درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی
99/02/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ مسائل نهی یدی/ اقوال در جواهر
در انکار بالید ضرب جایز است یا نه؟ مشهور قائلاند جواز؛ یعنی ناهی میتواند فاعل منکر را بزند تا اینکه ترک کند؛ بلکه بسا ضرب واجب و لازم است.
صاحب جواهر طرفدار همین رأی است، در آخر بحث هم میفرماید از حرفهای ما معلوم شد امربهمعروف یعنی وادار کردن شخص به معروف (معروف اعم از واجب و ندب)؛ امر به معروف یعنی وادار کردن شخص به اتیان معروف.
در مراحل قبل چطور امر به معروف معنا کردید و مصداق خارجی برای آن پیدا کردید؟ مثلاً بالقلب مع ضمیمه بود، یعنی همراه با مظهر و مبرزی باشد مثلاً فاعل منکر یا تارک واجب از ظاهر و رفتار ناهی یا آمر بفهمد باید چه کند؟ مرحله لسان هم تطبیق با خارج به همین نحو است. در هر مرحله «طلب» وجود دارد، بالقلب با ضمیمه، طلب میکند از تارک واجب یا فاعل منکر. بلسان هم طلب میکند فعل یا ترک فعل را. در مرحله بالید هم میخواهد انکار داشته باشد، طلب داشته باشد. بهطور طبیعی مصداقش در خارج ضرب است. ظهور معنای «ید» در خارج بهوسیله زدن هست؛ خلاصه اینکه به همان روالی که دو مرحله قبل معنا شد به همان روال انکار بالید را معنا میکنیم که از آن درمیآید جواز زدن.
آنگاهکه دو مرحله قبل را رفت و دید اثر ندارد، این مرحله بهوسیله زدن را انجام میدهد چون میبیند اثر در ضرب است.
بعضی روایات هم ظهور در این معنا دارد. آن روایتی که امام میفرماید: معنا ندارد ید بسته باشد، زبان باز باشد! اگر بناست که مبسوط اللسان باشد در امربهمعروف و نهی از منکر، باید این اختیار هم برای او باشد که به ید هم این کار را بکند. یکی دون الاخر معنا ندارد. اگر زدن جایز نباشد اما لسان باشد توجیه ندارد و قابل دفاع نیست.
آن افرادی که فاعل منکر هستند و تجاهر میکنند، امروزه طوری شده که لساناً فقط نهی میشوند. متأسفانه دستها بسته است و این آنها را جری کرده است. تجویز ضرب، خودش بازدارنده است. با این اوضاع که بیشتر از حرف نمیشود کاری کرد اگر زدن هم میبود دیگر جرئت نمیکنند تکرار کنند. اینکه برای ناهی جایز باشد زدن فاعل منکر، موجب قوت کار است به یک معنا! ما به دنبال بازداشتن بودیم، همین تجویز ضرب از عوامل بازدارنده است.
بعد از ضرب، جرح و قتل هست که بحث بعدی است. طبیعتاً در خیلی از نهی از منکرها، برای نهی بعد از دو مرحله، همه قبول دارند زدن جایز است که جلوی خیلی از مفاسد اینطور گرفته میشود. مثل کسی که در مرئی و منظر مردم گناه میکند و متجاهر به فسق است، در ملأ عام گناه میکند، حرمت میشکند. باید بستر، بستر سالمیباشد: مثل کسی که به خاطر بیماری انگشتش را باید قطع کنند، دستش را قطع میکنند برای اینکه بقیه بدن سالم بماند. موقعی که منکر در جامعه رواج پیدا میکند جلویش را با مراحل قبلی نهی از منکر نمیتوان گرفت، مگر فقط با ضرب!
اثرات سوء به لحاظ حرکات اجتماعی و برآوردهای کار واضح است که جلوی ضرب را نباید گرفت. ایذاء اشکال ندارد. در حد ایذاء هست، اجرای حد، تنبیهات بدنی و... همگی وجه آن، همین است. ایذاء، جلوی اجرای حدود را نمیگیرد.
متن جواهر : لكن ما سَمِعتَهُ من النصوص و الفتاوى الدالة على أنهما يكونان بالقلب و اللسان و اليد صريحُ في إرادة حمل الناس عليهما بذلك ُكلِه، بل هو معنى
قوله عليه السلام: «ما جَعَل اللّهُ بَسطَ اللسان و كفَ اليد و لكن جَعَلَهُما يَبسُطان معا و يَكُفان معا»
فيُمكِن إرادةُ ما يَشمِلُ الضرب و نحوه من أمر الأهل و نهيهم، كما أنه صرحَ في النصوص أيضا بالهجر و تغير الوجه و غيرهما مما يراد منه الطلب بواسطة هذه الأمور لا مجرد القول كما هو واضح بأدنى تأمل و نظر، بل منه يعلم أن المراد حينئذ من إطلاق الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر في الكتاب و السنة حمل تارك المعروف و فاعل المنكر على الفعل و الترك بالقلب على الوجه الذي ذكرناه، و باللسان و باليد كذلك، بل قد سمعت دعوى الإجماع من الأردبيلي على الأخير فضلا عن الأولين.
آن معنای که ایشان پسندید: امر به معروف یعنی وادار کردن به معروف و نهی از منکر یعنی منع و زجر افراد از انجام حرام. نه اینکه امر به معروف یعنی به لسان و زبان بگویند.
نصوص یعنی روایات (به معنای نص در مقابل ظاهر نیست)
شنیدی (شناختی) شما از نصوص(روایات) و فتاوا که دلالت داشت که امر و نهی میباشد به قلب و لسان و ید، از آنها به صراحت فهمیده میشد که مراد، حمل کردن مردم است بر آن دو (وادار کردن مردم را به انجام معروف و منع از ارتکاب حرام) به هر سه (قلب، لسان، ید) امربهمعروف و نهی از منکر یعنی وادار کردن به معروف من و زجر از انجام حرام.
وادار کردن مصداق دارد. مصداقی که برای انکار بالید ذکر بکنیم جز زدن است؟
مثل وقتیکه میگوییم انکار بالسان؛ خوب معلوم است که باید از لسان کمک بگیرد.
به وسیله اخبار فهمیدیم که بهوسیله ضرب میتوان وارد شد و اگر در حد وجود بود واجب است زدن
بل هو معنا قوله علیه السلام ما جعل الله بسط لسان و کف الید ...
خداوند این کار را نکرده که زبانتان را باز کرده و دستانتان را ببندد
ولکن جعلهما یبسطان معا و یکفان معاً...
یا هر دو را مبسوط قرار داده و یا هر دو را بسته (نه از ید استفاده کند نه از لسان: مثلاً در جاهایی که شرایط امر و نهی نیست؛ که گفتن ممنوع است چه برسد به زدن)
فیمکن اراده ما یشمل بالضرب...
ممکن است بگوییم مراد از بالید چیزی است که شامل ضرب میشود و نحوه مانند آن ضرب من امر الاهل و نهیهم که اهل خود را امر و نهی کند، از زدن کمک بگیرد
البته شرایط زمان و مکان حتماً در قضیه دخیل است مثلاً وضع طوری است که زدن حداقلی هم تبعات زیادی دارد مثل طلبهای که خانمش را زده هرچند معلوم بوده برای طلبه که زدن لازم است اما چون تبعات منفی دارد جایز نیست بلکه حرام است. یا جایی که مردم مدلی زندگی میکنند که به کار هم دخالتی ندارند اگر شما در آن محل به همه گیر بدهی و ایراد بگیری، مثلاً خانه به شما اجاره نمیدهند و تبعات دارد. مثال دیگر استاد: کسی در آلمان از حقوق یک نفر پرسید آن شخص خیلی بدش آمد، چون آنجا این سؤالات و این حرفها بد است.
آمر چطور عمل کند ناهی چطور عمل کند در اینطور جاها شاید فقط همان مراحل اول مجاز باشد نه ضرب و نه حتی جرح و غیره.
نکته اخلاقی: ما طلبهها خیلی باید مواظب باشیم. قبل از اینکه آداب معاشرت با همسر را یاد بگیریم سراغ مطالب دیگری میرویم هنوز کتاب نکاح را یاد نگرفته سراغ کتاب طلاق میرویم طلبهها با مهربانی، با مودت با همسر مراوده کنند. زنان جنس لطیفی دارند جنس لطیف زن اقتضا دارد که با لطافت و مهر و محبت با او مراوده شود. شغل خشن نداریم که خستگی کار را به سر خانم خالی کنیم
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته