درس جواهر الکلام استاد رسول رسا

1400/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قضا/قضاوت/مکروهات قاضی

بحث درباره مکروهات در مورد قاضی بود.

اگر قاضی مسجد را به عنوان مکان موقّت یا دائم قضاوت قرار دهد، حکمش چیست؟

و قد يقال: إن القضاء من حيث كونه قضاء لا كراهة فيه، بل لا يبعد رجحانه، نعم قد يقترن بما يرجّح (یترجّح در نسخه دیگر) تركه («ما») في المسجد أو يحرم فعله، و هو (مطلب اخیر که گفت «قد یقترن...») خارج عن محل البحث، و ربّما كان ذلك (قضای در مسجد) أولى بالجمع من غيره (قضای در مسجد)، و الله العالم.

گاهی گفته می شود: قضا از حیث اینکه قضاست، در مسجد کراهت ندارد، بلکه بعید نیست رجحان قضاوت در مسجد، بله گاهی قضاوت مقترن است به چیزی که ترجیح می دهد (ترک قضا را در مسجد یا به چیزی که ترجیح داده می شود ترکش در مسجد) ترک قضاوت را در مسجد یا حرام است فعلش (مثل قسم دروغ و شهادت کذب و فحّاشی و غیبت و تهمت و افترا، گناه در یک مکان مقدّس صورت بگیرد سنگین تر می شود. اینجاست که ترک قضاوت در مسجد ترجیح پیدا می کند). محقّق نجفی می گویند: مطلب اخیر خارج از محلّ بحث است (ما اصل این را کار داریم که آیا قضاوت در مسجد مکروه هست یا خیر؟ مطالب دیگر را کاری نداریم، مثل جریان حاجب نشود که بحث ضرر و ظلم را مطرح کردیم) چه بسا این قضاوت در مسجد اولویّت دارد به جمع بین ادلّه از غیر آن قضا در مسجد (بهتر است که به یک صورتی بین روایات جمع کنیم، توضیحاتی برای جمع داده شده بود که چطور بین اخبار جمع کنیم؟ یک جمع این بود که بگوییم آن مواردی که واقع شده از باب ضرورت بوده است و ادلّه دیگر هم جواز را می رساند. البته الآن بحث کردن در این مورد ادامه اش فایده ای ندارد چون الآن قضاوت ها اصلاً در مسجد انجام نمی شود).

مکروه سوّم:

مکروه است که قاضی در زمان غضب حکم کند چون احتمال خطای در صدور حکم بیشتر می شود. چیزهای دیگری را هم به غضب ملحق کرده اند؛ مثل: گرسنگی، تشنگی، غم و شادی زیاد، غلبه چرت و مانند آن.

و أن يقضي و هو غضبان للنبوي[1] «من أبتلی[2] بالقضاء فلا يقضي و هو غضبان»[3] و لما فيه (قضا در حال غضب) من المخاطرة في الوقوع في الخطأ معه(غضب).

 

علي ابن ابراهيم[4] عن أبيه[5] عن النوفليّ[6] عن السكوني[7] عن أبي عبدالله عليه‌السلام…

هذه الروایة مسندة، موثّقة علی الأقوی.

سوّمین مکروه این است که قاضی قضاوت کند در حالیکه غضبناک است، (دلیل اوّل): روایت نبوی که حضرت فرمودند: کسی که مبتلا به قضا شود (قاضی شود) پس قضاوت نکند در حالیکه غضبناک است. (دلیل دوم)ّ: قضاوت در حال غضب در آن این مشکل وجود دارد که در معرض وقوع در خطاست با غضب کردن.

مکروه چهارم:

و كذا يكره مع كلّ وصف يساوي الغضب في شغل النفس، كالجوع و العطش و الغمّ و الفرح و (الوجع[8] ) و مدافعة الأخبثين و غلبة النعاس و نحو ذلك.

 

همچنین مکروه است قضا با هر وصفی که مساوی غضب است در مشغول شدن نفس (جلوی تمرکز قاضی را می گیرد) مثل: گرسنگی، تشنگی، غم، شادی زیاد (و درد شدید) و نگهداری ادرار و مدفوع و غلبه کردن چرت (این حالات تمرکز را از او می گیرد)

و‌ عنه أيضاً (صلى الله عليه و آله) [9] : «لا يقضي إلّا هو شبعان ريّان» و في آخر: «لا يقضي و هو غضبان مهموم، و لا مصاب محزون»[10]

از پیامبر نقل شده است که فرمودند: «قاضی قضاوت نکند مگر اینکه سیر و سیر آب باشد» (البته در بعضی جاها علما تذکّر داده اند که پرخوری هم نکرده باشد و الّا اگر پرخوری هم کرده باشد ممکن است درد سر ساز باشد ولی گرسنگی بیشتر اذیت می کند لذا به آن تصریح کرده اند) و در روایت دیگری آمده است که: «قضاوت نکند در حالیکه غضبناک و مهموم و مصیبت دیده و محزون است (مثل اینکه تازه عزیزی را دفن کرده است و داغدار است)»

و في وصيّته (عليه السلام) لشريح[11] : «و لا تقعدنّ في مجلس القضاء حتّى تطعم»[12] .

در وصیّت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شریح آمده است که «حتماً حتماً در مجلس قضاوت نمی نشینی تا اینکه طعام خورده باشی».

سند روایت:

علي بن ابراهیم عن أبیه عن الحسن بن محبوب[13] عن عمرو بن أبي المقدام[14] عن أبیه[15] عن سلمة بن کهیل[16] .

الروایة مسندة و ضعیفة لوجود ثابت بن هرمز في سندها.

و قال (عليه السلام) [17] له أيضاً: «لا تسارّ أحداً في مجلسك و إن غضبت فقم، فلا تقضينّ و[18] أنت غضبان»[19] .

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «راز و سر در مجلس قضاوت به دیگری نگو (گاهی ممکن است این راز و سر مربوط به خودش باشد یا مربوط به طرفین دعوا یا دیگران باشد) اگر غضب کردی بایست و هرگز حتماً حتماً قضاوت نکن در حالیکه غضبناک هستی». (ممکن است کسی سؤال کند که اگر چاره ای از قضاوت ندارد چه باید بکند؟ پاسخ این است که غضب خودش را وضو گرفتن و مانند آن از بین ببرد، مثلاً در تشکیلات قضایی رفیق صمیمی دارد که چند دقیقه با او حرف می زند حالش خوب می شود، یا به کسی که می شناسد زنگ می زند و می گوید یک وضعیّت بحرانی دارم چند آیه و روایت درباره صبر برایم بخوان)

سند روایت:

عدّة من أصحابنا عن احمد بن أبي عبدالل[20] ه رفعه قال قال أمیر المؤمنین ...

روایت مرفوعه و ضعیف است.

و في البحار عن أمير المؤمنين (عليه السلام) [21] ما حاصله أنه «سئل عن مسألة فأحجم فقيل له: کنّا عهدناك إذا سئلت عن المسألة كنت فیها کالسکّة المحماة جواباً فما بالك أبطأت الیوم عن جواب هذا الرجل؟ فقال: كنت حاقناً و لا رأي لثلاثة: لحاقن و لا حازق[22] »[23] ‌ الحديث.

و در بحار آمده است که از آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره مسأله سؤال شد و حضرت خودداری کردند از اینکه جواب بدهند. اصحاب گفتند که ما آنچه از شما همیشه سراغ داریم این بود که مثل میخ گداخته جواب می دادید (چون میخ گداخته به سرعت در کف پای حیوان، هنگام نعل زنی فرو می رود، یعنی خیلی سریع جواب می دادید و معطّل نمی کردید) امروز چه شد که کندی کردید از جواب دادن این مرد؟ (جریان این بود که حضرت جواب ندادند و رفتند داخل خانه و برگشتند با یک مقدار معطّلی جواب دادند) آقا گفتند: من حاقن (نگه دارنده بول) بودم و رأیی برای سه نفر نیست (در هر مسأله ای چه قضاوت و چه غیر آن، لکن این که کراهت داشته باشد تنها در همین قضاوت است) برای حاقن (نگه دارنده بول) و حازق (کسی که کفشش تنگ است، و «لا حاقب» که در پاورقی امالی شیخ طوسی آمده بود، یعنی کسی که غائطش را حبس کرده باشد).

سند روایت:

أخبرنا جماعة عن أبي المفضّل[24] قال: حدّثنا احمد بن محمّد بن عیسی الأرّاد[25] قال حدّثنا محمّد بن عبدالجبار الثقیفي[26] قال حدّثنا علي[27] بن الحسین بن عون بن أبي حرب[28] بن أبي الأسود الدؤلي[29] قال حدّثني أبي[30] عن أبیه[31] أبي الأسود.

روایت مسند و ضعیف است.

و قال أبو عبد الله (عليه السلام) [32] : «لسان القاضي من وراء قلبه، فان كان له قال، و إن كان عليه أمسك».

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: لسان قاضی پشت قلب اوست (در کتاب وافی[33] این عبارت را خوب توضیح داده اند و گفته اند: «یعني یتدبّر أوّلاً بقلبه ثم یقول بلسانه». ادامه روایت را در ملاذ الأخیار[34] توضیح داده است: «أي إن کان مملوکاً له یقضي و إن کان غیر مملوك له- إذا کان غضبان أو جائعاً- أمسك عن الکلام» اگر زبانش در اختیارش بود قضاوت کند و اگر در اختیارش نبود مثل اینکه در حال غضب است یا گرسنه است، حرفی نزند).

سند روایت:[35]

احمد بن أبي عبدالله رفعه قال...

روایت مرفوعه و ضعیف است.

نعم إن كان معصوماً من الخطأ مؤيّداً مسدّداً لا بأس بقضائه (معصوم) و (حالیّه) هو (معصوم) في شي‌ء من هذه الأحوال (هم سه موردی که در روایت بحار است و هم در تمام مواردی که در ادب چهارم ذکر شد مثل جوع و غضب و مانند آن).

اشکال استاد بر محقّق نجفی:

شما روایتی از بحار نقل کردید از آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) و ایشان هم که معصوم هستند ولی این کار را نکردند خصوصاً که بحث قضاوت نبود بلکه سؤالی بیشتر نبود و حال آنکه قضاوت بالاتر است. چطور است که شما اینجا استدراک می کنید؟ شما می گویید لا بأس بقضائه و حال آنکه امیر المؤمنین (علیه السلام) طبق این روایت می فرمایند «لا رأی» نظری برای این سه گروه نیست و بعد خود حضرت هم رفتند و بعداً جواب دادند!

و قد‌ روي[36] «أن الزبير بن العوام و رجلاً من الأنصار اختصما في شراج[37] الحرة[38] إلى رسول الله (صلى الله عليه و آله) فقال النبي: اسق يا زبير ثمّ أرسِل إلى جارك فغضب الأنصاريّ فقال یا رسول الله (صلى الله عليه و آله): أن كان ابن عمّتك، تلوّن وجه رسول الله (صلّی الله علیه و آله) ثمّ قال یا زبیر اسق ثمّ احبس الماء حتّى یرجع إلی الجدر»‌ فقضى (صلّى الله عليه و آله) بعد غضبه للزبير باستيفاء تمام حقّه (زبیر) بعد أن‌ كان قد استنزله عن بعضه، و ربّما استثنى لذلك بعضهم مطلق الغضب لله تعالى، و الأولى ما ذكرنا، لأنه على كل حال يشوّش الذهن.

و على كل حال ف‌ لو قضى و الحال هذه نفذ إذا وقع حقّاً بلا خلاف، للعمومات السالمة عن المعارض بعد حمل النصوص السابقة على الكراهة، لقصورها (نصوص) من وجوه عن الحرمة.

و حال آنکه روایت شده است که زبیر بن عوام و مردی از انصار خصومت کردند در مورد مجرا و مسیل آب (شراج الحرّة أي التي یسقون بها النخل) و نزد رسول خدا آمدند، پیغمبر فرمودند: زبیر آبیاری کن، بعد بفرست به طرف همسایه ات، شخص انصاری عصبانی شد و گفت یا رسول الله چون پسر عمّه شماست طرفداری کردید! چهره رسول خدا متغیّر شد و غضبناک شدند، بعد به زبیر فرمودند: آبیاری کن و بعد هم آب را حبس کن تا اینکه آب به سمت جدر برود (الجدر: نبتٌ رملي: گیاهی است که در ریگزار و رمل رشد می کند، البتّه به معنای جدار هم آمده است و همچنین به معنای شدّت شرب[39] آمده است که با اینجا تناسب هم دارد، یعنی آب را حبس کن تا خوب زمین سیراب شود) » پیغمبر خدا بعد از غضب شان به نفع زبیر، حکم کردند به استیفای تمام حقّش بعد از اینکه حضرت بعضی از حقّ را کمتر طلب کردند برای زبیر (یعنی مرحله اول گفته بودند که آبیاری کردی، آب را به سمت او جاری کن، ولی وقتی بی ادبی کرد حضرت غضب کردند ولی خودداری از قضاوت نکردند بلکه قضاوت کردند و فرمودند حکم هم اجرا بشود. البته بعضی از موارد قضیّة في واقعة هست، این روایت تنها می خواهد این را ثابت کند که معصوم در حال غضب، قضاوت کرده اند)[40] .

و چه بسا استثنا کرده بعضی از فقها بخاطر این حدیث، مطلق غضبی که برای خدا باشد (گفته اند: غضب اگر برای خدا باشد اشکالی ندارد) ولی بهتر آن است که ما ذکر کردیم (یعنی اینکه در حال غضب قضاوت نکند، چرا؟) چون غضب در هر حالی (چه لله باشد و چه نباشد) باعث تشویش ذهن می شود.

به هر حال (هر چه بگوییم) اگر قاضی قضاوت کرد با همین حال (با غضب و جوع و مانند آن) قضاوتش نافذ است بدون هیچ خلافی (چون کار نامشروعی نکرده است) البتّه وقتی که به حقّ حکم کرده باشد (به چه دلیل نافذ است؟) به دلیل عموماتی که سالم از معارض هستند بعد از حمل نصوص سابق بر کراهت؛ (چرا این نصوص حمل بر کراهت می شوند؟) چون این نصوص به چند وجه در رساندن حرمت قاصر هستند.

 


[1] . الوسائل الباب- 2- من أبواب آداب القاضي- الحديث 1 و سنن البيهقي ج10 ص105.
[2] تعبیر ابتلا نشان دادن سختی قضاوت است، در کنار اینکه بسیار ثواب دارد که احقاق حق و ابطال باطل کنید ولی بسیار خطرناک است و در طول تاریخ عده بسیاری مثل یک بلایی برای آنان شده است که دین سوز و آخرت سوز بوده است و آخرت شان را بر باد دادند.
[3] کافی، ج7، ص413، ح2.
[4] امامي ثقه استز.
[5] ابراهيم بن هاشم، مختلف فیه و هو امامي ثقة علی الأقوی.
[6] الحسين بن يزيد النوفلي، مختلف فيه و هو إمامي ثقة علی الأقوی.
[7] اسماعيل بن آبي زیاد، مختلف فیه، عامي ثقة علی الأقوی.
[8] شرایع، ج4، ص65.
[9] . سنن البيهقي- ج10 ص106 و فيه‌ «لا يقضي القاضي إلا و هو شبعان ريان»‌.
[10] این روایت در کتابی به نام أسنی المطالب ج9، ص146 آمده است ولی در هیچ کدام از کتب روایی شیعه و اهل سنّت خودش و شبیهش را پیدا نکردیم.
[11] . الوسائل الباب- 1- من أبواب آداب القاضي- الحديث 1.
[12] کافی، ج7، ص412-413، ح1.
[13] امامی ثقه است و بنابر قولی از اصحاب اجماع است.
[14] مختلف فیه و هو إمامي ثقة ظاهراً.
[15] ثابت بن هرمز، زیديّ بتريّ لم تثبت وثاقته.
[16] الحضرمي، إمامي ثقة.
[17] . الوسائل الباب- 2- من أبواب آداب القاضي- الحديث 2.
[18] نسخه دیگر فاء دارد که صحیح همین نسخه واو است.
[19] کافی، ج7، ص413، ح5.
[20] احمد بن محمّد بن خالد البرقي که امامی و ثقه است.
[21] البحار- ج2 ص59- 60 و ج42 ص187 عن أمالي الشيخ الطوسي (ج2 ص128 ط النجف) و في الموارد الثلاثة هكذا: «فقال: كنت حازقا، و لا رأي لثلاثة: لا رأي لحاقن و لا حازق.»‌.
[22] این روایت به جهت سند به شدّت مشکل دارد و بسیار ضعیف است، اکثر روایت مهمل هستند. و به جهت لفظ هم این مشکل را دارد که ابتدا آمده است «لا رأی لثلاث» ولی تنها دو نفر ذکر کرده اند، البته در پاورقی کتاب امالی شیخ طوسی گفته اند در حدیثی «حاقب» اضافه شده است؛ ولی برای آن سندی ذکر نکرده اند.
[23] امالی شیخ طوسی، ص514، ح32. در امالی در پاورقی آمده اس که در حدیثی آمده است «و لا حاقب».
[24] محمّد بن عبدالله أبي المفضّل، إماميّ ضعیف.
[25] مهمل است.
[26] مهمل است.
[27] مهمل است.
[28] مهمل است.
[29] أبي الأسود که اسمش «ظالم» است، مهمل است.
[30] حسین بن عون: مهمل است.
[31] عون بن أبي حرب: مهمل است.
[32] الوسائل الباب- 2- من أبواب آداب القاضي- الحديث 2.
[33] الوافي، ج16، ص912.
[34] ملاذ الأخیار، شرح تهذیب الأحکام، ج10، ص35-36.
[35] تهذیب الأحکام ج6 ص327، ح6.
[36] . سنن البيهقي ج6 ص153.
[37] جمع شَرج است، شرج آن مجرا و مسیل آب را می گویند که از زمینی به زمین دیگر آب را منتقل می کند.
[38] حرّة: أرض ذات حجارة سود. زمینی که سنگ های سیاه دارد.
[39] در کتاب «العین» برای جد یک معنا را «شدة الشرب» نقل کرده است.
[40] نکته: بنابر قولی این روایت را شأن نزول آیه 65 سوره مبارکه نساء است و آن آیه این است «فلا و ربّك لا يومنون حتّی یحکموك فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا في أنفسهم حرجاً ممّا قضیت و یسلّموا تسلیماً» آنهایی مؤمن واقعی هستند که مخاصمات شان را پیش تو بیاورند و بعد هم اعتراضی نکنند و با طیب خاطر قضاوتت را بپذیرند و کاملاً تسلیم باشند، کسی که اعتراض به قضاوت پیغمبر می کند مؤمن واقعی نیست. شاید بارها شینده اید بسیاری از این روایات که درباره شأن نزول روایات است سند درست و حسابی ندارد، اکثراً از لحاظ سندی ضعیف هستند (این نکته و نکاتی دیگر را استاد در جلسه بعد راجع به این مطلب بیان کردند که به این جا انتقال داده شد).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo