درس خارج فقه استاد سید علی محققداماد
99/07/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الطلاق/طلاق الخلع /کراهت زن از شوهر
اشاره:
در دو جلسه گذشته استاد درباره حکم به لزوم کراهت زن از شوهر برای صحّت خلع بحث نمودند. ایشان پس از بررسی روایات و ادلّه، با تمسّک به آیه قرآن[1] ، کراهت را در صحّت خلع شرط ندانسته و مواردی که در روایات بر لزوم بیان اقوالی همچون «دیگر تو را در مسائلی که خدا دستور داده اطاعت نخواهم کرد و...» را شرط استحبابی در مسأله دانستند که در صورت نبودن چنین شرطی، اخلالی به صحّت وارد نخواهد آمد. در این جلسه این برداشت ایشان مورد اشکال شاگردان قرار گرفته و حضرت استاد پس از پاسخ به اشکال، به سراغ مسأله چهاردهم میروند.
اشکال:
درباره مسأله سیزدهم[2] که در دو جلسه گذشته بررسی فرمودید، غیر از روایات سه گانهای که اشاره شد، چند روایت دیگر هم با همین مضمون وارد شده است. مثل روایت چهار و پنج باب چهار که هر دو بر لزوم بیان کلمات خاص تأکید دارد.
پاسخ:
ما سه روایت به همین مضمون را خواندیم. اما در هیچکدام از این روایات، کلمه کراهت نیامده بود. البته بحث از لزوم بیان این الفاظ، بحث دیگری است. اشاره شد که روایات مربوط به این بحث دو دسته و متعارض است که یک دسته بیان این الفاظ را لازم میدید و دسته دیگر به صورت کلّی هر لفظی که دالّ بر این موضوع باشد را کافی میدانست. اما در هیچکدام از این دو دسته از روایات، بحثی از کراهت به میان نیامده است. ضمن اینکه گفتن این الفاظ بر لزوم کراهت دلیل نیست و ممکن است حتی زن به دلیل لجبازی این کلمات را بیان کند. در هر حال در خصوصیت خُلع، این است که به درخواست زن باشد و حاضر باشد فدیه بدهد؛ ولی دلیلی بر این نیافتیم که کراهت هم در صدق خلع شرط باشد. البته درباره لزوم یا عدم لزوم بیان کلمات معهود در بحث خلع، اشاره کردیم که با توجه به دو دسته بودن روایات، روایات دالّ بر لزوم، حمل بر استحباب میشود.
مسألة 14
الظاهر أنه لا فرق بين أن تكون الكراهة المشترطة في الخلع ذاتية ناشئة من خصوصيات الزوج كقبح منظره و سوء خلقه و فقره و غير ذلك و بين أن تكون ناشئة من بعض العوارض مثل وجود الضرّة و عدم إيفاء الزوج بعض الحقوق الواجبة أو المستحبة، نعم إن كانت الكراهة و طلب المفارقة من جهة إيذاء الزوج لها بالسب و الشتم و الضرب و نحوها فتريد تخليص نفسها منها فبذلت شيئا ليطلقها فطلقها لم يتحقق الخلع، و حرم عليه ما أخذه منها، و لكن الطلاق صح رجعيا بالشرط المتقدم[3] .
بر فرض اشتراط کراهت در خلع، ممکن است کراهت به واسطه ذاتیات شوهر باشد و یا به واسطه برخی امور عارضی صورت بگیرد. دلیل این موضوع هم اطلاقات ادله خلع است. البته صاحب جواهر به سخن یکی از معاصرین صاحب حدائق اشاره نموده که کراهت ذاتی را شرط میداند و آن را بسیار غریب میشمارد و میگوید : «و أغرب منه ما حكاه في الحدائق عمن عاصره من مشايخ بلاد البحرين من اعتبار الكراهة الذاتية.[4] » لازم است اشاره شود که در آن زمان در بحرین، حوزه علمیه قوی وجود داشت. و بعد به تدریج اهل سنت نفوذ کردند و امروز هم که متأسفانه پای اسرائیلیها به این کشور باز شده است.
به هر حال حتی اگر زوج کاری بکند که زوجه را به طلاق وادار کند، کفایت میکند. البته در این فرض، اکراه صدق نمیکند تا بگوییم طلاق از روی اکراه واقع شده است و در نتیجه صحیح نیست. چرا که در اکراه، مکرِه دست بر کاری میگذارد و میگوید اگر چنین نکنی، چنان خواهم کرد که این فعل مکرَه است و اثری بر چنین کاری بار نمیشود. ولی اینجا از آن جنس نیست. در فرض مسأله، مرد، زن را به اضطرار میاندازد که اضطرار موجب بطلان عقود و ایقاعات نیست. مثلا اگر کسی به دیگری بگوید این زمین را به من بفروش و الا تو را میکشم، این اکراه است. ولی اگر کسی در اثر مریضی فرزندش و نیاز مالی، مجبور به فروش خانهاش شد، این اضطرار است و چنین عقدی هم صحیح است. اضطرار موجب بطلان معاملات نیست.
شاهد بر این مطلب هم آیه شریفه اعضال است که میفرماید: ﴿و لاتعضلوهنّ لتذهبو ببعض ما آتیتموهن...﴾ [5] .اعضال به معنای سختگیری است و معنای آیه آن است که میتوانید چنین کاری کنید ولی این کار را نکنید. اعضال مصادیق مختلفی دارد؛ مثلا مرد، خرجی خانه را به سختی میدهد یا به زن توهین میکند و یا ناسزا میگوید. در این آیه به این کار نهی تعلّق گرفته است. در عین حال، به نظر میرسد که خود همین آیه هم بر صحّت طلاق با اعضال حکایت میکند. البته بحثی در حرمت اعضال نیست، ولی در عین حال خُلع هم واقع میشود.
ان قلت:
این بخش از آیه عطف بر بخش قبلی آیه است که میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهاً...﴾[6] . بنابراین در اینجا هم در صورت کره، مال فداء حلال نیست.
قلت:
صحیح است که این دو جمله بر هم عطف شدهاند ولی دو نهی مستقل بر همدیگر عطف شدهاند. بلکه از همین که عبارت عوض شد، میفهمیم که اعضال، کره نیست و الّا آیه قبل شاملش میشد.
خلاصه کلام اینکه در قسم دوم هم که به تعبیر متن کراهت و به تعبیر ما سوال المرأة و طلبها است، این مسأله ناشی از عوارض موردی است و این هم خلع است و اشکالی ندارد. البته در متن استدارک میکند که « نعم إن كانت الكراهة و طلب المفارقة من جهة إيذاء الزوج لها بالسب و الشتم و الضرب و نحوها فتريد تخليص نفسها منها فبذلت شيئا ليطلقها فطلقها لم يتحقق الخلع، و حرم عليه ما أخذه منها، و لكن الطلاق صح رجعيا بالشرط المتقدم. [7] »
در صورتی که مرد زوجه را اذیت کند و مثلا او را بزند و فحش دهد و... به گونهای که زن بپذیرد که پولی بدهد و خود را آزاد کند، این کارها حرام است چرا که نهی در آیه شامل آن میشود.
همچنین در روایت معتبر اول باب دوم خلع میفرماید:
28597- 1- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي عِقَابِ الْأَعْمَالِ بِسَنَدٍ تَقَدَّمَ فِيعِيَادَةِ الْمَرِيضِ عَنِ النَّبِيِّ ص فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ مَنْ أَضَرَّ بِامْرَأَةٍ حَتَّى تَفْتَدِيَ مِنْهُ نَفْسَهَا- لَمْ يَرْضَ اللَّهُ لَهُ بِعُقُوبَةٍ دُونَ النَّارِ- لِأَنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِلْمَرْأَةِ كَمَا يَغْضَبُ لِلْيَتِيمِ- أَلَا وَ مَنْ قَالَ لِخَادِمِهِ- أَوْ لِمَمْلُوكِهِ- أَوْ لِمَنْ كَانَ مِنَ النَّاسِ لَا لَبَّيْكَ وَ لَا سَعْدَيْكَ- قَالَ اللَّهُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا لَبَّيْكَ- وَ لَا سَعْدَيْكَ اتْعَسْ فِي النَّارِ- وَ مَنْ ضَارَّ مُسْلِماً فَلَيْسَ مِنَّا- وَ لَسْنَا مِنْهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ- وَ أَيُّمَا امْرَأَةٍ اخْتَلَعَتْ مِنْ زَوْجِهَا- لَمْ تَزَلْ فِي لَعْنَةِ اللَّهِ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ- حَتَّى إِذَا نَزَلَ بِهَا مَلَكُ الْمَوْتِ قَالَ لَهَا- أَبْشِرِي بِالنَّارِ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ قِيلَ لَهَا- ادْخُلِي النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ- أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ بَرِيئَانِ مِنَ الْمُخْتَلِعَاتِ بِغَيْرِ حَقٍّ- أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ بَرِيئَانِ- مِمَّنْ أَضَرَّ بِامْرَأَتِهِ حَتَّى تَخْتَلِعَ مِنْهُ[8] .
در این روایت هم تصریح شده است که اگر مردی زن را تحت فشار قرار دهد، تا زن حاضر شود فدیه دهد و خود را رها سازد، خداوند به کمتر از آتش جهنم برای آن مرد رضایت نخواهد داد؛ چرا که خداوند همانطور که برای یتیم غضب میکند، برای زن هم غضب میکند.
البته بعضی از بزرگان بحثی در اینجا دارند که انشاالله در جلسه آینده بررسی خواهد شد.
مقرر: سیدمرتضی ایطحی