درس جواهر الکلام استاد رسول رسا
1400/11/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادّعای اعسار و احکام آن/کیفیّت حکم/ادّعای اعسار و احکام آن
نکاتی دربارۀ زندگانی امام هادی:
شهادت امام هادی× را به محضر مبارک حضرت حجّة بن الحسن العسکري× و همچنین به محضر رهبر عظیم الشأن انقلاب حضرت امام خامنهای حفظهالله و همه پیروان و محبّان ائمّه طاهرین^، تسلیت و تعزیت عرض میکنم.
مناسب دیدم مقداری درباره زمانۀ امام هادی× نکاتی را عرض کنم. یکی از مشکلات بزرگی که حضرت در زمانشان داشتند مسالۀ بدعت و غلو بود. کسانی برای اینکه خودشان را در جامعه بزرگ جلوه بدهند و عدّهایرا فریب دهند ادعاهایی میکردند که مسلّماً بر ضدّ دین بود و حضرت از آنها بیزاری میجستند. عدّهای از اینها که در رأسشان بودند یکی از آنها علی بن حسکة قمّی است، دیگری شخصی به نام قاسم یقطینی است و دیگری حسن بن محمد معروف با بابا قمّی که این حسن بن محمد شاگرد حسکه است و یکی هم حارث بن حاکم قزوینی و دیگری هم محمّد بن نصیر فهری نمیری که من دربارۀ تفکّرات دو تا از اینها نکاتی را عرض میکنم و برخورد و موضعی که امام× درباره آنها داشتند.
علی بن حسکه قمّی از جمله کفریّاتی که داشت این بود که میگفت امام هادی× پروردگار و آفریننده و مدبّر این عالم هستند و میگفت من پیامبر و فرستادۀ امام هادی× برای هدایت مردم هستم. و مطلب بعدی تمام واجبات الهی از زکات و حج و روزه را از پیروانش برداشته است. یک عدّه از مردم از خدا خواسته هستند که کسی بگوید دیندار باش در عین حال تکلیف نداشته باش، میخواهند هم آزاد باشند و هم بگویند دیندار همین کاری که صوفیان در خانقاه انجام میدهند. علّت اینکه به اینها زود گرایش پیدا میکنند و الآن هم گرایش پیدا میکنند دلیلش همین است. صریح این مطالب در ضمن نامهای که یکی از اصحاب امام به محضرشان نوشته است به شرح زیر است که در رجال کشی آمده است که من ترجمهاش را بیان میکنم:
«مولای من فدایت شوم علی بن حسکه، مدّعی است که از دوستان شماست و شما مبدأ قدیم عالم هستید و او واسطه و پیامبر از طرف شماست و شما چنین دستوری را به او دادهاید. او معتقد است که نماز و زکات و حجّ و روزه و تمام واجبات همان شناخت و معرفت به شما و شناخت کسانی است چون ابن حسکه با دعوی بابیّت و نبوّتش. (از کفریاتی که اینها داشتند چون میخواستند دعوت به خودشان بکنند که ما واسطهایم، لذا امام را در حدّ خدایی میبردند تا بتوانند خودشان را پیغمبر جا بزنند. اگر امام× را در همان حد میگذاشتند که دیگر نمیتوانستند ادّعای پیغمبری کنند) چنین کسی مؤمن کامل است و بندگی و پرستش به وسیلۀ نماز و روزه و حج و همۀ احکام دین از او ساقط است (بعضیها میگویند قربان این مرام برویم که فقط خدا و پیامبر و اهل بیت را دوست داشته باشیم ولی هر کاری دلمان میخواهد میکنیم برای همین عدّه زیادی به آنها گرایش پیدا میکردند) تمام این مطالب برای شما مسلّم است و مردم زیادی به او گرویدهاند. اگر مصلحت بدانید به دوستانتان منّت بگذارید با پاسخدادن به این نامه، ایشان را از گمراهی و هلاکت نجات دهید»[1] .
برخورد امام هادی× چه بود؟ امام× اظهار بیزاری کردند و نه تنها دستور مخالفت دادند بلکه دستور کشتن خودش و پیروانش را دادند. در پاسخ نامه حضرت چنین جواب دادند:
«ابن حسکه که خدا لعنتش کند، دروغ گفته است همین قدر بدان که من او را از زمرۀ دوستان خود نمیدانم، چه شده است او را؟ به خدا سوگند خداوند محمّد’ و پیامبران پیش از او را مبعوث نکرده است، مگر به دین پاک و نماز و روزه و حجّ و ولایت. و حضرت محمّد’ دعوت نکرد جز به خدای یکتایی که بی شریک است و همچنین ما جانشینان از اولاد وی بندگان خداییم، چیزی را شریک او نمیدانیم. اگر از او اطاعت کنیم ما را بیامرزد و اگر نافرمانی کنیم ما را عذاب نماید. در هر صورت ما هیچ حجّتی بر خدا نداریم، بلکه او بر ما و بر همۀ مخلوقات حجّت دارد، من از کسی که چنان سخنانی را بگوید بیزارم و در پیشگاه خدا این سخن را بیهوده و باطل میشمارم. و شما از ایشان دوری کنید و خدا آنان را از رحمت خود دور گرداند و به راه راست پناه آورید و اگر کسی از آنها را یافتید سرشان را با سنگ بشکنید».
شخص دیگری که مدّ نظرم هست محمّد بن نصیر فهري نمیري است که از سران ملحدان و بدعتگزاران و اهل غلو بودند که امام هادی× را آفریدگار عالم است و ازدواج با محارم، مادران دختران خواهران و دیگر محارم جایز است. لواط جایز است و یکی از تمایلات و اعمال پاک است و خداوند متعال آن را حرام نکرده است و یکی از راههای تواضع برای خداست. یکی از این سران انحرافی فعلی که طلبگی میخواند و با هم در مشهد در یک مدرسه بودیم، همان ابتدا آدم متکبّر و جسور و بیادب بود و کسی را آدم حساب نمیکرد. و الآن همان شخص شده است از سران منحرف. یکی از دوستان مشهدی مؤسّسه آمده بود و گفت که او به من گفته بود که لواط حرمت ذاتی ندارد.
یکی دیگر از اعتقادات محمد بن نصیر تناسخ بود که انتقال روح پس از مرگ انسان به بدن انسان دیگر است که از اعتقادات باطل است و ما قبول نداریم.
اینها معروف بودند به کذّابین و ملعونین. حضرت با اینها برخورد میکردند و هدایتگری میکردند. حضرت در یکی از نامههای شان گفته بودند: این دین و آیین ما نیست از آن دوری کن. یا جای دیگر دارند که خداوند قاسم یقطینی را لعنت کند و خداوند علی حسکه قمّی را از رحمت خود دور بدارد. به راستی که شیطانی خود را به قاسم وانمود کرده و او را فریفته و سخنان فریبندهای به او القا مینماید.
الآن درسی که از آقا امام هادی× میگیریم- اگر ادّعای پیروی از حضرت را داریم- این است که نمیتوانیم بگوییم من نماز میخوانم و وظیفهام را انجام میدهم و درسم را هم میخوانم و چکار به انحرافات دارم؟ وظیفۀ ماست با این انحرافات برخورد کنیم. جریان حجّتیه و تصوّف و احمد الحسن را باید برخورد کنیم. یک خواهشی که از عزیزان داریم این است که بحث علمی کردن با طرفداران احمد الحسن فایدهای ندارد چون بعضی از افراد که با آنها مناظره میکنم آنها چشم بسته و گوش بسته پذیرفتهاند و تعصّب شدید و عمیقی دارند هر چه هم بحث کنید فایدهای ندارد. من یک چیزی به آنها میگویم که جوابی ندارند. حقانیّت کسی با استخاره ثابت نمیشود که استخاره کنیم اگر خوب آمد ایمان بیاورید و اگر هم استخاره بد آمد باز هم حقّ مخالفت ندارید. دوم اینکه خود احمد الحسن میگوید من سیّد نیستم و در طائفهشان سیّدی وجود ندارد و کسی مدّعی سیادت هم نیست. اگر میگوید از فرزندان امام زمان هستم چرا سیّد نیست. میگوید عموی من در خواب دیده است تو سیّد هستی! ما نداریم که سیادت با خواب ثابت شود. نکته بعد این است که در زمان غیبت وظیفهای که شیعیان دارند این است که باید از مجتهدان جامع الشرایط تقلید کنیم و حلال و حرام را از آنها یاد بگیرم، او که میگوید تقلید حرام است، از احمد الحسنی تقلید کنیم که هر صفحه قرآن چند تا غلط دارد! در نظر آنها مراجع مهدور الدم هستند. احمد الحسن که خودش هم بی سواد است پس از چه کسی اخذ کنیم؟ با اینها بحث علمی کردن فایده ندارد چون آنها روایات را تقطیع میکنند و حال آنکه تمام روایت را باید با هم ببینیم و به قرائن و صدر و ذیل نگاه کنیم. اگر یک روایت هم ضدّ آنها بیاورید قبول نمیکنند و علم رجال را هم میگویند قبول نداریم. از هر طرف شیّادی و شیطنت از آنها میبارد.
نکته: همیشه در ارادت ورزیدن به شخصی به شدّت سختگیر باشید، ببینیم آیا در چارچوب دین دارد عمل میکند و حرف میزند. العاقل یکفیه الإشارة یک حرف ضدّ دین بزند دیگر حق ندارید حرفهایش را گوش دهید.
پس نه تنها نباید از اینها پیروی کنیم، بلکه باید برای مردم روشنگری کنیم. اینها به دروغ هم چیزهای نسبت میدهند و کمونیستی عمل میکنند. اوج انحرافشان این است که از بعضیها شنیدم که میگویند اگر امام زمان× هم تشریف بیاورند باید احمد الحسن را تأیید کنند! نعوذ بالله از این انحراف بالاتر؟ چقدر کور و بی شعور و احمق باشد که این ادّعا دارد من از فرزندان امام زمان× هستم و تمام غلات هم همّ و غمّشان این بود که خودشان را به اهل بیت وصل کنند و ادعای بابیّت کنند، بعد این طرف این طور حرف میزند که برای امام زمان× هم تعیین تکلیف میکند که باید او را تأیید کنند. اگر امام زمان× صد تا مرجع تقلید را به شما معرفی کنند و بگویند همۀ اینها را باید رد کنید، باید بگوییم چشم. آیت الله هستی امام زمان× بگوید برو به فلانی قرآن خواندن یاد بده، چشم! کسر شأنم میشود چیست؟ مرده شور آن شأنی را ببرد که بخواهد تمکین نکند از امام زمان×. امام زمان× بفرمایند برو فلان جا را جارو بزن، چشم. بعضی از فقها مقابل امام زمان× قرار میگیرند و از امام زمان× دلیل میخواهند. اوائل طلبگی تصوّر میکردم اینکه روایت دارد فقهای آخر الزمان بدترین فقها هستند، میگفتم منظور فقهای وهّابی هستند. امّا یک کم پیش آمدم دیدم بین خودمان هم هست که اینها به اصطلاح شیعه هستند ولی همینها بدترین هستند. مواردی را دیدیم و میشناسیم و بعضی از دنیا رفتند و بعضی هم هستند که کم کم لباس مرجعیّت برای خودشان آماده کردند و رسالهای.
همیشه حواستان باشد هر که دعوت به خدا و پیغمبر و اهل بیت^ کرد و دعوت به خودش نکرد یکی از نشانههای حقانیّت است. ولی اگر دعوت به خود کردند بدانید که انحراف ولو نماز میخواند و روزه میگیرد و همۀ مسائل دینی را دارد انجام میدهد. در قدیم شخصیّتهایی داشتیم که گریه میکردند که مرجعیّت را به ما تحمیل نکنید ما قبول نمیکنیم، مسؤولیّت سنگینی است! یا به کسی میگفتند بیا مرجع بشو، میگفت من علمش را دارم اما سیاستش را ندارم و مرجعیّت هم سیاست میخواهد و میرزای شیرازی علاوه بر علمش سیاست هم دارد. مرحوم فشارکی مرجعیت را قبول نکردند یا مرحوم شیخ خلیل قزوینی، مرحوم آیت الله گلپایگانی رفته بودند منزل ایشان که مرجعیّت را قبول کنید، گفته بودند تا فردا به من مهلت بدهید، فردا در را برایشان باز نکردند چون ترسیدند که اگر در را باز کنند به ایشان تحمیل کنند. الآن 180 درجه بر عکس شده است. یکی آمده بود پیش آقایان صاحب رساله گریه میکرد که فلانی علمش از من کمتر است و من از او ملّاترم، مرجعیّت او گرفته است و مرجعیّت من نگرفته است. گریه بکن برای حال زارت، گریه میکنی برای اینکه مرجعیّت من نگرفته است!
یکی از شیطنتهایی که اینها میکنند این است که کلمات بزرگان را بد تفسیر میکنند. یکی از همین طرفداران غفّار عبّاسی که به غفّاری تغییر نام داده است، میگفت: امام خمینی& را قبول دارید؟ ایشان در چهل حدیثشان گفتهاند که ما میتوانیم به مقامات اهل بیت^ برسیم. اگر نسبت دادند از آنها متن را بخواهید ولی آنها نظر خودشان را به عبارت تحمیل میکنند. عبارت امام& را در خود چهل حدیث نشان دادم که نوشته است مقامات اهل بیت^ را خیالش را هم نمیتوانیم بکنیم چه برسد که به آن مقام برسیم! هر کدام میتوانیم یک سلمان بشویم! ما در همین حلال و حراممان ماندهایم چگونه به مقام اهل بیت^ برسیم! اگر میتوانیم به مقامات اهل بیت^ برسیم، أدلّ دلیل علی إمکان شيء وقوعه، شما یک نفر را نشان دهید که به آن مقامات رسیده باشد، نداریم چنین کسانی را. نمیتوانیم و چنین عرضه و توان و نورانیّتی نداریم. بعد همین غفار عباسی مریدانش را تحمیق میکند که شما خیلی نورانی هستید و دارای چه مقاماتی هستید! بابا شما در حلال و حرامت ماندهای، دو رکعت نماز به درد بخور در عمرت نداری! و ما باید علاوه بر اینکه با اینها مقابله میکنیم و روشنگری میکنیم طرفداران شان را حدّاقل مواظب باشیم که دیگران به آنها گرایش پیدا نکنند.
بحث جواهر الکلام:
بحث دربارۀ جواب مدّعیعلیه بود که گفته شد که جوابش یا اقرار است یا انکار است یا سکوت. در بحث اقرار بودیم.
در قانون چهار مادّۀ دیگر در مورد اقرار را بیان میکنیم:
قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب (در امور مدنی):
مبحث دوم – اقرار
مادّۀ 202 - هرگاه کسی اقرار به امری نماید که دلیل ذیحق بودن طرف او باشد، دلیل دیگری برای ثبوت آن لازم نیست.
مادّۀ 203 – اگر اقرار در دادخواست یا حین مذاکره در دادگاه یا در یکی از لوایحی که به دادگاه تقدیم شده است بهعمل آید، اقرار در دادگاه محسوب میشود، در غیر این صورت اقرار در خارج از دادگاه تلقّی میشود.
مادّۀ 204 - اقرار شفاهی است وقتیکه حین مذاکره در دادگاه به عمل آید و کتبی است درصورتی که در یکی از اسناد یا لوایحی که به دادگاه تقدیمگردیده اظهار شده باشد. در اقرار شفاهی، طرفی که میخواهد از اقرار طرف دیگر استفاده نماید باید از دادگاه بخواهد که اقرار او در صورتمجلس قید شود.
مادّۀ 205 - اقرار وکیل علیه موکّل خود نسبت به اموری که قاطعِ دعواست پذیرفته نمیشود اعمّ از این که اقرار در دادگاه یا خارج از دادگاه به عملآمده باشد.
ادّعای اعسار و حکم آن:
اگر محکومعلیه ادّعای اعسار[2] کند، صرف ادّعا پذیرفته نمیشود بلکه قاضی باید کشف حال کند که آیا واقعاً معسر است یا میخواهد حقّ طلبکار را ندهد؟ اگر فقرش آشکار شود به او مهلت بدهد طبق آیه شریفه که میفرماید: اگر عسر داشت تا وقتی تمکّن مالی پیدا کند به او مهلت داده شود. چند دلیل میآورند: یکی شهرت فتوایی است، دیگری دلیل اصل است که منظور استصحاب عدم مال است و دیگر هم روایتی که آقا امیر المؤمنین× برای دین حبس میکردند، ولی وقتی بی پول و نیاز آن شخص برای حضرت آشکار میشد رها میکردند تا اینکه مالی را بدست بیاورد، یا در روایت دیگر است که زنی آمد بر ضدّ شوهرش شکایت کرد که به من نفقه نمیدهد ولی شوهرش معسر بود و حضرت ابا کردند که حبسش کنند و معسر را حبس نمیکنند. خودِ صاحب جواهر بعداً بحثی در مورد مهریۀ زنی که شوهرش معسر هست میکنند که میگویند مهریه بر شوهری واجب است که معسر نباشد.
و لو ادّعى الإعسار الذي مرّ تحقيقه أيضاً كشف عن حاله، فإن استبان فقره أنظره وفاقاً للمشهور، للأصل و لقوله- تعالى: «وَ إِنْ كٰانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلىٰ مَيْسَرَةٍ» و للموثّق و غيره «إنّ عليّاً× كان يحبس في الدين، فإذا تبيّن له إفلاس و حاجة خلّى سبيله حتّى يستفيد مالاً»[3] و لخبر السكونيّ: «إنّ امرأةً استعدت على زوجها أنّه لا ينفق عليها و كان زوجها معسراً فأبى أن يحبسه، و قال: إنّ مع العسر يسراً».
و اگر محکومعلیه ادّعای اعسار کند که تحقیقش گذشت، قاضی کشف کند از حال مدّعیِ اعسار که محکومعلیه باشد، پس اگر فقرش آشکار شد قاضی او را مهلت دهد.
ادلّه حکم اعسار:
دلیل اول: به این دلیل که مطابق مشهور است کما اینکه در مسالک[4] آمده است «المشهور بین الأصحاب» این است که اگر فقرش معلوم شد باید قاضی به او مهلت دهد.
دلیل دوم: اصل است که گفتیم استصحاب عدم مال است، هر کسی اوّلش با مال نبوده است، بله بحث ارث و وصیّت و هبه که استثنائات هستند را کاری نداریم و الّا غالب اطفال اول طفولیّت مال نداشتند. شک داریم که مال پیدا کرده است، استصحاب عدم المال میکنیم مگر خلافش ثابت شود.
دلیل سوم: آیۀ شریفه است که اگر معسر بود تا زمان تمکّن مالی مهلت داده شود.
دلیل چهارم:
روایتِ موثّقه است که البتّه سندش قطعاً صحیح است چون همۀ رواتش امامی ثقه هستند و هیچ اختلافی در آنها نیست، چرا آن را موثّق آوردید؟
سند روایت:
محمّد بن علی بن محبوب[5] عن محمّد بن الحسین[6] عن محمّد بن یحیی[7] از غیاث بن ابراهیم[8] عن جعفر× عن أبیه× أنّ علیّاً...
دلیل پنجم:
غیر آن موثّق است مانند روایت أسبغ بن نباتة از امیر المؤمنین:
عنه[9] عن أبیه[10] عن سعد[11] عن احمد بن محمّد بن عیسی[12] عن ابیه[13] عن عبدلله بن المغیرة[14] عن السکونيّ[15] عن جعفر عن أبیه «رَوَى الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَضَى أَنْ يُحْجَرَ عَلَى الْغُلَامِ الْمُفْسِدِ حَتَّى يَعْقِلَ وَ قَضَى ع فِي الدَّيْنِ أَنَّهُ يُحْبَسُ صَاحِبُهُ فَإِذَا تَبَيَّنَ إِفْلَاسُهُ وَ الْحَاجَةُ فَيُخَلَّى سَبِيلُهُ حَتَّى يَسْتَفِيدَ مَالًا وَ قَضَى ع فِي الرَّجُلِ يَلْتَوِي عَلَى غُرَمَائِهِ أَنَّهُ يُحْبَسُ ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِ فَيَقْسِمُ مَالَهُ بَيْنَ غُرَمَائِهِ بِالْحِصَصِ فَإِنْ أَبَى بَاعَهُ فَقَسَمَهُ بَيْنَهُمْ». [16]
نکته:
ایشان که گفته اند للموثّق و غیره. نشانه ای که برای موثّق در تهذیب الأحکام داده شده است یک جابجایی صورت گرفته است، روایتی که از تهذیب الأحکام عرض کردیم مسند و صحیح است ولی سند جدید مسند و موثّق است و إلّا خودشان که نوشته اند للموثّق و شماره ای که خورده است در تهذیب الأحکام هست همان سلسله سندی که صحیح است، بایستی میگفتند للصحیح و غیره، یا للصحیح و الموثّق، اوّل صحیحه است و دوّم موثّق است. لذا این روایت مسند و موثّق است ظاهراً. آن روایت که اوّل گفتند للموثّق و غیره جابجایی صورت گرفته است.
ترجمه و شرح عبارت جواهر الکلام:
زنی آمد خدمت آقا امیر المؤمنین× شکایت کرد بر ضدّ شوهرش که نفقه نمیدهد و حال آنکه شوهرش معسر بود و تمکّن مالی نداشت. حضرت ابا کردند از این که حبسش کنند آن زوج را و حضرت گفتند إنّ مع العسر یسراً. از این روایات هم استفاده شد که ما باید به معسر مهلت بدهیم و حبسش نکنیم بله اگر معسر نبود در عین حال تمکین نمیکند و حق را پرداخت نمیکند، اینجا مساله حبس پیش میآید.
ادامۀ عبارت صاحب جواهر:
بل في كشف اللثام[17] و خبر زرارة أو صحيحه «كان عليّ لا يحبس في السجن إلّا ثلاثةً: الغاصب و من أكل مال يتيم ظلماً و من أوتمن على أمانة فذهب بها و إن وجد له شيئاً باعه غائباً کان أو شاهداً»[18] .
سلسله سند خبر زراره:
ابن قولویه[19] عن أبیه[20] عن سعد بن عبدالله[21] عن احمد بن محمّد بن عیسی[22] عن عبدالرحمن بن أبي نجران[23] عن ابن أبي عمیر[24] عن ابن أذنیة[25] عن زرارة[26] عن أبي جعفر[27] .
روایت زراره مسند و صحیح است.
در این روایت دارد که آقا امیر المؤمنین× حبس نمیکردند در زندان مگر غاصب را و دیگری که مال یتیم را میخورد از روی ظلم، و کسی که در امانتی خیانت کرده باشد. و اگر حضرت× چیزی را برای بدهکار مییافتند، میفروختند چه بدهکار شاهد باشد و چه غایب باشد، تا حق به حقدار برسد.
البتّه دربارۀ این روایت بحث است و اشکالاتی وارد شده است.
بل عن كشف الرموز أنّه (الإمهال و التخلیة لو استبان فقره) المراد برواية الإنظار و إن كان هو كما ترى، بل لا دلالة فيه على ما تسمعه من الشيخ و ابن حمزة، مضافاً إلى معلوميّة بطلان الحصر فيه بالإجماع و غيره، بل و إلى منافاته ما سمعته من النصوص من الحبس في الدين.
بلکه در کشف الرموز مرحوم فاضل آبی داریم: مراد از روایت انظار، مهلت دادن مدّعیِ اعسار است اگر فقرش آشکار شد.
محقّق نجفی میگویند این کلام ایشان درست نیست، بلکه دلالتی نیست در این خبر زراره بر آنچه میشنوی از شیخ و ابن حمزه (که بعداً میآید)، بعلاوه معلوم بودن بطلان حصر سجن در این خبر زراره با اجماع و غیر اجماع. (آیا واقعاً در اسلام همین سه گروه را حبس میکنند؟ نه بلکه موارد زیادی دیگری داریم که حبس میکنند. اینکه میگوید لا یحبس إلّا ثلاثة این با اجماع و غیر اجماع مانند روایات دیگر منافات دارد. و مشکل دیگر این است که منافات دارد خبر زراره با آنچه شنیدی از روایات که بیان باشد از حبس در دین: «إنّ علیّاً کان یحبس فی الدین فاذا تبیّن له إفلاس و حاجة خلّی سبیله حتّی یستفید مالاً» یعنی حضرت حبس میکردند مگر اینکه بی پولی و حاجت و نیازش ثابت شود ولی اگر ثابت نشود حبس میکردند که انحصار با این روایات منافات دارد. پس این روایت چند تا مشکل دارد: یکی اینکه حصرش باطل است بخاطر اجماع و غیر اجماع و دیگر اینکه منافات دارد با روایات و دلالتی هم بر آنچه شیخ طوسی و ابن حمزه طوسی میگویند، ندارد.
و الجمع[28] (بین خبر زرارة و روایات الحبس في الدین) بإرادة الحبس الطويل أو حبس العقوبة أو نحو ذلك، بعيد و إن كان هو أولى من الطرح، فالعمدة حينئذٍ في إثبات المطلوب ما سمعت.
شیخ طوسی جمع کردهاند بین خبر زراره و روایات حبس در دین:
یک: به اراده کردن حبس طولانی مدت، یعنی حضرت حبس طویل نمیکردند مگر در سه موردی که در روایت زراره است؛ لذا دو روایت با هم منافاتی ندارد. یا بگوییم حضرت برای موارد مهم که این سه تا باشد حبس عقوبتی میکردند و برای موارد دیگر حبس عقوبتی نبوده است بلکه حبسهای موقّت بوده است. محقّق نجفی میگویند این وجه شیخ طوسی& بعید است اگر چه این جمع اولی از طرح خبر زراره است؛ چون روایت زراره صحیحه بود. نظر محقّق نجفی این است که عمده در این هنگام (معلومیّت بطلان حصر سجن، دیگری اینکه منافات دارد خبر زراره با روایاتی که میگفت حبس در دین) ما سمعت من الأصل و الآیة و الخبرین المتقدّمین. اصل استصحاب عدم مال، آیه انظار و دو روایتی که قبل از روایت زراره داشتیم.