< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی

99/03/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ مصادیق نهی از منکر/ نظر مرحوم خویی

 

در بحث امور معروف و نهی از منکر :

     مطلب اول این شد که اموری که معروف شمرده می شدند؛ مصادیقی از معروف را بیان کردند.

     مطلب دوم اموری که منکر شمرده می شوند. توجه دارید که منکر همان محرَّم است بر خلاف کلمه معروف که دو فرد داشت یک فرد معروف واجب، یک فرد معروف مستحب. اما منکر همان حرام است یعنی با زحمت خواستند بگویند که نهی از مکروه، مستحب است. پس منکر یعنی محرَّم.

از اموری که مصداق منکر شمرده می شوند (منکرات زیاد است در شریعت، محرَّمات الهی کم نیست) اما ایشان به طور خاص، 4 امر را ذکر می کنند که اینها گویا ریشه سایر محرمات شمرده می شوند به جهت اهمیت قضیه، ایشان این افراد را به طور خاص محل کلام قرار می دهند.

بیان مصداق اول از نهی از منکر در کلام آیت الله خویی (ره) : غضب

از اموری که منکر شمرده می شود؛ غضب است. غضب از منکرات است؛ انسان در غیض و خشم قرار بگیرد و ما فی الضمیر خودش را در زمانی که در غضب است نشان بدهد. تفاوت انسان با ملائکه الله در همین نکته است که ملائکه الهی این قوه را ندارند، قوه قهریه قوه غضبیه ندارند. انسان که موجود عجیبی است و برخوردار از همین قوت هست و در عین حال آن جنبه انسانی هم در او وجود دارد؛ هم قوای حیوانی در او هست و هم آن ابعاد معنوی انسانی در او هست، زمینه هر دو را دارد تا در کدام یک خودش را نشان بدهد.

این قوه غضبیه که در انسان هست، ظهور و بروزش سخت مورد مذمت قرار گرفته است و از محرمات شمرده شده است. شاید نقطه مقابل غضب، حلم و بردباری و مثلاً صبر و ... بود.

منشأ خیلی از فسادها همین غضب است شما اتفاقات نافرجامی که تحت عنوان جنایات در خارج اتفاق می افتد را بررسی کنید، می بینید همین غضب شخص این همه ناامنی ها و قتل و غارت و جرح و ظلم و ستم در خارج دیده بشود. غضب به سراغش آمد و گاهی همین کارهای دم دست مثلاً برادری برادرش را کشته، می گویید چرا این کار را کردی می گوید آن موقع غضبناک شدم. غضبناک شدم اگر در حدّ جنون است که مسلوب الاختیار می شود آن توجیه دارد و الا خیلی افراد غضبناک می شوند خیلی وقتها انسان غضبناک می شود.

اولاً باید گرفتار این غضب نشود

ثانیاً چنانچه به غضب افتاد إعمال نکند قدرت خود را در حال خشم و غضب. مثلاً قاضی منع شده است که در حال غضب قضاوت کند، در حال غضب تصمیم نگیرید که در پی آن پشیمانی است.

در فرمایش ایشان مربوط به بحث غضب 3 تا روایت شریف از کلمات نبی مکرّم اسلام (ص) و سخن امام صادق(ع) و فرمایش امام محمد باقر(ع) ذکر می شود.

غضب حرام است فکر نکنیم حرام، شرب خمر است. حرام، قماربازی است. حرام، مثلاً زنا است. غضب از محرمات است و آن حرامی است که منشا خیلی از حرام هاست و ریشه خیلی از حرام ها شمرده می شود. یک خاصیتی که ما با شما این عبارات را مرور می کنیم این است که با این روایات وارده به طور مستقیم از جنبه تربیتی – اخلاقی انس می گیریم.

المطلب الثاني[1] : في ذكر بعض الأمور التي هي من المنكر:

منها: الغضب، قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم: «الغضب يفسد الإيمان كما يفسد الخل العسل» و قال أبو عبد اللّه عليه السلام: «الغضب مفتاح كل شر» و قال أبو جعفر عليه السلام: «إن الرجل ليغضب فما يرضى أبداً حتى يدخل النار، فأيما رجل غضب على قومه و هو قائم فليجلس من فوره ذلك، فإنه سيذهب عنه رجس الشيطان، و أيما رجل غضب على ذي رحم فليدن منه فليمسه، فإن الرحم إذا مست سكنت .

بعضی از اموری که از منکر شمرده می شوند اینجا ذکر می شود.

از آن امور شمرده می شود: غضب از منکرات است، محرم الهی است فکر نکنیم مکروه است.‌

قال رسول اللّه (ص): «الغضب يُفسِد الايمان كما يفسد الخَل العسل»، جمله کوتاهی است، مفسِد ایمان غضب است، شخصی که دارای ایمان است ایمانش به تباهی کشیده و فاسد می شود آن گاه که غضب در او بیفتد. این دو با هم جمع نمی شوند هم بخواهد ایمان داشته باشد و هم برخوردار از غضب؛ حین الغضب از ایمان خبری نیست همان گونه که سرکه و خَل، مفسد عسل است. چه تشبیه زیبایی است عسل چه شیرین و پسندیده است، ایمان آن حلاوت و شیرینی خودش را دارد که خداوند به ما حلاوت ایمان را بچشاند ، شیرینی ایمان و حلاوت عبادت را. بعد عسل آن حلاوت و شیرینی که دارد و خاصیتی که برایش است به وسیله و سرکه و خل فاسد می شود و از بین می رود، اگر داخل عسل سرکه بریزد دیگر قابل استفاده نیست و آن خاصیتی و عسلی که می خواست داشته باشد از بین رفت، ایمان با وجود غضب محو می شود. ایمان با وجود غضب تباه می شود و از بین می رود، این فرمایش نبی مکرّم اسلام (ص) بود

و سپس سخنی از امام صادق(ع) نقل می کنند و قال أبو عبد اللّه: «الغضب مفتاحُ كلِّ شر»، این روایات را تابلو کنید و جلوی چشم رفقا خودمون حتماً اینها موثر است همین یادآوری و گفتن و شنیدنش، انسان همانطور که به غذای مادی (صبحانه، ناهار، شام) نیاز دارد، به این غذای روحی نیاز دارد یعنی این طور نیست که ما یکبار این روایت را دیدیم و گفتیم کفایت کند یادآوری و انس با اینها به طور طبیعی تأثیر دارد.

قصه جناب یوسف(ع) با زلیخا از یک تذکار سرچشمه گرفت و آن تذکار مانع شد از اینکه جناب یوسف(ع) گرفتار بشود؛ وقتی زلیخا به طرف حضرت یوسف نزدیک شد، معبود خودش را پوشاند و پارچه‌ای روی آن انداخت (حالا معبودش یا سنگ یا چوب بود یا خوردنی بود که در عهد پیامبر(ص) هست که بت هایی که درست می کردند گاهی از خرما بود گشنه می شدند می گفتند مقداریش را بخوریم، نیاز پیدا می کردند می گفتند چوبی که معبود ماست بسوزانیم و باز یک معبود دیگری جایگزین می کنیم). زلیخا معبود خودش را پوشاند تا بعد رفت به طرف حضرت یوسف، نقل است جای بررسی تاریخی دارد. حضرت یوسف سوال کرد چه میکنی؟ گفت این کاری که من درصددش هستم کار ضداخلاقی و زشت و قبیح است. (خیلی از این امور قبحش انسانی است حال شریعت محمدیه همین قبح انسانی را تاکید دارد یا با اشّد بیانی در مورد اوست این قبایح و زشتی های اخلاقی در سایر ادیان هم بوده است؛ زنا حرام است)

تحقیق : زنای ذات بعل از محرمات شدیده است در سایر ادیان هم بوده است بررسی کنید که هر دینی یک نکاحی دارد، یک حریمی دارد و آن حریم نباید به هم ریخته شود تحقیق : زنای ذات بعل از محرمات شدیده است در سایر ادیان هم بوده است بررسی کنید که هر دینی یک نکاحی دارد، یک حریمی دارد و آن حریم نباید به هم ریخته شود

 

ازدواج در جامعه يهود

(در جامعه يهود) اجراي سنتي مراسم ازدواج در زير يک سايبان، کنايه از آن است که ازدواج بيشتر براي ايجاد يک خانه و کاشانه است تا برقراري يک رابطه. از نظر سنتي، ازدواج تنها به دو نفر مربوط نمي شود، بلکه اتحادي است که در ميان دو خانواده به وجود مي آيد بنابراين جشن ازدواج مستلزم حضور خانواده ي گسترده ي دو طرف است. اين نکته دليلي است بر کثرت تعداد شرکت کنندگان در جشن هاي ازدواج، که معمولا با حضور ۳۰۰ نفر ميهمان يا بيشتر برگزار مي شود.

الف) ازدواج يهود با غير يهود

يهوديان سنتي همواره مخالف سرسخت ازدواج يهودي با غير يهودي بوده اند. هنگامي که انسان محوريت خانه را در يهوديت مورد توجه قرار مي دهد، اين امر آن قدرها تعجب آور نيست، اما اغلب دليل اين نکته را درست درک نمي کنند. علت آن که يهوديان نمي خواهند فرزندانشان با غير يهودي ازدواج کنند آن نيست که احساس مي کنند يک همسر غير يهودي به قدر کافي خوب نيست ، بلکه بدان دليل است که يک همسر غير يهودي هر چقدر هم که خوب باشد قادر نيست به يک فرزند يهودي کمک کند تا سرنوشت و نقش اساسي خود را که گسترش ملت يهود و زنده نگهداشتن ميراث يهود است ، ايفاء نمايد.

يهوديان مترقي، که موضعي نسبتا آزادمنشانه نسبت به آينده دارند، دريافته اند که بسياري از همسران غيريهودي به يهوديت رو مي آورند، و در گذشته، والديني که فرزندشان با غير يهود ازدواج مي کرد، لباس عزا به تن مي نمودند و کم نبودند والديني که ديگر هرگز با فرزندشان صحبت نمي کردند.

ب) مسائل جنسي

در جهان يهود، موضوعات جنسي لزوما از محرمات نيست و هرگز چنين نبوده است . مثلا ، احکام مربوط به روابط جنسي را کودکان بسيار جوان مطالعه مي کنند، حيض، مضاجعت و شرمگاه مرد و زن جنبه هاي ضروري زندگي محسوب مي گردد، که در محاورت از آنها اجتناب نمي شود.

ج) روابط جنسي

در طول زمان و حداقل تا همين اواخر، تعداد فرزندان حاصل از روابط غير زواجي در جامعه يهود در مقايسه با ارقام جوامع وسيع تري که يهوديان در آن زندگي مي کنند، معدود بوده است .

دليل آن که پذيرش فرزند براي والدين يهودي سنتي بسيار دشوار بوده است.

شايان ذکر است که يکي از ده فرمان، حرمت زناست و يکي از سه قانوني که مجازات آن اعدام است زنا و زناي با محارم مي باشد به نظر مي رسد که اين قانون نشان دهنده ي آن است که قداست خانواده به حدي است که نقض آن برابر مي باشد با فداي جان.

اهميت ازدواج در دين مسيح عليه السلام

در دين مسيح؛ هفت آيين و شعار شناخته شده است؛ پيروان آن معتقدند که فيوضات خدا از اين هفت طريق به صورت نامرئي به انسان مي رسد و در نجات و تقدس انسان اثر دارد، ازدواج يکي از اين هفت شعار مي باشد .

ازدواج مقدسي که در بين اين هفت شعار شناخته شده است مانند ساير اعمال صرفا عمل تقديسي نيست، بلکه پيمان ميان زن و شوهر و اموري که ازدواج با آنها تکميل شود را نيز شامل مي شود؛ در کتاب مقدس از ازدواج به سرّ عظيم ياد شده است و آن را نمونه اي زميني از يک حقيقت آسماني مي داند؛ سرّ عظيم در واقع همان ارتباط ميان زن و شوهر است .

بر همين اساس ازدواج يک پديده صرفا دنيوي و انساني نيست بلکه يک امر آسماني است و نشانه محبت خداوند به بشريت مي باشد ؛ به همين دليل طلاق و تجديد فراش در اين دين مردود شناخته شده است. چون ازدواج يک پيمان آسماني است قابل نقض و گسستن نيست و طلاق زن و ازدواج مجدد «او»، در حکم زنا مي باشد.

اما با همه ي فضيلتي که در اين دين براي ازدواج ذکر شده است در مرتبه دوم بعد از تجرد قرار مي گيرد.

و اصل بر مجرد بودن است تمام قداست و فضيلت ازدواج براي دفع شهوت و جلوگيري از معصيت است. ازدواج و به خودي خود تقدسي ندارد و تنها وسيله اي براي محفوظ ماندن ازگناه است در صورتي که شخص احتمال ارتکاب حرام را بدهد مستحب مي شود و اگر کسي بتواند شهوت خود را کنترل کند دوري از ازدواج فضيلت بيشتري دارد .

در رساله پولس آمده است که مرد را، نيکو آن است که زن را لمس نکند، لکن براي دوري از زنا مرد، همسر خود را نگه دارد؛ به مجردين و بيوه زنان مي گويم که ايشان را نيکوست که مثل من بمانند و اگر پرهيز ندارند نکاح کنند که از آتش هوس بهتر است.

و همچنين در جايي ديگر مي گويد : شخص مجرد در امور خداوند مي انديشد که چگونه رضامندي خداوند را بجويد و صاحب زن در امور دنيا مي انديشد که چگونه زن خود را خوش سازد.

به همين جهت ، از باب جمع بين ارزش بودن رهبانيت و تجرد و ضرورت حفظ از گناه، ازدواج با يک نفر و نه بيشتر بدون طلاق، مباح دانسته شده است .

برخي مسيحيان معتقدند که ازدواج؛ راه آسان زندگي دنيايي بدون رياضت است و عزوبت، و رياضت دنيوي راه آسان تقرب به خدا مي باشد و مجردين مانند ملائکه مي شوند.

از بين سه فرقه مسيحيت ، پروتستانها، شعائر ديني من جمله، ازدواج را جزء ضمائم گزينشي زندگي مي دانند و؛ برخلاف دو فرقه ديگر که بين آئين دست گذاري[۱]و ازدواج يکي را انتخاب مي کنند آنها بين اين دو شعار تنا قضي نمي ببينند لذا کشيشا نشان ازدواج مي کنند.

در آئين ارتدوکس اگر شخص متأهلي وارد کليسا شد مي تواند کشيش باشد ولي نمي تواند اسقف شود. ولي در فرقه ي کاتوليک به هيچ وجه کشيشها نمي توانند ازدواج کنند.

ويل دورانت معتقد است که اين قانون به خاطر سوء استفاده ي برخي روحانيون مسيحي از موقعيت کليسا وضع شده است و در سه قرن اول کشيشان بعد از ورود به کليسا هم مي توانستند همسران خويش را نگه دارند ولي چون برخي از آنان مرتکب عمل منافي عفت (زنا) بعد از ازدواج مي شدند و همچنين برخي از آنان نذورات کليسا را به نام خود مي زده و به فرزندان خود منتقل مي کردند؛ شورايي از کشيشان در سال ۳۸۶، تجرد کامل کشيشان را توصيه کرد و يک سال بعد فرماني صادر شد که هر کشيشي ازدواج کند و يا زندگي با همسر خود را ادامه دهد خلع لباس خواهد شد.

فلسفه ازدواج در مسيحيت

علت اساسي تشريع ازدواج حفظ پاکي و طهارت

در مسيحيت دو سطح پاکي وجود دارد . ۱- پاکي از زنا ۲- پاکي از ارتباط با جنس مخالف هر چند در قالب ازدواج صورت گيرد . ازدواج براي افرادي تشريع شده مي شود که قادر نيستندپاکي نوع دوم را براي خود فراهم آورند از اين رو به کشيشان به عنوان برگزيدگان حق ازدواج داده نمي شود زيرا حق ازدواج به کشيشان سبب تضعيف اخلاق عمومي خواهد شد. به بيان ديگر در مسيحيت ازدواج به خودي خود مطلوب نيست و انتخاب اول مسيحيت نمي باشد تا براي خود ازدواج به عنوان ازدواج، فلسفه بيان شود بلکه عزوبت و تجرد، که نقطه ي مقابل ازدواج است؛ گزيده نخست مسيحيت است و براي تجرد بايد فلسفه بيان شود نه ازدواج؛ اما از آنجا که عزوبت نمي تواند اهداف دست اول مسيحيت را همانند پاکي از ارتباط با جنس مخالف و رهبانيت ناب تأمين نمايد به سراغ ازدواج مي آيد تا بلکه بتواند به برخي از سطوح پايين تر اهداف خود دست يابد .

علت فرعي تشريع ازدواج نجات و رستگاري

ازدواج يکي از شعائر هفت گانه مسيحيت است که مسيحيان معتقدند براي نجات و رستگاري ضروري هستند البته در نحوه ي تأثير اين شعائر در رستگاري اختلاف نظر دارند.

اهداف ازدواج

۱) پيدايش نسل پاک: که از اساسي ترين اهداف ازدواج نزد مسيحيان مي باشد، لذا ازدواج حتما بايد با شرايط معين شده انجام گيرد؛ يعني بايد عقد ازدواج خوانده شود؛ رضايت طرفين کافي نيست و حتما عقد بايد توسط کشيش خوانده شود، زوجين مسيحي باشند و اختلاف مذهب مانع ازدواج است ۲) کثرت نسل: مقصود خداوند اين بود که با توليد نسل فرزندان زياد شوند (از اعتقادات کاتوليک اين است که رابطه جنسي بين زن و شوهر تنها براي تکثير نسل جايز است و نه غير از آن) ازدواج براي سلامت امت مسيح لازم است و دليل بر ايمان به خدا و اعتقاد به عنايت خداوند و سبب جلب خوشحالي خانواده مي شود . لذا در ممالکي که مسيحيت در اقليت هستند اهتمام به تکثير نسل بيشتر است .

۳) ايجاد محبت و وفاداري و يکي شدن زوجين

همچنانکه گفته شد ازدواج نشانه محبت خدا به بشريت است مزدوجين براي توليد مثل، تربيت فرزندان و رشد آنان در فضاي ايمان و محبت به خدا تلاش مي کنند در واقع ازدواج رمز و نشانه اي بشري از شيوه رفتار خداوند با انسان به شمار مي رود.

۴) ايجاد پيوند ناگسستني

در ديدگاه مسيحيت عميق ترين رابطه ها ربط بين دو زوج است و به وسيله ازدواج روح زن و مرد نيز با يکديگر ارتباطي و اتحادي صميمي پيدا مي کنند بر همين اساس طلاق و تعدد زوجات در اين دين مردود و مطرود است . حتي پيش گيري از بارداري و سقط جنين به خاطر سست کننده بودن پيمان ازدواج مطرود هستند.

۵) تشکيل خانواده

برخلاف دين يهود که مبنا را بر توليد و تکثير نسل قرار داده اند مسيحيت استمرار نسل و آيين مسيحيت را در فضاي خانواده مي جويد و آن را وظيفه خانواده و حق اجتماع مي داند.

ولي بيشتر علماي شيعه و سني ازدواج را مستحب دانسته و چنين برگفته ي خويش استدلال مي آورند :

الف) در آيه ي ۲۵ سوره نساء براي کساني که توانايي ازدواج با زنان آزاد را ندارند سفارش کرده با زنان پاکدامن از بزرگان ازدواج کنند ولي در عين حال فرموده خودداري از ازدواج با کنيزان بهتر است ...

﴿و من لم يستطع منکم طولا ان ينکح المحصنات المؤمنات فمن ما ملکت ايمانکم من فتياتکم المؤمنات والله اعلم بايمانکم بعضکم من بعض فانکحوهن باذن اهلهن و اتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غير مسافحات و لا متخذات اخوان فاذا احصن فان أتين بفاحشهٍ فعليهن نصف ما علي المحصناتِ من العذاب ذلک لمن خشي ....﴾[2]

« و هر که را وسعت و توانايي آن نباشد که زنان پارساي با ايمان ( و آزاد ) را بگيرد ، مي توانند کنيزان پاکدامن و مؤمنه اي را که مالک شده ايد به زني اختيار کنند خدا به ( مراتب ) ايمان شما آگاه تر است که شما ( اهل ايمان ) همه در رتبه يکسانيد پس با کنيزکان مؤمنه با اذن مالکشان ( بي هيچ کبر و نخوت ) ازدواج کنيد و مهر آنها را به خودشان بدهيد به شرط اين که کنيزکاني عفيف باشند نه زناکار .... واگر صبر کنيد براي شما بهتر است .

ب) در بين صحابه کساني بودند که تا آخر عمر ازدواج نکردند و رسول الله ( صلي الله عليه و آله ) آنها را از اين کار برحذر نداشت . و نيز در زمان ما علما و عرفايي بوده و هستند که به اذن الهي در حال تجرد بسر مي برند .

ج) اگر ازدواج واجب مي بود خداوند در قرآن مسلمانان را ميان ازدواج يا استفاده از کنيز مخير نمي فرمود . با توجه به آيه ۳ سوره نساء :

وان خفتم الا تقسطوا في اليتامي فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثني و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدهً او ماملکت ايمانکم ذلک ادني الّا تعولوا .

« اگر بترسيد که مبادا درباره ( يتيمان دختر به هنگام ازدواج ) مراعات عدل و داد نکنيد پس زنان نيکو و مناسب را به نکاح خود در آوريد دو يا سه يا چهار همسر ( نه بيشتر ) و اگر بترسيد که ( چون زنان متعدد گيريد ) راه عدالت نپيماييد پس تنها يک زن اختيار کنيد يا چنانچه کنيزاني داريد به آنها اکتفا کنيد اين به ( عدالت ) و ترک ستمکاري نزديک تر است .

نتيجه آنکه : « ازدواج گاهي بر اثر عوارض جانبي ، « حرام » ، « واجب » ، « مکروه » يا « مباح » مي شود . وقتي شخص خوف وقوع در حرام يا ضرر داشته باشد ازدواج واجب مي شود . اگر شخص ۴ زن دائم دارد ازدواج دائم ديگر حرام است . ازدواج با انتفاي شهوت مکروه است و يا وجود دو مصلحت مساوي در فعل و ترک مباح است . »[۳]

به طور کلي مي توان گفت : طبق آيات الهي ، سيره نبوي و بزرگان دين اسلام اگر چه کسي ازدواج نکند مرتکب گناهي نشده است اما به دليل آنکه ازدواج موجب دور ماندن از بسياري از گناهان مي شود و محاسن بي شماري بر آن مترتب است ، به اين امر ( ازدواج ) بسيار تأکيد و سفارش شده است .

ازدواج در يهود

ازدواج با غير هم دين، در آيين يهوديت مردود شناخته شده است و از طرفي تبليغ براي گسترش اين دين محدود است، چون اين قوم خود را برگزيده خدا مي د انند و هر کسي را لايق پذيرش در جمع خود نمي دانند ، لذا به خاطر توليد و تکثير نسل به ازدواج اهميت ويژه اي داده شده است. در متون مقدس يهود (تورات و تلمود) تشريفات و تأييدات زيادي بر امر ازدواج وجود دارد. اشتياق انسان به روابط جنسي مذموم نيست، ولي دستوراتي براي مهار کردن آن در تلمود آمده است، که از جمله ي آن؛ سختکوشي و مطالعه تورات مي باشد، همچنين شخص بايد از هر موضعي که شور و شهوات نفساني را برانگيزد ، دوري جويد؛ نبايد بيش از اندازه با زنان تکلم نمايد؛ به هنگام راه رفتن پشت سر زني، حتي همسر خويش راه نرود، ولي در عين حال نوعي مجوز براي اعمال منافي عفت شناخته شده است و آن اين که اگر مبارزه با نفس براي کنترل غريزه سود نبخشيد بهتر است مرد لباس سياه بر تن کرده و در محلي ناشناس تمنيات قلبي خويش را برآورد اما نبايد آشکارا نام امت يهود را آلوده سازد.

در تلمود، تجرد زن ، مانع رشد و کمال او شناخته شده است و اوج کمال زن رسيدن به مرحله يک مادر کامل است، همچنانکه اوج کمال مرد، پدر شدن مي باشد . از فضائل پدر آن است که؛ با پس انداز، وسائل ازدواج پسران و دختران خود را فراهم آورد، تا آنان در سن ازدواج که، براي پسران ۱۸ سالگي و براي دختران ۱۴ سالگي است، بتوانند ازدواج کنند. از ديگر قوانين ازدواج در اين دين ازدواج با محارم است که اکنون منسوخ شده است. همچنين تعدد زوجات پذيرفته شده است؛ با اين تفاوت که عده اي آن را به چهار زن محدود کرده و عده اي ديگر محدوديتي براي آن قائل نيستند، ولي فتواي روحانيون فعلي بر تک همسري است. عقد ازدواج در بين يهوديان امري معنوي است که براساس آن برکت خدا را طلب مي کنند. مراسم ازدواج در زير سايه باني که (چاپا) نام دارد و نماد خانه و محل زندگي زوج مي باشد در ملأ عام، همراه با جشن برگزار مي شود و مرد قراداد ازدواج را که کتوبه نام دارد به همسرش تقديم مي کند.

طلاق در فرهنگ يهوديان «گت» نام دارد و اختيار آن با مرد است که با تسليم سند طلاق «گت» توسط مرد به زن محقق مي شود. برخي از موارد جواز طلاق در اين دين عبارتند از:

- زماني که زن زنا کند طلاق او واجب است.

- مرد هر عمل ناشايستي از همسر خود ديد مي تواند او را طلاق دهد.

- اگر زني زيباتر از همسر خود ببيند مي تواند همسرش را طلاق دهد.

- اگر زني از شريعت يهود سرپيچي کرد ؛ مثلا بدون حجاب به ميان مردم رفت يا در ملأعام نخ ريسي کرد يا در خانه با صداي بلند در مورد مسائل زناشويي صحبت کرد به نحوي که همسايگان صداي او را شنيدند؛ مرد مي تواند بدون پرداخت مهريه که (کتويا) نام دارد همسرش را طلاق دهد.

- اگر زن تا ده سال بعد از ازدواج باردار نشد همسرش مي تواند او را طلاق دهد ؛ مرد در هنگام طلاق موظف است مهريه و جهيزيه زن را به او بپردازد.

- در برخي موارد نظير ناسازگاري، ستمکاري مرد؛ عقيم بودن و يا فلج بودن و ... علماي يهود اجازه درخواست طلاق را به زن داده اند.

منابع و مآخذ

تاريخ تمدن(عصر ايمان) ويل دورانت.

سايت خبرگزاري فارس (مقاله فلسفه ازدواج در اسلام و مسيحيت ) علي زينتي و سايت تبيان .

وبلاگ دانستني هايي در مورد ازدواج.

سايت مسيحيان...

يعني شخص خود را وقف خدمت به مسيحيت و کليساکند (همان روحانيون مسيحي که سه درجه دارند کشيش ،اسقف، شماس ).

اديان آسماني

در تمامي دين ها، مذهبها ، قوم ها قوم ها و ملتها ازدواج يک امر پذيرفته شده است و هر يک نوعي ازدواج دارند همان گونه که پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) فرمود : براي هر قومي نکاحي است[3]

- ازدواج در دين اسلام [4]

عده اي ( اهل ظاهر ) با توجه به آياتي که در آنها امر به ازدواج شده است ازدواج را امر واجبي مي دانند و به آياتي همچون ؛ نساء /۳ ، نور /۳۲ و ... استدلال مي کنند .

﴿وان خفتم الا تقسطوا في اليتامي فانکحوا ....﴾[5] [6]

بعد جناب یوسف سوال فرمود که چه میکنید؟ گفت من در این حال که قرار گرفتم از همین معبود خودم شرم دارم و حیا می کنم. لابد جناب یوسف(ع) در این فکر افتاد که این معبودی که نه می بیند نه می شنود نه قدرتی برای اوست زلیخا از او شرم می کند وای به حال یوسف که از خدایی که هم می بیند، هم می‌شنود و هم قادر و تواناست از او شرم نکند. یک نکته منشا برای یک تصمیم می شود. «الم یعلم بان الله یری» مرور این جملات آثار و برکات دارد. چرا می گویند انس با قرآن بگیرید و آیات قرآن را در ذهن خود جا بدهید، حافظ قرآن و حافظ احادیث و روایات باشید؛ اصلاً به طور ناخواسته می‌بینید اینها به ذهن آدم می‌آید. شده گاهی کنار جوانی می‌نشینید که با خودش زمزمه می کند یک شعر عاشقانه می خواند الآن در فکرش نبود که آن شعر را بخواند همان حشر و نشر و انس و ذهنیاتش در آن مجالس کذایی به این اشعار شده و الآن دارد همان ها مرور می‌شود و بسا همان اثر منفی خودش را در همان لحظه می گذارد. در اتوبوس نشسته یاد یک شعری می‌افتد که این شعر مثلاً کجا بود و خوانده شد و حفظش کرد این شعر برای کی خوانده می شود مثلاً برای حبیبه‌اش، انجا کنار کسی می‌نشیند و می بینی آن شعر را برای او می‌خواند. ارتباط اینکه با قرآن و جملات حکیمانه مانوس باشیم به طور طبیعی اثر خودش را می‌گذارد. سابق طلبه‌ها دفتر کوچکی داشتند که در آن‌ها نکته‌های روایی کوتاه، کلمات حکمت‌آمیز از بزرگان، شعرهای مورد استفاده و پندگونه را در آن می‌نوشتند، توی جیبشان (که الآن در گوشی هست) در رفت و آمدها همان را نگاه می‌کردند و سرگرم همان بودند. این حفظیات اثر دارد، جاهای خودش را نشان می دهد و می بینیم انسان را کمک می کند.

امام صادق(ع) فرمود: «الغضبُ مفتاحُ كلِّ شر»، شرور را که ریشه یابی می کنیم، می‌بینیم کلیدش همین غضب است. ناهنجاری‌های اجتماعی، جنایات؛ پرونده های جنایی را نگاهی داشته باشید، روزنامه‌ها هم می نوشتند که الآن کمتر شده است شاید اینکه اثرات منفی داشته، آنها را هم که نگاه کنید 90 درصد ریشه‌اش به غضب است. شرهایی که اتفاق می‌افتد همان غضب کار خودش را کرده است.

یکی از طلاب: الآن بیشتر خیانت مطرح است؟ شهوت. استاد: بله، آن هم از موجبات و عوامل سنگین گناهان است، نفسانیات اعمال شود و تقوایی نباشد، خانواده‌ها باید مراقب باشند خیلی با دوست و رفیقهایشان راحت نشوند. مرز باید حفظ شود. خیلی با هم انس بگیرند و محبتشان بیشتر شود آن اتفاقات در پیش است.

و قال أبو جعفر (ع): امام محمد باقر(ع) فرمود: «إنَّ الرجلَ لَيغضب فما يرضى أبدا حتى يدخل النار»، کنایه از این است که آنگاه مرد و انسان در غضب قرار می‌گیرد، راضی نمی شود تا داخل جهنم قرار بگیرد، سزا و پاسخ و پاداش غضب آتش است از اینجا شروع می شود و پایان و منتها الیه آن آتش است.

بعد فرمود که: فَأيُّما رجلٍ غضبَ على قومه و هو قائم، راهکار نشان می دهند برای اینکه انسان اگر در غضب قرار گرفت چکار کند که غضبش فرو نشیند. یک وقت این است که آن طرفی که شما با آن در غضب قرار گرفتید اجنبی است، بیگانه است، اگر ایستاده هستید بنشیند، این نشستن باعث می‌شود که غضبت فروکش کند، گاهی می گویند یک آب سردی میل کند که آن هم موجب فرونشستن خشم است، از حالی به حالی منتقل شدن؛ در خانه هستید چند دقیقه‌ای بیرون بروید، هوای تازه بخورید. اگر آن طرفی که در مقابل او می‌خواهید به غضب بیفتید و غضب به سراغت آمد اگر رحم تو هست او را حس کن لمس کن؛ اگر بچه‌ات هست او را بغل کن، اگر پدرت هست تماس بین دو بدن اتفاق افتد این مسّ ابدان غضب را فرو می نشاند که حضرت فرمود: خاصیت تماس با ذی رحم، پایین آوردن قوه غضبیه است.

شاید امام حسین(ع) در آن اوضاع و شدایدی که برای حضرت ایجاد کردند و دشمنان حضرت را در خشم و غضب قرار دادند و آن مِهرش به فرزندش علی‌اکبر که او را به سینه چسباند، رحمش است که باعث فرونشاندن غضب انسانی است. البته غضب یک کتاب بحث دارد، آنجا چی بود؟ یا اشدیّت در مقابل کفار چیست؟ اینها تفاوت‌هایی است که باید ملاحظه شود. این عزیزانی که تازه از بین ما رفتند همین خصوصیت را داشتند که «اشداء علی الکفار، رحماء بینهم»؛ با دور و بری هایش چقدر رفیق و شفیق و با مهربانی اما ترس به جان دشمن هم انداخته بود که شرق و غرب عالم از او می‌ترسیدند و این صفت ممدوح است شدید بودن ایستادگی و مقاومت در مقابل دشمن. اما این غضب مورد بحث، قوه شهوانی و شیطانی که می‌خواهد در جهت منفی خودش را نشان بدهد باید مواظب بود.

ادامه روایت، فَأيُّما رجلٍ غضبَ على قومه و هو قائم فليَجِلس مِن فورِه ذلك، سریعاً بنشید فإنه سيَذهَب عَنهُ رِجسَ الشيطان، این نشستن دور می‌کند پلیدی شیطان را، از حالی به حالی قرار گرفتن. معلوم می‌شود که این غضب، غضب شیطانی است، ریشه‌اش تحریک شیطان است. تعبیر عرفی شیطان به پوست تو آمده است.

و أيُّما رجلٍ غضب على ذي رحمٍ، آنگاه که شخص بر ذی رحمش غضب کرد، فليُدن مِنه فليَمِسه، نزدیک او شود و او را مس کند. فَإنَّ الرحمَ إذا مُسَّت سَكَنَت.

بیان مصداق دوم از نهی از منکر در کلام آیت الله خویی (ره) : حسد

و منها: الحسد، قال أبو جعفر و أبو عبد اللّه عليهما السلام: «إن الحسد ليأكل الإيمان كما تأكل النار الحطب» ، و قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلمذات يوم لأصحابه: «إنه قد دب إليكم داء الأمم من قبلكم، و هو الحسد ليس بحالق الشعر، و لكنه حالق الدين، و ينجي فيه أن يكف الإنسان يده، و يخزن لسانه، و لا يكون ذا غمز على أخيه المؤمن.[7]

 


[1] .حكيم، سيد محسن طباطبايى، منهاج الصالحين، ج1، ص495.
[3] وسايل الشيعه، ج۱۲، ص۲۲۲.
[4] برداشت از دائره المعارف قرآن کريم، ج۲، ص۵۴۹، ۵۵۰.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo