درس جواهر الکلام استاد رسول رسا

1400/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قضا/احکام دعوا /ادامه اشکالات محقّق نجفی به ادلّه قول دوم (ردّ یمین به مدّعی از جانب حاکم)

تسلیت به مناسبت شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) و شرح روایتی از حضرت:

شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) را به محضر فرزند بزرگوارشان امام رضا (علیه‌السلام) و به محضر شریف بقیة الله الأعظم (علیه‌السلام) و همچنین به حضرت فاطمة معصومة (سلام‌الله‌علیها) تسلیت و تعزیت عرض می‌کنیم. امیدواریم که در دنیا از عنایات آن حضرت و در آخرت از شفاعت ایشان بهره‌مند شویم.

یک روایت نورانی از وجود نازنین امام کاظم (علیه‌السلام) عرض می‌کنیم:

«عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ قَالَ لِي‌ أَكْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ- اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ قَالَ قُلْتُ أَمَّا الْمُعَارِينَ فَقَدْ عَرَفْتُ فَمَا مَعْنَى لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ قَالَ كُلُّ عَمَلٍ تَعْمَلُهُ تُرِيدُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَكُنْ فِيهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِكَ فَإِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ فِي أَعْمَالِهِمْ فِي مَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَصِّرُونَ»[1] . در سند دیگر دارد «إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»[2] . منتها روایت اول مسند و صحیح است و سند دومی ضعیف است با مختصری تفاوت در الفاظ.

یکی از بزرگترین و مهم‌ترین درسهایی که از پیغمبر و آل پیغمبر (علیهم‌السلام) می‌گیریم این است که باید روحیه بده کاری نسبت به خدا داشته باشیم، هرگز روحیه طلبکاری نداشته باشیم، همانطور که روحیه بدهکاری نسبت به خدا خیلی ارزشمند است روحیه طلبکاری از خدا بسیار زشت و ناپسند است. هرگز پیغمبر با آن عظمت نمی‌گویند من به واسطه اعمال و رفتار و اخلاقم بهشتی می‌شوم بلکه می‌گویند بواسطه فضل الهی است که بهشتی می‌شوم. متأسفانه بعضی افراد به صراحت می‌گویند واقعاً ما این روحیه را داریم و خودمان را از خدا طلبکار می‌دانیم. پیغمبر و اهل بیت (علیهم‌السلام) با آن همه عظمت ولی ببینید ادعیه را که چقدر اظهار حقارت و ناچیزی در برابر خدا می‌کنند. این روحیه را باید انسان داشته باشد که وقتی چیزی از خدا می‌خواهد اعمالش را به خدا عرضه نکند، نگوید خدایا چون من نماز می‌خوانم من روزه می‌گیرم چون فلان کار را کردم پس فلان کارم را درست کن. چرا؟ چون حضرت می‌فرمایند حتّی در کاری هم که برای خدا انجام می‌دهی لوجه الله هم انجام می‌دهی واقعاً هم برای خداست و برای غیر خدا نیست، خودت را مقصّر بدان. چه نماز و چه روزه و چه هر عملی دیگر. انسان سراسر وجودش در برابر خدا باید حالت تقصیر داشته باشد، نه تنها در برابر گناهانش بلکه در برابر اعمال خوبش، چون اعمال خوبمان را تصوّر می‌کنیم که عمل خوب است، حتّی بعضی‌ها کارهایی را انجام می‌دهند و تصوّر می‌کنند که مخلص هستند امّا بعداً که دقّت بیشتری می‌کنند می‌فهمند که چیزهای دیگری غیر از خدا هم اینجا وجود دارد و من بخاطر عدم دقّتم تصور می‌کردم که برای خدا انجام می‌دادم، بلکه همیشه در مقابل خدا روحیه بدهکاری داشته باشیم. حضرت امام کاظم (علیه‌السلام) فرمودند: بسیار این را بگویید که خدایا مرا از معارین قرار مده از کسانی قرار نده که ایمانشان عاریه ای است. یک دیوار و یک ساعت و قابی که روی دیوار هست را در نظر بگیرد، بعضی ایمانشان مثل همان ساعتی است که روی دیوار آویزان است راحت می‌افتد ولی آن دیوار به همین راحتی که نمی‌افتد، دیوار مستقر شده است ولی ساعت مستقر نشده است، جزئی از ساختمان نشده است. بعضی ایمان جزئی از ساختمان وجودشان شده است و با تمام وجودشان ایمان دارند ولی بعضی ایمان شان عاریه ای است خیلی راحت با کوچکترین امتحان و کوچکترین مسأله ای که پیش بیاید ایمان را کنار می‌گذارند. خدایا مرا از معارین قرار نده و مرا از تقصیر خارج نکن. فضل بن یونس می‌گوید به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کردم معارین را می‌دانم چه کسانی هستند. بعضی در زمان جنگ از مجاهدان فی سبیل الله بودند چون جوّ آن روز آن طوری حاکم بوده است به قول معروف بعضی ها حزب بادی هستند باد به هر طرف بوزد و جو هر طور بشود آنان هم به همانطرف می‌روند. الآن جوّ دنیا گرایی و تجمّل گرایی هست دنبال این قضیه می‌روند. اما آنها که ایمانشان مستقر باشد الآن هم همچنان بر قرار است. بعد سوال کرد که معنای «لاتخرجني من التقصیر» چیست؟ یعنی گناه کنم یعنی اعمال بد داشته باشم؟! حضرت جواب دادند که هر عملی که آن را انجام می‌دهی که اراده رضایت خدا داری و خالصاً لوجه الله انجام می‌دهی، فکن فیه مقصّراً عند نفسک در آن عمل هم خودت را مقصّر بدان نزد خودت؛ یعنی انسان وقتی استغفار می‌کند از همین نماز و از همین روزه هم باید استغفار کند. ما چون سطحمان پایین است و معرفت بالایی نداریم برای نماز و روزه هایمان ارزشی قائل هستیم و الا اینها رفع تکلیف است و قابل عرضه نیست. این روحیه را داشته باشیم که از خداوند متعال چیزی می‌خواهیم نگوییم خدا چون روزه می‌گیرم چون نماز می‌خوانم و چون فلان عمل خیر را انجام دادم به من حاجتم را بده. بلکه نگاه انسان باید یک طرفه باشد و بگوید خدایا من به فضل و کرمت نگاه می‌کنم. اگر به خودم نگاه کنم که بیچاره ام چیزی برای عرضه ندارم، واقعاً چیزی برای عرضه نداریم، خیال نکنیم چیزی داریم. نگوییم که خیلی ها هستند همین نماز را نمی‌خوانند همین روزه را نمی‌گیرند و اعمالی که ما انجام می‌دهیم انجام نمی‌دهند، خیال بر ندارد ما را که کسی هستیم و آدم بدرد بخوری هستیم و بگوییم بهشت را برای ما گذاشتند. بعضی اینگونه می‌گویند که خدا اگر ما را بهشتی نکند پس چه کسی را بهشتی می‌کند؟ عرق خوار و بی نماز را می‌خواهد بهشتی کند؟ نه، باید بگوید خدایا من نگاهم به فضل و کرم توست و اگر هم عملی انجام می‌دهم برای رفع تکلیف است و الا چیزی برای عرضه ندارم دستم خالی است و نگاهم به فضل و کرم توست، با این روحیه با خدا حرف بزنیم و به فرموده امام کاظم (علیه‌السلام) خودمان را در کارهای خالصانه هم مقصّر بدانیم چرا؟ چون همه مردم در اعمالشان در آنچه بین خودشان و بین خدایشان هست مقصّر هستند. و در سند دیگر دارد که إلّا من عصمه الله یعنی انبیاء و اوصیاء الهی حسابشان جداست و الا افراد معمولی مثل ما باید خودمان را مقصّر بدانیم. چون واقعاً نمازمان هم نماز نیست. ظاهراً از امام صادق (علیه‌السلام) باشد که اگر کسی دو رکعت نماز مقبول داشته باشد خدا او را عذاب نمی‌کند، امّا کجاست آن دو رکعت نماز مقبول؟ چه کسی می‌تواند با خاطرجمعی بگوید من دو رکعت نماز مقبول عندالله دارم. بله خیلی از نمازها صحیح است اما صحّت با مقبولیّت فرق می‌کند، بماند که خیلی از نمازها باطل هم هست. حمد و سوره اش درست است اما با لباس غصبی با لباسی که خمسش را نداده است یا با پول خمس نداده خریده است، نماز می خواند که این نمازش باطل است. با پولی که غیر مخمّس است خانه خریده نمازش هم در آن خانه باطل است. در نتیجه باید همیشه روحیه تقصیر در برابر خدا داشته باشیم و روحیه بدهکاری داشته باشیم و حالت طلبکارانه نداشته باشیم. اگر این روحیه را داشته باشیم نقد دیگران را راحت می‌پذیریم. بعضی از مسؤولان را دیده اید که با اینکه واقعاً مقصّر است وخلاف قانون وخلاف شرع عمل کرده ولی اگر به او تذکر بدهند و گوشزد کنند ناراحت می‌شود، یعنی روحیه ای دارد که اصلاً خودش را مقصّر نمی‌داند. این است که همیشه علاوه بر اینکه مقابل بندگان خدا تواضع داریم در برابر خداوند متعال هم روحیه بدهکاری و تقصیر داشته باشیم ولو بهترین اعمال را هم خالصانه انجام داده باشیم.

بحث جواهر الکلام:

خلاصه ای از بحث گذشته:

قولی که می گفت ردّ یمین به مدّعی می شود چند دلیل برایش اقامه شد، امّا محقّق نجفی گفته بودند: «و لکن في الجمیع أیضاً نظر» در همه این دلیلها اشکال است. شش مورد از اشکالات ایشان را ذکر کردیم.

ادامه اشکالات محقّق نجفی به ادلّه قول دوم:

اشکال هفتم (اشکال به اجماع):

و الإجماع المحكي[3] - مع أنّه موهون بمصير من عرفت إلى خلافه،‌ خصوصاً من[4] تقدم على حاکیه[5] - محتمل لإرادة بيان أصل مشروعية ردّ اليمين في مقابلة المحكيّ[6] عن أبي حنيفة و غيره ممّن لم يشرّع ردها بحال، فإنه اللائق بدعوى أنّ على ذلك إجماع الفرقة و أخبارهم، بل لعلّه الظاهر من عبارتي الخلاف[7] و الغنية[8] المحكيّ فيهما خلاف أبي حنيفة، فلاحظ و تأمّل.

و اجماع حکایت شده- با اینکه سست است با رفتن کسی که شناختی به خلاف این اجماع، خصوصاً کسی که مقدّم است بر حکایت کننده آن اجمااحتمال دارد که برای بیان اصل مشروعیّت ردّ یمین باشد (نه ما نحن فیه که این بود: منکر امتناع از قسم کرد و ردّ یمین هم نکرد و قول دوم می خواهد بگوید حالا که نکول کرده است قاضی خودش بدون اذن و درخواست منکر ردّ یمین کند) در مقابل حکایت شده از ابوحنیفه و غیر او از کسانی که مشروع نمی دانند ردّ یمین را به هیچ صورت (چه از طرف منکر باشد و چه از طرف قاضی) پس آن ردّ یمین لایق و سزاوار است به ادّعای اینکه بر آن (ردّ یمین) اجماع شیعه و اخبارشان هست بلکه شاید این ردّ یمین ظاهر است از دو عبارت خلاف و غنیه، مخالف ابوحنیفه.

اشکال استاد: عبارت خلاف ظاهر نیست بلکه صریح است خصوصاً که محقّق نجفی «لعلّ» هم آورده‌اند، خیر قطعاً و صریحاً ایشان این مطلب را دارند. اما در غنیه تصریح به اسم ابوحنیفه نکرده فقط اشاره به قول او کرده‌اند.

اشکال هشتم (اشکال به روایات):

بل ليس في صحيح هشام[9] و عبيد[10] و المحكيّ من فعل النبيّ[11] (صلّى‌الله‌عليه‌وآله) و قوله[12] إلا بيان ذلك، و هو غير محلّ البحث، أي الرد المخصوص.

بلکه نیست در صحیح هشام و عبید و محکیّ از فعل پیغمبر (إنّه ردّ الیمین علی المدّعي) و قول حضرت (المطلوب أولی بالیمین من الطالب) مگر بیان آن (اصل مشروعیّت ردّ یمین) و آن (مشروعیّت ردّ یمین) غیر از محل بحث است که ردّ مخصوص باشد (ردّ مخصوص یعنی ردّ یمین بعد از نکول منکر از طرف قاضی. ما باید این را ثابت کنیم و بحث مان اصل مشروعیّت ردّ یمین نیست. ما بین علمای شیعه داریم بحث می کنیم بله بین اهل سنّت کسی مثل ابوحنیفه می گویند اصلا ردّ یمین در هیچ جا مشروعیّت ندارد. محل نزاع فقهای شیعه در اصل مشروعیّت نیست بلکه همه قبول دارند اختلاف در ردّ مخصوص است که این را باید ثابت کنیم).

اشکال نهم:

بل لعلّ استدلال الشيخ[13] بالآية[14] التي هي قضيّة في واقعة خارجة عما نحن فيه، بل بعيدة الشبه به، كالصريح في إرادة بيان أنّ في الشرع يميناً مردودةً في مقابل قول أبي حنيفة المزبور، لا فيما نحن فيه.

استدلالی که شیخ طوسی کرده‌اند به آیه «تردّ ایمان بعد ایمانهم» کرده بودند که قضیّه ای در یک واقعه بود، خارج از ما نحن فیه است (در آیه بحث قسم خوردن شهود و ورثه بود و ربطی به بحث قضا نداشت) بلکه شبیه ما نحن فیه هم نیست و آیه صریح است در بیان اینکه در شرع یمین مردوده داریم در برابر قول ابوحنیفه نه اینکه به درد ما نحن فیه (ردّ یمین از طرف قاضی بعد از نکول منکر) بخورد.

و بذلك كله ظهر لك: أنّ أدلّة الطرفين محلّ نظر، و أنّه ليس في النصوص تعرّض لتعليم القاضي- في خصوص الفرض- القضاء و أنّه (قضا) بالنكول أو بالردّ من الحاكم.

و به این حرفهایی که گفتیم آشکار می شود که: ادلّه طرفین (قول اول که قضا با صرف نکول بود، قول دوم قضا با ردّ یمین از طرف حاکم) محلّ نظر و اشکال است و اینکه در نصوص (اعمّ از آیات و روایات) تعرّضی برای تعلیم دادن قضا- در خصوص فرض که نکول منکر است- به قاضی نیست و اینکه قضا به نکول است (که همان قول اوّل باشد) یا با ردّ حاکم باشد (که قول دوم بود).

نعم قد يقال: إنّه بعد فرض الإجماع المركّب على انحصار القضاء في الفرض بأحد الأمرين و أنّ اختيار أمر ثالث- من تخيير الحاكم بين الردّ و القضاء و بين القضاء بالنكول أو بإلزام المنكر على اختيار أحد الثلاثة و لو بحبسه على ذلك، كما عساه أومأ إليه ذيل خبر البصري[15] أو غير ذلك- خرق للإجماع المزبور يتّجه القول حينئذٍ إنّه يردّ اليمين منه على المدّعي، لأصالة عدم ثبوت الحقّ بدونه، و لظهور حصر استخراج‌ الحقوق في مضمر يونس[16] بالأربعة، و مجرّد النكول خارج عنها، بل لعلّ النصوص المستفيضة أو المتواترة الدالّة على انحصار كيفيّة القضاء بين الناس بالبيّنات و الأيمان تقتضي ذلك.

مقدّمه در توضیح اجماع مرکّب:

اجماع یا بسیط است یا مرکّب. اکثر اجماعات بسیط است مثل اینکه اجماع بر حلیّت یا حرمت یا کراهت فلان شيء داریم. اما اجماع مرکب مثل این است که فرض کنید عدّه ای فقها در زمان غیبت گفته‌اند نماز جمعه واجب است و یک عدّه گفته‌اند مستحب است (البته قولهای دیگری هم داریم که محل بحث نیست)، خروجی این دو قول این است که ما قائل به حرمت و کراهت و اباحه نداریم. می گوییم درست است در اصل حکم با هم اختلاف دارند اما در یک چیزی با هم اجماع دارند و آن هم اینکه حرام نیست (فعدم القائل بالحرمة أو الکراهة أو الکراهة ممّا یستفاد من القولین فالقول بعدم وجود قول ثالث یعدّ مجمعاً علیه بالإجماع المرکّب).

ترجمه و شرح عبارت:

بله گاهی گفته می شود بعد از فرض اجماع مرکّب در انحصار قضا در فرض (نکول منکر) به یکی از امرین (یا نکول منکر باید باشد یا یمین مدّعی باید باشد بعد از ردّ حاکم به او).

اشکال آیت الله گلپایگانی به مرحوم صاحب جواهر[17] :

أقول: أما الإجماع المركب فمنتف هنا، و أما أصالة عدم ثبوت الحق بدون رد اليمين على المدعي فمعارضة بأصالة عدم وجوب رد اليمين حينئذ، مع أن حكم الحاكم بوجوب أداء الحق على المنكر ان كان من جهة نكوله فالحق ثابت، و ان كان الحكم مترتبا على اليمين أو الرد فلا يحكم عليه بدفع الحق. فظهر أنه لا مجال لجريان أصالة عدم ثبوت الحق، لأن موجب الحكم في الصورة الأولى حاصل قطعا و في الثانية غير حاصل قطعا و حيث يتردد الأمر بين أمرين مقطوع بهما لا يجري الاستصحاب أبدا، الا أن يقال هنا بأن الأصل عدم جعل حكم للنكول، لكن هذا الأصل أيضا معارض بأصالة عدم جعل جواز الرد أو وجوبه أو وجوب إلزام المدعي عليه بالرد على الحاكم.

ادامه ترجمه کلام صاحب جواهر:

بله گاهی گفته می شود بعد از فرض اجماع مرکّب بر انحصار قضا در فرض (نکول منکر) به یکی از دو امر و اینکه اختیار امر ثالث- مخیّر بودن حاکم بین ردّ یمین و قضا به نکول و بین قضا به نکول و بین اینکه ملزم کنم منکر را بر اختیار کردن یکی از سه چیز را (حلف یا نکول یا ردّ یمین) و لو با حبس کردن منکر بر این الزام همانطور که امید است اشاره داشته باشد به این (الزام) ذیل خبر بصری یا (الزام کند) به غیر این سه تا، (تمام اینها) خرق اجماع مذکور (اجماع مرکب) است، (بعد از این مطالبی که گفتیم) وجیه است در این هنگام (که قضا منحصر است در فرض که منکر نکول کرده است به یکی از دو امر و اینکه اختیار امر ثالث خرق اجماع مزبور است): که رد می شود یمین از حاکم بر مدّعی (همان قول دوم). (دلیل وجیه بودن این قول چیست؟) اصالت عدم ثبوت حق بدون ردّ یمین بر مدّعی (اگر شما ردّ یمین به مدّعی نداشته باشید اصل این است که بدون آن، حق ثابت نمی شود). بخاطر ظهور حصر استخراج حقوق است در مضمر یونس به چهار چیز و مجرّد نکول خارج از این چهار مورد. بلکه شاید نصوص مستفیضه یا حتّی خبر متواتر که دلالت دارند بر انحصار کیفیّت قضا بین مردم به بیّنات و ایمان، اقتضا دارد آن را (یعنی ردّ یمین به مدّعی از طرف حاکم).

اشکال آیت الله گلپایگانی به انحصار:

«امّا استدلاله بظهور حصر استخراج الحقوق في مرسل یونس في أربعة ففیه نظر؛ إذ الروایة في مقام بیان طرق استخراج الحقّ من طرف المدّعي فقط لا مطلقاً و إلّا فإنّ إقرار المدّعی علیه مثلاً من أسباب ثبوت حقّ المدّعي و لیس له ذکر في الروایة».

اشکال آیت الله گلپایگانی نسبت به نصوص مستفیضه:

«و أمّا قول بل لعلّ النصوص المستفیضة ففیه أنّ الأمر یدور بین تخصیص دلیل وجوب البیّنة علی المدّعي لأن نقول إلّا في حال ردّ المنکر الیمین علیه و بین تخصیص دلیل وجوب الیمین علی المنکر لأن نقول إلّا اذا ردّها علی المدّعي فحینئذٍ تجب علی المدّعي لا المنکر لکنّا ذکرنا سابقاً لأنّ الیمین توجب الإطمئنان نوعاً بصدق الحالف و أنّ الامتناع منها یکشف نوعاً عن الکذب فهي مؤثرة وجوداً و عدماً فمیزان القضاء هو بیّنة المدّعي و یمین المنکر أو نکوله عن الیمین» که در واقع ایشان همان قول اول را قبول می کنند.

ادامه عبارت محقّق نجفی:

ففي خبري سليمان بن خالد[18] و محمد بن قيس[19] و‌ مرسل أبان ابن عثمان[20] «أن ّنبيّاً من الأنبیاء شكا إلى ربّه القضاء فقال: كيف أقضي بما لم تر عيني و لم تسمع اذنى؟ فقال: اقض بينهم بالبيّنات و أضفهم إلى اسمي يحلفون به»‌.

در خبر سلیمان بن خالد و محمّد بن قیس و مرسل ابان بن عثمان این آمده است که پیغمبری از پیغمبران الهی به خداوند شکایت کرد از قضاوت که چگونه قضاوت کنم به چیزی که چشمم ندیده و گوشم نشنیده؟ خداوند متعال فرمود: قضاوت کن بین مردم با بیّنات و قسم خوردن با اسم من.

بررسی سند خبر سلیمان بن خالد:

عنه (حسین بن سعید الأهوازي: إماميّ ثقة) عن نذر بن عبید (الصیرفي: إماميّ ثقة) عن هشام بن سالم (إماميّ ثقة) عن سلیمان بن خالد (الأقطع: إماميّ ثقة): «فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع أَنَّ نَبِيّاً مِنَ الْأَنْبِيَاءِ شَكَا إِلَى رَبِّهِ فَقَالَ يَا رَبِّ كَيْفَ أَقْضِي فِيمَا لَمْ أَشْهَدْ وَ لَمْ أَرَ قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِكِتَابِي وَ أَضِفْهُمْ إِلَى اسْمِي فَحَلِّفْهُمْ بِهِ وَ قَالَ هَذَا لِمَنْ لَمْ تَقُمْ لَهُ بَيِّنَةٌ» این روایت مسندة و صحیحة است.

بررسی سند روایت محمّد بن قیس (مرسل و ضعیف است):

عليّ (عليّ بن ابراهیم قمي: إماميّ ثقة) عن أبیه (ابراهیم بن هاشم: مختلف فیه فإنّه إماميّ ثقة علی الأقوی) عن بعض أصحابه (همین عبارت باعث ارسال روایت شده است) عن عاصم بن حمید (الحنّاط: إماميّ ثقة) عن محمّد بن قیس (ابوعبدالله البجلي: إماميّ ثقة) عن أبي جعفر (امام باقر علیه السلام): «إِنَّ نَبِيّاً مِنَ اَلْأَنْبِيَاءِ شَكَا إِلَى رَبِّهِ كَيْفَ أَقْضِي فِي أُمُورٍ لَمْ أُخْبَرْ بِبَيَانِهَا قَالَ فَقَالَ لَهُ رُدَّهُمْ إِلَيَّ وَ أَضِفْهُمْ إِلَى اِسْمِي يَحْلِفُونَ بِه».

 


[4] صدوقان، ابن جنید اسکافی، شیخ مفید و سایر بزرگان.
[5] شیخ طوسی و ابن زهره.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo