دارد که بر حاکم مستحب باشد طلب تغلیظ؟) علاوه بر استمرار سیره بر توجیه یمین به نحو تغلیظ بر منکر مثلاً با خبرندادن سیره به واجب نبودن تغلیظ یمین بر منکر و اجرای حکم نکول بر امتناع از تغلیظ با احتمال اینکه اجرای حکم بر امتناع از تغلیظ، برای تغلیظ باشد نه اصل یمین، الا اینکه این مطالب همهاش باطل است (نه وجوب اجابت را قبول داریم و نه تحقّق نکول با امتناع از تغلیظ را قبول نداریم)
و عن آخر منهم تخصيصه بالتغليظ الزمانيّ و المكانيّ دون القوليّ الذي هو من جنس المأتي به، فلم يكن تركه مخالفاً للحاكم بخلاف الآخرين، و فيه: أنّه يمكن أن يكون الأمر بالعكس، ضرورة تعدّد أفراد اليمين، فمتى وجّه الحاكم أحدها جرى حكم النكول و غيره عليها، و لذا حكم على الأخرس بالامتناع من شربها و قد كانت مغلّظةً، و قد تقدّم الخبر[3] المتضمّن ليمين الاستظهار مغلّظةً و أنّه إن لم يحلف كذلك لا حقّ له، بخلاف اقتراح الزمان و المكان، اللهمّ إلّا أن يكون من جهة جواز تأخير المدّعي دعواه مثلاً إلى الزمان المراد به، و كذا المكان المزبور لو فرض اتّفاق وجود المدّعىعليه فيه، أو استعدى الحاكم فيه و هو غير ما نحن فيه، كما هو واضح.
و از بعضی دیگر از اهل سنّت هست که تخصیص داده است تغلیظ یمین را به تغلیظ زمانی و مکانی نه قولی که از جنس مأتيبه است (به خلاف مکان و زمان از جنس قول نیستند) پس ترک تغلیظِ به قول، مخالف با حاکم نیست بخلاف دو مورد دیگر که زمانی و مکانی باشد.
اشکال محقّق نجفی:
و در این مطلب اشکال است: چون ممکن است امر بر عکس باشد (یعنی تخصیص داشته باشد تغلیظ، به قول نه تغلیظ مکانی و زمانی) زیرا ضروری است تعدّد افراد یمین؛ پس هر وقت حاکم متوجّه کند یکی از افراد قسم را جاری میشود حکم نکول و غیر نکول بر افراد قسم، و برای همین مطلب اخیر است که بر لال حکم شده است به سبب امتناع از نوشیدن آبی که الفاظ بر آن خوانده شده است و حال اینکه یمین مغلّظه است (حضرت یمین با غلظت برای شخص لال بکار بردند).
و به تحقیق مقدم شد خبری که متضمّن یمین استظهار است،در حالیکه مغلّظه بود در قول و اینکه اگر قسم نخورد به این صورت مغلّظه حقّی برای مدّعی نخواهد بود به خلاف اختیار کردن زمان و مکان (برای تغلیظ. اگر بخواهید مکان و زمان را برای تغلیظ انتخاب کنید مانند تغلیظ قولی نخواهد یعنی درباره تغلیظ به زمان و مکان نمیتوان گفت که اگر از آن امتناع کرد بر ضدّ او حکم میشود و یا حق برای مدّعی نخواهد بود اگر یمین او با زمان و مکان تغلیظ نشود. درباره با تغلیظ مکان و زمان نمیتوانیم سختگیری کنیم اما در رابطه با تغلیظ قولی میتوانیم چون در موردش خبر بصری را داریم، روایت اخرس را داریم، و در هر دو تغلیظ قولی بوده است لذا تغلیظ قولی موضوعیّتی دارد و شأنی دارد که تغلیظ مکانی و زمانی ندارد) مگر اینکه این اختیار کردن زمان و مکان برای تغلیظ یمین از جهت جواز تأخیر کردن مدّعی دعوای خودش را هست تا زمانی که اراده کرده است (یعنی مدّعی میخواهد عمداً ادّعای خودش را تأخیر بیندازد. شاید مرادش این باشد که عقب بیندازد تا به زمان مهمّی برسد مثل شب قدر) و مثل زمان است مکان اختیاری که گفته شد اگر فرض شود اتفاق وجود مدّعیعلیه در آن مکان یا اینکه مدّعی طلب کمک کند از حاکم در آن مکان (چون الآن مدّعیعلیه را پیدا کرده است و حاکم را هم در دسترس اوست و اگر الآن حاکم حکم نکند دوباره مدّعی علیه را نمیتواند پیدا کند، البته این در صورتی است که نیاز نباشد برای قضاوت در محکمه حضور داشته باشند) وحال آنکه بحث اخیر (استعدی الحاکم فیه) غیر از ما نحن فیه که تغلیظ یمین باشد، میباشد.