< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی

98/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ انکار به قلب/ معانی انکار به قلب

 

متن جواهر: و في المروي [1] عن العسكري (ع) عن النبي صلى اللّه عليه و آله «من رأى منكرا فلينكر بيده إن استطاع، فإن لم يستطع فبقلبه، فحسبه أن يعلم اللّه من قلبه أنه لذلك كاره» إلى غير ذلك من النصوص

این روایت که مرحوم صاحب جواهر به آن اشاره دارند (مستند به امام حسن عسگری علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است):

از جهت سند: منتسب به امام حسن عسگری علیه السلام است اما اصل انتساب ثابت نیست؛ لذا از جهت اعتبار روایی محل تردید است.

از جهت دلالت: مستفاد از روایت این است که آنگاه که انسان با منکری مواجه می‌شود اگر قدرت دارد باید انکار به ید داشته باشد.

«بیده»؛ یکی از معانی‌اش این باشد که یعنی انکار به ید که از مراتب نهی از منکر است (برخورد فیزیکی داشته باشد و امثال آن)

«فلينكر بيده» (دو احتمال برای معنا وجود دارد):

الف) اگر خصوص مرتبه ثالثه نهی منکر بود، باید گفت روایت در بحث نهی از منکر به دو مرتبه اشاره دارد:

بيده إن استطاع بقلبه

ب) احتمال دیگر این که بیده یعنی بقدرته؛ ید الله یعنی قدرت خدا.

در اینجا هم قدرتی که دارد به تناسب مورد است به این معنا که:

یک وقت اِعمال قدرتش به این است که هم لساناً نهی کند هم خود را عبوس بگیرد، مجلس را ترک کند و هیچ اتفاقی برای او نمی‌افتد زیرا در توانش هست. هم این که احیاناً ضرب داشته باشد به این بیان که فاعل را (منکر را) بزند «بیده» را به معنایی بگیریم که هر سه را شامل شود قدرت این را دارد که نه ‌تنها در قلب بلکه به اعضا و جوارحش در مقابل منکر بایستد حالا به تناسبش.

در ذیل روایت دارد «فحسبه أن يعلم اللّه من قلبه أنه لذلك كاره» این همان مرتبه را بیان می‌فرمایند که در آن سه مرتبه نبود.

اگر نسبت به انکار به ید استطاعت نداشت پس در قلبش:

به قلب را چطور معنا کرد:

    1. اگر بگوییم انکار به قلب که از مراتب نهی از منکر بود که البته مرتبه‌ای دانی بود و دیگران هم می‌داند چرا که همراه مبرزی است.

    2. اگر این طور گفتیم که یعنی در قلبش نسبت به حرامی که اتفاق می‌افتد او ناراحت است و با مبرزی هم همراه نیست شاید «فحسبه أن يعلم اللّه من قلبه أنه لذلك كاره» دنباله همان است پس کفایت است این عبد را که خدا می‌داند شخص نسبت به گناه کاره است (کراهت دارد) یعنی در دلش از اتفاق گناه ناراحت است؛ اما آنکه خدا می‌داند معنایش این است که از خودش چیزی ابراز نکرد. و در این صورت جز مراتب نهی از منکر قرار نمی‌گیرد.

4 نکته:

1. فقط در دل ناراحت است همراه با مبرز نیست.

2. از اتفاق منکر در دل ناراحت است این را به مبرز ضمیمه می‌کند.

مبرز تاره: حرکات صورت و بدن است، ثانی مرتبه‌ لسانا حرف می‌زد، ثالث مرتبه بید بود و برخورد فیزیکی داشت

روایتی که اینجا می‌آوردند برای اثبات این مدعا که انکار به قلب مورد سفارش است و مطلوب مولا است.

روایت دیگری هم وجود دارد به این مضمون که: کسی که منکری را مشاهده کند اما در قلبش کاره باشد تعبیر این است که ایشان از این گناه غایب است (غاب عنه)، کنار گناه بود و گناه انجام شد اما او ناراحت است و در قلبش از آن گناه کاره است لذا گفته شده که از ان گناه غایب است. و بالعکس گاه اتفاق نابجایی می‌افتد و معصیتی در خارج انجام می‌شود با این که شخص غایب است ولی به خاطر این که او خوشحال است، در این جا تعبیر روایت این است که «انه شاهد»؛ نفری که از گناه غایب بود و گناه واقع شد و او راضی به آن گناه بود او شاهد بر آن گناه هست. حضرت رضایت قلبی را محور فرمایش خود قرار دادند.

مضمون دیگر این‌ است که در شرایط خاص مؤمن را کفایت است از اتفاق محرمات و ترک واجبات، در درون ناراحت و از دست او هم کاری برنمی‌آید همین مؤمن را کفایت است «فحسبه».

این مضمون را که؛ در قلب ناراحت باشد کافی است او را، در روایات زیادی داریم.

کراراً بیان شد: کراهت قلبی به‌ تنهایی اسم آن نهی از منکر نیست.

 

سوال: از روایت چگونه استفاده می‌شود مربوط به امر معروف و نهی از منکر است؟

جواب: اگر «بیده» را به هر سه زدیم یعنی خشم خود را به قدرتش ابراز کند و با منکر برخورد کند، وقتی «بیده» با قدرت ظاهر شد برای جلوگیری از نهی از منکر تاره گاهی اخم می‌کند و باعث می‌شود شخص دست از گناه بردارد، اُخری مرتبه به لسان، ثالث مرتبه به تنبیه بدنی؛ اما اگر استطاعت به این امر ندارد و در دلش ناراحت از گناه باشد در چهار نکته سخن می‌گوییم نکته اولی نکته ایمان است.

 

معانی انکار به قلب

براساس این که انکار به قلب چیست تفاسیر متفاوت است:

نظر مرحوم علامه در نهایه

متن جواهر: لكن عن النهاية تفسيره باعتقاد الوجوب و الحرمة،

مرحوم علامه در نهایه فرموده که انکار به قلب؛ یعنی ایشان اعتقاد دارد وجوب فعلی را که شخص ترک کرده است. به عنوان مثال زکات از واجبات و مسلمات است و این شخص یک عایداتی دارد که به او زکات تعلق می‌گیرد ولی او تارک این واجب است. اعتقاد به وجوب فعلی یک امر قلبی است. تکالیفی که برعهده ماست یک قسم آن به اعضاء و جوارح است و بخشی از آن به قلب است. جناب علامه فرموده است انکار به قلب؛ یعنی اعتماد به وجوب، واجب را واجب حساب کردن - در قلب عقیده به وجوب آن دارد- و اعتقاد به حرمت آن دارد و این امر به معروف و نهی از منکر نیست که نکته اولی قضیه است که در مراتب امر به ‌معروف و نهی از منکر قرار نمی‌گیرد.

نظر شهید ثانی در مسالک

متن جواهر: بل في المسالك هو الظاهر من الإطلاق

در مسالک آمده است: ظاهر از اطلاق انکار به قلب همین معناست. به این بیان که این انکار به قلب ظهور در همین معنایی دارد که علامه فرموده است؛ یعنی لازم نیست برای این انکار به قلب تفسیر مستقلی ذکر کرد بلکه این کلمه خودش ظاهر در این معناست؛ زیرا وقتی لفظ ظاهر در معنایی شد، نیاز به تفسیر ندارد.

نظر علامه در قواعد

متن جواهر: و جَعَل في القواعد ذلك الاعتقاد مع عدم الرضا بالمعصية أول مراتب الإنكار القلبي،

علامه در کتاب قواعد همین مطلب (اعتقاد به وجوب و اعتقاد به حرمت) را با این ضمیمه که ایشان به این معصیت راضی نیست بیان کرده‌اند، به این بیان که این فرد اعتقاد به حرمت این فعل دارد و معتقد است که این فعل حرام است، با عدم رضای به معصیت و این اولین مرتبه انکار قلبی است. و این را این ‌طور معنا کنیم که خود این انکار قلبی هم برای آن درجاتی است. این که گفته می‌شود با درجه ادنی جلوی منکر گرفته می‌شود، به درجه اعلی منتقل نشود بلکه بسنده کند به درجه دانی و این یک امر عقلایی است. وقتی می‌بیند با اقدام سبک جلوی منکر گرفته می‌شود خودش را به زحمت نیندازد و در مرتبه بعد خودش را قرار ندهد.

نظر سیوری در تنقیح

متن جواهر: و عن التنقيح تفسيرُه بذلك أيضا مع الابتهال إلى اللّه تعالى في إهداء العاصي،

تفسیر سوم این است که: این انکار قلبی؛ یعنی اعتقاد به وجوب و اعتقاد به حرمت؛ یعنی همان طور که علامه در کتاب قواعد انکار قلبی را چنین معنا کرد ایشان هم انکار قلبی را همین گونه معنا کرد منتهی مع الابتهال یعنی همراه با تضرع فی اهداء العاصی؛ یعنی وقتی کسی مرتکب منکری شد از خداوند بخواهد که او را هدایت کند مانند قضیه مالک اشتر: که فردی به ایشان در بازار توهین کرد و بعد که فهمید او مالک اشتر است دنبال مالک گشت و او را در مسجد دید خواست عذر خواهی کند که مالک گفت به مسجد نیامدم مگر برای اینکه از خدا بخواهم که تو را هدایت کند و صرف حرام دانستن در قلب کافی نیست بلکه باید به همراه طلب هدایت و اظهار تضرع نزد خداوند برای هدایت شخص عاصی باشد.

نظر مرحوم سبزواری در کفایه :

متن جواهر: و في الكفاية بعدم الرضا بالفعل، و لعله لاستفاضة النصوص بأن الراضي بالحرام كفاعله، بل به علل قتل ذراري قتلة الحسين عليه السلام،

مرحوم سبزواری در کفایه فرموده است که انکار قلبی یعنی این که راضی به فعل نیست. شاید این عبارت مرحوم سبزواری که فرمودند: «راضی به فعل نباشد» به همین معنا باشد. (نصوص در اینجا یعنی اخبار).

دلیل نظر مرحوم سبزواری:

1. اخبار و روایاتی است که در حد استفاضه است به این مضمون که: کسی که راضی به حرام باشد مانند کسی است که فاعل به آن فعل است.

2. و تعلیل آورده‌اند به این که: کسانی که از ذریه و نسل قاتلین امام حسین علیه السلام است را بکشید چرا که این افراد (ذریه و نسل قاتلین امام حسین علیه السلام) راضی بودند به آن ظلمی که در حق امام حسین علیه السلام و اولاد و اصحاب ایشان شد.

تحقیق1: عبارت در مسالک و .... بیاورید؟تحقیق1: عبارت در مسالک و .... بیاورید؟

 

متن قواعد: و يجبان بالقلب مطلقا، و أقله اعتقاد وجوب ما يتركه، و تحريم ما يفعله، و عدم الرضا به؛

متن مسالک: اعلم أنّ الإنكار القلبي يطلق في كلامهم على معنيين:

أحدهما: إيجاد كراهة المنكر في القلب، بأن يعتقد وجوب المتروك، و تحريم المفعول، مع كراهته للواقع.

و الثاني: الإعراض عن فاعل المنكر، و إظهار الكراهة له بسبب ارتكابه.

و المعنى الأوّل يجب على كلّ مكلّف، لأنّه من مقتضى الإيمان و احكامه، سواء كان هناك منكر واقع أم لا، و سواء جوّز به التأثير أم لا، إلّا أنّ هذا المعنى لا يكاد يدخل في معنى الأمر بالمعروف و لا النهي عن المنكر، لاقتضائهما طلب الفعل أو الترك، و لا طلب في هذا المعنى، فلا يعدّ معتقده آمرا و لا ناهيا، بخلاف المعنى الثاني، فإنّ الإنكار و الطلب يتحققان في ضمنه. و وجوبه مشروط بالشرائط‌[2]

متن تنقیح: لمراتب الأمر و النهي فلا يكون القلب منهما. على أن نقول: اعتقاد الوجوب لا يكفي في وظيفة القلب، بل وظيفته الابتهال الى اللّه بقلبه أن يوفق ذلك الشخص و يهديه الى فعل المعروف و الانتهاء عن المنكر حتى يكون له مدخل في الأمر و النهي و ان لم يكن منهما.[3]

متن کفایه: و يجبان بالقلب مطلقاً بأن لا يرضى بفعل المنكر و بترك الواجب، و الظاهر أنّه يجب عليه إظهار ما يدلّ على إرادته ترك المنكر من فاعله و فعل المأمور من تاركه بأن يُظهر الكراهة في وجهه و يعرض عنه حين التكلّم و يهجره، و يدلّ عليه الأخبار الدالّة على تحريم الرضى بالحرام[4]

 

2: چند روایت به مناسبت بحث بیاورید؟2: چند روایت به مناسبت بحث بیاورید؟

 

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

28/9/96

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَیُّمَا نَاشِئٍ نَشَأَ فِی قَوْمِهِ ثُمَّ لَمْ یُؤَدَّبْ عَلَى مَعْصِیَهٍ- کَانَ اللَّهُ أَوَّلَ مَا یُعَاقِبُهُمْ بِهِ- أَنْ یَنْقُصَ فِی أَرْزَاقِهِمْ.

این روایت را به دو شکل میتوان قرائت نمود:

اگر «یؤدِّب» و با صیغه معلوم بخوانیم، به این معنی است که: کسی که در گروه و قومی زندگی کند و ولی آنها را نسبت به معاصیشان تأدیب نکند و بیتفاوت باشد، اولین عقابی که از سوی خدا میآید گرانی و کمبود ما یحتاج و … است.

اگر «یؤدَّب» و به صیغه مجهول بخوانیم، به این معنی است که: کسی که در یک گروهی زندگی می‌کند و بر معصیت‌هایش تربیت نمی‌شود و اطرافیان کاری به اصلاح او ندارند، خداوند از ارزاقشان کم می‌کند. احتمال اول با تعبیر «نشأ فی قوم» سازگارتر است.

وجه استدلال این است که تأدیب کردن منحصر در صرفاً گفتار نیست بلکه از اخم کردن و امر و نهی و توبیخ گرفته تا اعمال ضرب و زور از جمله مصادیق تأدیب هستند. پس میتوان گفت این تعبیر تأدیب، به جای امر و نهی است در نتیجه میتوانیم بگوییم که امر و نهی یک معنای جامعی دارد که میتواند مصادیق گستردهای را شامل شود.

قَالَ إِنِّی سَمِعْتُ عَلِیّاً ع یَقُولُ یَوْمَ لَقِیَنَا أَهْلُ الشَّامِ أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً یُعْمَلُ بِهِ- وَ مُنْکَراً یُدْعَى إِلَیْهِ فَأَنْکَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ- وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ- وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ- وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِالسَّیْفِ لِتَکُونَ کَلِمَهُ اللَّهِ الْعُلْیَا- وَ کَلِمَهُ الظَّالِمِینَ السُّفْلَى- فَذَلِکَ الَّذِی أَصَابَ سَبِیلَ الْهُدَى- وَ قَامَ عَلَى الطَّرِیقِ- وَ نَوَّرَ فِی قَلْبِهِ الْیَقِینُ.[5]

در جریان حادثه صفین امیرالمؤمنین فرمودند که هر کس با دیدن یک معصیت ، حداقل در قلب انکارش کند، سلامت خواهد بود. اگر با زبان انکار کند اجر دارد. اگر هم وارد میدان شده و اقدام عملی کند چهها خواهد شد. سلامت در اینحا یعنی خودش از نظر عقاید و… سلامت میماند اما دلالتی ندارد که واجبی را هم ترک نکرده باشد. به عبارت دیگر سلامت منکر قلبی به معنی عدم وجوب انکار لسانی نخواهد بود و بسته به شرایط، ممکن است آن هم واجب باشد.

در این روایت هم سه مرتبه و حالت تصویر شده است؛ چون در موضوعی که امر به ‌معروف واجب است، حضرت بدون نام بردن از امر به ‌معروف، سه مرتبه قلبی، لسانی و یدی را به عنوان وظیفه بیان می‌فرمایند.

«قَالَ الرَّضِیُّ وَ قَدْ قَالَ ع فِی کَلَامٍ لَهُ یَجْرِی هَذَا الْمَجْرَى فَمِنْهُمُ الْمُنْکِرُ لِلْمُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ- فَذَلِکَ الْمُسْتَکْمِلُ لِخِصَالِ الْخَیْرِ»: این آدم همه ی خصال خیر را دارد. «وَ مِنْهُمُ الْمُنْکِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ التَّارِکُ بِیَدِهِ- فَذَلِکَ مُتَمَسِّکٌ بِخَصْلَتَیْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَیْرِ- وَ مُضَیِّعٌ خَصْلَهً»: یک خصلت خیر را تضییع کرده، ولی دو خصلت خیر دیگر را تحصیل کرده. «وَ مِنْهُمُ الْمُنْکِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِکُ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ- فَذَلِکَ الَّذِی ضَیَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَیْنِ مِنَ الثَّلَاثِ- وَ تَمَسَّکَ بِوَاحِدَهٍ»: متمسک به یک خصلت شده، ولی دو خصلت اشرف لسان و ید باشد را رهاکرده‌است. «وَ مِنْهُمْ تَارِکٌ لِإِنْکَارِ الْمُنْکَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ یَدِهِ- فَذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ»: کسی که همه‌ی این خصال ثلاث را کنار گذاشته، میّتی بین احیاست. «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ- عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ- إِلَّا کَنَفْثَهٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ»: یعنی اثر سایر اعمال خیر حتی جهاد، نسبت به امر به ‌معروف، مثل یک چیز کوچکی است در بحر لجّی؛ چون اثر اقامه‌ فرائض در امر به‌ معروف بیشتر و همگانی‌تر است؛ چون امر به ‌معروف در همه جا و همه‌ ساعات و مقابل همه‌ گناهان واجب است، به خلاف جهاد. این ذیل در مقام مقایسه‌ آنچه گفته شده با سایر واجبات و اهمیت والای آن است، از آنچه گفته شده، با عنوان جامع «امر به ‌معروف» یاد کرده ‌است، پس حضرت در این ذیل می‌خواهند بفرمایند: «سه مرتبه‌ای که گفتم، مراتب امر به ‌معروف است.» و لذا دلالت این روایت، از قبلی‌ها واضح‌تر است. «وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ- لَایُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ- وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کَلِمَهُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ.»[6]

»إِنَّ أَوَّلَ مَا تُغْلَبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْجِهَادِ- الْجِهَادُ بِأَیْدِیکُمْ ثُمَّ بِأَلْسِنَتِکُمْ ثُمَّ بِقُلُوبِکُمْ- فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً- وَ لَمْ یُنْکِرْ مُنْکَراً- قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ.»[7]

شاید مراد از عبارت «اول ما تغلبون علیه» این باشد که اولین جهادی که به خاطر تبلیغات دشمنان از آن دست میکشید ، امر به معروف با هر سه مرتبه آن است. واقعیت هم همین است بسیاری از متشرعه در باقی امورشان دقت دارند ولی در این مورد کوتاهی می‌کنند.

به حسَب این روایت شریف، کسی که معروف را نشناسد و منکر را در قلب خود انکار نکند، در آخرت با حالتی وارونه و تحقیر آمیز محشور میشود و چه بسا این تحقیر از باقی عذابها دردناکتر باشد.

الْإِمَامُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیُّ ع فِی تَفْسِیرِهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ النَّبِیِّ ص فِی حَدِیثٍ قَالَ: لَقَدْ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى جَبْرَئِیلَ وَ أَمَرَهُ- أَنْ یَخْسِفَ بِبَلَدٍ یَشْتَمِلُ عَلَى الْکُفَّارِ وَ الْفُجَّارِ- فَقَالَ جَبْرَئِیلُ یَا رَبِّ أَخْسِفُ بِهِمْ- إِلَّا بِفُلَانٍ الزَّاهِدِ لِیَعْرِفَ مَا ذَا یَأْمُرُهُ اللَّهُ فِیهِ- فَقَالَ اخْسِفْ بِفُلَانٍ قَبْلَهُمْ فَسَأَلَ رَبَّهُ- فَقَالَ یَا رَبِّ عَرِّفْنِی لِمَ ذَلِکَ وَ هُوَ زَاهِدٌ عَابِدٌ- قَالَ مَکَّنْتُ لَهُ وَ أَقْدَرْتُهُ- فَهُوَ لَایَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ- وَ لَایَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ- وَ کَانَ یَتَوَفَّرُ عَلَى حُبِّهِمْ فِی غَضَبِی- فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَیْفَ بِنَا- وَ نَحْنُ لَانَقْدِرُ عَلَى إِنْکَارِ مَا نُشَاهِدُهُ مِنْ مُنْکَرٍ- فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص- لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ- وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ- أَوْ لَیَعُمَّنَّکُمْ عَذَابُ اللَّهِ- ثُمَّ قَالَ مَنْ رَأَى مِنْکُمْ مُنْکَراً- فَلْیُنْکِرْ بِیَدِهِ إِنِ اسْتَطَاعَ- فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ- فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ- فَحَسْبُهُ أَنْ یَعْلَمَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنَّهُ لِذَلِکَ کَارِهٌ.[8]

طبق این روایت عابدی که قدرت بر انکار داشته ولی این کار را نکرده استحقاق عقاب بیشتری نسبت به معصیت کاران دارد.

پیامبر به حسب این نقل، در مقامی که امر به‌ معروف واجب است، می‌فرمایند: انکار بالید کند، اگر نتوانست انکار به لسان کند، و اگر نتوانست کافی است که در قلبش کاره باشد. پس در جایی که امر به‌ معروف واجب است، حضرت مراتب مختلف امر به ‌معروف را به عنوان وظیفه‌ ما فرمودند، پس این مراتب، مراتب امر به‌ معروف است. البته این روایت، در ترتیب، بر عکس مشهور است و از یدی شروع می‌شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo