درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی
98/12/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ انکار لسانی/ شروع به ایسر
بحث این است که رعایت درجاتی که برای مراتب امر به معروف و نهی از منکر ذکر شده، لازم است.
رعایت درجات در واقع به جهت کمتر ضرر وارد شدن به فاعل حرام یا تارک واجب است نکتهاش همین است. انصاف مطلب هم این است که این امر باید رعایت شود. حالا اگر از کسی خلافی سرزد، آن فردی که میخواهد جلوی او را بگیرد باید ملاحظه کند به چه مقدار اقدام، او از منکر بازداشته میشود. اگر گرهای به دست باز میشود نباید به دندان باز کند یعنی رعایت ایسر باید بشود لذا این مطلب در عبارات کثیری از فقها به صراحت آمده است.
ما در بحث کتاب جواهر هستیم. برخی اظهار میداشتند که روی عبارات خصوصاً معطل شویم چرا که امتحان هم با متن جواهر همراه خواهد بود حالا بنده که در ادامه نگاه کردم بحث را، تقریبا دو سه صفحه مطالبش را از بیرون عرض کردیم. اینها را مرور م-یکنیم تا بعداً دوباره به عبارات تحریرالوسیله مرحوم امام (ره) برگردیم. در عبارات تحریر تا آنجا رفتیم که مرحله اولی بحث شد یعنی مرحله انکار بالقلب و عرض شد که برایش درجاتی است و بعد به انکار باللسان پرداختیم و درجات آن هم بیان شد. و فرمایش مرحوم امام در تحریرالوسیله انکار بالید را منفکاً بحث کرده است که در مرحله سوم است برخلاف آنچه که در شرایع انکار باللسان و بالید را معاً میآورد. البته ما هم تفکیکش کردیم و بحث الان ما انکار باللسان است.
در انکار باللسان، رعایت درجات لازم است؛ عرض شد به اینکه موعظه اگر وسیلهای است و نوعاً هم میتواند وسیله خوبی باشد برای بازدارندگی افراد از گناه، اول از موعظه استفاده شود برای متنبه کردن شخصی که فاعل منکر است. حالا بر اینکه نام این اقدام، امر به معروف و نهی از منکر است یا خیر؟ ما گفتیم که شاید نباشد اما در عین حال، راه خوبی است که این را هم نوع آقایان فرمودهاند. بعد در تأیید این مطلب که موعظه مقدم است بر سایر اقدامات، آیه شریفه قرآن را به عنوان دلیل مرحوم صاحب جواهر ذکر میکنند که «اگر دیدید دو طائفه از مؤمنین در مقابل هم قرارگرفتند، اولین اقدامی که شما دارید، اصلاح میان آنها باشد». وسیله اصلاح، همین وعظ است با این گروه صحبت کنید که این کار شما موجب خونریزی است، موجب این است که مؤمنین به تشتت و تفرقه بیفتند چون هر دو گروه مؤمن هستید و هر دو خدا و قیامت را قبول دارید و... از این حرفها باید گفت تا اینها دلهایشان نرم شود و دست از جنگ و خونریزی بردارند. بنابراین آنچه که وظیفه اول انسان است همین موعظه کردن و اصلاح بین آنها است. اگر یک وقتی نشد وارد مرحله بعد شوید؛ یعنی با آن کسی که حالت طغیان پیدا کرده و نسبت به گروه مقابلشان سرکش است با او برخورد کنید حتی شده برخورد بالید یعنی در جنگ با او قرار بگیرید تا سر جای خودش بنشیند. منظور آن است که باید از ایسر شروع شود و وظیفه اول همان ایسر است تا بعد به اثقل برسید.
آمدیم به سراغ عبارات آقایان تا این بحث که فرمودند اگر انسان عارف به این باشد که با استفاده از ایسر نسبت به جلوگیری از منکر اثری نیست به طور طبیعی باید منتقل شود به آن انکاری که اثقل ممکن است باشد. اما اصل مطلب آن است که الایسر فالایسر رعایت شود.
اشکال:
یک اشکالی مطرح شد و آن این بود که ادلهای که به طور مطلق دستور میدهد که امر به معروف و نهی از منکر کنید، اطلاق آنها این اجازه را میدهد که از ایسر آغاز کنیم و یا از اثقل در حق شخص. با توجه به این اطلاق، چطور اصرار دارید که حتما از ایسر شروع شود؟!
پاسخ:
مرحوم صاحب جواهر این مطلب را بررسی میفرمایند و در نتیجه میفرمایند همان حرف فقها حرف قابل دفاعی است و حرف ما هم همین است که باید از ایسر شروع شود. چرا؟
متن جواهر: و دعوى أن إطلاق الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر يقتضي خلاف الترتيب المزبور- بل قد سمعت ما في بعض الأخبار السابقة من التزام ارتكاب الأثقل من الإنكار- يدفعها ما يستفاد من غيرها من مراعاة الترتيب مضافا إلى قاعدة حرمة إيذاء المؤمن و إضراره المقتصر في الخروج منها على مقدار ما ترتفع به الضرورة، بل لعل قوله تعالى: ﴿فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما، فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتّى تَفِيءَ إِلى أَمْرِ اللّهِ﴾[1] إلى آخره ظاهر في ذلك باعتبار تقديم الصلح أولا، على أن التعارض بين إطلاق الأمر بالمعروف و بين النهي عن الإضرار بالمؤمن و الإيذاء له من وجه، و المعلوم من تخصيص الأخير بالأول حال الترتيب الذي ذكرناه، و حينئذ فالمتجه الاقتصار فيهما على أول مراتب الإنكار بالقلب على وجه يظهر للمأمور و المنهي ذلك، ثم المرتبة الأخرى منه الأيسر فالأيسر إلى أن تنتهي مراتبه بأقسام الهجر و تغير الوجه و نحوهما فإن لم يجد استعمل اللسان أيضا بمراتبه الأيسر فالأيسر، فإن لم يجد استعمل اليد أيضا بمراتبها.
چنانچه ادعا شود که اقتضای اطلاق ادله امر به معروف و نهی از منکر، خلاف ترتیبی است که فقها ذکر کردهاند بر اینکه اصرار دارند اول انکار بالقلب باید باشد و درجاتی دارد و باید رعایت شود و بعد از آن انکار باللسان را فرمودند با ملاحظه درجاتش و در نهایت انکار بالید را فرمودند (هنوز ما این بحث را به تفصیل بیان نکردهایم) بلکه فراتر از این: که این ترتیب، خلاف اطلاق است از برخی روایات سابق چنین استفاده میشود که اولاً اثقل (بالید) را انجام بدهید و بعد مراتب بعدی را. (از کلمه ارتکاب نترسید اینجا به معنای انجام دادن است)
ولیکن در ادامه میفرمایند: «یدفعها....» قبلاً هم گفته بودیم که اخبار متعددی داریم که از آنها ترتیب استفاده میشود و باید گفت که اکثریت با این روایات بود. «مضافا الی....» این خیلی مهم است؛ نباید کاری بکنید که مؤمن اذیت شود لذا وقتی میخواهید نهی از منکرش کنید چه بسا او اذیت هم میشود ولی کار شما درست است تا مقدار اذیتی که لابدّ از آن هستیم و مفرّی از آن نیست خب چارهای نیست، منشأ این اذیت هم خودش شده است دیگر. اما به همان مقداری که منشأ فعل او هست شما از اضرار به او کمک میگیرید. نظیر آن میشود که شما میخواهید شخصی را در حال دزدی نهی کنید اگر به یک نهیب زدن و به یک فریاد زدن، او کارش را ترک میکند در اینجا شما حق ندارید چوب برداشته و او را بزنید. بنابراین مراتب ذکر شده است. اگر به زد و خورد واقع شد به آن مقدار مجاز هستید که به حدّ دفاع مربوط است اگر در دفاع هستید و یک چوب به او زدید فرار کرد و رفت، در حال فرار کردن او اگر چوب دوم را بزنید میگویند این ممنوع است. این را در بحث جرح و ضرب، آقایان ذکر میکنند در جلسات آتی به تفصیل بحث خواهیم کرد.
در اینجا قاعده اولیه، حرمت ایذاء و اضرار مؤمن است؛ نه ضرر به حیثیت او، خصوصاً ضرر به حیثیت که در اینجا بسا این نهیها همراه با از بین بردن حیثیت شخص باشد.
که در اینجا باید اکتفا شود در خروج از این قاعده بر مقداری که مرتفع میشود از آن، ضرورت. «الضرورات تُقَدَّر بقَدَرِها» حالا ضرورت اقتضا میکند که او را اذیت کنیم یا ضرری به او بزنیم، ضرورت کدام است؟ ضرورت آن است که جلوی منکر گرفته شود. بنابراین به مقداری که ضرورت اقتضا میکند، مجاز است ولی بیشتر از آن نه.
2 نکته بیان شد:
1. روایاتی که رعایت ترتیب را میگویند.
2. ایذاء. قاعده حرمت ایذاء مؤمن و اضرار وی.
سوال: اضرار مؤمن و ایذاء مؤمن آیا با یکدیگر متفاوتند؟
جواب: هر دو حرامند. هر ایذائی اضرار است مثلاً ساعت استراحتش را به هم زدهاید این میشود ایذاء، ضرر هم هست (ضرر معنوی) لذا این اضرار که در متن آمده اضرار مالی نیست مگر در موارد خاص. مثلاً میخواهید با زبانتان به وی حرفی بزنید این کار به این مساله وارد میشود که به وجاهت و حیثیت وی لطمه و ضرر زدهاید، این از مصادیق اضرار است؛ ضرر منحصر در ضرر مالی نیست. شاید آن قصه سمرة بن جندب که پیامبر (ص) فرمودند: «لاضرر و لاضرار فی الاسلام» او ضرر مادی نمیزد بلکه میرفت از نخلش خبر بگیرد و حضرت با همین جمله، جلوی او را گرفت. اما دارید به آبروی او لطمه میزنید و داخل زندگی او میشوید اینها نسبت به آن بنده خدایی که در آنجا ساکن است، ضرر معنوی محسوب میشود. غرض آنکه آن ضرر منحصر به ضرر مادی نیست.
حالا با این حساب، بسا (مثلاً فرض کنید) ضرری به او بخورد ولی اذیت نشود. این ممکن است که گاهی چون فرد پوست کلفتی است با اینکه ضرری به او رسیده ولی او اذیت نشود.
نوعاً ایذاء و اضرار در ردیف هم هستند آنجا که ایذاء است اضرار است و بالعکس، اما بسا جایی ضرر باشد ولی از آن ضرر، فرد اذیت نشود.
این قاعده ایذاء و اضرار مؤمن را باید ملاحظه کرد؛ «المقتصر فی الخروج منها.....» که اکتفا میشود در خروج از این قاعده بر مقداری که مرتفع میشود بدان، ضرورت.
اما نکته بعدی:
3. بسا قول خداوند متعال در سوره حجرات/آیه 9 ظهور در همین معنا داشته باشد که از ایسر باید شروع کرد به اعتبار اینکه آیه میگوید ابتداءً صلح را انتخاب کنید.
آیه را ملاحظه کنید: ﴿فاصلحوا بینهما.....﴾
«اصلاح داشته باشید بین آن دو طائفه و دو گروهی که در مقابل هم قرار گرفتند؛ یکی سرکش است و حاضر نیست متنبه شود به آن تذکر، در اینجاست که میتوانید به سراغ اثقل بروید یعنی امری که سنگینتر است.» یعنی اصلاح ایسر است نسبت به قتل و مقاتله.
علاوه بر این امر که تعارض بین اطلاق امر به معروف و بین نهی از اضرار به مؤمن و ایذاء مؤمن، من وجه است. دیروز هم عرض شد که نسبت بین این دو، عامین من وجه است. معلوم و روشن است که این اخیر (حرمت اضرار به مؤمن) را به اولی (دلیل وجوب امر به معروف و نهی از منکر ) تقیید میزنیم. یعنی اضرار مؤمن حرام است مگر جایی که امر به معروف و نهی از منکر صدق کند. چرا که ریشه اینکه امر و نهی هم پیدا شده، کار خود فرد است؛ لذا اخیر را تخصیص میزنیم به اول در حال ترتیبی که ذکر کردیم. به عبارت دیگر وقتی میخواهید وارد اضرار شوید و به او ضرر بزنید ملاحظه کنید به چه مقدار ضرر زدن بر او، او از منکر بازداشته میشود، لذا این علی القاعده است که به ایسر اکتفا شود.
«و حینئذ فالمتّجه ....»؛ متّجه آن است که انسان در امر و نهی اکتفا کند به اولین مرتبه یعنی انکار قلبی «علی وجه.....» این وجه، یادتان نرود بر روی این وجه بسیار تأکید شد یعنی انکار قلب به این وجه باشد که برای آن شخصی که میخواهیم امر و نهیش کنیم این انکار شما معلوم شود به اینکه فعل او را نمیپسندید و ترک فعل را طلب دارید. و اگر وارد مرتبه بعد شد یعنی مرتبه لسانی، باز هم باید ملاحظه الایسر فالایسر شود و اگر باز هم وارد مرحله ید شد باید آن ملاحظه، صورت پذیرد.
این حرف در وقتی است که ایذاء مؤمن در بررسی که انجام میدهیم همین ترتیب در آن باشد یعنی کمترین اذیت او به این است که انکار بالقلب باشد بعدش انکار باللسان و بعدش هم انکار بالید. اما اگر موردی هست که خیلی برای او سنگین میشود که شما مجلس او را ترک کنید (مثلاً میگوید ای کاش سیلی میزد ولی ترک مجلس نمیکرد) اگر برای آن فرد، خیلی سنگین است که مجلسش تعطیل و ترک شود از طرف شما، خب در اینجا لساناً امر و نهی کنید و البته وقتی میبینید تأثیر بر او در انکار به لسان است همان را انجام داده و از انکار به قلب صرف نظر کنید چون در مرتبه اول (انکار قلبی) آن فرد بیشتر اذیت میشود بنابراین باید مرتبه دوم انتخاب شود. و احیاناً بر همین اساس باید گفت اگر مرتبه سوم اذیتش کمتر است برای آن فرد مأمور و منهی، مبنی بر اینکه انکار بالید را وظیفه عمومی مؤمنین بدانیم نه اینکه بگوییم وظیفه حکومت است؛ مثلاً خوردن سیلی، اذیت کمتری برای وی دارد تا ترک مجلسش، باید همین مرتبه انتخاب شود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته