< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی

98/12/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ انکار به ید/ معانی انکار به ید

 

معانی انکار به ید

در روایت امام حسن عسكري (ع) «من رأى منكرا فلينكر بيده إن استطاع، فإن لم يستطع فبقلبه، فحسبه أن يعلم اللّه من قلبه أنه لذلك كاره» در برخی نقل‌ها بلسانه هم آمده است که در این صورت ید به معنای دست خواهد بود.

در «فلینکر بیده» دو احتمال وجود دارد :

    1. معنای جامع اعم از اظهار وجهاً، اظهار لساناً و اظهار بید (یعنی بقدرته): در این صورت إن استطاع را باید به معنای استطاعت شرعیه بگیریم؛ زیرا امکان دارد از لحاظ عقل شخص امکان امر به معروف و نهی از منکر را دارد ولی از لحاظ شرعی خداوند این تکلیف را از او نخواسته است مثل استطاعت در بحث حج که استطاعت عقلی و شرعی متفاوت است شاید بتواند حج برود و بگردد ولی زندگی او پس از بازگشت به سختی خواهد بود ولی در این صورت عقلاً مستطیع است ولی شرعاً وقتی مستطیع است که حتی بعد از بازگشت هم زندگی معمولی داشته باشد. این معنا خلاف ظاهر و ضعیف است.

    2. به معنای ظاهر کلمه یعنی برخورد فیزیکی داشته باشد (سیلی بزند، پشت دستش بزند) در این صورت روایت مرحله انکار لسانی را متعرض نشده است.

الا اینکه در برخی کتابها روایت این گونه آمده است:

    1. ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡُ ﺍﻟْﺤَﺴَﻦُ ﺑْﻦُ ﻋَﻠِﻲٍّ ﺍﻟْﻌَﺴْﻜَﺮِﻱﱡﱡ ﻉ ﻓِﻲ ﺗَﻔْﺴِﻴﺮِﻩِ ﻋَﻦْ ﺁﺑَﺎﺋِﻪِ ﻋَﻦِ ﺍﻟﻨﱠﱠﺒِﻲﱢﱢ ﺹ ﻓِﻲ ﺣَﺪِﻳﺚٍ ﻗَﺎﻝَ ﻟَﻘَﺪْ ﺃَﻭْﺣَﻰ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪُ ﺇِﻟَﻰ ﺟَﺒْﺮَﺋِﻴﻞَ ﻭَ ﺃَﻣَﺮَﻩُ ﺃَﻥْ ﻳَﺨْﺴِﻒَ ﺑِﺒَﻠَﺪٍ ﻳَﺸْﺘَﻤِﻞُ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟْﻜُﻔﱠﱠﺎﺭِ ﻭَ ﺍﻟْﻔُﺠﱠﱠﺎﺭِ ﻓَﻘَﺎﻝَ ﺟَﺒْﺮَﺋِﻴﻞُ ﻳَﺎ ﺭَﺏﱢﱢ ﺃَﺧْﺴِﻒُ ﺑِﻬِﻢْ ﺇِﻟﱠﱠﺎ ﺑِﻔُﻠَﺎﻥٍ ﺍﻟﺰﱠﱠﺍﻫِﺪِ ﻟِﻴَﻌْﺮِﻑَ ﻣَﺎ ﺫَﺍ ﻳَﺄْﻣُﺮُﻩُ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪُ ﻓِﻴﻪِ ﻓَﻘَﺎﻝَ ﺍﺧْﺴِﻒْ ﺑِﻔُﻠَﺎﻥٍ ﻗَﺒْﻠَﻬُﻢْ ﻓَﺴَﺄَﻝَ ﺭَﺑﱠﱠﻪُ ﻓَﻘَﺎﻝَ ﻳَﺎ ﺭَﺏﱢﱢ ﻋَﺮﱢﱢﻓْﻨِﻲ ﻟِﻢَ ﺫَﻟِﻚَ ﻭَ ﻫُﻮَ ﺯَﺍﻫِﺪٌ ﻋَﺎﺑِﺪٌ ﻗَﺎﻝَ ﻣَﻜﱠﱠﻨْﺖُ ﻟَﻪُ ﻭَ ﺃَﻗْﺪَﺭْﺗُﻪُ ﻓَﻬُﻮَ ﻟَﺎ ﻳَﺄْﻣُﺮُ ﺑِﺎﻟْﻤَﻌْﺮُﻭﻑِ ﻭَ ﻟَﺎ ﻳَﻨْﻬَﻰ ﻋَﻦِ ﺍﻟْﻤُﻨْﻜَﺮِ ﻭَ ﻛَﺎﻥَ ﻳَﺘَﻮَﻓﱠﱠﺮُ ﻋَﻠَﻰ ﺣُﺒﱢﱢﻬِﻢْ ﻓِﻲ ﻏَﻀَﺒِﻲ ﻓَﻘَﺎﻟُﻮﺍ ﻳَﺎ ﺭَﺳُﻮﻝَ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪِ ﻓَﻜَﻴْﻒَ ﺑِﻨَﺎ ﻭَ ﻧَﺤْﻦُ ﻟَﺎ ﻧَﻘْﺪِﺭُ ﻋَﻠَﻰ ﺇِﻧْﻜَﺎﺭِ ﻣَﺎ ﻧُﺸَﺎﻫِﺪُﻩُ ﻣِﻦْ ﻣُﻨْﻜَﺮٍ ﻓَﻘَﺎﻝَ ﺭَﺳُﻮﻝُ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪِ ﺹ ﻟَﺘَﺄْﻣُﺮُﻥﱠﱠ ﺑِﺎﻟْﻤَﻌْﺮُﻭﻑِ ﻭَ ﻟَﺘَﻨْﻬُﻦﱠﱠ ﻋَﻦِ ﺍﻟْﻤُﻨْﻜَﺮِ ﺃَﻭْ ﻟَﻴَﻌُﻤﱠﱠﻨﱠﱠﻜُﻢْ ﻋَﺬَﺍﺏُ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪِ ﺛُﻢﱠﱠ ﻗَﺎﻝَ ﻣَﻦْ ﺭَﺃَﻯ ﻣِﻨْﻜُﻢْ ﻣُﻨْﻜَﺮﺍً ﻓَﻠْﻴُﻨْﻜِﺮْ ﺑِﻴَﺪِﻩِ ﺇِﻥِ ﺍﺳْﺘَﻄَﺎﻉَ ﻓَﺈِﻥْ ﻟَﻢْ ﻳَﺴْﺘَﻄِﻊْ ﻓَﺒِﻠِﺴَﺎﻧِﻪِ ﻓَﺈِﻥْ ﻟَﻢْ ﻳَﺴْﺘَﻄِﻊْ ﻓَﺒِﻘَﻠْﺒِﻪِ ﻓَﺤَﺴْﺒُﻪُ ﺃَﻥْ ﻳَﻌْﻠَﻢَ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪُ ﻣِﻦْ ﻗَﻠْﺒِﻪِ ﺃَﻧﱠﱠﻪُ ﻟِﺬَﻟِﻚَ ﻛَﺎﺭِﻩ ٌ(وسایل الشیعه(

به پیامبر(ص) عرضه داشتند که چگونه خواهد بود روزگار ما در شرایطی که ما قادر نیستم بر انکار آنچه از منکر مشاهده می‌کنیم پس رسول خدا فرمودند: باید شما امر به معروف و نهی از منکر داشته باشید و اگر غیر این باشد شما را عذاب الهی فرا خواهد گرفت سپس فرمودند: کسی که منکری را مشاهده می‌کند باید انکار به ید داشته باشد اگر برای شخص این قدرت باشد و اگر قدرت انکار ید برایش نبود به وسیله زبان انکار را انجام دهد و اگر نتوانست به وسیله قلبش انکار را داشته باشد پس در این فرض او را خدا کفایت است که می‌داند که در قلبش کاره منکر است.

در اخبار در جاهای مختلف داریم که ترتیب بر عکس آن چیزی است که در کلمات فقها آمده است. نمونه دیگر:

    1. وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُمَا ذَكَرَا وَصِيَّةَ عَلِيٍّ ص فَقَالا أَوْصَى إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ… إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص عَهِدَ إِلَيَّ فَقَالَ يَا عَلِيُّ مُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ بِيَدِكَ فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِكَ فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِكَ وَ إِلَّا فَلَا تَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَكَ[1]

امیر المومنین به فرزندش امام حسن وصیت فرمودند: همانا پیامبر عهد بر من قرار داد و پیامبر فرمود یا علی امر به معروف و نهی از منکر با یدت داشته باش و اگر نتوانستی به لسانت و اگر نتوانستی به قلبت.

پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) می‌فرمایند که امر به معروف ابتدا با دست سپس با لسان سپس با قلب یعنی وظیفه اولی با دست می‌باشد اگر مقدور بود وارد مراحل بعد می‌شویم. (نوعاً اخبار دعائم از لحاظ سندی مورد قبول واقع نمی‌شود.)

    2. وَ قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَراً فَلْيُغَيِّرْهُ بِيَدِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ لَيْسَ وَرَاءَ ذَلِكَ شَيْ‌ءٌ مِنَ الْإِيمَانِ 129 وَ فِي رِوَايَةٍ إِنَّ ذَلِكَ أَضْعَفُ الْإِيمَانِ[2]

    3. ترتیب ذکر شده در روایت: ید سپس لسان سپس قلب در بعضی تعابیر در ذیل (فَبِقَلْبِهِ) آمده است (إِنَّ ذَلِكَ أَضْعَفُ الْإِيمَانِ) بدین معنا که پایین ترین مرتبه ایمان این است که در دلش از انجام منکر در خارج ناراحت باشد.

در کلمه انکار به قلب تفاسیر مختلفی ذکر شد احتمال دارد که در روایاتی که حضرت اولین مرتبه را (بید) ذکر شده است بسا به گناهی هم که از شخص صادر می‌شود، مربوط شود. به عبارت واضح‌تر در برخی گناهان شخص باید تنبیه بدنی شود و صرف نهی از منکر با اخم کافی نخواهد بود و شارع به این مقدار اکتفا نمی‌کند؛ چرا که برخی گناهان، گناه سنگینی است. البته در اینجا إن قلتی مطرح می شود که در زمان برپایی حکومت اسلامی برای فرار از هرج و مرج این مرتبه از امر به معروف و نهی از منکر وظیفه حکومت است و نهی لسانی وظیفه‌ همگانی است.

اینکه چه مرتبه‌ای از مراتب امر به معروف و نهی از منکر اجرا شود به شخص نهی‌ کننده، زمان، مکان و سایر امور جانبی بستگی دارد.

مستفاد از مجموعه برخی روایات ترتیبی برعکس آنچه فقها گفته‌اند را بیان می‌کند: برخی از روایات ذکر شده در این بحث منافاتی با آنچه فقها ذکر کرده‌اند ندارد چون دلالتی بر ترتیب ندارد بلکه صرفاً بیان می‌دارد این سه مرتبه وظیفه شماست. برخی هم که دلالت بر ترتیب دارند یا سنداً مورد اشکال است یا و اگر هم بپذیریم بستگی به گناه مرتکبه دارد.

اگر بتوانی با اخمی جلوی ادامه‌ ارتکاب گناهی را بگیری عقل می‌گوید همین کار را بکن و به سراغ مراحل شدیدتر نرو؛ زیرا مؤمن حرمت دارد. به خاطر لغزشی که از شخص سرزده حرمتش به تمامه سلب نشود.

نوع خطا هم مهم است. گناه به هر حال قبح دارد و جلوی همه‌ی انواع آن باید گرفته ‌شود ولی به لحاظ تناسب جلوی منکرات شدیدة را باید به شدت گرفت. (شاید اقتضا داشته باشد که بالید برخورد شود. برخورد فیزیکی و اجرای تعزیرات که وظیفه‌ی قاضی است.)

ادامهی بحث معانی انکار قلب

نظر مرحوم فیض در مفاتیح

متن جواهر: و عن المفاتيح تفسيره بالبغض في اللّه، و لعله لبعض الأخبار، و ظاهر المنتهى و ما تسمعه من المتن أنه إظهار الكراهية، و لعله ل‌

یک معنایی که برای انکار به قلب ذکر شده این است که:

     انسان بغض فی الله داشته باشد؛ از بعضی روایات استفاده می‌شود که یکی از واجبات بغض فی الله است. (انسان برای خدا چیزی را مبغوض بدارد.) چند حدیث در جلسات آتی پیرامون این مطلب ذکر خواهد شد.

     اظهار (ابراز) کراهت: این معنا به أمر به معروف و نهی از منکر نزدیکتر است. در واقع یعنی نشان دهد که در درون از این امر کراهت دارد. البته می‌تواند فرد از یک چیز کراهت داشته باشد و آن را نشان ندهد. اگرچه نوعاً هر چه را که درون دارد ابراز می‌کند

شاهد این ادعا:

متن جواهر:

    1. قول أمير المؤمنين عليه السلام[3] : «أمرنا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله أن نلقى أهل المعاصي بوجوه مكفهرة»‌

حضرت فرمود: نبی اکرم دستورشان به ما این بود: آنگاه که ما با اهل معاصی ملاقات می‌کنیم به چهره‌های گرفته.

کراهت را با چهره‌ات اظهار کن.

تحقیق: این حدیث امیر المومنین را بررسی سندی شودتحقیق: این حدیث امیر المومنین را بررسی سندی شود

 

اشکال سندی

این بیان، بیان خوبی است. مشکلش این است که ثابت نیست این مطلب از رسول خدا صادرشده‌است

اگر از مناقشات دلالی صرف نظر کنیم، این روایت به دلیل این که متنش مردد بین دو نسخه است، قابل استدلال نیست. پس اگر متن «تهذیب» و «وافی» درست باشد و در کافی «أدنی الانکار أن‌تلقی أهل المعاصی بوجوه مکفهرة» باشد، دلالت بر بحث ما نمی‌کند؛ چون «انکار» معنایش «کراهت» نیست.[8] ولی اگر متن «وسائل» درست باشد و در کافی «امرنا رسول الله أن نلقی أهل المعاصی بوجوه مکفهرة» باشد، ممکن است بگوییم دلالت می‌کند.

پس متن مردد بین امرین است؛ که رسول خدا یا امیرالمؤمنین، آیا امر به انکار کرده‌اند و درنتیجه دلالتی بر «اظهار کراهت قلبی» ندارد؟ یا امر به برخورد با «وجوه مکفهره» کرده‌اند و درنتیجه «اظهار کراهت قلبی» را اثبات می‌کند؟ پس امر این روایت، دایر است بین ما یصح الاستدلال به و ما لایصح الاستدلال به.

نتیجه جواب بالا: راه اول -که این دو نقل، دو روایت است- بعید است صحیح باشد. اما راه‌های دوم (اشتباه نمودن شیخ طوسی) و سوم (تأیید نقل کافی با نقل‌های مشابه) و چهارم (اشکال سندی به نقل شیخ)، تمام بوده و درنتیجه مناقشه‌ی چهارم مبنی بر تردد نسخ بین دو نقل، ناتمام است. بنابراین اگر از اشکالات دلالی نقل «کافی» صرف نظر کنیم، نسخه‌ی دیگری که «تهذیب» و «وافی» از «کافی» نقل کرده‌اند، خدشه‌ای به صدور روایت «کافی» واردنکرده و مانع استدلال به آن نمی‌شود.

(در جلسات آینده بحث می شود: متن جواهر:

    2. و الصادق عليه السلام[4] : «قد حق لي أن آخذ البري‌ء منكم بذنب السقيم، و كيف لا يحق ذلك و أنتم يبلغكم عن الرجل منكم القبيح فلا تنكرون عليه و لا تنهرونه و لا تؤذونه حتى يترك»‌

    3. و قوله عليه السلام أيضا [5] : «لو أنكم إذا بلغكم عن الرجل شي‌ء‌ تمشيتم إليه فقلتم يا هذا إما أن تعتزلنا أو تتجنبنا، و إما أن تكف عن هذا، فإن فعل، و إلا فاجتنبوه»‌

    4. و قوله عليه السلام أيضا [6] : «إن اللّه عز و جل بعث ملكين إلى أهل مدينة ليقلباها على أهلها فلما انتهيا إلى المدينة فوجدا فيها رجلا يدعو و يتضرع- إلى أن قال- فعاد أحدهما إلى اللّه تعالى فقال: يا رب إني انتهيت إلى المدينة فوجدت عبدك فلانا يدعوك و يتضرع إليك، فقال: امض إلى ما أمرتك، فإن ذا رجل لم يتمعر- أي يتغير- وجهه غضبا لي»‌

إلى غير ذلك من النصوص التي تقدم بعضها الآمرة بهجرانهم و هجران مجالسهم.)

به نظر صاحب جواهر در صفحه بعد دقت کنید:

متن جواهر: لكن لا يخفى عليك ما في جملة من هذه التفاسير، إذ الأول كما ذكرنا سابقا ليس من الأمر بالمعروف و لا من النهي عن المنكر لغة و لا عرفا، و إنما هو من أحكام الإيمان حال وجود موضوعهما و عدمه

و كذا زيادة عدم الرضا بالمعصية معه، فإن الرضا و إن كان محرما في نفسه لكن عدمه ليس أمرا و لا نهيا، و كذا البغض ما لم يظهر، و أغرب من ذلك زيادة الابتهال الذي لا مدخلية له في الأمر بالمعروف، بل لا قائل بوجوبه،

نعم إظهار الكراهة و الهجر و نحوهما دالان على طلب الفعل أو الترك، و من هنا قلنا سابقا إنه لا بد من ضميمة في الإنكار بالقلب يكون بها داخلا في الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، إلا أنه بهذا المعنى مشروط أيضا بتجويز التأثير و بعدم الضرر.

ولکن مخفی نماند بر شما آنچه در پارهای از این تفاسیر است؛ زیرا همچنان که سابق ذکر کردیم؛

معنای اول: اعتقاد به وجوب و حرمت از مصادیق أمر به معروف و نهی از منکر لغتاً و عرفاً نمی‌باشد.

نهی در لغت زجر و بازداشتن شخص را گویند شخص در قلبش اعتقاد به حرمت فعل دارد و در عرف نیز اعتقاد حرمت را نهی از منکر نمی‌دانند. بلکه این اعتقاد به وجوب و حرمت از احکام ایمان است.

معنای دوم: بعضی اضافه نموده بودن اعتقاد به حرمت + راضی نبودن به معصیت، مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید: اینکه انسان نباید راضی به معصیت باشد یکی از تکالیف قلب است و اسم آن نهی از منکر نیست.

رضای به معصیت اگر چه فی نفسه حرام است ولکن عدم رضا امر و نهی نیست و أمر و نهی شئٌ و هذا المعنا شئٌ آخر.

معنای سوم: بغضی که شخص نسبت به معصیت دارد مادامی که بغض بدون اظهار و ابراز باشد، این معنای نهی نمی‌باشد.

معنای چهارم: غریب ترین مورد، ابتهال می‌باشد (تضرع إلی الله برای هدایت شخص عاصی) که آن دخالتی در امر به معروف ندارد. شاید ممدوح باشد اما واجب نیست؛ چرا که ابتهال کاری اخلاقی است و دلیل و قائلی بر وجوبش نداریم لکن أمر به معروف و نهی از منکر واجب است؛ ابتهال و امر به معروف و نهی از منکر به یک معنا نیست (عدم اتحاد موضوعی) و حتی این دو حکم واحد هم ندارند (عدم اتحاد حکمی)

آری اظهار کراهت و هجر (دوری، ترک مجلس و...) دلالت می‌کند بر طلب فعل یا ترک (امر به معروف: طلب فعل، نهی از منکر: طلب ترک) و مصادیق طلب متعدد است. کلمه طلب به معنای «سعی نحو مقصوده» (کسی سعی کرد به طرف مقصودش) می‌باشد. لذا اینکه صرفاً در دل یک اعتقادی دارد به معنای طلب نیست بلکه در معنای طلب اظهار نهفته است و سابقاً گفتیم که مرحله‌ انکار به قلب در أمر به معروف و نهی از منکر لزوماً باید با مُبرِزی یا مُظهِری همراه باشد تا به برکت همین همراهی داخل در معنای أمر به معروف و نهی از منکر شود.

انکار به قلبی که با ضمیمه باشد مطلقاً واجب است یا برای وجوبش شروطی است؟ اگرچه در رتبه‌هایی از نهی از منکر قرار می‌گیرد همان شروطی که برای انکار به لسان و بالید گفته می‌شد باید در اینجا هم باشد از جمله احتمال تأثیر و عدم ترتب مفسده.

متن مفاتیح: للإنكار مراتب: أولها بالقلب و هو أن يبغضه على ارتكاب المعصية، و هو‌ البغض في اللّه المأمور به في السنة المطهرة،[7]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo