< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی

99/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ عنوان خاص:مسائل نهی/ نظر مرحوم امام

 

از اموری که سزاوار است عامل به معروف و ناهی از منکر آن‌ها را مراعات کند؛ این است که امر و نهی او خالصا لله و تبارک و تعالی باشد هنگامی که مردم را امر و نهی می کند کسانی که تارک واجب هستند افرادی که فاعل منکر هستند در نظرش این باشد که می‌خواهد بندگان خدا زیاد شوند، جامعه سالم باشد، افراد در مسیر هدایت قدم بردارند.( سزاوار است همین مد نظرش باشد)

چه این‌که در اصل این‌که امر به معروف و نهی از منکر واجب است عرض شد که وجوب آن تعبدی نیست وقتی می‌خواهید نهی از منکر کنید لزوماً برای انجام این واجب باید قصد قربت کنید به این معنا که اگر قصد قربت نداشتید وظیفه را انجام ندادید خیر اینطور نیست و نپذیرفتیم که امربه‌معروف و نهی از منکر واجب تعبدی باشد و گفتیم این وظیفه واجب توصلی است. منظور همین است که معروف ترک نشود منکر هم تحقق نیابد غرض مولا از وجوب امربه‌معروف و نهی از منکر همین مطلب است نظیر آن‌جا که گفته می شود «طَهِر ثُوبَک لصلاة» شخص مامور به این است که لباس خودش را پاک کند برای دخول در صلاة واین واجب توصلی بود چنانچه به آب غصبی هم این عمل را انجام می‌داد طهر ثوبک لصلاه امتثال شده بود گرچه از ناحیه قصد و تصرف در مال غیر ضامن است ولی وظیفه تطهیر ثوب را انجام داده در آن‌جا عرض شد که این‌ها واجبات توصلی هستند اما درعین‌حال این مطلب مدنظر شخص باشد که این کار خودش را خالص برای خدا قرار دهد با این توضیح که با سرزنش همراه نباشد و گنهکار را ملامت نکند ؛ اگر کار حرامی انجام داده، فعل او را تقبیح کند.ترک واجب را نفس فعل را بگوید که ناپسند است اما شخص را تحقیر نکند بسا همین شخص عاصی با همین معصیتی که انجام داده نزد خدا مقرب‌تر از آمر و ناهی باشد.

نفس خودبین است و ممکن است شخص عیب‌های خودش را متوجه نشود ولی عیب دیگران را می‌بیند در جایی که حرامی از شخصی سرزد و وظیفه نهی از منکر واجب شد حواسم باشد که نهی از منکر جایی را خراب نکند خودم را خراب نکند ممکن است چند بار نهی از منکر بکند و یک احساس برتری در خودش پیدا بشود.

(نفس انسان عجیب است) سزاوار این است که این امور و آداب در بحث امربه‌ معروف و نهی از منکر رعایت شود.

آخرین مسأله که متذکر می شوند نظیر عبارتی بود که از جواهر بیان شد که شخص آمر و ناهی قبل از این‌که به دیگران بپردازند حواسش به خودش باشد

آنچه در مسئله پانزده گفته می‌شود نوعاً آقایان در مسئله امربه‌معروف و نهی از منکر آورده اند وسایر فقها هم وقتی می‌خواهند بحث را تمام کنند با همین مسئله بحث را جمع می‌کنند که این امور برای آمر و ناهی مدنظر باشد

ادامه مسئله 14: وأن یُجَرِّدَ قصدَهُ للّه‌تعالی ولمَرضاته،ویُخَلِّصَ عملُه ذلک عن شَوائِب‌ ‌أَهَویةِ نفسانیة وإظهار العلوّ،وأن لا یری نفسَهُ منزّهةً،ولا لها عُلوّاً أو رفعة علی ‌ ‌المرتکب،فربما کان للمرتکب ولو للکبائر صفاتَ نفسانیةِ مرضیّة للّه‌تعالی‌ ‌أَحَبَّه تعالی لها و إن أَبغَضَ عملَه،وربما کان الآمرُ و الناهیُ بعکس ذلک و إن خَفي‌ ‌علی نفسه

(و أن يجرّد قصده للّه تعالى و لمرضاته )خالص قرار دهد و نیتش برای خدا باشد و در نظر داشته باشد مرضات خدای متعال را ؛ چه چیز مورد رضایت اوست . همین است که معروف انجام شود خداوند به این راضی است که مردم روزه را بگیرند؛ نمازشان را بخوانند دروغ نگویند. آنچه مرضی خدای متعال است تحقق این واجبات در خارج و ترک محرمات است.

(و يخلص عمله ذلك عن شوائب أهوية نفسانية و إظهار العلو) خالص قرار دهد عمل خود را از شائبه (شائبه‌های هوای نفسانی) و اظهار علو. این جنبه را خدای متعال به شخص داده که حالت علو داشته باشد ولی خودش را از او برتر نبیند و اظهار نکند برتری بودن خود را بر آن شخص والا این امتیاز را خداوند به شما داده که در این جهت تو در مقام برتر هستی به لحاظ فعلی که داری انجام می‌دهی در جایگاه برتر هستی منتها این باور در تو بیاید که تو از او بهتر هستی به این اشتباه و غلط گرفتار نشوی.

(و أن لا يرى نفسه منزهة، و لا لها علوا أو رفعة على المرتكب) نفس خود را پاک و منزه نپندارد و برای نفس خود علو را نبیند والا به لحاظ فعلی که انجام می‌دهد و به لحاظ جایگاه امر و نهی علو در آن هست اما نفس خود را برتر از نفس مخاطبش نبیند ؛ جایگاه رفیعی برای خودش قائل نباشد

این دو نکته با ظرافت فرقش معلوم می‌شود به این‌که امر و نهی او با علو است اما خودش و نفس خودش را رفیع و برتر از او نبیند؛ از عمل او متنفریم، عملش را قبیح می‌شماریم و جلوی او را می‌گیریم اما خودش شاید از ما بهتر باشد

(فربما كان للمرتكب و لو للكبائر صفاتَ نفسانية مرضية للّه تعالى أحَبَه تعالى لها و إن أبغض عملَه، )بسا برای شخص مرتکب ولو مرتکب کبیره صفات نفسانی ای باشد که این صفات نفسانی مرضی خدای متعال است. از این صفات خداوند متعال مسرور است و راضی به این صفات است

( از آن حیث که کار خوب انجام داده مقرب است اما ازاین فعل قبیح باید به او گفت شاید تو را از چشم خدا بیندازد) این قسم از امر به معروف و نهی از منکر همراه با جنبه‌های اخلاقی شد چه‌بسا فاعل منکر را خدای متعال دوست دارد به خاطر همین صفات خوبی که در او است . اگرچه خداوند متعال عمل این شخص را مبغوض می‌دارد و از کار حرامی که انجام می دهد متنفر است و عمل قبیح او را امضا نمی‌کند و شما همان عمل را تقبیح کنید واز ارتکاب آن عمل منع کنید است

(و ربما كان الآمر و الناهي بعكس ذلك و إن خفي على نفسه) بسا آمر و ناهی به عکس این فرد است گرچه ممکن است این مطلب مخفی باشد بر نفس آمر و ناهی ممکنه به خاطر حب نفسی که دارد متوجه نشود ؛ یک وقتی آگاه هست صفات قبیح در او هست ولی آن را توجیه می کند.

متن تحریر: ‌ (مسألة 15): من أعظمِ أفرادِ الأمرِ بالمعروفِ و النهی عن المنکر وأَشرَفَها ‌و أَلطَفَها وأَشدَّها تأثیراً وأَوقَعَها فی النفوس سیّما إذا کان الآمرُ أو الناهی من ‌ ‌علماء الدین ورؤساء المذهب-أَعلَی اللّهُ کَلِمَتَهم-هو الصادر عمّن یکون لابِساً ‌رِداءَ المعروف واجبهِ ومندوبِه،ومتجنّباً عن المنکر بل المکروه،وأن یتخلّق ‌ ‌بأخلاق الأنبیاء و الروحانیّین،ویتنزّه عن أخلاق السفهاء وأهل الدنیا؛حتّی ‌ ‌یکون بفعله وزیّه وأخلاقه آمراً وناهیاً،ویقتدی به الناس،و إن کان-والعیاذ باللّه ‌ ‌تعالی-بخلاف ذلک ورأی الناس أنّ العالم المدّعی لخلافة الأنبیاء وزعامة الاُمّة ‌ ‌غیر عامل بما یقول،صار ذلک موجباً لضعف عقیدتهم وجرأتهم علی المعاصی ‌ ‌وسوء ظنّهم بالسلف الصالح،فعلی العلماء-سیّما ورؤساء المذهب-أن یتجنّبوا ‌ ‌مواضع التُهم،وأعظمها التقرّب إلی سلاطین الجور و الرؤساء الظلمة،وعلی الاُمّة ‌ ‌الإسلامیة أن لو رأوا عالماً کذلک حملوا فعله علی الصحّة مع الاحتمال،وإلّا ‌ ‌أعرضوا عنه ورفضوه،فإنّه غیرروحانی تلبّس بزیّ الروحانیّین ،و شیطان فی ‌ ‌رداء العلماء،نعوذ باللّه من مثله ومن شرّه علی الإسلام.‌

از اعظم تعبیر می‌کند یعنی بزرگ‌تر از این نداریم؛ از اعظم افراد امربه ‌معروف و نهی از منکر و شریف‌ترین آن و پرلطف ترآن و شدیدترین آن از حیث تأثیر و این‌که امر و نهی این شخص در نفوس دیگران جای بگیرد مخصوصاً زمانی که آمر و ناهی از علمای دین و رؤسای مذهب، آن امری است که صادر باشد از کسی که خودش لابسا است، پوشیده ردای معروف را اعم از واجب و مستحب.( خودش معروف را انجام می دهد)

در کلمه معروف نتیجه این شد که معروف هم واجب و هم مندوب را شامل می‌شود اما در کلمه منکر که هر دو را شامل شود، گیری بود و نهی از مکروه را با واسطه مستحب حساب کردیم ، (نهی از حرام واجب بود اما نهی از مکروه مستحب بود )

(و متجنبا عن المنكر بل المكروه، و أن يتخلق بأخلاق الأنبياء و الروحانيين، و يتنزه عن أخلاق السفهاء و أهل الدنيا)

و اجتناب داشته باشد از منکر( منکر را به همان معنای محرم می‌گیرد) بلکه از مکروه هم اجتناب داشته باشد در بعضی تعبیرات آمده که این مکروهات قرقگاه هستند یعنی کسی که عملش این باشد که از مکروهات اجتناب کند ؛ برای حرام خاک‌ریز درست کرده. کسی که به ترک مکروهات می‌خواهد تقیدی داشته باشد از آن شخص فعل حرام دیر اتفاق می‌افتد تا بخواهد به حرام بیفتد خاک‌ریزها هستند؛ اما اگر کسی مکروهات را احیانا همه را مرتکب شود و مستحبات همه را ترک کند بترسد از این‌که احیاناً در نقطه‌ای قرار گیرد که واجب هم ترک شود و احیاناً مرتکب حرام بشود و این‌که تخلق پیدا کند به اخلاق انبیا و روحانیون و منزه قرار دهد خویش را از اخلاق سفها و اهل دنیا.

نورانیت در علم و معنویت است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo