درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی
99/01/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ انکار به لسان/ اقوال در مورد ترتیب بین مراتب
مشهور فقها قائل به ترتیبند: (ترتیب ذیل)
۱. ابتدا انکار بالقلب با ضمیمه مُظهری:
در قلب نسبت به معصیت و گناهی که در خارج واقع شده ناراحت است و ناراحتی خود را اظهار میکند برای این مرتبه درجاتی است که عرض شد (از سبکتر تا درجه سنگین)
۲. انکار باللسان که آن هم دارای درجاتی ست:
اول: با زبان لین با وصف پیامدها و...
دوم: با شدت و غلظت (کلام شدید با تشر)
۳. انکار بالید با توجه به درجاتش.
اینکه گفتهاند از ایسر شروع کنید تا به اثقل برسید در فرضی است که حال و وضع قضیه مجهول است. مجهول است از این جهت که نمیدانیم فاعل منکر از انکار قلبی با ضمیمه بیشتر ناراحت میشود یا از انکار به لسان.
اما اگر میدانیم که فاعل منکر از انکار به قلبی که همراه با اخم است بسیار اذیت میشود ولی زبانی بگوییم اذیت نمیشود یا اینکه میدانیم اگر پشت دستش بزنیم این برای او سبکتر است (و بهتر میپذیرد) باید همان (دومی) را انجام بدهیم، اینکه گفتهاند مراتب در فرضی است که حال شخص را نمیدانیم اما اگر بدانید یکی اذیتش کمتر است دیگر رعایت ترتیب لازم نیست و همان مرتبه که سبکتر است، معین میشود.
ضمناً برای نهی از منکر، قصد قربت هم لازم نیست اینکه چه جهتی باشد، مهم نیست که برای حفظ آبرو باشد یا غیره.
نظر صاحب جواهر هم این است.
اقوال دیگر در مسئله:
الف) در مواجهه با منکر ابتدائاً وظیفه لسان است بعد بالید ثالثاً انکار بالقلب.
ب) انکار بالید اولین وظیفه است ولو به ضرب و قتل، اگر قدرت نداشت انکار با لسان و اگر چنانچه امکان نداشت انکار بالقلب.
ج) برخی هم فرمودند وظیفه با در نظر گرفتن شرایط، انکار بالید و باللسان هست معاً؛ اگر تمکن نداشت و نتوانست هر دو را با هم جمع کند با لسان و قلب جلوی منکر را بگیرد؛ اگر برای همین هم قدرت نبود انکار باللسان علی کل حال باید انجام شود و هیچ چیز مسقط این معنا نیست؛ یعنی چیزی باعث سقوط وجوب انکار باللسان نمیشود.
بعضی اشکال به نظر اخیر کردهاند که نهی از منکر شرایطی دارد و یکی از آن شرایط این است که: اگر احتمال خوف و ضرر باشد امر و نهی ساقط میشود یا چهبسا انکار باللسان تأثیر ندارد، چطور شما میفرمایید انکار بالسان واجب است علی کل حال؟ خیر باید شرایط ملاحظه شود.
عبارتهای صاحب جواهر درباره این اقوال ذکر شود.
بعد از آن توضیح این اقوال و تطبیق قول مشهور را بررسی خواهیم کرد.
نکته: اینکه مشهور گفتهاند رعایت مراتب و درجات لازم است دلیلش حرمت ایذاء مؤمن است پس باید ملاحظه شود به اخف و سبکتر ارتفاع گردد تا برسد به درجه و مرتبه بعد؛ الا ما خرج بالدلیل! یعنی آن جایی که منکری انجام داده و خودش کاری کرده که این وضع پیش بیاید!
متن جواهر: و لكن ذلك كله مع فرض ترتبها في الإيذاء، و إلا فلو فرض أن الهجر أشد إيذاء من بعض القول وجب الثاني، و لو عُلم من أول الأمر أنه لا يجدي إلا المرتبة الأخيرة من المراتب استعملها من غير تدرج، إذ هو في مجهول الحال، لكن عن الشيخ و ابن حمزة «يجب أولا باللسان ثم باليد ثم بالقلب» و عن سلار «باليد أولا، فإن لم يمكن فاللسان، فإن لم يمكن فالقلب» و عن الحلبي في الإشارة «يجب باليد و اللسان، فإن فقدت القدرة أو تعذر الجمع فيه بين ذلك فباللسان و القلب خاصة، فإن لم يمكن الجمع فيه بينهما لأحد الأسباب المانعة فلا بد منه باللسان، و لا يُسقِط الإنكارَ به شيء».
حرفهایی که زدیم در فرضی است که اینها در ایذاء هم به نحو ترتیب باشد و الا اگر فرض قرار بدهیم که هجر (ترک مجلس) برای فاعل منکر سخت تر باشد از بعض قول (لسانی گفتن) دومی واجب است واگر از حال و روز او علم داریم که شاید این سخن یا ترک مجلس جلوی منکرش رو نمیگیرد میرویم سراغ ید، (مثلاً عملاً وارد قضیه شده و ظرف خمر را خالی کند)
«استعمالها مرتبة اخیر بغیر تدرّجاً»؛ یعنی گاهی تدرج و رعایت درجات لازم نیست. و از تدرج خارج شوید. تدرج در فرضی است که حال مجهول است یعنی نمیدانیم این شخص از کدام بیشتر مؤثر است؟ پس باید ترتیب و درجه رعایت شود. اما اگر حال مشخص است همان تعیین مییابد.
1. «لکن عن الشیخ و ابن حمزه یجب اولاً بللسان ثم بالید ثم بالقلب...»؛ اول به لسان بعد ید و بعد قلب.
2. «عن سلّار بالید اولا فان لم یمکن باللسان فان لم یمکن فالقلب...»
3. «عن الحلبی فی الاشاره یجب بالید و لسان (معاً) و بعد لسان و قلب (معاً)»
4. این هم نظریه چهارم در مسئله است: آنچه واجب است این است که ید و لسان با هم باشد. اگر قدرت جمع را نداشت به خاطر اسباب مانعه «فلا بدّ انکار بللسان ولا یسقط الانکار به شیٌ» انکار لسانیاش را باید داشته باشد؛ یعنی هیچ چیزی مسقط انکار بالسان نیست.
کلام استاد:
با این توسعه نمیشود این حرف را زد، چون برای امر و نهی شرایط ذکر شده است.
تحقیق: (آدرس دقیق و متن ذکر شود)تحقیق: (آدرس دقیق و متن ذکر شود)
متن وسیله: و يجبان باليد و اللسان و القلب و يقدم باللسان و يعظه يخوفه و يوبخه و ربما يقوم الفعل في ذلك مقام القول من الإعراض عنه و ترك التعظيم له و الإزراء به و الهجر عنه فإن بخع و إلا زجره فإن لم ينجع ردعه و ضربه إن أمكنه فإن لم ينجع و شدد عليه ارتفع إلى التأديب و إن أدى إلى التلف إن كان مأذونا من جهة من له ذلك. فإن لم يقدر على شيء من ذلك أو خاف مفسدة فيه اقتصر على القلب و ربما يعرض ما يصيران له قبيحين و ذلك إذا أديا إلى مفسدة و إذا أكره أحد على ترك المعروف أو ارتكاب المنكر ما لم يكن قتل نفس محرمة أو قطع عضو منها لزم[1]
متن إشارة السبق: فمع تكامل هذه الشروط و حصول الاستطاعة و المكنة يجب باليد و اللسان و القلب فإن فقدت القدرة و تعذر الجمع فيه بين ذلك فباللسان و القلب خاصة، و إن لم يمكن الجمع فيه بينهما لأحد الأسباب المانعة فلا بد منه باللسان الذي لا يسقط الإنكار به شيء.[2]
متن الجمل و العقود: و هما ينقسمان ثلاثة أقسام: باليد، و اللّسان، و القلب.
فمن أمكنه الجميع وجب عليه جميعه. [فان لم يمكنه الجميع وجب عليه باليد]. فان لم يمكنه باليد وجب بالقلب و اللّسان. فان لم يمكن باللّسان فبالقلب.[3]
متن المراسم العلویه: فمن وجب عليه إنكار المنكر و الأمر بالمعروف فحاله تنقسم إلى ثلاثة أضرب: من يمكنه بيده، و من يمكنه بلسانه، و من يمكنه بقلبه. و هو يترتب باليد أولا، فان لم يمكن فباللسان، فإن لم يمكن فبالقلب و يجب أن يفعله على الوجه الذي يعلم أو يظن أنه ادعى، لا على الوجه المضر: فإن رفقا فرفقا و إن عسفا فعسفا.[4]