< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی

99/03/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ مصادیق امربه معروف/ نظر مرحوم خویی

 

بیان مصداق پنجم از امر به معروف در کلام آیت الله خویی (ره)

از اموری که مصداق برای معروف شمرده می شود، حلم و بردباری است. مامور به این هستیم که حلیم باشیم مخصوصا اهل علم و طلاب علوم دینی ( وزیر العلم حلمه) همراه با علم و دانش حلم و بردباری ضرورت دارد.چه اینکه اگر شخصی عالم بود اما از حلم برخوردار نبود علم او یا بی اثر است یا کم اثر لذا حلم در بعضی از روایات نقطه مقابلش جهل شمرده شده که اگر انسان کارش را جاهلانه پیش ببرد هیچگاه عزیز نخواهد بود، به خاطر جهل نمی تواند کسب عزت کند و آنگاه که شخص حلم و بردباری را مورد توجه و روش زندگی اش قرار دهد ذلیل نخواهد شد.

اگر بتوانیم با حلم و بردباری با اطرافیان بد خلق برخورد کنیم حتما تاثیر خودش را دارد، بالاخره به خودش می آید که شما می توانستید در مقابل بدخلقی او برخورد دیگری داشته باشید.

برای توفیق در کارمان چاره ای نیست جز اینکه که در کنار علم، حلم هم باشد.

صاحب منهاج این امور را به طور خاص ذکر میکنند در حالیکه خود بحث علمی امر به معروف ایشان خیلی نیست اما دو تا مطلب را در ختام ذکر می کنند؛

مطلب اول: ذکراموری که معروفند، نشان از اینست که باید متلبس به حلم و صفات حمیده شد تا امر به معروف و نهی از منکر جایش را باز کند.

و این امور و صفات پسندیده در یک شب نصیب انسان نمی شود، بلکه نیاز به ممارست و تکرار دارد و اینکه انسان پرونده‌ای برای بررسی کارهایش داشته باشد که ایشان این را در امر بعدی متذکرند که انسان عیوب خودش را بررسی کند. فهم عیب آغاز رشد و پیشرفت انسان است در صفات پسندیده. گاهی آدم نمی داند عیبش چیست تا در صدد رفع آن برآید.

در این قسم عباراتی که ایشان از رسول اکرم (ص)و امیرالمومنین(ع) ذکر کرده اند را عرض می کنیم:

ومنها: الحلم ،

قال رسول الله صلى الله عليه وآله : " ما أَعَز الله بجهل قَطُ . ولا أذل بحلم قَطُ " [1]

البته روایات از این دست که مضمونش مورد قبول همگان است معطل سندش نمی شوند، احیانا برخی روایات اگر سند درستی هم نداشته باشد چون جنبه های اخلاقی و تربیتی دارند تلقی به قبول می کنند

نبی مکرم فرمود:« خداوند هرگز کسی را به خاطر جهل و ندانستن عزیز نمی کند»

جهل موجب عزت شما نیست می‌خواهید عزیز شوید از جهل فاصله بگیرید، (العلم سلطان)، سلطنت و سیطره و آقایی با علم است. استادی که اشتغال به تدریس دارد مخاطب او درک می کند که استاد چقدر مطالعه کرده وقتی اشراف به بحث داشت موجب عزت اوست و در غیر این‌صورت تنّفری در مستمع ایجاد می شود که چرا وقت ما را می گیرد.

در جلسه ای تاکید بر این بود که آنکه مدیریت را به دست می‌گیرد خودش هم علّمیت خوبی داشته باشد که در این صورت خودش الگو می‌شود و در رفتارش هم حلم و حوصله خوبی دارد. علی کل حال بدون حلم نمی‌شود اگر علیم هم باشیم تا حلیم نباشد نمی‌شود.

لذا می فرماید که به خاطر جهل کسی عزیز نمی‌شود.محل کلام ما اینجاست: (ولا أَذَلَ بحلم قط) خداوند هیچ‌گاه کسی، جامعه‌ای، را به خاطر حلیم بودن ذلیل نمی‌کند.

به عبارت اخری: حلم منشا عزت است. شخص حلیم عزیز است ، ابهتی دارد، در دل افراد جا میفتد.

عزیز یک معنایش اینست که قابل نفوذ نیست، نمی شکند و این خاصیت حلم است.

کسی که حلم ندارد زود به هم می‌ریزد و در آن حالت چیزی می گوید که خرابتر می‌شود.

اگر ما حلم داشته باشیم چه گیرمان می آید عِوض حلم چیست؟ حضرت فرمود:

وقال أمير المؤمنين ( ع ) : "أول عوض الحليم من حلمه أن الناس أنصاره على الجاهل "

گو اینکه شخص حلیم به خاطر حلمش عِوض های زیادی گیرش می آید. اول چیزی که عِوض شخص حلیم است به خاطر حلمش این است که مردم انصار او هستند بر جاهل.

مثال: شخص جوانی است (با جوان حساب شده باید برخورد کرد و الا یا او می شکند یا شما را می شکند یا هردو) یه وقتی ماموری موتوری مسافرکشی را گرفته بود و موتوری داد و بیداد می‌کرد بعد معلوم شد موتوری فوق لیسانس رشته خاصی است و به او بر خورده بود و احساس می‌کرد شکسته شده و زده بود به سیم آخر، با اینکه خلاف کرده بود ولی از برخورد مامور ناراحت شده بود.

خلاصه به تناسب افراد توقعات متفاوت است و رفتارهای متفاوت می طلبد و ریشه برخوردهای مناسب حلم است و ریشه برخوردهای نامناسب در جهل است. اگر مامور حلیم با جوان برخورد می کرد مردم هم حق را به او می‌دهند و او را کمک می کنند.

پس اول عِوض حلمی که دارد این است که مردم انصار او هستند بر شخص جاهل.

و روایت سوم: ، وقال الرضا ( ع ): " لايكون الرجل عابدا حتى يكون حليما".

انسان و فرد عابد نیست تا حلیم باشد.

حتی اگر بدون حلم عبادت خدا کند مزه عبادت را نچشیده است و ریشه عبودیت در حلم است.

اینجا کلمه رجل دارد، این رجل موضوعیت دارد در اینجا یا الغاء خصوصیت می کنیم، برای مرءه چطور؟

درخیلی جاها می شود الغاء خصوصیت کرد من جمله همین جا، این سخن مختص به رجل نیست در مورد زن هم همین سخن گفته می‌شود و البته به لحاظ تفاوتی که بین نوع زن و مرد است شاید حلم و بردباری در مورد مردها بیشتر مد نظر باشد. و زنان هم باید حلیم باشند.

پس در بعضی جاها می‌شود الغاء خصوصیت کرد حتی مثلا در مورد روایات قاضی شدن که کلمه رجل دارد برخی فقها جدیدا الغا، خصوصیت کرده اند.

اما در بعضی جاها شاید نتوان الغاء خصوصیت کرد اصل اوليه اين است كسي حق به گردن ديگري ندارد كلام كسي در حق ديگري نافذ نيست الا ما خرج . در ما خرج در روایت عمربن حنظه می گوید براي مردي كه اين صفات را داشته باشد اين حق است و ما عرض مي كنيم کلمه رجل را آورده است، در اینجا ویژه مرد است و نمی توان به زن سرایت دارد چون خلقیات زنان و مردان متفاوت است زنان جنبه احساسی شان بیشتر است و شاید منصب قضاوت با احساسات زنانه جور در نمی آید.

پس اولا رجل باید مرد باشد و اگر به شک بیفتیم که شامل زن هم هست یا نه؟ بنابر اخذ به قدر متیقن فقط برای مرد است اما در مطالبی نظیر روایت فوق اختصاص از آن فهمیده نمی شود، عابد بودن برگرفته از حلیم بودن است به عبارت اخری آن انسانی که خدا را باور دارد در مسیر زندگی اش برخوردار از حلم باشد همین حلمش عبادت است. انسان حلیم با بکارگیری حلمش دارد عبادت خدا می کند، عبادت که فقط نماز و روزه نیست بلکه حلیم برخورد کردن هم بندگی خداست.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo