درس جواهر الکلام استاد رسول رسا

1400/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قضا

بحث در آداب قاضی است.

ادب ششم:

نظر محقّق حلّی و محقّق نجفی این است که اگر قاضی در مسجد حکم میکند وقتی وارد شد دو رکعت نماز تحیّت مسجد بخواند و بعد پشت به قبله بنشیند تا دو طرف دعوا رو به قبله باشند، تا رو به قبله بودن بازدارنده تر باشد از کلام باطل، البته محقّق حلّی تعبیر «أظهر» دارند؛ ولی شیخ طوسی و ابن برّاج می گویند قاضی به طرف قبله بنشیند به دلیل روایت «خیر المجالس ما استقبل به القبلة».

و لو اتفق أنّه (قاضی) حكم في المسجد صلى عند دخوله (قاضی) فيه ركعتين تحيّة المسجد كما يستحبّ ذلك (نماز تحیّت مسجد) لكلّ داخل إليه ثمّ يجلس مستدبر القبلة كما عن الأكثر ليكون وجه الخصوم إذا وقفوا بين يديه إليها (قبله) ليكون ذلك (استدبار قاضی و استقبال خصوم) أردع لها عن كلام الباطل و خصوصاً وقت الاستحلاف.

و اگر اتفاق بیفتد که قاضی در مسجد حکم کند، هنگام داخل شدن در مسجد دو رکعت نماز بخواند به عنوان تحیّت مسجد، همانطور که خواندن نماز تحیّت مسجد برای هر کسی که وارد مسجد می شود. سپس پشت به قبله بنشیند همانطور که اکثر فقها این گونه گفته اند (مسالک الإفهام، جلد 13، صفحه 367/ فاضل اصفهانی در کشف اللثام، جلد 10، صفحه 36) دلیل استدبار قاضی چیست؟ برای اینکه طرفین دعوا وقتی روبروی قاضی می نشینند صورتشان به سمت قبله باشد (دلیل اینکه خصوم رو به قبله باشند چیست؟) برای اینکه استدبار قاضی و استقبال خصوم بازدارنده تر باشد از کلام باطل خصوصاً در وقت قسم دادن (البتّه ایشان یک جامعه متدیّن و متشرّعی را در نظر گرفته اند و الآن در این زمانه اگر کنار کعبه هم بروند دروغش را می گوید، روز قیامت هم باز هم می خواهد دروغ بگوید).

و قيل (این اشعار به ضعف این قول دارد یعنی محقّق حلّی این کلام را قبول ندارند) و القائل الشيخ في محكيّ مبسوطة[1] و ابن البرّاج[2] - على ما حكى عنه- يستقبل القبلة، ل‌ قوله (عليه السلام) [3] : خير المجالس ما استقبل به القبلة[4] [5] ‌ و هو أحقّ من غيره و لكن الأول أظهر لما عرفت.

گفته شده که قائلش شیخ طوسی در مبسوط و ابن برّاج- بنابر آنچه از آنان حکایت شده است- این است که قاضی رو به قبله باشد به خاطر قول امام علیه السلام که فرمودند: «بهترین مجالس آن است که رو به قبله باشد» و قاضی احقّ از غیر خودش هست (نسبت به استقبال قاضی سزاوارتر است چون شأن و جایگاه بالاتری دارد) و لکن قول اوّل (که قاضی پشت به قبله باشد و خصوم رو به قبله) اظهر است بخاطر آنچه شناختی (مراد لیکون ذلك أردع لها عن الکلام الباطل).

ادب هفتم:

وقتی قاضی خواست قضاوت را شروع کند، ابتدا درباره زندانیان سؤال کند و اسامی آنان را بنویسد و منادی هم در شهر به این مطلب ندا دهد (ببینید اسلام چقدر حقوق بشرش برجسته است، نمی گوید ابتدا قاضی بیاید پرونده ها را بررسی کند و قضاوت کند. بلکه ابتدا درباره زندانیان باید بررسی کند که فایده اش را یکی یکی بیان می کنند).

نکته:

قبل از اینکه عبارت را بخوانیم یک مسأله ای هست چند سالی است که خیلی داغ شده است که مسأله «حبس زدایی» است. اینجا باید مقامات قضایی و قانون گذار مراقب باشد که دچار افراط و تفریط نشود. یک مشکلی که در قوانین داریم این است که متأسفانه موارد متعدّدی داریم که زیاد نیاز به مسأله حبس نبوده است و نیست، جریمه نقدی و جرایم دیگر هم کافی بوده است و حبس هم متأسفانه آسیب های بسیار زیادی برای خود زندانی و خانواده و اطرافیانش دارد، از یک طرف می خواهیم جلوی جرم را بگیریم اما زن و فرزندش مجرم می شود و این نقض غرض است و جامعه مشکلات بیشتری پیدا می کند. حبس زدایی امر خوبی است اما افراط و تفریط نشود. بعضی ها یک ساعت هم نباید به آنان مرخّصی بدهند، یک ساعت هم بیرون بیاید دزدی می کند، بیست و چهار ساعت به او فرصت بدهید چند تا دزدی می کند، این شخص شایستگی را ندارد. اگر در زندان بود و به او مرخّصی دادید و دوباره شر به پا کرد، دیگر این کار را نکنید، اگر اجازه ندهید همین خودش بازدارندگی برای دیگران دارد، حواس شان جمع می شود و برای گرفتن مرخّصی هم که شده است دنبال جرم نمی روند. چون برای بعضی هیچ قبحی ندارد، خدا نکند گناهی و جرمی برای انسان عادی شود که تلقّی جرم نکند، راحت توجیه می کند و دفاع هم می کند از کار خودش و چه بسا این را هنر هم می داند و انسان به جایی می رسد که عجب نسبت به گناه پیدا می کند، یک وقت هست عجب نسبت به کارهای خوبش پیدا می کند که بد است، ولی بدترین عجب این است که عجب نسبت به گناهش داشته باشد و لذّت ببرد از گناه و گاهی گناهش را با کمال افتخار تعریف می کند.

نکته دیگر درباره زندان این است که زندان این است که زندان جای بزهکار و مجرم است البتّه نه جای بدهکار، البتّه بدهکارهای کلان، آنان که دزدی های سنگین و اختلاس های گسترده کرده اند جریان شان فرق می کند، آنان نباید بیرون بیایند حتّی با مرخّصی دادن شان مخالفم چون خیلی از زندانی های امنیّتی و سیاسی که الآن آن طرف در شبکه های مختلف دنیا ضدّ ما کار می کنند، آنان زندانی ها ما بودند مرخّصی به او داده اند فرار کرده است. طرف با پسرش مشکل پیدا کرده است پسر بابا را زندان انداخته است، پیرمردی که تا آن طرف مرز هم نمی تواند برود تا چه برسد اروپا، یک در هزار هم تصوّر نمی توانیم بکنیم که فرار هم بکند، این را زندان می گذارند و زندانی امنیّتی و پرونده سنگین را مرخّصی می دهد و الآن آن طرف دنیا سر در آورده است. یکی از چیزهایی که چند سال اخیر خیلی دردناک بوده است زندانیان مَهر است. بله یک وقت طرف دارد نمی دهد زندانش می کنیم، ولی غالب اینها که زندانی شده اند اصلاً نداشته اند، طرف جرمی مرتکب نشده است، خلافی مرتکب نشده است. اینها گول این حرف را خورده اند که «چه کسی داده و چه کسی گرفته»، جالب است در یکی از تالارهای تهران طرف می گفت که ما داشتیم افرادی که 5000 سکّه نوشتند و غالب اینها منجرّ به طلاق شده است چون مهر سنگین وسوسه انگیز است، الآن هم که زندگی ها استحکام قدیم نداریم که زن بگوید من با لباس سفید می آیم و با لباس سفید (کفن) بیرون می روم. الآن خیلی موارد است که اصلاً با هم تفاهم ندارند و خیلی از موارد طلاقها مسخره است و وجهی ندارد. مثلاً می گویند ما سلیقه مان در موسیقی متفاوت است! در روزنامه های کثیر الانتشار سالهای قبل زده بودند که 90 درصد زنانی که طلاق می گیرند پشیمان هستند. طرف آدم درستی هست هیچ مشکلی ندارد ولی به دلیل اینکه ماشین و خانه آن چنانی ندارد، از هم جدا می شوند. پس در مسأله حبس قوانین را باید اصلاح کنیم. ما بیش از 500 قانون داریم که بنده شاید قانونی نباشد که ندیده باشم، همه را بررسی دارم می کنم، متأسفانه یک قانون هایی هست که اصلاً شرعاً وجاهت ندارد، چون بعضی از قوانین حقوقی مان از فرانسه آمده و خیلی ها از قبل انقلاب همانطور مانده است و اصلاحاتی روی آن صورت نگرفته است. مثلاً طرف در مغازه اش یک جنسی را فروخته که مجوّزش را ندارد، برایش زندان می برند! این چه حکمی است؟ زندان خیلی عوارض دارد، خصوصاً کسانی که جوان باشند و زن جوان داشته باشند، زن ها در معرض فساد هستند. شش ماه یک سال پنج سال ده سال برایش زندان می نویسند، در مواردی که زندان بده کار است، این زندان که برایش پول نمی شود. اگر قوانین این طوری بشود که تنظیم کنند و بگویند توافق کنید در هر ماه مقداری از درآمد را به طلبکار بده، این بهتر است از اینکه طرف تا آخر عمر در زندان بماند و یک ریال هم به طرف دیگر نرسد. از آن طرف هم در مرخّصی های زندانی ها هم خوب توجّه داشته باشیم. یک کار خیلی زیبایی که بعضی از زندانها دارند اشتغال زایی است و حتّی بعضی جاها اینها درآمدهای خوبی دارند که بخشی را به خانواده می دهند و بخشی هم برای خودشان سرمایه می کنند تا بعد از آزادشدن دوباره به فساد نیفتند. این اشتغال بسیار مفید است، نه اینکه در زندان بی کار باشند و همان جا نقشه بکشند و حرفه ای تر به کارها و جرائم قبلی اش بر گردند. متأسفانه من با اطلاع این را عرض می کنم که زنهایی که جوان هستند و ملاقات با شوهران شان می آیند متأسفانه بعضی از سربازها شماره تلفن می گیرند و رفاقت و برنامه های دیگر و خود همین کلّی مفاسد دارد. بعد هم باید حمایت هایی صورت بگیرد و مجلس برای قوه قضائیه کمک بیشتری کند و فقط به فکر ساختمان و پول قاضی و کارمند نباشد، به فکر این باشد که خانواده های زندانی را حمایت کند. بله یک وقت هست یک کسی زندانی هست ولی خانواده اش اوضاعشان خوب است، امّا خیلی از موارد این طور نیست که غالب اینها خانواده های ضعیفی هستند و برای همان فقرش دزدی کرده است و مواد فروش شده است، این زندان زمینه فساد برای خانواده شان ایجاد می کند، اینها را تأمین کنید و رسیدگی کنید تا مشکلات جدید پیش نیاید. باید دولت ها و تمام مسؤولان سعی و تلاش شان این باشد که زندانی و مجرم درست نشود، نه اینکه به فکر مجازات باشیم. پیشگیری خیلی مهم تر است. خیلی از مریضی ها را با پیشگیری مبتلا نمی شوید ولی مبتلا که شدید نمی توانید درمان کنید. حدود 9 سال پیش که پول ارزش داشت، هر زندانی روزی 90 هزار تومان هزینه داشت، به همان نسبت باز قاضی و بازپرس و منشی می خواهند. این هزینه را بیرون هزینه کنید نه در زندان، این شیوه درست نیست. کسی که مجرم بشود این زندان واقعاً بعضی از آنها ندامت گاه نیست، طرف پشیمان نمی شود خصوصاً که هم نشین های بدی که دارند. یک رئیس زندان حرف خوبی می زد، می گفت من در روستا که می بینم یک نوجوانی یک گوسفندی دزدیده است، من کاری نمی کنم که زندان بیفتد و کلّی خلافها یاد بگیرد، بله تعهّد سفت و سخت می گیرم ولی می دانم این نوجوان از این روستا زندان برود خلافکار گنده ای می شود و دیگر اصلاحش کار سختی است. سعی باید داشته باشیم که کسی مجرم و خرابکار نشود.

ثمّ إذا تفرّغ القاضي من مهمّاته و أراد القضاء استحبّ له (قاضی) أن يسأل أوّلاً عن أهل السجون لأنّهم في عذاب و يثبت أسماءهم و ما حبسوا به و من حبسوا له و ينادي في البلد بذلك و يقول: إنّ القاضي ينظر في أمر المحبوسين و يجعل لذلك وقتاً معيّناً يوم كذا فمن له محبوس فليحضر فإذا اجتمعوا أخرج اسم واحد واحد و يسأله عن موجب حبسه و عرض قوله على خصمه (محبوس) فان ثبت لحبسه موجب، أعاده و إلّا أشاع حاله بحيث إن لم يظهر له خصم أطلقه.

ادب هشتم این است که وقتی قاضی از مهمّات (کارهای مقدّماتی که گفتیم) فارغ شد و اراده قضا کرده است (هنوز پرونده ای را به دست نگرفته است) مستحب است برایش که از زندانیان سؤال کند چون زندانی ها در عذاب هستند و اسامی آن زندانیان را بنویسد و موجب حبس شان و کسی که بخاطرش حبس شده است (شاکی او که بوده است) و منادی در شهر ندا بدهد به این مطلب (قاضی جدید آمده است و دارد از زندانیان سؤال می کند) و بگوید که قاضی در امر زندانیان نظر می کند و قرار دهد برای این قضیه (سؤال از محبوسین) وقت معیّنی قرار بدهد، پس کسی که زندانی دارد حاضر شود، پس هنگامی که جمع شدند اسم تک تک اینها را خارج کند و سؤال بکند از موجب حبس و گفته خودش را بر خصم محبوس عرضه کند، اگر برای حبس محبوس موجبی ثابت شد، به زندان بر می گردد (شاید در این زندانیان کسی باشد که بیجا زندانی شده باشد. یکی از چیزهایی که در آمریکا وجود دارد طرف بیست سال و گاهی حبس ابد برایش بریده اند و بعد از مدّتی می فهمند که بیگناه بوده است ولی چون اصلاً ارزش برای انسانها قائل نیستند و حقوق بشر یک کذب محض است در آنجا و فقط برای چند تا کله گنده است و الا برای مردم خودشان هم ارزش قائل نیستند مگر برای خویشان خودشان، سیاه پوستان که هیچ به زعم اینکه مسلّح باشد او را می کشند، بعد هم دم از حقوق بشر می زنند!) و اگر موجب حبس ثابت نشد، اعلام کند و منتشر کن حال محبوس را به گونه ای که اگر برای محبوس خصمی آشکار نشد، او را آزاد می کند (ما قوانین مان را این طور تنظیم نکردند و مشکلاتی دارد و ممکن است دلیل این باشد که آن زمان پرونده ها محدود بود و الآن گسترده هستند. همین پرونده های جدید قاضی در آن مانده است چه برسد به قبلی ها بخواهد بپردازد).

نکات ظریفی در مورد حبس:

جواب محبوس و زندانی چند صورت فرض می شود:

و جواب المحبوس يفرض على وجوه: (منها) أن يعترف بالحبس بالحق، فان كان ما حبس به مالاً أمر بأدائه، فإن قال: أنا معسر فعلى ما عرفته في الفلس[6] فان لم يؤدّ و لم يثبت إعساره رد إلى الحبس، و إن أدى أو ثبت إعساره نودي عليه فلعل له خصما آخر، فان لم يظهر‌ خلى سبيله، و إن كان ما حبس عليه حدا أقيم عليه و خلى.

    1. خودش اعتراف می کند که من به حق زندانی شده ام، (این صورت خودش چند صورت دارد الف:) اگر آنچه به واسطه آن حبس شده است مال باشد، از طرف قاضی امر می شود به ادای آن. اگر محبوس بگوید من معسرم (ادّعای اعسار کند) پس بنابر آنچه در بحث «فلس» دانستی، اگر زندانی ادای دین نکند و اعسارش را هم ثابت نکند، دوباره به حبس بر می گردد. (ب:( اگر ادای دین کرد یا اعسارش ثابت شد، بر ضدّ زندانی ندا داده می شود، شاید خصم دیگری هم داشته باشد، اگر خصمی برایش پیدا نشد رها می شود. (ج:) اگر آنچه برای آن حبس شده است حد باشد، حد بر او جاری می شود و رها می شود.

    2. و (منها) أن يقول: «شهدت علي البيّنة فحبسني القاضي» يبحث[7] عن حال الشهود، فان كان مذهبه أنّه يحبس بذلك تركه أيضاً محبوساً و بحث (در مورد شهود) و إلّا (اگر مذهب و نظر قاضی آن نبود) أطلقه.

محبوس بگوید که بیّنه بر ضدّ من شهادت داده است و قاضی مرا حبس کرده است. اینجا وظیفه قاضی این است که سؤال و بررسی می کند درباره شهود، پس اگر نظر قاضی جدید این است که حبس می شود با شهادت بیّنه بر ضدّ زندانی، اینجا هم به زندان بر می گرداند، امّا دوباره بحث و بررسی می کند در مورد شهود. و اگر مذهب و نظر قاضی جدید این نباشد که با شهادت شهود حبس می شود، زندانی را آزاد می کند.

    3. و (منها) أن يقول: «حُبست ظلماً» ففي المسالك «إن كان الخصم معه فعلى الخصم الحجة، و القول قول المحبوس بيمينه» و فيه (کلام شهید ثانی) أنه يمكن العكس عملاً بأصالة الصحة في فعل القاضي. و إن كان للمحبوس خصم غائب ففي إطلاقه و إبقائه في الحبس وجوه: الإطلاق، لأنه عذاب و انتظار الغائب قد يطول، و الإبقاء مع الكتابة إلى خصمه، فان لم يحضر أطلق، و الإطلاق مع المراقبة إلى أن يحضر خصمه و يكتب إليه أن يعجل، فإن تأخر لا لعذر تركت المراقبة، و عن الشهيد[8] التخيير بينها و بين الكفيل، و هو جيد، إذ المدار على الجمع بين الحقين.

محبوس بگوید من ظالمانه حبس شدم، شهید ثانی در مسالک[9] گفته اند اگر خصم همراه زندانی باشد، پس بر خصم است که سند و مدرک بیاورد که این طرف بالحق زندانی شده است و (وقتی خصم سند و مدرک اقامه نکرد) قول محبوس با یمین ثابت می شود.

سؤال: اگر محبوس، مدّعیِ این است که ظالمانه حبس شده است، البیّنة علی المدّعی نه اینکه قسم بر او باشد؟

جواب: محبوس درست است که الآن مدّعی است ولی قبل از اینکه زندان برود کسی بر ضدّ او ادّعا کرده است و او مدّعیعلیه بوده است.

محقّق نجفی بر شهید ثانی اشکال می کنند که: ممکن است مطلب بر عکس باشد یعنی قول خصم مقدّم باشد از جهت عمل به اصالة الصحّة در فعل قاضیِ قبلی و اینکه قاضیِ قبلی حکم را به حق صادر کرده است و محبوس ادّعای کذب می کندکه ناحق در زندان است.

و اگر برای محبوس، خصمی باشد که غایب باشد پس در آزاد کردن و رها کردن او و رها کردنش در حبس سه وجه وجود دارد: اطلاق و رها کردن چون خصم غایب است و سند و مدرکی نمی تواند اقامه کند و محبوس در عذاب است و انتظار کشیدن برای غایب گاهی اوقات به طول می انجامد (خصوصاً قدیم که سفرها طولانی بود). وجه دوّم این است که او را در زندان نگه می داریم و به خصمش نامه می نویسند تا حاضر شود، اگر آن خصم حاضر نشد آزاد می شود (مثلاً بر حسب مقدار زمانی که نیاز است برای رسیدن به محکمه به او مهلت می دهند و اگر حاضر نشد محبوس آزاد می شود) وجه سوّم آزاد کردن است اما تحت الحفظ (مثل الآن که پابند می زنند یا ممنوع الخروجش می کنند) تا اینکه خصم او حاضر شود و قاضی به خصم می نویسد که عجله کند و خودش را برساند، اگر خصم بدون عذر تأخیر کرد این تحت الحفظ بودن هم برداشته می شود و آزاد می شود.

شهید اوّل می گویند: تخییر باشد بین مراقبت و بین کفیل (ممنوع الخروجش نمی کنند و او را بازداشت نمی کنند، ولی کفیلی برای او می گیرند). محقق نجفی می گویند این تخییر خوب است، چون ملاک و معیار جمع بین حقّین است (حقّ محبوس و حقّ خصم او، چقدر زیبا جلو آمدند! البتّه کاری نداریم که به بعضی از این فتواها خدشه وارد شود ولی ببینید که چقدر ریزه کاریها را توجه دارند. تا می توانند حبس زدایی می کنند. اگر مشکل مالی داری پرداخت کن و خودت را رها کن، جای انسان زندان نیست بلکه حقّش این است که آزاد باشد و داشت اگر حدّ است حدّش را بزنند و آزادش کنند و اینجا اگر خصمش بیّنه نداشت باز آزادش کنند و باز گفتند تحت الحفظ آزادش کنند. ما در قوانینمان حبس زایی نکنیم بلکه حبس زدایی کنیم.

و كذا لو أحضر محبوساً فقال: لا خصم لي، فإنه ينادي في البلد فان لم يظهر له خصم أو مطلع على حاله أطلقه للأصل و غيره.

و همچنین اگر احضار کند محبوسی را پس محبوس بگوید من دشمنی ندارم، پس منادی در شهر ندا می دهد (مثل اینکه از طریق روزنامه ها و فضای مجازی اعلام کنند) و برایش خصمی پیدا نشد یا اینکه کسی که مطّلع بر حالش باشد یافت نشود (مثل اینکه خصم مرده است و کسی هم خبر ندارد) اینجا قاضی زندانی را رها می کند، چون اصل این است که خصمی نداشته باشد.

اشکال: این شخصی که زندان است بدون دلیل که نیست، و غالب موارد کسانی که در زندان هستند خصم دارند، این زندانی بودن هم بیشتر اوقات قرینه می شود بر اینکه واقعاً مشکلی بوده است البتّه بعضی اوقات زندانی انسان متدیّن و شریفی است، این اصل را از کجا آوردید؟

و قيل[10] و القائل الشيخ فيما حكي عنه يحلّفه (محبوس) مع ذلك (عدم ظهور خصم) و استحسنه بعضهم، و فيه أنه لا وجه (له «در نسخه دیگر») مع عدم خصم له، و الأصل البراءة، و لذا نسبه المصنف إلى القيل مشعراً بتمريضه.

گفته شده است که قائلش شیخ طوسی در آنچه از ایشان حکایت شده است که: قاضی قسم بدهد محبوس را با عدم ظهور خصم (یعنی به عدم ظهور خصم اکتفا نکنند بلکه محبوس را قسم بدهد چون امکان دارد خصمی بوده ولی به گوشش نرسیده باشد) و این تحلّف را بعضی از فقها نیکو شمرده اند. (محقّق نجفی اشکال می کنند که) وجهی برای تحلّف نیست با عدم وجود خصم (یعنی به همان عدم خصم اکتفا می شود) و اصل برائت است (یعنی محبوس را بریء بدانیم و بگوییم که خصمی نداشته است و بگوییم حلف هم بر دوش او نیست) لذا محقّق حلّی این قول را به «قیل» نسبت داد که اشعار به تمریض این قول دارد (یعنی محقّق حلّی هم مانند محقّق نجفی این قول را از شیخ طوسی نپذیرفته اند).


[3] الوسائل الباب- 76- من أبواب أحكام العشرة- الحديث 3 من كتاب الحج.
[4] در وسائل دارد: «روی الشیخ في مفتاح الفلاح (ط قدیم، ص21)». چرا کتاب اصلی را نگفتم؟ چون مفتاح الفلاح از متون روایی نیست لذا چاره ای نیست که از وسائل آدرس بدهیم.
[5] در سند روایت آمده است: «روي عن أئمّتنا...» که در نتیجه روایت مرفوعه و ضعیف است.
[6] راجع، ج25، ص324 .
[7] هكذا في النسخة الأصلية، و الأولى هكذا «فيبحث».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo