< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی

99/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ ترتیب بین انکار/ نظر مرحوم صاحب جواهر

 

مشهور در مورد مراتب امر به معروف و نهی از منکر فرمودند: انکار بالقلب، باللسان، بالید. برخی از فقها بر خلاف نظر مشهور فقها، در مورد مراتب امر به معروف و نهی از منکر فرمودند اولاً بالسان، ثانیاً بالید. ثالثاً بالقلب. علامه در کتاب المختلف برای جمع بین این دو نظر توجیه فرمودند: منظور از نظر مشهور که انکار قلبی را به عنوان مرتبه اولی امر و نهی بیان نمودند آن است که انکار با قلب با ضمیمه است. اما غیر مشهور که انکار با قلب را مرتبه ثالثه امر و نهی دانسته‌اند انکار قلبی را بدون ضمیمه دانستند. به گونه‌ای که اگر به لسان یا با «ید» نتوانست جلوی گناه و منکر را بگیرد لااقل باید در قلب ناراحت باشد.

اما سخن علامه حلی خالی از اشکال نیست. انکار قلبی که همراه با ضمیمه نباشد و فقط در قلب ناراحت باشد بدون آنکه همراه با مبرز و مظهر باشد این نهی از منکر نیست و این سخن خالی از وجه است. لذا این توجیه تمام نیست.

دسته دیگری از فقها مراتب امر و نهی را این گونه بیان نموده بودند که اولاً بالید، ثانیاً باللسان، ثالثاً بالقلب. از کلام علامه در المختلف، درباره تبیین این نظر استفاده می‌شود که وقتی شما تحقق منکری را در عالم خارج مشاهده نمودید ابتدائا با «ید» با این منکر برخورد نمایید. یعنی اعمال و رفتار شما باید به گونه‌ای باشد که افراد را به ترک حرام و منکر و انجام واجبات تشویق کند. یعنی کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم. بنابراین بالید یعنی با عمل. عمل شما دیگران را به اتیان واجبات یا ترک محرمات وا می‌دارد. این معنا در برخی روایات نیز ذکر شده است. فعل و عمل شما برای دیگران الگو باشد. بنابراین تفسیر بالید در این جا به معنای ضرب و شتم نیست. بنابراین آن فقیهی که فرمود در برخورد با منکر ابتدا باید با «ید» برخورد نمایید سپس با قلب و سپس با لسان. منظورش این است که عمل و رفتار شما دیگران را از انجام حرام باز دارد. با این تفسیر کلام این دسته از فقها با کلام مشهور جمع می‌شود. طبق نظر مشهور بالید به معنای به ضرب و به اعمال قدرت از طریق دست است.

مرحوم صاحب جواهر میفرمایند: این توجیه خالی از اشکال نیست؛ زیرا از معنای انکار بالید خارج شدید. زیرا انکار بالید یعنی با دست و اعمال قدرت جلوی منکر را گرفت و جلوی منکر ایستاد. یعنی ضربی، جرحی و در مرحله آخر قتلی اتفاق بیفتد تا جلوی منکر گرفته شود. لذا بالید به معنای اصلاح رفتار خود و تهذیب نفس و غیره نیست. بالید یعنی برخورد فیزیکی داشته باشید.

لذا صاحب جواهر میفرماید اولی از توجیه علامه در المختلف آن است که بگوییم منظور از نظر این گروه از فقها که بالید را در مرتبه مقدمه دانسته‌اند منظور جایی است که نیاز است تا منکر را از طریق «ید» جلوگیری نمود. آنچه در نهی از منکر مؤثر است تنها از طریق اعمال قدرت ممکن است. اقتضای شرایط برای نهی از منکر انکار با ید است. اما ناهی قدرت ندارد با زور و زدن با عاصیان برخورد کند و جلوی منکر را بگیرد ولی قدرت این را دارد که با لسان جلوی منکر را بگیرد.

ممکن است این مطلب را نسبت به افراد مختلف بسنجیم. توضیح آنکه شرایط اقتضا می‌کرد که جلوی منکر بالید گرفته شود اما شخص قدرت ندارد با «ید» جلوی تحقق منکر را بگیرد اما دیگری می‌تواند با لسان جلوی منکر را بگیرد.

لذا صاحب جواهر بحث تعدد افراد را مطرح می‌کند. در این شرایط باید شخص دوم با لحاظ شرایط امر و نهی مثل احتمال تأثیر و عدم ترتب مفسده باید جلوی تحقق منکر را بگیرد. اما اگر هیچ کدام محقق نشد باید از طریق قلب انکار منکر صورت گیرد. در حقیقت نگاه این روایات به مراتب سقوط است. انکار بالید در وقت عاجز بودن ناهی ساقط می‌شود. بعد باید به سراغ انکار بالسان رفت. پس بحث در جایی است که وعاء و ظرف و حاجتش انکار بالید است. اما مشهور که می‌گفت در مرتبه اولی، انکار بالقلب در مورد جایی صحبت می‌کردند که حاجتی به انکار بالید نیست. لذا از انکار بالقلب شروع می‌شود. لذا بزرگانی که ابتدا انکار بالید را ذکر می‌کنند مربوط به جایی است که باید با «ید» جلوی منکر گرفته شود. اما متأسفانه امکان انکار بالید وجود ندارد. این توجیه ما اولی است از توجیهی که علامه در المختلف ذکر نموده است. اما چرا اولی است.

به دو دلیل:

    1. انکار بالقلب صرف و بدون مبرز را علامه جز مصادیق انکار محسوب نمود در حالی که این مرتبه جزء مراتب امر و نهی نیست. در وجه جمعی که ما ذکر کردیم انکار بالقلب صرف را از مصادیق امر و نهی ندانستیم.

    2. نکته دیگر در کلام علامه خلاف ظاهر بود این که ایشان انکار بالید را چنین توجیه کرد که خود شخص اعمال و رفتارش درست باشد. اما این امر خلاف ظاهر بود و ما در جمع خود چنین امری را مرتکب نشدیم.

انکار منکر که باید با آن برخورد داشته باشیم سه مرتبه دارد: که هر سه مرتبه جزء مراتب امر و نهی است. اولاً او را کتک بزنیم. ثانیاً با زبان و ثالثاً انکار با قلب با ضمیمه. این‌ها همه از مصادیق امر و نهی است. اما علامه فرمود آن‌هایی که مرتبه ثالثه را انکار بالقلب می‌دانستند انکار بالقلب بدون ضمیمه است اما باید گفت که این جزء مصادیق امر و نهی نیست. این نقطه ایمان است و اگر شخص این را نداشته باشد زیر زمین برای او بهتر از روی زمین است. اما شما دارید در مورد انکار منکر صحبت می‌کنید و انکار با قلب بدون ضمیمه جزء مراتب امر و نهی نیست. لذا ایرادی که به کلام ایشان وارد است آن است که ایشان انکار با قلب بدون ضمیمه را جزء مراتب انکار معرفی نموده است. در حالی که علما در مقام بیان مراتب انکار منکر هستند.

ایراد دوم به کلام علامه آن است که می‌فرمایند انسان به اعمال و رفتار خود رسیدگی کند. معلم النفس و معدلها باشد. کسی که نفس خود را تأدیب نماید او به تعظیم، سزاوارتر است تا کسی که صرفا مؤدب دیگران است. بالید یعنی اعمال و رفتار او به گونه‌ای است که شما را به یاد قیامت می‌اندازد. و دیدن او به یاد خدا می‌اندازد. و منطق او موجب ازیاد علم او می‌شود. یعنی کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم. اما صاحب جواهر فرمود سخنان شما درست است اما اسم این‌ها انکار بالقلب نیست.

ما حصل سخن آن که بالید یعنی این که عملاً شرایط را به گونه‌ای فراهم کنیم که زمینه ارتکاب منکر از بین برود. فضا را طوری ایجاد کنید که زمینه انجام واجبات فراهم شود؛ یعنی فرهنگسازی. البته این دیگر جزء امر و نهی نیست. این وظیفه اولی حاکم اسلامی و عموم مؤمنین است. ساختار گناه طوری نباشد همه اشخاص به ارتکاب گناه مشتاق باشند. ساختار را طوری ایجاد کنید که مردم به انجام نیکی‌ها باشد. البته اسم این امر به معروف و نهی از منکر نیست.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo