< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی

98/12/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ انکار لسانی/ ابتدا به ایسر

 

بررسی اشکال مصداق نهی از منکر بودن موعظه:

اینکه امر به معروف و نهی از منکر شامل موعظه شود محل اشکال است گویی اینکه موعظه شیٌ و نهی از منکر شیٌ آخر.

روایتی که در اوایل بحث امر به معروف و نهی از منکر داشتیم را ملاحظه مینماییم؛

وسایل الشیعه باب ۴ از ابواب امر به معروف و نهی از منکر حدیث ۳:

«قَالَ مَنْ مَشَی إِلَی سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِتَقْوَی اللَّه وَ وَعَظَهُ وَ خَوَّفَهُ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الثَّقَلَیْنِ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِثْلُ أَعْمَالِهِمْ إلا الامام (ع)»

کسی که به سمت سلطان جائر حرکت کند برای اینکه او را به تقوی الهی امر کند (امر به تقوی الهی همان امر به معروف و نهی از منکر) (مصادیق تقوی الهی: رعایت عدالت و عدم ظلم )و او راموعظه کند و او را بترساند. جمله (او را موعظه کند) عطف به فأمره شد.

حال چه نوع عطفی است؟ اگر تفسیری باشد که امر به تقوی الهی همان موعظه و ترساندن شخص است پس همه به یک معناست یا اینکه هر کدام معنایی جدا دارد و عطف به هم شده است.

صورت امر و نهی کردن به حسب ظاهر غیر از صورت موعظه کردن است. پس میتوان گفت موعظه غیر از امر و نهی است

البته یکی از راهکارهای جلوگیری از منکر موعظه کردن است و مهم این است که جلوی منکر گرفته شود اگر ببینی که موعظه مؤثر است و البته که مقدم هم هست چون لسان موعظه از لسان امر و نهی نرمتر است. پس باید موعظه را انتخاب کند اما اگر دید با موعظه تأثیری نمیبیند باید سراغ امر و نهی برود. البته افراد و مصدایق دیگری هم برای جلوگیری از منکر وجود دارد مثل ترک مراوده و ارتباط یکی از مصادیق آن است. (اسمش را انکار به وسیله عمل نیز میتوان گذاشت) مثلاً یکی از راهکارهای جلوگیری از منکر توسط دولت این است که با کشورهایی که ظالم ترک مراودات اقتصادی داشته باشند.

به هر حال به تناسب حال و زمان و مکان روشی را انتخاب کند که به وسیله آن طرف مقابل را از ارتکاب منکر باز بدارد و همچنین، همان طور که قبلاً گفته شد از آسانتر شروع کند تا به برخورد سنگینتر برسد (طرفدار الایسر فالایسر)

یا نظر دیگر این که ادله نهی از منکر مطلق است به شما این اجازه را می‌دهد که نهی از منکر را داشته باشید ولو به اثقل و سنگینتر.

بررسی دو نظر فوق:

برخی از اخبار ابتدا از اثقل را بیان کرده است و ابتدا امر و نهی به ید را بیان کرده است در آنجا عرض شد که این روایات درصدد بیان مراحل و مراتب امر و نهی نیستند (ترتیب و وظیفه مکلف را بیان نمیکردند) بلکه از روایات استفاده میشد که در برخورد با منکر اینها راهکارها و طرق امر و نهی است نه ترتیب امر و نهی را.

مثلاً اگر مسافرت بروید شخصی که صاحب هزینه سفر است میگوید از موارد 1 و 2 و 3 میتوانید استفاده کنید نه به این معنا که ترتیبی بین آنها باشد و اول باید اولی را استفاده کنید و بعد به سراغ دوم بروید.

 

سوال: در این جا چرا آقایان و مشهور ترتیب را ذکر میکنند؛ سه مرحله که هر مرحله ای درجات دارد و اصرار دارند از درجه ایسر شروع شود؟

جواب: ما از طرفی ادله لفظیهای از کتاب و سنت بر وجوب نهی از منکر داریم و از طرفی ایذاء و اضرار به مؤمن (اضرار به حیثیت و وجاهت و موقعیت) جایز نیست. و این مطلب را طبق نظر ائمه اطهار داریم که فرمودند: به آبروی مؤمن لطمه نزنید و نسبت بین این دو عامین من وجه است. یک وقت ممکن است امر به معروفی باشد در عین حال ضرری به وجاهت مؤمن زده نشود. بسا اضرار به حیثیت شخص است اما از امر و نهی خبری نیست جمعش این است که امر و نهی همراه با اضرار به وجاهت اوست. در این صورت اگر روش دیگری برای نهی از منکر وجود دارد که اضرار به حیثیت شخص نباشد باید آن را انتخاب کند مگر اینکه امکان امر و نهی غیر از همراه بودن با اضرار مؤمن وجود نداشته باشد که از طرفی امر و نهی واجب و از طرفی اضرار به اوست خوب در این صورت خود فاعل منکر سبب اضرار به حیثیتش شده است؛ یعنی فعل خودش سبب لطمه خوردن به آبرویش شد (فعل او ایجاد وظیفه برای شما کرد و شما سیلی به او زدید) و اشکالی نیست اما اگر میبیند به ایسر آن ممکن است باید از آن شروع کرد.

 

به عبارت دیگر اضرار به حیثیت دیگران حرام است الا بماخرج. ما خرج: آغاز به ایسر یعنی از ضرر کمتر شروع کن تا به بیشتر برسید.

یکی از اتفاقات حرامی که الان مرسوم شده است مجالس لهو و لعب است و منکری که او انجام میدهد را، دیگران نمیگویند موجب آبروریزی شده است. اما زمینه را فراهم کرده تا شخصی در مقابل او بیاستد در اینجا کدام مرحله از مراحل نهی از منکر را باید انجام دهد؟ لسان؟ قلب؟ ید؟

در این صورت انکار به قلب مقدم است بر انکار به لسان و آقایان فرمودند از انکار به قلب شروع کند همراه با ضمیمه اخم و صورت برگرداندن و ترک مجلس و.... سپس سراغ نهی لسانی برود.

از این دو کدام یک نسبت به اضرار و لطمه دار کردن حیثیت فاعل منکر نزدیک‌تر است (قلبی یا لسانی)

آقایان میفرمایند انکار به لسان لطمه بیشتری میزند تا اینکه مثلاً اخم کند یا مجلس را ترک کند لذا به لحاظ فهم عمومی و مذاق فقهی، آقایان میگویند: انکار به لسان اثقل است نسبت به انکار به قلب همراه با ضمیمه. لذا تأکید دارند که بر انکار به قلب به ضمیمه قبل از لسان باشد.

استدراک:

«نعم»؛ اگر شخص ناهی (آمر و ناهی و و مامور و منهی و زمان و مکان دخالت دارد) میبیند که اگر مجلس فاعل منکر را ترک کند (انکار به قلب) ضرر بیشتری به او میخورد تا اینکه لساناً تذکر دهد با فرض اینکه هر دو تأثیر دارد (احتمال تأثیر شرط امر و نهی بود) باید به سراغ انکار به لسان برود اما اگر یکی از آن دو تأثیر داشت باید همان را انتخاب کند در صورتی که انکار به لسان تأثیر داشت، باید انتخاب کند.

نظر دیگر:

برخی دیگر از فقها قائلند که ظاهر امر این است که انکار به قلب و لسان در مرتبه واحد هستند. جوازش را از شرع و اخبار گرفتیم اما در مقام اجرا قائل به ترتیب نیستند هر دو در یک حد هستند و فهم عرفی از هر دو این است که آبرو شخص ریخته شده و وجاهتش خراب شد. و این در شرایط عادی است (البته این بستگی به شرایط دارد گاهی ممکن است گفته شود شخص ناهی آبرویش رفت و به شخص عاصی گفته شود کار خوبی کردی که مجلس را ترک کرد)

کلام استاد:

باید در مقابل منکر ایستاد به قلب یا به لسان. از اول کدام یک را انتخاب کند بر فرض تساوی شرایط و احتمال تأثیر و…..؟ ترتیب دارد یا در مرتبه واحد هستند؟

جواب: وضعیت را بررسی کند و ببیند که اضرار به حیثیت در کدام یک کمتر است، انکار به قلب یا انکار به لسان. همان را انتخاب کند.

زیرا در مجمع برایشان جهتی است و ذو وجهتین میشود: 1- اضرار به حیثیت دیگری 2- انجام وظیفه امر به معروف.

از ابتدا در فکر باشد و هر کدام ضررش کمتر است همان را آغاز کند و فرد آمر و ناهی باید بصیرت و علم و آگاهی لازم را برای تشخیص داشته باشد و الا فسادش از اصلاحش بیشتراست.

نتیجه: هرکدام ضررش کمتر است، مقدم میشود.

متن جواهر: و كيف كان فقد صرح الفاضل و ابن سعيد و السيوري و الشهيدان و غيرهم على ما حكي عن بعضهم بوجوب مراعاة الأيسر فالأيسر في الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، بل نسبه بعض الأفاضل إلى الشهرة بل لم أجد من حكى الخلاف في ذلك، و إليه أشار المصنف بقوله:و يجب دفع المنكر بالقلب أولا كما إذا عرف أن فاعله ينزجر بإظهار الكراهية، و كذا إذا عرف أن ذلك لا يكفي و عرف الاكتفاء بضرب من الإعراض و الهجر وجب، و اقتصر عليه مراعيا للأيسر فالأيسر،

کیف کان به حرف دیروز میخورد که: امر و نهی اگر در قالب فعل هم هست، فعل باید از آن طلب فعل یا طلب ترک فهمیده شود و از انکار به قلب به تنهایی طلب فعل و ترک فهمیده نمیشود.

بنابر آنچه حکایت شده از بعضی بزرگان که تصریح دارند (نه اینکه کلامشان ظهور در این معنا داشته باشد) که مراعات ایسر فالایسر در امر به معروف و نهی از منکر واجب است. بلکه مشهور فقها قائل به این مطلب هستند و فراتر از این من ندیدم کسی در این امر قول خلاف را حکایت کرده باشد و قائل باشد و به همین مطلب مصنف (حلی) اشاره دارد.

فرمایش محقق حلی: در این که دفع منکر به قلب واجب است تردیدی نیست. از «کما» دوم طلب فهمیده میشود 1- آنجا که (من) ناهی آگاه و عارف هستم که فاعل منکر از این منکر منزجر و متنفر میشود و فاصله میگیرد (اشاره به شرایط امر و نهی یعنی احتمال تأثیر دارد)

2- به اظهار کراهت یعنی انکار به قلب همراه با مبرزش میباشد و الا نهی از منکر نبود.

و فرع دیگر این است که اگر آقای ناهی علم دارد به اینکه اظهار کراهت کفایت نمیکند و میداند که اگر به قسم دیگری از منهی و هجر برود تأثیر دارد. از مرحله انکار قلب پس باید به سراغ درجات بعدی برود مثلاً مجلس را ترک کند و…

اگر میداند که این مقدار کفایت نمی‌کند و آگاه به این است که اکتفا شود به ضربی (قسمی) از هجرهای دیگر که احتمال تأثیر دارد واجب است به هجر دیگر برود و البته حواسش باشد که اکتفا کند و شلوغش نکند. در مورد شخص گناه کار سرزنش ممنوع است مگر تنها راه باشد.

مراعياً للأيسر فالأيسر: مشهور فقها رعایت ایسر فالایسر را قائل هستند.

تحقیق 1: عبارت ها را پیدا کنید: فصرح الفاضل و ابن سعيد و السيوري و الشهيدان ( مرحوم فاضل در کجایی کتابشان این عبارت را دارند؟)تحقیق 1: عبارت ها را پیدا کنید: فصرح الفاضل و ابن سعيد و السيوري و الشهيدان ( مرحوم فاضل در کجایی کتابشان این عبارت را دارند؟)

 

متن قواعد: و يجبان بالقلب مطلقا، و أقله اعتقاد وجوب ما يتركه، و تحريم ما يفعله، و عدم الرضا به؛ و كما لو علم الطاعة بضرب من الإعراض و إظهار الكراهية أو الهجران، فيجب. و باللسان، بأن يعرف عدم الاكتفاء بذلك، فيأمره نطقا و ينهاه كذلك بالأيسر من القول فالأيسر متدرجا- مع عدم القبول- إلى الأخشن منه.[1]

متن تنقیح: قوله: و لا ينتقل إلى الأثقل إلا إذا لم ينجع الأخف‌

لا شك أن كل مرتبة من المراتب المتقدمة يمكن أن يعتبر فيها ثقل و خفة، و حينئذ ينبغي أن يكون مراد المصنف أنه لا ينتقل في كل مرتبة من المراتب المذكورة إلى الأثقل إلا إذا لم ينجع الأخف فنقول: مرتبة القلب أخفها اعتقاد‌[2]

متن لمعه: ثُمَّ يَتَدَرَّجُ فِي الْإِنْكَارِ بِإِظْهَارِ الْكَرَاهِيَةِ ثُمَّ الْقَوْلِ اللِّينِ ثُمَّ الْغَلِيظِ ثُمَّ الضَّرْبِ،[3]

متن روضه: ثم يتدرج المباشر في الإنكار فيبتدئ بإظهار الكراهة، و الإعراض عن المرتكب متدرجا فيه أيضا، فإن مراتبه كثيرة، ثم القول اللين إن لم ينجع الإعراض، ثم الغليظ إن لم يؤثر اللين متدرجا في الغليظ أيضا، ثم الضرب إن لم يؤثر الكلام الغليظ مطلقا[4]

تحقیق2: معنای کلمه ضرب را به دست بیاورید؟تحقیق2: معنای کلمه ضرب را به دست بیاورید؟

 

معنی ضَرَبَ الحصار (على أو حول) [عمومی] رامحاصره كرد، را احاطره كرد، را بلوكه كرد، را بايكوت كرد، ممانعت كرد ازضَربُ العنق [عمومی] گردن زدن، سر زدن (گردن زدن) ضَرب أجلا أو موعدا [عمومی] تاريخ يا وعده‌اي گذشت، وقتي (وعده‌اي) را مشخص كرد، مهلتي قرار دادضَرَبَ أطنابه (في، على) [عمومی] ريشه داوند در، ريشه كرد در، را فرا گرفت، را در برگرفت، رواج پيدا كرد درضَرَبَ باقنابل أو بالمدافع [عمومی] زير آتش توپخانه گرفت، گلوله‌باران كرد (با توپخانه) ضَرَبَ خيمة [عمومی]خيمه زدضَرَبَ رقما قياسيا [عمومی]ركوردي را شكست (پشت سر گذاشت) ضَرَبَ بالسلاح الناري [عمومی] شليك كرد، تيراندازي كرد، گلوله‌باران كرد (با سلاح)، هدف گلوله قرار داد ضَرَبَ عرض الحائط [عمومی]به سينه ديوار كوبيد، بي‌ارزش شمرد، به دور انداخت، ترتيب اثر نداد، زيرپا گذاشت، ناديده گرفتضَربَ عرض الحائط [عمومی]ناديده گرفت، به سينه ديوار زد (كوبيد)، بي‌اعتبار دانست، از اعتبار ساقط دانست، كنار گذاشت، دور ريخت.ضربة [عمومی]ضربة : بستن ، محکم زدن ، چتري بريدن (گيسو) ، صداي بلند يا محکم ، چتر زلف ، تپيدن ، زدن ، کتک زدن ، چوب زدن ، شلا ق زدن ، کوبيدن ، ضرب ، ضربان نبض وقلب ، تپش ، ضربت موسيقي ، غلبه ، پيشرفت ، زنش ، ضربت ، دميدن ، وزيدن ، در اثر دميدن ايجاد صدا کردن ، ترکيدن ، اصابت ، خوردن ، تصادف ، موفقيت ، نمايش يافيلم پرمشتري ، خوردن به ، اصابت کردن به هدف زدن ، خدمت کردن ، خدمت انجام دادن ، بکار رفتن ، بدرد خوردن ، توپ رازدن ، ضربت زدن ، بخاطر خطورکردن ، سکه ضرب کردن ، اعتصاب کردن ، اعتصاب ، ضربه ، برخورد ، لطمه ، حرکت ، تکان ، لمس کردن ، دست کشيدن روي ، نوازش کردن ، سرکش گذاردن (مثل سرکش روي حرف کاف)مِضْرَب [عمومی]مِضْرَب : ج مَضَارِب [ضرب]: مرادف (المِضْراب) است؛ «مِضْربُ الكرة»: چوب بازى توپ دستى يا تنيس، چادر بزرگ و پر حجم.مَضْرِب [عمومی]مَضْرِب : ج مَضَارِب [ضرب]: مكان و يا زمان زدن، اصل و نژاد، شمشير يا لبه آن، استخوانى كه در آن مغز باشد؛ «كان مَضْرِبَ المَثل او الأمثالِ»: او ضرب المثل بود.ضَرِيبَة [عمومی]ضَرِيبَة : ج ضَرائِب: جاى ضربه در بدن، آنكه بر او شمشير خورده باشد، ماليات، خراج، خوى و طبيعت؛ «هَذِهِ ضَرِيبَتُهُ الّتى ضُرِبَ عَلَيْها»: اين خُلق و خوى و طبيعت او است

- مِنَ السَّيْفِ: لبه شمشير

- مِنَ الصُّوفِ و نحوه: پشم رشته و مانند آن كه بافته شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo