< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی

98/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ انکار به قلب/ ترتیب بین مراتب

 

صحبت در مراتب انکار بود فرموند مرتبه اولی انکار به قلب است و روایت‌هایی که مرحوم صاحب جواهر می‌آورند دلیل بر این مدعا است که ما مأمور به این هستیم که انکار به قلب داشته باشیم در قبال منکر یکی از وظایف ما این است که انکار به قلب داشته باشیم، بعد یک سوالی به ذهن می‌آمد و آن این که این ترتیبی که فقها ذکر فرمودند (انکار بالقلب، انکار باللسان، انکار بالید) از بعضی روایات شاید طور دیگری استفاده شود یا کسی بگوید روایات ظهوری در این ترتیبی که فقهاء فرمودند ندارد ما روایات را بحث می‌کردیم هم به این جهت که ببینیم انکار به قلب در روایات آمده است؟ و هم از این جهت که آن چه از کلمات معصومین ذکر شده با کلمات فقهاء تنافی دارد یا نه؟ و در کار سندی روایت دو مسئولیت با شماست، مسئولیت اول از جهت سند وضع خبر را ببینیم چگونه است؟ مورد قبول هست، معتبر است یا معتبر نیست؟ خبر معتبر با اقسامی که برای آن ذکر می‌شود به انحاء آن؛ خبر صحیح، خبر موثق، خبر حسن، خبر مشهور، خبر مقبوله و تعابیری که آقایان دارند یا خبر ضعیف است و کنار باید گذاشته شود. دیروز عرض کردیم از باب تجمیع قرائن می‌شود خبر را پذیرفت، روایت را حجت دانست خدا رحمت کند مرحوم آقای حاج مصطفی اعتمادی را که شرح رسائل و معالم الاصول دارند شنیدم شرح کفایه را هم دارند این تعبیر را از زمانی که رسائل ایشان را گوش می‌کردم در ذهن دارم ضمیمه لا حجت به لا حجت اثری ندارد اینکه عدم حجت را ملزم به عدم حجت دیگر کنیم نتیجه‌ای ندارد. اما حرفی که به عنوان تجمیع قرائن از آن یاد می‌شود، تعبیر ایشان این بود که فرض کنید ما شهرت را حجت ندانستیم، اجماع منقول را به عنوان حجت مستقل نپذیرفتیم، اما این‌ها وقتی کنار هم قرار می‌گیرند چهار تا شبیه این‌ها هر کدام را ربع الحجه، خمس الحجه، سدس الحجه می‌شود به حساب آوریم (همان قرائن متعدده) منظورش هست قرائن متعدده که همه کنار هم قرار گیرند موجب اطمینان می‌شود که کلام صادر از معصوم است، یک قرینه به تنهایی نیست.

فرض کنید شما از جلو خانه زید رد شدید قبل از این که به خانه برسید دیدید سراسیمه بیرون زدند شرایط عادی به نظر نمی‌رسد، تا به مدرسه رسیدید پسر زید که باید در کلاس باشد نیامده است، هنگام رفتن افراد در تردد هستند و رفت و آمد می‌کنند، امور متعدده‌ای را کنار هم می‌گذارید بعد علم پیدا می‌کنید که زید مرده است، یکی از این‌ها اگر بود، اطمینان و علم به فوت زید را در پی نداشت. در این فرض اگر کسی خبر مرگ زید را بدهد آقایان می‌فرمایند این جا خبر محفوف به قرائن است خبر صرفی که مجرد از قرائن باشد نیست، و خبر محفوف به قرائن، موجب علم است همان طور که خبر متواتر موجب علم است.

قرائن متعدد و متصل در ارتباط با روایت هست امور متعددی را برای اعتبار خبر ذکر کردند که در هر کدام که وارد شویم کلی قیل و قال است؛ مثلاً این که از مشایخ هستند، در سلسله سند فلان کتاب آمده که مصنف روات را توثیق کرده است، توثیق عام مثلاً و امثال این‌ها، این‌ها همه را کنار هم بگذاریم شاید در مورد روایات متعددی که به دستمان می‌رسد اگر دیدیم قرائن متعد و متکثر است نوعاً اطمینان به صدور خبر پیدا می‌شود، وثاقت صدوری هم ملاک ما خواهد بود که گاهی با تجمیع قرائن پیدا می‌شود و گاهی از وثاقت راوی به وثاقت صدور می‌رسیم. که شما اطمینان یابید کلام از معصوم صادر است.

روایتهایی را مورد بحث قرار میدهیم که انکار به قلب درآن آمده است، انکار به قلب در چه مرحله‌ای است؟ انکار به قلب در حالی است که باید با یک مظهر و مبرزی رخ بدهد که انکار به قلب صدق می‌کند و الا اگر صرفاً در درون ناراحت باشد و هیچ واکنشی در عمل نشان ندهد انکار به قلب صدق نمی‌کند.

روایت امیر المومنین در وسائل الشیعه در ابواب امر به معروف و نهی از منکر؛ از دو جهت گیر دارد مرسل است، یک نفر مشترک است (یکی از محمدبن حسن است که مرسل است و ایشان مشترک بین چند نفر است و حدیث بعدی را ابی جحیده نقل می‌کند کسی در باره او صحبت نکرده و فقط آقای مامقانی گفته‌اند چون امیرالمؤمنین ایشان را مسئول بیت المال قرار داده است این دلالت بر وثاقت می‌کند)

یکی دیگر ازچیزهایی که دلیل بر توثیق شخص بیان کردهاند این که فرد نماینده امام است، شاید حرفی که در آن بحث می‌شود بگوییم این است که نگاه کنیم ببینیم در چه امری طرف وکیل و نماینده امام است، گاهی در امری وکیل است که خیلی از آن وثاقت استفاده نمی‌شود. وضع قضیه معلوم است و وکیل قرار دادن کاشف از وثاقت او در همه امور باشد چنین کشفی حاصل نمی‌شود. بین این که شخص وکیل است و مورد وثوق است می‌خواهند تلازم عرفی درست کنند اگر وکالت به نحو عام باشد، در جمع آوری زکوات و رساندن آن به امام چه بسا وثاقت فهمیده می‌شود، این شخص باید امین باشد وقتی بر می‌گردد می‌گوید فلان مقدار زکات جمع شد، اگر احیاناً دروغ بگوید که نمی‌شود، گذشته این که اگر شخص صادق و مورد وثوق نباشد و امام او را نماینده تام الاختیار قرار داده باشند این لوازمی دارد توالی فاسده دارد نگاه مردم به این فردی که مورد وثوق نیست و او را می‌شناسد این موجب وهن جایگاه و منصبی است که به او واگذار شده است و در ادامه شأن امام حفظ نشده است یک جاها ملازمات عرفی از آن فهمیده می‌شود حالا که وکیل است و نماینده حضرت بوده فهمیده می‌شود که مورد وثوق بوده است و لازم به دلیل خاص بر وثاقت نیست، از این‌ها به توثیقات عام تعبیر می‌شود.

اما اگر در امر خاص و جزئی به او وکالت دادند بسا مورد وثوق در همه امور است از آن استفاده نشود، و شرایط را نیز باید بررسی کرد گاهی وضع سیاسی به گونه‌ای است که برای جلوگیری از بعضی از فتنه‌ها به او نمایندگی بدهند مثلاً برو فلان ملک را بخر شاید خبره کار بوده است و حضرت کار را به او واگذار کردند بسا ملازم به وثاقت به نحو مطلق نیست.

گاهی اصحاب سرّ حضرت است، امام مطالبی را به او می‌فرمایند که به دیگران نه، سلمان چیزهایی از امام شنید که دیگران خبر دار نشدند، آیا دلیل بر وثاقت هست یا منتظر این هستیم که بگوییم انه ثقه، گمانم آن جا که از اصحاب سرّ باشد دلیل بر وثاقت است، ملازم با وثاقت دارد، قابلیت‌ها و ظرفیت‌هایی فراتر از مردم عادی دارد که از اصحاب سرّ است، اگر مورد اطمینان نبود حضرت به او نمی‌فرمودند او در مسائل در این حدّ مورد اطمینان است، مسائلی را که می‌خواهد از حضرت نقل کند مقید به این باشد که کلام، کلام معصوم باشد، تا برای دیگران نقل کند اولویتی دارد، اگر هم اولویتی نباشد اصحاب سرّ حضرت بودن دلیل بر وثاقت است، هر کدام به مناسبت در روات خاص ذکر می‌شود.

گاهی می‌گویند از اصحاب سرّ است، گاهی می‌گویند نماینده حضرت بوده است، گاهی می‌گویند در سلسله سند فلان کتاب ذکر شده است و مصنف روات را به نحو عام توثیق کرده است.

یک حیث اعتبار سند روایت است، که باید مورد بررسی قرار گیرد یک حیث جنبه دلالت روایت است.

متن جواهر: و في‌المروي عن أمير المؤمنين عليه السلام أيضا «من ترك إنكار المنكر بقلبه و يده و لسانه فهو ميت في الأحياء»‌

کسی که تارک انکار منکر است به قلبش، مرده‌ای است در بین زندگان، از این فرمایش حضرت استفاده می‌شود که انکار منکر به قلب واجب است، همان طور که انکار منکر به ید واجب است، همان طورکه انکار به لسان واجب است. سه انکار واجب است، به قلب، ید، لسان.

اما آیا از این روایت استفاده می‌شود اولاً انکار بالقلب، ثانیاً بالید ،ثالثاً باللسان. اول قلب، بعد ید، بعد لسان را می‌گوید، شما ترتیبی که از کلام فقهاء استفاده کردید کدام بود؟ به قلب، لسان و ید بود. آیا شما از روایت استفاده می‌کنید که ترتیب لازم است؟ از جهت سند از دو جهت مشکل دارد، در این صورت جای طرح اشکال نیست.

از این روایت این معنا استفاده نمیشود که وقتی در مقابل منکر قرار گرفتیم اول وظیفه انکار به قلب بعد ید بعد لسان، این که در خارج کدام را اول و کدام را دوم باید انجام دهیم روایت بیان نمی‌کند. روایت می‌گوید: کسی که در مقابل منکر هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد، عکس العملی نشان نمی‌دهد بعضی این «فهو میت بین الاحیاء» را قرینه قرار دادند که انکار به قلب لابد با مبرزی همراه است که مرده به حساب نمی‌آید. خاصیت زنده انفعال و افعال است و الا اگر هیچ واکنشی نشان ندهد (آدم خوبی هم باشد مثل چوب باشد) اولاً از خود کلمه انکار این معنا فهمیده شود که با مبرز همراه باشد ثانیاً مطلب ایشان تمام نیست، چرا؟ چون این که شخص مرده‌ای در میان زنده‌هاست با ترک این سه، نقطه مقابل آن این می‌شود: جو را در نظر بگیرید همه در غفلتند جز شخصی که در ذُکر است، هیچ هم نمی‌گوید اما حواسش جمع است در درون متوجه است چه کار می‌کند، دو تعبیر از نبی مکرم اسلام ذکر می‌شود: که شخص ذاکر در میان غافلین، مردم نوعاً در غفلتند و غفلت درد بی درمانی است، (کلامی از مرحوم طباطبایی صاحب المیزان خواندم که شخصی به ایشان نامه می‌نویسد که توصیه‌ای بکنند در دو تا نامه که بین شاگرد و استاد رد و بدل می‌شود توصیه ایشان بر این است که موقع خواب یک مروری بر کارهایی که در روز انجام داده‌اید بکنید و ببینید کارهایی که برای آخرت است کدام است و کارهایی که فایده‌ای برای آخرت ندارد از میان کارها چند تاست؟ اگر کار خوب انجام دادی شاکر باش و الا متنبه باش که توبه‌ای داشته باشی در هر دو نامه همین مضمون آمده است، محاسبه نفس که مقدمه بیداری است، بعد ببین در کارهایی که داری انجام می‌دهی فایده‌اش چیست؟) بحث قلب و دل که متوجه هست یا نه؟ تعبیری از پیامبر هست که به نخلستانی می‌روید همه درختان خشکند و یک درخت تازه است، فرمود ذاکر در بین غافلین مانند درختی است که تازه است و خشک نشده این تشبیهات در کلمات معصومین آمده است به این شکل است، و لو مبرز نداشته باشد وقتی جسمت با غافلین هست با دلت با آن‌ها نباشد.

کسی که همه این‌ها را ترک کرد با لحاظ شرایط، هیچ واکنشی نشان نداد، نه قلبی، نه لسانی و نه یدی مرده‌ای در بین زندگان است. اثر زنده که در واکنش و برخورد با منکر تجلی پیدا کند در او دیده نمی‌شود. گاه در برخورد با منکر هر دو را باید انجام دهد باید هم اخم کند و هم لسانی بگوید، اگر لسانی بگوید فایده ندارد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo