< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی

98/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ انکار به قلب/ نظر صاحب جواهر

 

مسئله موردبحث این است که آیا امر و نهی برایش مراتبی هست کما علیه المشهور؟

مشهور فقها قائل‌اند امر و نهی دارای مراتبی است. سه مرتبه برایش ذکر نموده‌اند:

    1. انکار بالقلب

    2. انکار باللسان

    3. انکار بالید

البته این هم توجه شده که این مراتب ثلاثه آیا برای نهی از منکر است فقط، و در مورد امربه‌معروف نیست؟

این مطلب توجیه می‌شود به این صورت که مراتب ثلاثه بر فرض قبول و پذیرش، به هر دو مربوط است هم به نهی از منکر کما هو واضح.

دلیل وضوح: وقتی منکری مشاهده می‌شود حداقلش این است که در قلب نسبت به آن منکر نگرانید و ناراحتید البته این را هم گفته بودیم که از سه مرتبه، انکار بالقلب باید با مبرزی همراه باشد حداقل رو برگرداند یا اخم کند چرا که اگر با یک مبرزی همراه نباشد انکار قلبی نیست بلکه نقطه مقابل ایمان است و نهی از منکر نیست.

پس به یک معنا 4 حالت متصور است:

    1. فقط در قلب بدون هیچ مبرزی که نقطه‌ی ایمان است (از معاصی ناراحت و از خوبی‌ها مسرور است)

    2. انکار بالقلب: مرتبه اولیه است که باید با مبرزی همراه باشد.

    3. انکار باللسان (که حتی با اشاره هم می‌شود)

    4. انکار بالید

با یک تأمل و دقتی هم می‌شود گفت مراتب ثلاثه مربوط به امر به‌ معروف هم هست:

زیرا انکار با قلب که همراه با مبرزی هست (اخم کردن و...) در ارتباط با امر به معروف این گونه میتواند باشد: مثل‌اینکه کسی هنگام نماز واجب را نمی‌خواند، رو ترش کردن به این معناست که چرا نماز نمی‌خوانی؟ پس مرحله اولی مختص به نهی از منکر نیست می‌تواند درباره وادار کردن شخص به معروف مصداق پیدا کند.

    1. یا او را وادار کند به معروف

    2. ملاحظه شود که به یک معنا ترک معروف، منکر محسوب می‌شود.

چه این و چه آن، البته در مورد دومی در اصول بحث کردیم در موضوع امر به شی‌ء، مقتضی نهی از ضد، جناب آخوند قبول نکرد ضد مأمور به حرام باشد نتیجه گرفت: کسی که واجبی را ترک کند مرتکب منکر نشده است و تنها یک واجب را ترک کرده حرف ایشان این بود اما در عین ‌حال اینجا می‌گوییم: این ترک واجب معصیت است.

معصیت علی‌کل‌حال:

تارةً به فعل منکر

تارةً به ترک معروف. ترک معروف هم معصیت است.

پس با یک ظرافتی می‌توان به امر به ‌معروف هم این مراتب را مرتبط دانست. همین امر به ‌معروف را می‌شود با ظرافتی به وسیله انکار بالقلب درستش کرد. اصرار نداشته باشیم که این مراتب، خصوص نهی از منکر است. بعضی آقایان می‌گویند مراتب نهی از منکر! بعضی تعبیر کرده‌اند مراتبهما؛ یعنی مراتب امر به ‌معروف و نهی از منکر به این سه می‌باشد.

هرکدام از این مراتب هم درجاتی دارد.

مطلب بعدی اینکه آیا این سه مرتبه که ذکر شد که نظر مشهور هست آیا با روایات هم‌خوانی دارد یا مستفاد از اخبار چیز دیگری است غیر از چیزی که مشهور گفته؟

بعضی گفته‌اند مستفاد از اخبار، این سه مرتبه نیست. مثلاً اول انکار بالید را پیش کشیده امام معصوم، یعنی آنچه اینجا آخر گفته، اول آمده؛ بعد انکار باللسان و آخر انکار بالقلب را فرموده.

بعضی روایات هم به نحو دیگری آمده.

نظر سومی هم در مسئله هست که این مراتب ثلاثه تعین ندارد که اول با قلب دومی با لسان سومی با یّد باشد.

کلام استاد

شاید بتوان این نظر را تقویت کرد که مرتبه اول و دوم در یک حدّ‌اند. لزوماً ترتیب این مرتبه اول و ثانی قابل دفاع نیست. و می‌توان این‌ها را در یک مرتبه قرار داد.

مرحوم صاحب جواهر که فرمایشاتش لسان مشهور فقهاست، می‌فرماید: «و کیف کان، مراتب الانکار ثلاثه...»

اسمی از امر به‌ معروف نمی‌آورد که ما گفتیم با یک التفاتی می‌شود این را به امر به‌ معروف هم ربط داد.

 

سوال: اینکه فقها گفته‌اند این مراتب مربوط به امر به ‌معروف است برای چیست؟ چه اشکالی پیش می‌آید؟

جواب: در حالت قلب و ابراز ما فی الضمیر، تطبیقش جور در نمی‌آید. مثلاً مواجه شدیم با تارک واجب مثل نماز و روزه، برخورد از پایین شروع می‌شود به بالا یعنی انکار با قلب! این را چطور باید نشان بدهیم؟ بعضی گفتند اینجا جایش نیست.

 

اشکال دیگر: ما در امر به‌ معروف که انکار بالقلب نداریم، ادبار بالقلب داریم. معنا ندارد انکار با قلب!
جواب: اشتباه نشود! مسئله واضح است. کسی واجبی را ترک کرده مثل روزه واجب، برخورد از مرتبه دانی باشد و با دقتی می‌توان آورد به این نحو که ترک معروف عصیان الله است. پس با قلب و مبرزی نشان دهد که از این عمل تو ناراحت هستم. این سه تا مرتبه‌ در امر به ‌معروف هم تصور دارد. خیلی چیز مهمی نیست که بحث کنید به 2 نحو درست کردیم که عرض شد.

 

حال این مراتب انکار که می‌فرماید سه تاست، دلیلش چیست؟ به چه دلیل می‌گوید مراتب 3 تا است؟

ایشان دلیلش این است که لا خلاف فیه (که گاهی عبارت اخری اجماع است و بسا با آن فرق دارد به ‌این ‌ترتیب که لا خلاف فیه یعنی احدی مخالفت نکرده اما اجماع یعنی از هر ۱۰ نفر علما، هر یک تصریح می‌کنند با امری یا موافقت خود را اعلام می‌کنند که می‌شود تسالم آرا. اگر دو نفر سکوت کنند می‌گویم لا خلاف فیه) ایشان می‌فرماید لا خلاف فیه (ادعای اجماع به دو قسمش ندارد و فقط عدم الخلاف را ادعا می‌کند)

البته با توجه به روایات، این عدم الخلاف می‌تواند معلوم المدرک باشد می‌تواند محتمل المدرک باشد که در این صورت لا خلاف فیه، آن اجماع اصطلاحی که در اصول خواندیم، نخواهد بود. آنجا به زحمت درست کردیم که اجماعی حجت است که کاشف از قول معصوم باشد و مدرکی در کنارش نباشد. خوب اینجا با وجود این اخبار و روایات اگر اسم این «لا خلاف فیه» را «اجماع» بگذاریم، اجماع مدرکی است. یا معلوم المدرک یا محتمل المدرک است. (به هرحال دلیل نیست شاهد است، بهتر است این را اسمش را بگذاریم تسالم)

اگر بخواهیم به طرفداری از اجماع حرف بزنیم، محقق خوانساری می‌گوید مخالفت افراد نادر یا معلوم ‌الحال صدمه‌ای به اعتبار اجماع نمی‌زند، اما از آنجایی‌ که این اجماع مدرکش معلوم است و چون مدرکش معلوم یا محتمل است، نحن ابناء الدلیل؛ همان مدرک را سنداً و دلالتاً نگاه می‌کنیم. اجماع اینجا معنا ندارد.

متن جواهر: و كيف كان ف‌مراتب الإنكار ثلاث بلا خلاف أجده فيه بين الأصحاب: الأولى الإنكار بالقلب كما سمعته سابقا في‌الخبر المروي عن الباقر عليه السلام «فأنكروا بقلوبكم، و الفظوا بألسنتكم و صكوا بها جباههم، و لا تخافوا في اللّه لومة لائم- إلى أن قال- فجاهدوهم بأبدانكم و أبغضوهم بقلوبكم»[1] ‌إلى آخره،

من در میان فقهای شیعه کسی مخالف این معنی را ندیدم. مرتبه اولی انکار به قلب است همان طور که شما شنیدی در سابق در خبری که از امام باقر(ع) روایت شد. امام باقر(ع) فرمودند: انکار به قلوب داشته باشید و تلفظ کنید با زبانتان و سیلی بر صورتشان بزنید.

خوب این دلیل و جایگاه آن. حال سراغ مراتب می‌رویم:

اولی: انکار بالقلب

روایت امام باقر که میفرمایند: «فانکروا بقلوبکم و... »؛ انکار بالقلب داشته باشید، تلفظ با زبان داشته باشید، سیلی به صورت آنان بزنید (ید).

کلام استاد:

این روایت در صدد ذکر بیان مراتب نیست اما می‌خواهد وظایف را بیان کند. نمی‌گوید کی انکار به قلب، چه وقت با زبان و چه موقع با دست؟

به شما گفتند در مقابل منکر وظیفه ‌دارید، باید واکنش داشته باشید، خب باید سبک‌ و سنگین شود. گاهی با اخم، گاهی با زبان، گاهی با ید. امام، مراتب را ذکر نکردند، فقط وظیفه را بیان کردند. سیره عقلای عالم هم این است که برای کارهایشان از عمل سبک‌تر استفاده می‌کنند اگر با اخم می‌شود، سراغ دست و زدن نمی‌روند.

«و لا تخافوا لومة لائم ...»؛ این صفت به هر سه می‌خورد: یعنی قلب، زبان، دست؟ یا فقط به دو تای آخری؟ وصف مربوط به کدام یک است؟

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo