< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی

99/03/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ مصادیق نهی از منکر/ نظر مرحوم خویی

 

بیان مصداق سوم از نهی از منکر در کلام آیت الله خویی (ره) : ظلم

در بحث اموری که منکر شمرده می شدند رسیدیم به ظلم و ستم در حقّ دیگران که این امر، امر قبیح و زشتی است از نظر عقل، بدون تردید. یعنی قبح ظلم را عقل بدون تردید درک می کند و بدون هیچ شبهه ای حکم به این دارد که شخص ظالم و ستمگر استحقاق عقوبت را دارد و لدی العقلاء مستحق ذمّ است یعنی آنها او را سرزنش می کنند. چرا؟

اگر این مساله به تعبیر ما شبهه مصداقی شد؛ بحثی است که کسی بگوید این کار ظلم است و او بگوید ظلم نیست؛ اختلاف در شبهه و مصداق و موضوع ظلم یک چیز طبیعی است. اما آنجا که معلوم شد عملی که از زید نسبت به عمرو صادر شده، صغرای قضیه واضح است که «هذا ظلم»«این کار ظلم است»، عقل حکم به قبحش دارد. عقلای عالم عموما ظالم را تقبیح و سرزنش می کنند. و چنانچه در شریعت دستوراتی به ما رسیده که کم هم نیستند به اینکه پرهیز کنید از ظلم. اینها جنبه ارشادی دارد. ظلم به حکم عقل قبیح است و شارع مقدّس هم ما را به همان فهم و درک عقل راهنمایی می کند. الا اینکه برای ظلم، یک سری آثاری را شارع هم ذکر فرموده است که اگر کسی در حق دیگری ظلم کرد در امان نیست از اینکه ظلمی که کرد نسبت به مظلوم، منتظر جزای عمل خویش باشد. به اصطلاح پیامد دارد بدین صورت نیست که ظلمی داشته باشد و بزند و برود. ولو اینکه مظلوم نتواند او را بگیرد ولی آثاری را برای ظلم در روایات می بینیم. من جمله این معنا که فرمود اگر شخصی به دیگری ظلم کند بداند که پاسخ ظلم و ستم او (مربوط به خودِ این ظالم) داده می شود و باید منتظر جزا باشد؛ منتظر پاداش در دنیا منظور است در آخرت که جای خود دارد. برخی از آثار ظلم در همین دنیا متوجه ظالم می شود بنابراین منتظر بماند که اثر ظلم او به خودِ او برمیگردد. ظلمی کرده و الان می بیند که بالاخره یک گوشه ای از زندگیش (به شخصِ خودش) به هم ریخت. حال اینکه نفس ظالم موردِ جزای ظلمش قرار می گیرد باید دید به چه انحائی تصور می شود:

     گاهی ممکن است ظلم باعث این شود که جانِ ظالم گرفته شود؛ یعنی اثر ظلمش به آهی که مظلوم داشته به این بوده که بلایی به جانش خورد و از بین رفت (فکرش را هم نمی کرد) این یک مصداقش است که اثر ظلم ظالم به نفسِ ظالم برگشت چنانچه گفته شده که اگر آه مظلوم بگیرد کوه را کاه می کند.

     یک فرد دیگر از این متأثّر شدن ظالم از ظلمش به نفسِ خودش مربوط است شاید این باشد که شرایط عادی و معمولی زندگی از او گرفته می شود. مثلا می گوید خُلقم تنگ شده، کارهایم پیش نمی رود و لذتی از زندگیم نمی برم و جایی از زندگی ام گره ای هست، نمی فهمم از چه چیزی ناراحتم و.... یعنی بر حسبِ ظاهر، اوضاع و احوالش خوب است اما باز می بیند که راضی و خوشحال از زندگیش نیست. این هم می تواند اثر ظلم ظالم است. می گوید: گاهی اثر ظلمِ ظالم به نفسِ ظالم مرتبط می شود یعنی انعکاسش به خودش بر می گردد.

     گاهی ممکن است ظلم ظالم در فرزندش اثر بگذارد

این استبعادی ندارد که اثر ظلم او برگشته بر او به همین معنا که لذت زندگی را از او گرفته است، ظالم با ظلمی که می کند آسایش طرف را می گیرد آرامش وی را می گیرد. مظلوم چه در جسمش تعدّی شود و چه در روح او یعنی بالاخره تحت فشار قرار گیرد به طور طبیعی این شخصِ مظلوم از اوضاع و احوالی که برایش پیش آمده ناراحت و نگران است و وضع برایش سنگین پیش می رود همین ناراحتی و نگرانی که در روح و نفسِ مظلوم است انعکاسش ممکن است به ظالم به همین صورت باشد که ظالم، از نظر روحی ناراحت است. توضیحش می تواند بدین صورت باشد که ظلم ظالم برمی گردد و اثر خود را نشان می دهد؛ گاهی در خودِ ظالم که گاهی به نفسش هست که گفته شد ممکن است منجر به قتلش شود و یا آسیبی به بدنش وارد شود مثلا پایش قطع شود(چه بسا این اثر ظلمش باشد به دیگری). سالهاست این شخص را مورد اذیت و آزار قرار می دهد این بالاخره در جایی خودش را نشان می دهد.

مثال در این زمینه بسیار زیاد است؛ قضیه ای مربوط به بیش از چهل سال پیش است که چکی از یک مؤمنی در قضیه ای دستِ طرف مقابل افتاد و البته آن چک پشتوانه کار بود تا کار تمام شود و چک به وی برگردد. آن فردی که چک به دستش افتاد هر روز یک حرفی می زد دقیق یادم نیست که می گفت من مبلغ را نه هزار تومان نوشته ام یا چک بدون نوشته به او داده بودم. می گفت این یادم نبود. مدتی گذشت و آن قضیه تمام شد به او گفتم که «چک را برگردان!» نمی دانم بعضی ها چه ذاتی دارند که می خواهند طرف را اذیت کنند (در درجه شدید این حالت که از اذیت و آزار دیگران لذت می برند می گویند سادیسم دارد) بنده خدا می گفت که یک بار به او گفتم که «چک را برگردان!» که طرف، با آن زبان چرب و نرمی که داشته گفته چشم می دهم ولی نداد. گفت چندین بار گفتم و نداد و دیدم که دارد اذیت می کند و این کار او امنیت ما را گرفته بود. حتی بنده خدا می گفت که گاهی نصف شب بیدار می شوم و سردرد شدیدی دارم از شدت فکری که در این مورد دارم که جه بلایی سرِ ما خواهد آورد. یک وقت می گفت که نه هزار تومان شما را من نود هزار تومان نوشتم و برای نود هزار تومان اقدام می کنم. آن زمان، نود هزار تومان برابر با میلیارد الان بود. بنده خدا می گفت قیمت نه هزار تومان بوده و تصفیه شده و باید چک را برگردانی چرا نود هزار تومان باشد که تو اقدام کنی؟! همینطور این بنده خدا اذیت می کرد که بالاخره روزی گفت به صرف ناهار می خواهم به منزلت بیایم. از شهرستان می آمده. بنده خدا نیز به منزل خبر می دهد که مهمان دارند و او همانی است که چک دستش دارد بنابراین تمام فرش ها و قالیچه ها را جمع می کند تا وقتی مهمانش می آید ببیند که وضعیت زندگی این بنده خدا تعریفی ندارد بلکه رحم کند و چک را برگرداند. نه تنها آن یکبار بلکه چندین بار به این وعده که چک را می خواهم بیاورم مهمان این بنده خدا شد. حتی یک بار به مغازه اش رفته و پرسیده بود چک را آورده ای ولی به او در پاسخ گفته بود که دیر نمی شود می آورم. کلا این بنده خدا را بسیار معطل کرد و یک زمان طولانی اذیت را ادامه داد. گویا روزی داشته کاغذهای جیبش را جابه جا می کرده که بنده خدا دیده که چکش لا به لای آن کاغذهاست و دست به گریبان شده و با تهدید گفته چک را بده، طرف می گوید صبر کن تا بدهم. و بالاخره مساله تمام شد.

محلّ شاهدم این است که این قضیه برای چهل سال قبل است، همین فرد ظالم که به این صورت به این بنده خدا ظلم کرد به یک روزگاری افتاد که هر کس که او را می دید و خبر نداشت که او چه کرده سابقا، می گفت یعنی چه؟! چرا باید این طور شود؟! این همان اثرِ ظلم است که به نفسِ ظالم برمیگردد. مثلا به یک مریضی لاعلاج و سختی دچار می شود.

این روایت که امروز می خواهیم محلّ کلام قرار بدهیم همین است که می گوید: «ظلم نکن به کسی، چرا که اثرِ ظلم تو بر می گردد به نفست، مالت، فرزندت (گاهی منشأ نقصان در مال و اتفاقاتی که در اموال می افتد، ظلمی است که در حقّ دیگری کرده است) (کما تُدین تُدان؛ از هر دست بدهی از همان دست می گیری!).» اینها بازتابهای ظلم ظالم است و ما هر سه را می بینیم. لذا این آثاری که در کنار ظلم می بینیم اینها را شاید فکرِ عقل به آن نرسد یعنی شاید عقل بگوید که این فرد که ظلم کرده جا دارد که پاداش ظلمش را ببیند؛ ولی فکرِ عقل این طول و تفصیلی که شریعت بیان می کند را نمی رسد. علاوه بر اینها، اگر در دنیا مورد مکافات قرار نگیرد که البته معمولا مکافات ظالمین در همین دنیا هم هست و گاهی ظلم ظالم آنقدر زیاد است که از حد بیرون است و دنیا اصلا ظرفیت و گنجایش مکافات او را ندارد که لابد می افتد به قیامت. اینجا ضرورت قیامت را انسان می فهمد. چقدر تعدّی کرد و خانه ها را تخریب کرد و چقدر جوانها را از بین برد و چقدر خانواده ها را داغدار کرد. حال این فرد را می خواهند در دنیا مکافاتش کنند، چه کار می توانند با او بکنند؟! به صد بار، هزار بار، صدهزار بار اعدام محکوم شود؟! این ها را که دنیا کشش و ظرفیت ندارد، فلذا می ماند به قیامت.

آن کسانی که در حقّ حضرت زهرا (س) ظلم کردند باید منتظر باشند که عقوبت سنگین در قیامت متوجه آنها خواهد بود (هرچند پاداش کارشان را در دنیا هم دیدند)

و منها الظلم؛

از آن اموری که از منکر شمرده می شود ظلم است.

قال ابوعبدالله (ع): «مَن ظَلَمَ مَظلِمَةً اُخِذَ بها فی نفسه او فی ماله او فی ولده.»

امام صادق(ع) فرمودند: «کسی که ظلم کرد رها نمی شود بلکه به مظلمه ای که از او سرزده مورد مؤاخذه قرار می گیرد؛ این مؤاخذه گاهی در نفسش است، اخری مرتبه در مالش هست و ثالث مرتبه در فرزندش است.»

انسان اینها را که می بیند باید به نحو اجمال و سربسته استغفار کرد؛ چون نمی دانیم که از ما چه سرزده است البته اگر بخواهیم خدا کمکمان می کند و عیوبمان را به ما می شناساند. گاهی اوقات کاری انجام می دهیم و گمان می کنیم کار خوبی است ولی در بطنش که می رویم می بینیم نه اتفاقا کار خوبی نبوده است. یکی از ظلم هایی که در صنف ما ممکن است بیشتر دیده شود؛ چون ما شاید مال کسی را نخوریم، ممکن است جانِ کسی را نگیریم، ولی حفظ آبرو و حیثیت افراد یعنی ذکر عیوب دیگران در غیابشان می تواند مصداق ظلم باشد. این از افرادِ ظلم است ، با این کار، آبروی او را بردیم، این خیلی کارِ سنگینی است باید خیلی مواظب بود علی کل حال.

یک جایی را می دیدم که اگر شخصی (فرض کنید که از جهت علمی اجتهاد دارد) آیت الله است و شما خطابش کردید بدون ذکر این عنوان، اگر قصدت تحقیر اوست ظلم در حقِّ او کرده اید چون چرا آن عنوانی که هست را نمی گویید؟ این طوری کار خیلی سخت می شود چون اگر قصدت این باشد که وی را کوچک کنید و با آن عنوان خطابش نکنید در حقِّ وی ظلم کرده اید.

بنابراین مصادیق ظلم زیاد است و گاهی شناختش بر اینکه آیا این ظلم هست یا نه سخت است.

آن کسانی که پیغمبر را به نام صدا می زدند و خطاب شد به آنها که ایشان را به نام صدا نکنید بلکه بگویید: یا رسول الله! مثل اینکه آنها با آن طرز خطاب کردنشان به پیامبر ظلم می کرده اند؛ چون نمی خواستند این حقیقت را بپذیرند که ایشان پیامبر خداست و ایشان را به اسم خطاب می کردند.

و باز در بیان دیگری، حضرت چنین فرمود: «اگر انسان ظفر پیدا کند و در امری به ظلم پیروز شود ، ظفرش ظفر خیری نیست» مثلا در جنگ با ظلم پیروز شد و یا در مخاصمه ای که داشت از راه ظلم جلو رفته و طرف را زمین زد، این ظفر ظفر خیری نیست.

امام صادق(ع): «ما ظَفَرَ بخیرٍ مَن ظَفَرَ بالظُّلم؛ أما أنَّ المظلوم یَأخُذ مِن دینِ الظالم اکثر ممّا یَأخُذُ الظالم مِن مال المَظلوم.»

امام فرمودند: «کسی که به وسیله ظلم ظفر پیدا کرد، در آن ظفر و پیروزی اش خیری نیست. بدانید و آگاه باشید! آنچه را که مظلوم از دینِ ظالم می گیرد بیشتر است نسبت به آنچه که ظالم از مالِ مظلوم میگیرد.»

مگر چه چیزی از مظلوم گرفته است؟

نقل می کنند که هر وقت مرحوم آخوند ملاعباس تربتی، منبر می رفت برای مردم می گفتند: «مواظب باشید این روستایی هایی که از بیرون می آیند سرِ شما را کلاه نگذارند.» مخاطبین متعجب از این کلام می شدند؛ چون خودشان را با توجه به سابقه 50 ساله در کسب و مغازه داری، حرفه ای می دانستند. ایشان ادامه می داد که مواظب باشید که وقتی مال آنها را وزن می کنید، مبادا در وزن و کیل تان سنگ را سبکتر از آنچه که هست بگیرید، یازده کیلوست ولی پول ده کیلو را به آنان بدهید و یک کیلو را بیندازید. یعنی جنس را با انداختن یک کیلو از ایشان بخرید، و امثال این موارد، یعنی در حقشان اجحاف کنید به عبارت دیگر، به طور غیر صحیح از مال آنها به طرف خودتان بکشید. آخوند گفت که اگر این طور باشید آنها سرتان را کلاه گذاشته اند چرا که شما چیزی از آنها گرفته اید اما بدانید آنچه که باید پس دهید به او، خیلی بیشتر از اینهاست. شاید ایشان همین روایت را دیده بوده است که به مردم اینطوری گفته بودند. انسان فکر می کند که گرفت، خیر، بلکه بیشتر از آنچه که گرفته باید پس دهد. این مطالب در مورد پایان و عاقبت امر، اگر نزد فرد، روشن و مورد توجه باشد، حواسش جمع می شود.

تحقیق سندی روایت:

حدیث: قال ابوعبدالله (ع): «مَن ظَلَمَ مَظلِمَةً اُخِذَ بها فی نفسه او فی ماله او فی ولده.»

حدیث صحیح است چون روات همه امامیه عادل هستند.

سندش: علی بن ابراهیم عن ابراهیم بن هاشم عن ابن ابی عمیر عن هشام بن سالم

علی بن ابراهیم: ثقه امامیه، صحیح مذهب (رجال نجاشی)

ابن ابی عمیر:ثقه من اصحاب الاجماع (رجال طوسی/ نجاشی)

هشام بن سالم: ثقه امامیه (رجال نجاشی)

حدیث: امام صادق(ع): «ما ظَفَرَ بخیرٍ مَن ظَفَرَ بالظُّلم؛ أما أنَّ المظلوم یَأخُذ مِن دینِ الظالم اکثر ممّا یَأخُذُ الظالم مِن مال المَظلوم.»

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ

حدیث صحیح است چون همه روات آن امامی و عادل بودند

محمد بن یحیی عطار: ثقه ( رجال نجاشی)

احمد بن محمد بن عیسی: ثقه ( رجال طوسی)

حسن بن محبوب: ثقه ( رجال طوسی)

علی بن ابی حمزه : واقفی و غیر امامی بوده: ثقه

ابی بصیر: ثقه جلیل من اصحاب امامیه ( رجال نجاشی)

پس حدیث موثق می شود و صحیح نیست چون نتیجه تابع اخس مقدمات است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo