< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی

99/02/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ مسائل نهی یدی / روایات جواهر در جواز جرح

در کلامی که دیروز بیان شد ایشان فرق گذاشتند بین جایی که از ابتدا بحث ضرر زدن برشخص ِمقابل است. که در آنجا گفتند اذن امام شرط است مثل اینکه از اول تصمیم، کشتن فرد است یا مجروح کردن شخص است که باید با اذن امام باشد. اما مورد بحث ما، از اول قصد، مجروح کردن یا کشتن فردِ مقابل نیست بلکه مقصود این است که منکر ترک شود یا معروف انجام شود. چه بسا ترک منکر و یا فعل واجب توسط غیر، جرح یا قتل را به همراه دارد در اینجا نیازی به اذن امام (ع) نیست.

بعد مرحوم صاحب جواهر استدراکی دارند و در این استدراک اخبار و روایاتی را ذکر می کنند که از آن اخبار و روایات استفاده می شود که جرح جایز است. چه اینکه مراتب امر به معروف و نهی منکر را در سه مرتبه ای که سابق بحث آن را داشتیم ذکر می کند و برای هر انسانی که مرتبه از این مراتب را انجام دهد فضیلتی برای او گفته می شود کسی یک مرتبه از این مراتب را انجام می دهد تا آن کس که دو مرتبه را انجام می دهد تا شخصی که هر سه مرتبه را موفق است و انجام می دهد بین اینها روایت فرق می گذارد و از این فهمیده می شود که انکار به یدی که منجر به قتل و جرح شود، جایز است.

می بینید کسی که انکار منکرش همراه با جرح طرف مقابل و کشتن اوست این در گروه کسانی قرار می گیرد که مورد تجلیل امام قرار گرفته است. لهذا از این اخبار استفاده جواز بشود.

اخبار را می خوانیم و بعد دلالت روایات را بر مطلب مورد بحث مورد بررسی قرار می دهیم تا ببینیم ما حصل و نتیجه استظهار از این اخبار چیست

متن جواهر: نعم

    1. في‌ المروي[1] عن تاريخ الطبري عن عبد الرحمن بن أبي ليلى قال: «إني سَمِعتُ عليا عليه السلام يوم لَقينا أهل الشام يقول: أيها المؤمنون إنه من رأى عُدواناً يُعمَلُ به و منكراً يُدعى إليه فأَنكَره بقلبه فقد سَلَمَ، و من أنكَرَه بلسانه فقد أُوِجَرَ، و هو أفضلُ من صاحبه و من أنكره بالسيف لتكون كلمةُ اللّه العليا و كلمةُ الظالمين السفلى فذلك أصاب سبيل الهدى و قام على الطريق و نُوِرَ في قلبه اليقين»‌

کسی که مشاهده می کند عدوانی را که مورد عمل قرار می گیرد و منکری که خوانده می شود به آن. این فرد که دید منکر مورد دعوت قرار می گیرد این فرد از این کاری که مشاهده کرد انکار قلبی دارد (قبلا گفتیم مشاهده کرد وضع را و اخم کرد همراه با ضمیمه) و این را نشان داد. ایشان از این وضع در این شرایط سالم ماند و گرفتاری که برای بقیه بود برای این نیست. این فرد اگر منکر را لسانا انکار کرد پاداش داده می شود و اجر و پاداشی برای اوست. این از قبلی افضل است. آن انکار به قلب داشت و این فرد دوم انکار به لسان انجام داد. اما کسی که با عدوان و منکر با شمشیر برخورد کرد( چرا ؟ به طور طبیعی شمشیر که به دست گرفت و داخل گود آمد جراحت و کشتن در پی آن است)شمشیر به دست گرفت تا کلمه خدا عُلیا باشد و کلمه ظالمین سفلی باشد . کلمه کنایه از این است آن فعل و کاری و ظلمی که ظالمین می خواستند داشته باشند پست شد و کلمه الله علیا شد . و برتری از آن خدا و دین خدا شد. اینجاست که این شخص با سبیل هدایت برخورد کرد و قیامش بر طریق و راه راست بود و در دل او نورانیت یقین جای گرفت

کسی که سیف به دست گرفت و در مقابل آنها ایستاد این طور مورد تمجید قرار می گیرد و تجلیل می شود و تمامیت نهی از منکر به سیف است. استفاده شد که قتل و جرح جایز است.

این روایت که از امام بیان شد نظریش روایات دیگر هم هست:

متن جواهر:

    2. كقول الباقر عليه السلام[2] : «فأنكِرُوا بقلوبكم، و اَلفِظُوا بألسنتكم و صَكُوا بها جِباهَهم، و لا تخافوا في اللّه لومة لائم، فإن اتَعظَوا و إلى الحق رَجَعُوا فلا سبيل عليهم، إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النّاسَ، وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ، أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ، هنالك فجاهدوهم بأبدانكم‌ و أبغضوهم بقلوبكم غير طالبين سلطانا، و لا باغين به مالا، و لا مريدين بالظلم ظفرا حتى يفيئوا إلى أمر اللّه و يمضوا على طاعته»‌

إلى غير ذلك من النصوص.

حضرت فرمود: مرحله اول انکار به قلب داشته باشید ودوم با زبانتان تلفظ داشته باشید در مقابل منکری که قرار می گیرید( بگو که نهی لسانی داشته باشید و ساکت نباشید تلفظ به السنه داشته باشید) و سوم سیلی به آنها بزنید یعنی برخورد فیزیکی داشته باشید و بعد فرمود: ترس از این نداشته باشید که مورد ملامت قرار بگیرد. در مسیر خدا و رعایت فرامین الهی از سرزنش دیگران نترسید( براتان حرف خواهند زد و شما را سبک نشان خواهند داد اما شما خوفی از سرزنش و ملامت دیگران نداشته باشید). این ها اگر متعظ شدن و وعظ شما را قبول کردند و به حق بر گشتند سبیلی برآنها نیست رهایشان کنید.سبیل بر کسانی است که بر مردم ظلم می کنند (و اینها با این کار شما، که انکار به قلب ، لسان و ید داشتید آنها از ظلمشان دست بر داشتند و شما راهی بر آنها ندارید) و بغی و تعدی در زمین بدون حق دارند و به باطل در حق دیگران تعدی می کنند بر این ها سبیل هست و جلو آنها باید گرفته شود. برای این گروه از افراد که اهل بغی و ظلم بر مردم اند عذاب سختی است. در این جاست که با اینها با بدنهایتان جهاد داشته باشید و بغض اینها را در دلهایتان حفظ کنید و اینها را دوست خود حساب نکنید. شما سلطنت طلب نیستید و نسبت به آنها نمی خواهد بغی داشته باشید و شاید خصوصیاتی که از دست آنها باید گرفته شود در جهت سلطنت و بغی و ظلم به دیگران نباشد و برخورد با آنها داشته باشید. تا اینکه این ها به امر خدا برگردند و در مسیر طاعات الهی قرار بگیرند.

مضی یعنی نفذ . ماضی باشد و نافذ باشد در مورد اینها طاعت الهی.

از این دو روایت چه می فهمیم؟ اینکه مثلا ضرب در مقابل کسی که مرتکب منکر است جایز است و قبلی که کلمه سیف آورد. معمولا کسی از سیف استفاده کند یا جرح را به دنبال دارد یا جرحی که منجر به قتل می شود. اولا شخص را مجروح می کند و جراحتش منجر به قتل می شود البته ممکن صرفا جراحت باشد مثلا درجنگ مجروح شد اما بعد خوب شد و مورد مداوا قرار گرفت و از بین نرفت.

بر اساس همین جمله برخی تفصیل دادند که صاحب جواهر اشاره می کنند.

پس روی این حساب باید بگویید جرح و قتل جایز است. در مورد روایتی که ذکر شد مرحوم صاحب جواهر برداشتی دارند . می فرماید: برداشت از این اخبار و خبرهایی که مشابه این هاست. این است که باید بگوییم این جرح و قتل از مختصات امام معصوم(ع) و برای دیگران دلیل بر جواز نیست . از کجا این حرف را می زنید؟از اینجا که تعبیر ایشان این است: آنگاه که آقا امیرالمومنین در سخن قبلی خطاب کرد به مومنین وقتی عدوان و منکری را می بینید در مقابل این واکنش ها را باید داشت حضرت به خودشان اشاره کردند و کسی که قائم مقام ایشان از ائمه اطهار باشد نه عموم مردم. این کار جایز است برای امام و حجت خدا و دلیل بر جواز بر سایر مکلفین نشد. اما آن که محل بحث ماست این است آیا برای مومنین در مقام نهی از منکر جرح و قتل جایز است یا نه؟ این روایت بیان کننده این مطلب نیست.

سوال: این روایات مربوط به بحث بغی و جهاد است و ربطی به امر به معروف و نهی از منکر ندارد؟

استاد:حرف آخر همین است. در مقابل منکر واقع شدن، منکر چه منکری باشد؟ شخص ناهی از منکر در چه شرایطی باشد؟ و زمان چه زمانی است؟

در نهی از منکر قتل یا جرح جایز است یا نه؟ آن مواردی که جنبه تدافع دارد جایز است. این همان حرف دیروز بود که شما وقتی مواجه با شخصی می شود یک وقت می خواهید به او ضرر بزنید و یک وقت می خواهید نهی از منکر کنید. آنجا که قضیه حالت دفاع دارد آن حالتی است که می خواهید ضرر جانی بزنید مثل مجروح کردن و قطع کردن دست . در اینجا طبیعی قضیه است که باید گفت از مراحل قبل گذشتیم و شرایط اقتضا می کند با جرح و قتل او را سر جایش بنشانیم. و منکراتی غیر از قضیه تدافع باید دید منکر چه منکری است که تا حد قتل باید جلو بیایید. مثلا فردی است دروغ می گوید و دروغ حرام است ( کذب هم فرق می کند لذا می گوییم بستگی دارد) بعد شما از مراحل اول شروع کردید. رو ترش کردید دست برنداشت و لسانا نهی اش کردید به دروغ خود ادامه می دهد تا مرحله ضرب آمدیم و هنوز شخص دروغ می گوید. و این که جایز باشد شخص را به خاطر دروغ بکشیم تا دست از منکر بردارد کار سنگینی است و قول به جواز این امر مؤنه دارد. حالا در این مورد شما می گویید خرابش کنیم به اینکه باقی حواسشان باشد که این فرد صداقتی در کلامش نیست. نانجیبی می گفت ما عادت کردیم به دروغ.سالی یکبار یک راستی به زبان ما می آید

گفت نشانه منافق سه چیز است: آنگاه که حدیث گوید و کذب باشد وقتی وعده می دهد و خلف وعده می کند و امین برای کاری او را قرار می دهید خیانت می کند.

ولکن از این روایاتی که گفتیم و خواستیم به حسب ظاهر جواز جرح و قتل از آن فهمیده شود از این سخن بر می گردیم.

متن جواهر: و لكن من المعلوم أنه أشار بذلك إلى نفسه و من يقوم مقامُه من أولاده عليهم السلام لا سائر الناس كخِطابات الحدود و قتال البُغاة و جهاد الكفار و نحو ذلك

مطلبی که معلوم است این است که حضرت اشاره با این سخن به خویش و کسی که قائم مقام ایشان است از اولادشان (ع) دارد نه بقیه مردم. ممکن است سوال شود مگر می شود؟ بله. نظیرش را در اخبار و روایات داریم که مورد مختص به ائمه (ع) است مثل مسئله اجرای حدود (بحثی دارد که اجرای حد مختص امام (ع) است یا فقهاء هم می توانند داشته باشند) و خطابات مربوط به کشتن کسانی که اهل بغی اند و جهاد با کفار و امثال این امور.

گذشته از این ، از این روایات جواز را استفاده کردیم و این روایات ظهور در جواز دارد و آنچه ما در صدد آن هستیم وجوب قضیه است یعنی بگوییم انکار بالید بالجرح و القتل واجب و از این روایات جواز این امر استفاده شد.

سوال: اگر جواز ثابت شود وجوبم ثابت می شود از باب اینکه امربه معروف کنیم؟

استاد: در بعضی جاها همین بود که قول به جواز مستلزم وجوب بود اما این درهمه جاست؟ و این جا از آن موارد است؟صاحب جواهر می خواهند بگویند نه.

البته اگر بر امر به معروف دلالت کند یک کمی بالاتر از جواز است یعنی یک نوع مدح است.

آن کسی که انکار به قلب داشت «فقد سلم» به گناه نیفتاده وآن کس که انکار به لسان داشت «فقد أوجر» مأجور است. این معنایش این است که آقا بر می گردد می گوید ما در حد انکار به لسان ایستادیم و اجری هم دارد و اگر فرض کنید که مرحله سوم وجوب می داشت و این فرد که انکار بالید را بالجرح و السیف انجام نداده بود نه که پاداشش می دادند بلکه عقابش می کردند. زیرا ترک تکلیف کرده است.

علاوه بر این اشکال دیگرش این است که اینها ازش جواز فهمیده می شود نه وجوب و مقام بحث ما مربوط به وجوب نهی از منکر است

سوال: فرض ما جایی است که لسان تاثیر نداشته است و بعد نوبت به سیف می رسد؟

استاد: افراد خارج را سه دسته کنید:

گروه اول افرادی که در بحث مواجهه شدن با عدوان و منکر تا انکار بالقلب هستند ( یک گروه که با منکران همراه می شوند که فاتحه شان خوانده است و گروهی هستند که بی تفاوتند و گروه سوم از عدوان و منکری دارد رایج می شود خوششان نمی آید و حتی انکار بالقلب هم دارند و بیزارند از اینکه این اتفاق ها می افتد)

گروه بعدی حدشان بالاتر از انکار بالقلب است و انکار بالسان را انجام می دهند. در مراحل عادی منکرات غیر از این محل کلام و روایت هر سه را واجب شمردیم یعنی اگر انکار بالقلب مؤثر نبود و انکار بالسان مؤثر بود باید به مرحله انکار بالسان بیاید و اگر انکار بالسان تاثیر نداشت و انکار بالید تاثیر گذار بود آنجا گفتیم انکار بالید را باید انجام بدهد اما از مضمون این خبر و عباراتی که در این روایت آمده ترتیب و این معنی فهمیده نمی شود که اگر اولی اثر نداشت و اگر دومی اثر نداشت لزوما سومی است

سوال: آخرش می گوید « حتى يفيئوا إلى أمر اللّه» یعنی باید ادامه پیدا کند و واجب است

استاد: بله . حرف بعدی ماست که اساسا این روایات مربوط به بحث جهاد است. و اگر مربوط به جهاد است و برگشتن آنها به امر الهی ربطی به ما ندارد و کار معصوم است و کار امام (ع) که مردم را بسیج کند و در مقابل دشمن بایستد تا آنها به امر الهی برگردند.

متن جواهر: على أنه ظاهر في الجواز دون الوجوب الذي هو مقتضى الأمر بالمعروف، و نحو‌

قوله عليه السلام أيضا [3] الذي رواه عنه الرضي «فمنهم المنكرُ للمنكر بقلبهِ و يده و لسانه، فذلك المُستَكمِل لخصال الخير، و منهم المنكرِ بلسانه و قلبه التاركُ بيده فذلك مُتِمَسِكٌ بخِصلَتين من خصال الخير، و مُضَيِعٌ خصلة، و منهم المنكر بقلبه التارك بيده و لسانه فذلك الذي ضَيَعَ أشرفَ الخصلتين من الثلاث و تَمَسَكَ بواحدة، و منهم تارك لإنكار المنكر بلسانه و قلبه و يده فذلك ميتُ الأحياء»‌

علاوه بر اینکه کلام امام (ع) ظهور در جواز دارد که وجه ظهورش عرض شد . غیر از وجوب آن چنانی که مقتضی امر به معروف است و نحو قول امام (ع) که روایت کرده آن را رضی: از مردمان کسانی هستند که(منکرند منکر را)، انکار منکر دارند به قلبشان و یدشان و لسانشان. کسی که به قلب و ید و لسان انکار منکر داشته باشد خصال خیر در ایشان تکمیل است و و از مردمان کسانی هستند که انکار منکردارند به دو چیز به لسان و قلب و انکار بالید ندارند به دو خصلت از خصال خیر و تمسک کردند اما یک خصلت از خصلتهای خیر را ضایع کرده اند و از مردمان کسانی که انکار به قلب دارند اما انکار به ید و لسان را ترک کرده است این آن کسی است که شریف ترین دو خصلت از سه خصلت را تضییع کرد. خصلتهای اشرف بالسان و بالید بود حال اشرف خصلتین را رها کرد و به خصلتی چسبید که در حد آنها نیست و و به واحده از آن سه خصلت تمسک کرد و گروه چهارم مردمانی هستند که تارک انکار منکرند و کاری در مواجهه با منکر ندارند و انکاری از ایشان دیده نمی شود نه به لسان نه به قلب و نه بالقلب. این آن مرده است که در میان زنده ها قرار دارد. یک تعبیر این بود که این زیر زمین برایش بهتر از روی زمین است . اگر به این حد برسد که قلبا هم ناراحت نشود انسان از جهت مسائل دینی وضع را به سامان نمی بیند و در دلش فرقی نکند زیر خاک برایش بهتره است. زنده کسی است که آثار حیات از او دیده شود و آثار حیات این بود که در مقابل منکر انکار داشته باشد

 

تحقیق: روایاتی که می خوانیم بررسی سندی شودراویان این خبر هم بررسی شودتحقیق: روایاتی که می خوانیم بررسی سندی شودراویان این خبر هم بررسی شود

 

روایت عبدالرحمن بن ابی لیلا. خود عبدالرحمن از صحابی امیرالمؤمنین و شیعیان ایشان بوده است. پدرش ابی لیلا نیز ازصحابی امیرالمؤمنین بوده و در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین شهید شده است. ولی چون روایت از جانب طبری هست و بین طبری و عبدالرحمن بیش از یک یا دو قرن فاصله هست روات روایت مشخص نیست. رواتی که نقل میکنند تا به عبدالرحمن برسد. لذا روایت از نظر سندی معتبر نیست. سندش مرسل است.

روایت دوم که از امام باقر علیهالسلام نقل شده بود. عده من اصحابنا که احمد بن محمد بن خالد برقی نقل میکند. چهار نفر هستند که همگی معتبر هستند. اما خود احمد بن محمد بن خالد برقی، ثقه و بسیار عظیم الشأن است. و از اصحاب امام جواد و امام هادی علیهماالسلام است. و همه رجالیین ایشان را توثیق کردند اما از بعض اصحابنا نقل میکند که این بعض اصحابنا مجهول است و موجب ضعف سند میشود.

عن بشر بن عبدالله شیبانی کوفی که هم از امام صادق روایت کرده است و در کتب رجالی از او به عنوان اصحاب امام صادق از وی تعبیر کردهاند. دال بر این مدح است. توثیق و تصدیق نشده اما ممدوح دانسته شده است.

عن ابی اصمه، قاضی مرو است. اسمش نوح بن ابی مریم خراسانی است. شهید ثانی میگوید «کان من البرایین» و از طرف منصور عباسی، به عنوان قاضی مرو منسوب شده بوده است. لذا به قاضی مرو مشهور شده بوده است.لذا ثقه نیست. از جهت قاضی بودنش نیز میتوان دو وجه برای آن ذکر نمود. یک وجه آنکه به اشاره امام بوده باشد.

عن جابر، که جابر موثق است. از اصحاب امام باقر علیهالسلام است.

لذا هر دو روایت از نظر سندی معتبر نیستند. نتیجتا دو روایتی که صاحب جواهر نقل فرمودند از نظر سند مورد تأیید قرار نگرفتند. البته ضعف سند آن منجر به عمل اصحاب میشود. یا به مضمون آن روایات دیگری وجود داشته باشد که تأیید شود.

 

 

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 


[1] الوسائل- الباب3 من أبواب الأمر و النهي الحديث 8.
[2] الوسائل- الباب3 من أبواب الأمر و النهي الحديث 1.
[3] الوسائل- الباب3 من أبواب الأمر و النهي الحديث 9.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo