< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی

98/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر / دلیل واجب نبودن امر به مستحب/ بررسی روایت از نظر سند و دلالت

 

روایت دوم

متن جواهر: وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنِ‌ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِي الْأَحْوَصِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ وَضَعَ الْإِيمَانَ عَلَى سَبْعَةِ أَسْهُمٍ عَلَى الْبِرِّ وَ الصِّدْقِ وَ الْيَقِينِ وَ الرِّضَا وَ الْوَفَاءِ وَ الْعِلْمِ وَ الْحِلْمِ ثُمَّ قَسَمَ ذَلِكَ بَيْنَ النَّاسِ فَمَنْ جَعَلَ فِيهِ السَّبْعَةَ الْأَسْهُمِ فَهُوَ كَامِلٌ مُحْتَمِلٌ وَ قَسَمَ لِبَعْضِ النَّاسِ السَّهْمَ وَ لِبَعْضِهِمُ السَّهْمَيْنِ وَ لِبَعْضِهِمُ الثَّلَاثَةَ حَتَّى انْتَهَوْا إِلَى سَبْعَةٍ ثُمَّ قَالَ لَا تَحْمِلُوا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَيْنِ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمَيْنِ ثَلَاثَةً فَتَبْهَظُوهُمْ ثُمَّ قَالَ كَذَلِكَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى سَبْعَةٍ».

محمد بن علی بن الحسین فی الخصال عن ابیه عن سعد عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن عمار بن ابی الاحوص قال قلت لی ابی عبدالله......

    1. محمد بن علی بن الحسین بن بابویه: امامی، ثقه، جلیل

    2. علی بن الحین بن بابویه: امامی، ثقه، جلیل

    3. سعد بن عبدالله قمی: امامی، ثقه، جلیل

    4. احمد بن محمد عیسی الاشعری: امامی، ثقه، جلیل

    5. الحسن بن محبوب: امامی، ثقه، جلیل عن اصحاب الاجماع علی قول

    6. عمار بن ابی الاحوص: شیخ جلیل فقیه، متکلم ثقه، روی عن محمدبن علی الباقر و جعفر بن محمد الصادق

درس خارج آقای اعرافی:درس خارج آقای اعرافی:

 

بررسی سندی:

عَمَّارِ بْنِ أَبِي الْأَحْوَصِ توثیق ندارد؛ از طرفی کثرت روایت هم ندارد، آن نکات که در مورد عمر بن حنظله بیان شد، در مورد او قابل تطبیق نیست؛ از رجال شهیر هم نیست لذا قابل توثیق نیست؛ البته وی «قدح» هم ندارد و از طرفی در سند اصول کافی نقل شده است. برخی از معاصرین به اصول کافی توجه ویژه دارند و رجال آن را توثیق می‌کنند ولی ما قبول نداریم. این روایت برای کسی معتبر است که رجال سند کافی را به صورت کلی معتبر بداند.

بررسی دلالی

طبق این روایت ایمان هفت شعبه دارد. روایات شُعَب ایمان طوایفی دارد که اگر بحث کنیم، حداقل دو هفته طول می‌کشد.

در نهج‌البلاغه هم آمده است که ایمان چهار شعبه دارد«وَ سُئِلَ (ع) عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ‌ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَاد.» و هر شعبه‌ای به شبهات دیگر تقسیم می‌شود. درجات شُعب ایمان تا هشتاد شعبه ذکر شده است.

فرمود:« ...الْحِلْمِ ثُمَّ قَسَمَ ذَلِكَ بَيْنَ النَّاسِ» این هفت شعبه در بین مردم تقسیم شده است. دارای جدول و سلسله ‌مراتب است.

«...فَمَنْ جَعَلَ فِيهِ السَّبْعَةَ الْأَسْهُمِ فَهُوَ كَامِلٌ مُحْتَمِلٌ» انسان کامل کسی است که محتمل است و ظرفیت تحمل همه معارف را دارد.

«...وَ قَسَمَ لِبَعْضِ النَّاسِ السَّهْمَ وَ لِبَعْضِهِمُ السَّهْمَيْنِ وَ لِبَعْضِهِمُ الثَّلَاثَةَ» آورده‌های افراد متفاوت است، درجات ایمانی افراد متفاوت و مقول به تشکیک است. این‌ها مقدمات بحث است.

عَمَّارِ بْنِ أَبِي الْأَحْوَصِ نقل می‌کند: «ثُمَّ قَالَ لَا تَحْمِلُوا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَيْنِ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمَيْنِ ثَلَاثَةً فَتَبْهَظُوهُمْ ثُمَّ قَالَ كَذَلِكَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى سَبْعَةٍ»؛ یعنی درجه ایمانی افراد را در نظر بگیرید. بر کسی که صاحب یک سهم است، نباید به اندازه دارنده‌ ایمان دو سهمی تحمیل کرد. ثقلت و سنگینی ایجاد نکنید. اگر تحمیل کنید، او را دچار مشقت و سنگینی کرده‌اید. اگر بر صاحب درجه سه ایمان، چهار درجه تحمیل کنید، او را به مشقت انداخته‌اید. توان تحمل افراد را ببینید. مراد توان در مقام فهم است، یا مراد سنگینی بار اضافی بر کسی است که توان نگهداری آن را ندارد.

نکته خاص دلالی این است که روایت در مقام انتقال معارف و تعلیم و تربیت است و این معنی به وضوح قابل فهم است. متن این روایت شفاف‌تر از روایت قبلی است. به صراحت می‌گوید: نباید بیش از تحمل افراد بر آنان تحمیل کرد؛ این مضمون کاملاً به بحث ما ربط دارد.

در توثیق و تضعیف چه باید کرد؟

    1. برخی گفتند تساقط

    2. برخی گفتند عبارات را باید دید. عباراتی که تضعیف و توثیق می کند را باید دید. گاهی تعابیر توثیق تعابیری چون جان دارای نیست و از آن چیزی بدست نمیآید.

خود کلینی روایتی در اصول کافی نقل میکند که از نظر خود او ضعیف است پس با توثیق عام ناسازگار است.

مرحوم اعتمادی در شرح رسائل میگوید: هر کدام از ادله که کنار هم قرار گیرند 4/1 حجت میشوند و کنار هم اطمینان برای انسان حاصل میشود.

صاحب جواهر میفرمایند: اینکه گفتند منکر قبیحی است که حرام است و یک فرض برای آن ذکر کردند و آن یک اصطلاحی است و الا شاید بتوان منکر را به دو قسم تقسیم کرد. منکری که حرام است و نهی از آن واجب است و منکری که مکروه است و نهی از آن مستحب است.

نظر امام در کتاب تحریر الوسیله:

مسأله اول: چیزی که وجوب عقلی (مثل رد ودیعه که عقل حکم می کند که ودیعه را باید برگرداند زیرا عدم رد ودیعه خیانت است و خیانت مصداق ظلم است) یا شرعی (مثل نماز) دارد.

{مسأله در اينجا هر كدام از امر به معروف و نهى از منكر به واجب و مستحب تقسيم مى‌شود، پس چيزى كه عقلًا يا شرعاً واجب است، امر به آن واجب مى‌باشد و چيزى كه عقلًا قبيح، يا شرعاً حرام است، نهى از آن واجب مى‌باشد و چيزى كه مندوب و مستحب باشد، امر به آن چنين است و آنچه مكروه باشد، نهى از آن چنين است}

منکر در این هنگام دو قسم است همانطور که معروف دو قسم است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo