درس جواهر الکلام استاد رسول رسا

1401/03/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قضا/ احکام دعوا/تغلیظ قسم به قول و مکان و زمان؛ و قوانین مربوط به قسم

بحث درباره تغلیظ در قسم بود که گفتند تغلیظ یا به قول و گفتار است تغلیظ به زمان و یا به مکان.

ادامه بحث تغلیظ در مکان:

و في آخر[1] «لا يحلف أحد على يمين آثمة عند منبري هذا و لو على سواك أخضر إلّا تبوّأ مقعده من النار أو وجبت له النار».‌

در روایت دیگری هست که پیامبر فرمودند که قسم نمی‌خورد احدی بر یمینی که گناه داشته باشد نزد منبر من ولو بر مسواکی سبز (چیز بی ارزش) الا اینکه مقد خودش را از آتش پر کرده است.

و عنه (صلّى‌الله‌عليه‌وآله) أيضاً[2] «من حلف عند منبري هذا بيمين كاذبة یستحلّ بها مال امرئ مسلم بغیر حقّ فعليه لعنة الله و الملائكة و الناس أجمعين».

و از نبی مکرم اسلام هست که همچنین کسی که نزد منبر من قسم دروغ بخورد که حلال می‌کند با آن دروغ مال انسان مسلمانی را به غیر حق، پس بر اوست لعنت خدا و ملائکه و مردم اجمعین.

و بالزمان كيوم الجُمُعة و العيد و شهر رمضان و غيرهما[3] من الأوقات المكرّمة المشار إليها بقوله تعالى[4] : ﴿تَحْبِسُونَهُمٰا مِنْ بَعْدِ الصَّلٰاةِ﴾ المفسّر[5] بما بعد صلاة العصر، و‌ عنه (صلّى‌الله‌عليه‌وآله)[6] «ثلاثة لا یکلّمهم الله عزّوجلّ و لا ينظر الله إليهم يَوْمَ الْقِيٰامَةِ وَ لٰا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِيمٌ و رجل بایع إماماً لدنیا إن أعطاه ما یرید وفی له و إن لم يعطه لم یفِ له، و رجل ساوم رجلاً علی سِلعة بعد العصر فحلف له بالله لقد أعطی بها کذا و کذا فصدّقه الآخر».

و تغلیظ به زمان مثل روز جمعه (یعنی صبر کند که روز جمعه بیاید) و عید و ماه رمضان (بعضی هستند که انسانهای بد دهانی هستند ولی در ماه رمضان جلوی خودش را می‌گیرد، بعضی ها هستند فساد اخلاقی هم دارند اما دهه محرّم تعطیل می‌کنند) و غیر از این زمانها از اوقات محترم و گرامی‌که اشاره شده است به آن اوقات به قول خداوند متعال: «نگه می‌دارید آن دو شاهد را بعد از نماز» که تفسیر شده است به ما بعد از نماز عصر. و از پیغمبر (صلّى‌الله‌عليه‌وآله) هست که سه نفر هستند که خداوند متعال با اینها حرف نمی‌زند و روز قیامت نگاه نمی‌کند و آنها را تزکیه نمی‌کند و برای آنها عذاب دردناکی است و مردی که بیعت کند با امامی ‌برای دنیایی که اگر به او عطا کند چیزی که اراده کرده وفا می‌کند و اگر عطا نکند وفا نمی‌کند و مردی که چانه بزند با مردی بر کالایی (سِلعة به معنای کالاست و سَلعة یعنی شکستگی سر و صورت که پوست پاره شود) بعد از عصر پس قسم بخورد به خدا که من پرداخت کرده‌ام و دیگری او را تصدیق کند (این جا مراد این است که وقتی یکی قسم خورد دیگری با اینکه حق با او بود او را تصدیق کرد. البته اینجا سومین نفر نیامده است که چه کسی است؟ حال یا روایت تقطیع شده است و نفر سوم ذکر نشده است یا اینکه همان کسی که تصدیق کرده است نفر سوم است که راجع به آنها مذمّت شده است).

و يغلّظ على الكافر بالأماكن التي يعتقد شرفها و الأزمان التي يرى حرمتها كالبيع[7] و الكنائس[8] ، لما تسمعه من خبر الحسين بن علوان[9] المؤيّد بالاعتبار المشتمل على بيوت النار التي ربمّا احتمل عدم التغليظ فيها لعدم حرمتها عند الله، بخلاف البيع و الكنائس، و لكن فيه أنّ العبرة، ارتداع الحالف بما يعتقده معظّماً، نعم ربّما قيل[10] : إّنهم إنمّا يعظّمون النار لا بيوتها، إلّا أنّ الظاهر خلافه، و لعلّ من ذلك بيوت الأصنام للوثني، لكن قيل[11] : إنّهم لم يعتبروها (بیوت الأصنام).

و تغلیظ می‌شود بر کافر به اماکنی که اعتقاد دارد شرافت آن اماکن را و زمانهایی که قائل به حرمت و احترام آن زمان‌هاست مثل معابد نصاری و معابد یهود؛ به خاطر آن چه می‌شنوی از خبر حسین بن عُلوان که تایید شده است به عبرت گرفتنی که مشتمل است بر آتش کده‌ها (برای مجوسی) که چه بسا احتمال داده شده است عدم تغلیظ در بیوت نار بخاطر عدم حرمت بیوت النار نزد خدا (چون هیچ ارزشی پیش خدا ندارد نباید با آن تغلیظ انجام داد) به خلاف بیع و کنائس (چون آنها پیش خدا حرمت داشته است و اصل دین آنها درست بوده است ولو بعداً تحریف کرده‌اند) و لکن در این احتمال (اشکال است) که همانا آنچه معتبر است (و مایه عبرت است) بازداشتن و منع کردن حالف به آن چیزی که متعقد است به عظمت او (ولو نزد خدا باطل باشد) بله چه بسا گفته شده است که این مجوسی‌ها تعظیم می‌کنند آتش را نه آتشکده‌ها، الّا اینکه ظاهر خلاف آن است (یعنی هم برای آتش و هم برای آتشکده حرمت قائل هستند) و شاید از این (تغلیظ اماکن) باشد بتکده‌ها برای بت پرست، لکن گفته شده است که اینها برای بتکده احترامی‌ قائل نیستند بلکه تنها برای بت‌ها ارزش قائل هستند.

و كذا يغلظ عليه بالأقوال التي يرى حرمتها كالكلمات العشر[12]

و همچنین تغلیظ می‌شود بر کافر (که قسم می‌خورد) به اقوالی که قائل به حرمت آن هست مانند کلمات ده گانه (برای یهودی: این کلمات ده ‌انه که ده فرمان هم می‌گویند این است: خدا با موسی سخن گفت و این احکام را صادر کرد: 1. منِ خداوند خدای تو هستم همان خدایی که تو را از اسارت و بندگی مصر آزاد کرد. 2 . تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد (توحید در ذات). هیچ گونه بتی به شکل حیوان یا پرنده یا ماهی برای خود مساز، در برابر آنها زانو نزن و آنها را پرستش نکن (توحید در عبادت) زیرا که خدای تو می‌باشم خدای غیوری هستم و کسانی که با من دشمنی کنند مجازات می‌کنم (چه کسانی دشمن خدا هستند؟ بعضی از مردم از بعضی تعابیر سوء استفاده می‌کنند، مثلا می‌گویند من خدا را خیلی دوست دارم ولی حال نماز خواندن ندارم. اما در روایات داریم که ملاک و معیار دارد دوست داشتن خدا، علامة حبّ الله حبّ ذکر الله و علامة بغض الله بغض ذکر الله. این که می‌گویند خدا همه را دوست دارد حرف درستی نیست، این همه در قرآن دارد «ان لا یحبّ». مجازات خدا علاوه بر اخروی دنیوی هم خواهد بود) و این مجازات شامل حال فرزندان آنها تا نسل سوم و چهارم می‌گردد. اما بر کسانی که مرا دوست داشته باشند و دستورات مرا پیروی کنند تا هزار پشت رحمت می‌فرستم (سبقت رحمته غضبه) 3. از نام من که خداوند خدای تو هستم سوء استفاده نکن (کسی که دروغ می‌خورد برای معاملات و کارهای خودش، دارد از نام خدا سوء استفاده می‌کند) اگر نام مرا با بی احترامی ‌به کار بری یا به آن قسم دروغ بخوری تو را مجازات می‌کنم. 4. روز شنبه را به یاد داشته باش و آن را مقدس بدار. در هفته شش روز کار کن ولی در روز هفتم که سبت خداوند است هیچ کاری نکن نه خودت نه پسرت نه دخترت نه غلامت نه کنیزت و نه مهمانت و نه چهارپایانت. (حقوق بشر و حیوانات این است) چون خداوند در شش روز آسمان و زمین و دریا و هر چه را در آنهاست آفرید و روز هفتم دست از کار کشید و روز سبت را مبارک خواند و آن را روز استراحت تعیین نمود. 5. پدر و مادرت را احترام کن تا در سرزمینی که خداوند خدای تو به تو خواهد بخشید عمر طولانی داشته باشید (اتفاقاً تجربه ثابت کرده است که یکی از دلائل جوان مرگ شدن، عاق والدین بودن است) 6. قتل مکن (کار یهودی‌ها الآن همین کشت و کشتار شده است). 7. زنا مکن. 8. دزدی مکن. 9. دروغ مگو. 10. چشم طمع به مال و ناموس دیگران نداشته باش، به فکر تصاحب غلام و کنیز و گاو و خر و اموال همسایه‌ات نباش (همین ده فرمان عمل شود دنیا گلستان می‌شود).

استاد: البته کاش می‌گفتند که تنها مراد یک کلمه از این ده کلمه است یا به هر ده تا به طور کلّی قسم بخورد، مثلا بگوید من قسم می‌خورم به خدایی که ده فرمان را به موسی علیه السلام صادر کرد.

و قد ‌روي «أنّه (صلّى‌الله‌عليه‌وآله) حلف يهوديّاً بقوله: والله الذي أنزل التوراة على موسى»‌ و في آخر[13] «أنه (صلّى‌الله‌عليه‌وآله) قال لابن صوريا: أنشدك الله الذي لا إله إلّا هو الذي فلق البحر لموسى و رفع فوقكم الطور و أنجاكم و أغرق آل فرعون و أنزل عليكم كتابه و حلاله و حرامه هل في التوراة الرجم على من أحصن؟...»

و روایت شده است که نبی مکرم اسلام قسم دادند یک یهودی را به این قول که بگو: قسم بخدایی که تورات را بر موسی نازل کرده است و در خبر دیگری دارد که پیغمبر (صلّى‌الله‌عليه‌وآله) به ابن صوریا که یهودی بوده است گفتند: که تو را به خدا قسم می‌دهد به آن خدایی که غیر از او خدایی نیست و دریا را شکافت برای موسی و کوه طور را بالاسر شما قرار داد و شما را نجات داد و غرق کردن آل فرعون را و بر شما کتابش حلالش و حرامش را بر شما نازل کرد، آیا در تورات رجم بر مرد زن دار هست؟

و في آخر[14] «أذکّركم بالله الذي نجّاكم من آل فرعون و أقطعكم البحر و ظلّل‌ عليكم الغمام و أنزل عليكم المنّ و السلوى أ تجدون في كتابكم الرجم؟- فقال: ذكّرتني بعظيم لا يسعني أن أكذّبك»[15] .

و در روایت دیگر آمده است که شما را به خدا یادآور می‌شوم (یعنی شما را به خدا قسم می‌دهم) آن خدایی که شما را از آل فرعون نجات داد و دریا را برای شما شکافت و ابر را برای شما سایبان قرار داد و نازل کرد بر شما منّ و سلوی را (برخی گفته اند منظور از من «گزنگبین» است، برخی گفته اند شیره مخصوص و لذیذ درختان. گزنگبین بسیار خوشمزه هست در کوه های اطراف اصفهان و چهارمحال بختیاری است، گز اصلی آن گزی است که این گزنگبین در آن بوده است، این گزهای داخل بازار یک گرم از این گزنگبین در آن نیست، گزنگبین گیاه گرانقیمتی است. سلوی بعضی گفته اند مرغان مخصوص شبیه کبوتر، بنده گفته‌ام ظاهراً منظور کبک است بعضی هم گفته اند مرغ بریان است). که تا همین جا ذکر کرده است و در سنن ابی داوود ادامه اش را هم دارد. طرف مقابل گفت که به چیز عظیم و با ارزشی یادآور شدی که نمی‌توانم تکذیب کنم شما را (یعنی شما نظرتان این است که در تورات هست و من هم شما را تأیید می‌کنم)‌

إلى غير ذلك من أحوال التغليظ التي يراها الحاكم.

و غیر آن از احوال تغلیظ که حاکم مدّ نظر و اعتقادش باشد.

قوانین مربوط به قسم:

قانون مدنی مصوّب 18 اردیبهشت 1307 با اصلاحات بعدی تا سال 1370:

کتاب پنجم:

مادّه 1325:

در دعاوی که به شهادت شهود قابل اثبات است مدعی میتواند حکم به دعوی خود را که مورد انکار مدعی‌ علیه است منوط به قسم ‌او نماید.

ماده ۱۳۲۶:

در موارد ماده فوق مدعی‌ علیه نیز میتواند در صورتی که مدعی سقوط دین یا تعهد یا نحو آن باشد حکم به دعوی را منوط به قسم ‌مدعی کند.

نکته: در تمام مباحث قضا این نکته به درد می‌خورد. اگر پرونده حقوقی باشد در دعاوی حقوقی دو طرف دعوا خواهان و خوانده هستند و در دعاوی کیفری شاکی و مشتکی عنه گفته می‌شود. همین که دیدید خواهان و خوانده گفته است معلوم می‌شود پرونده حقوقی است.

ماده ۱۳۲۷:

مدعی یا مدعی علیه در مورد ۲ ماده قبل در صورتی می‌تواند تقاضای قسم از طرف دیگر نماید که عمل یا موضوع دعوی منتسب ‌به شخص آن طرف باشد بنابراین در دعاوی بر صغیر و مجنون نمیتوان قسم را بر ولی یا وصی یا قیم متوجه کرد مگر نسبت به اعمال صادره از شخص‌ آن‌ها، آن هم مادامی‌که به ولایت یا وصایت یا قیمومت باقی هستند و همچنین است در کلیه مواردی که امر منتسب به یک طرف باشد.

ماده ۱۳۲۸:

کسی که قسم متوجه او شده است در صورتی که بطلان دعوی طرف را اثبات نکند، یا باید قسم یاد نماید یا قسم را به طرف دیگر رد کند و اگر نه قسم یاد کند و نه آن را به طرف دیگر رد نماید، با سوگند مدعی، به حکم حاکم، مدعی علیه نسبت به ادعائی که تقاضای قسم برای آن داده شده است محکوم می‌گردد.

ماده ۱۳۲۸:

دادگاه می‌تواند نظر به اهمیت موضوع دعوی و شخصیت طرفین و اوضاع و احوال موثر مقرر دارد که قسم با تشریفات خاص مذهبی یاد شود یا آن را به نحو دیگری تغلیظ نماید.

تبصره: چنانچه کسی که قسم متوجه به او شده تشریفات تغلیظ را قبول نکند و قسم بخورد ناکل محسوب نمی‌شود.

ماده ۱۳۲۹:

قسم به کسی متوجه میگردد که اگر اقرار کند اقرارش نافذ باشد. (اقرار صبی و مجنون نافذ نیست).

ماده ۱۳۳۰:

تقاضای قسم قابل توکیل است و وکیل در دعوی می‌تواند طرف را قسم دهد لیکن قسم یاد کردن قابل توکیل نیست و وکیل نمیتواند ‌به جای موکل قسم یاد کند.

ماده ۱۳۳۱:

قسم قاطع دعوی است و هیچ گونه اظهاری که منافی با قسم باشد از طرف پذیرفته نخواهد شد.

ماده ۱۳۳۲:

قسم فقط نسبت به اشخاصی که طرف دعوی بوده‌اند و قائم‌ مقام آنها موثر است.

ماده ۱۳۳۳:

در دعوی بر متوفی در صورتی که اصل حق ثابت شده و بقاء آن در نظر حاکم ثابت نباشد حاکم میتواند از مدعی بخواهد که بر بقاء‌ حق خود قسم یاد کند. ‌در این مورد کسی که از او مطالبه قسم شده است نمی‌تواند قسم را به مدعی‌علیه رد کند. ‌حکم این ماده در موردی که مدرک دعوی سند رسمی ‌است جاری نخواهد بود.

ماده ۱۳۳۴:

در مورد ماده ۱۲۸۳ کسی که اقرار کرده است میتواند نسبت به آنچه که مورد ادعای اوست از طرف مقابل تقاضای قسم کند مگر ‌اینکه مدرک دعوی مدعی سند رسمی ‌یا سندی باشد که اعتبار آن در محکمه محرز شده است.


[2] . مجمع الزوائد: ج3 ص307.
[3] البته چون محقّق نجفی «شهر رمضان» را اضافه کردند «ها» بنابر اضافه ایشان درست است.
[4] . سورة المائدة: 5- الآية 106.
[7] جمع بیعة: اسمی برای معبد نصاری.
[8] جمع کنیسة: اسمی برای معبد یهود.
[11] استاد.: صاحب این قیل را نیافتم
[12] کتاب المقدس سفر خروج باب20 آیه 1 تا 18.
[15] در کنزالعمال ج5 ص337 ح13113، تا همین جا دارد و در سنن ابی داوود ادامه دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo